2- طلحة بن طاهر
( 207- 213 )
همزمان با انتخاب عبدالله به جانشینی طاهر، خلیفه طلحه را نیز به نیابت ازعبدالله برگزید. چون طلحه در خراسان با پدر همراه بود و مقارن آن ایام بیشتر کارها در آنجا به دست او اداره می شد و بیرون آوردن آن ولایت از دست او – طلحه – برای خلیفه غیرممکن بود.
طلحه درایام پدر به حکومت سیستان منصوب بود و تا سال فوت پدردر آنجا می زیست. چون خبر وفات طاهر رسید، طلحه به خراسان رفت و از آنجا از جانب خود الیاس بن اسد سامانی را به سیستان فرستاد.
باری ، طلحه بن طاهر بعد از پدر در خراسان همچنان شیوه او را در طرز حکومت ادامه داد.* به ضرورت وقت در دفع خوارج هم اهتمام به جا آورد و بیشتر عمر امارت او در جنگ با خوارج گذشت. با حمزه خارجی که از عهد هاون الرشید خراسان و سیستان را عرضه ناامنی کرده بود، بارها جنگ کرد. با این حال، هرچند مقارن وفات او ( ربیع الاول 213 ) حمزه هم وفات یافت، فتنه خوارج در خراسان همچنان تا مدتها بعد دوام پیدا کرد.
بعداز فوت طلحه،برادر دیگرش علی بن طاهر بلافاصله به اشارت خلیفه حکومت خراسان را به دست گرفت. او نیز همچون برادرش طلحه، از جانب برادر خود عبدالله بن طاهر نیابت می کرد. اما او نیز چندی بعد در جنگ با خوارج کشته شد.
3- عبدالله بن طاهر
( 213- 230 )
« عبدالله بن طاهر که در آن هنگام آماده جنگ با" بابک خرمدین " بود- با فوت و کشته شدن نائبینش – به اشارت خلیفه عزیمت خراسان کرد.
واگذاری حکومت طاهر به پسرش عبدالله و نیابت پی درپی دو پسر دیگرش از حکومت برادر، فرمانروایی خراسان را برای آل طاهر- طاهریان – به نحو چاره ناپذیری به صورت یک ملک موروث درآورد. *معافیت این حکومت از مداخله مستقیم بغداد در جزئیات امور هم به صورت یک تحول اداری جلوه کرد و استقلال خراسان در تحت حکومت طاهریان صورت تجزیه قطعی و انفصال قهری پیدا نکرد. مبلغ سالانه یی که بر وفق عهد و قرار خلیفه می بایست طاهر و فرزندانش از بابت جزیه و اخراج و عواید خراسان و ولایت تابع به بغداد گسیل دارند، هرگز قطع نشد و خطبه هم در تمام این قلمرو همواره و همچنان به نام خلیفه وقت خوانده می شد و در مواقع ضرورت در باب کارهای عمده نیز گزارش هایی به بغداد فرستاده می شد.
حکومت عبدالله بن طاهر اوج قدرت طاهریان در خراسان بود. آنچه از خراج ولایات تابع عاید او می شد چنانکه از نقل ابن خرداذبه بر می آید متجاوز از چهل و چهار ملیون درهم بود که البته البسه و امتعه نفیس دیگر و بردگان و چهارپایان هم بر آن افزوده می شد واین خود در آن عصر ثروت قابل ملاحظه یی بود. المعتصم خلیفه جدید هم که بعداز مأمون به خلافت رسید – هر چند از عبدالله چندان دلخوش نبود - اما ابقاء او را در حکومت خراسان به مصلحت وقت دید و به استقلال حکومت موروثی آل طاهر لطمه یی وارد نیاورد.*
عبدالله در تجهیز لشکرهایی که در ماوراء النهر برای توسعه قلمرو حلافت انجام می شد اهتمام کرد.
در دفع خوارج و رفع ناخرسندیهایی که نایبان و کارگزاران او در نیشابور و نواحی دیگر به وجود آورده بودند نیز سعی بسیار ورزید.»[21]
« عبدالله بن طاهر توجه خاصی به رعایت حال کشاورزان نشان داد. قوانین پسندیده یی در باب تقسیم آب و طرز استفاده از قنات ها وضع کرد – که درین باره از رهنمودهای" فقها " در رعایت حقوق عام استفاه کرد – و مقررات او برای کشاورزان مایه تأمین رضایت و رفع تبعیض ها گشت. در رعایت حال کشاورزان خُرده پا به عمال و کارگزارانش تأکید بسیار کرد تا در اخذ خراج از حال آنها غافل نباشند و بدینگونه سختگیریهایی را که از سالها پیش ازو درین باب معمول شده بود، به نحو مطلوبی تعدیل کرد. وی علاوه بر اهتمام در دفع خوارج که در آن ایام هنوز سیستان را عرضه آشوب خود می داشتند، در دوران خلافت معتصم، اهتمام قابل ملاحظه یی در دفع شورش های ضد خلافت کرد که موجب مزید اعتماد خلیفه جدید در حق او گشت.* از جمله توفیقی که در فرونشاندن شورش مازیار در طبرستان یافت و نقشی که در کشف و افشاء توطئه افشین اشروسنه بر ضد خلیفه به انجام رساند امارت او را در خراسان در نظر خلیفه سزای تحسین و موجب بسط امنیت کشور نشان داد.
علاقه او به شعر عربی که خود او و پدرش طاهر در آن زمینه مایه خوبی داشتند شاید از توجه وی به ترویج شعر و ادب زبان فارسی مانع آمد. اما بعید می نماید این بی توجهی به شعر و ادب فارسی تا آن حد بوده باشد که بر وفق یک روایت ضعیف مذکور در تذکره دولتشاه، وی را به فروشستن یک نسخه فارسی قصه وامق و عذرا وادار کرده باشد. خود او در زبان عربی شاعر و کاتب بود و مجموعه رسایل او مثل مجموعه رسایل پدرش نمونه بلاغت محسوب می شد. " حنظله باد غیسی " از نخستین شاعران فارسی گوی خراسان هم بنابر مشهور به دربار او منسوب بود و از او توجه و نواخت بسیار دید[22].
حکومت عبدالله طاهر در رعایت دقایق عدالت گستری و رعیت پروری یک نمونه مقبول و یادماندنی محسوب شد و او به احتمال قوی در توجه به ابن دقایق تحت تأثیر تعلیم پدرش طاهر بود که در عهدنامه معروف او – خطاب به وی – درتقریر لطایف سیاست و دقایق حکمت، به گفته مأمون ، هیچ نکته یی را فروگذار نکرده بود. علاقه یی که عبدالله در نشر و ترویج سوادآموزی نشان داد خاطره او را در اذهان نسلهای بعد به نحو بارزی محبوب نگهداشت.*
وی در قلمرو خود کودکان را تشویق به آموختگاری کرد و فرمان داد تا اطفال رعایا را به هیچ بهانه از مکتب محروم ندارند. حتی فرمود که تا وسایل و اسباب درس خواندن را همه جا برای آنها فراهم سازند تا استعداد هیچ کودک ضایع نماند . و این نکته در تاریخ آن ایام ماجرایی یگانه، ممتازو درخشان در زمینه تعمیم سواد و بسط دانش بود.»[23]
4- طاهربن عبدالله
( 230- 248 )
« بعداز مرگ عبدالله بن طاهر در ربیع الاخر 230 ، پسرش طاهر دوم – ابوالطیب طاهربن عبدالله بن طاهر – به امارت رسید. با آنکه واثق خلیفه درین باب میل قلبی نداشت ولی خود را به حفظ و ادامه حکومت موروث خراسان در سلاله طاهر ناچار یافت. طاهر دوم (ثانی) درتمام مدت امارت خویش با خوارج و عیاران سیستان، که طالب استقلال بودند، درگیر بود. با آنکه ازکفایت پدر بی بهره نبود به اندازه او برای بسط عدالت در قلمرو خویش فرصت نیافت.* با اینهمه ، فرمانروایی عاقل ، ساده و معتدل بود. و چنانکه شیوه فرمانروایان هوشمندست از گوش دادن به سخن متملقان و گزافه گویان بیزاری نشان می داد. حادثه یی یاد کردنی که در دوران فرمانروایی او در خراسان روی داد، قطع کردن " سَرو" معروف کاشمر بود. درخت زیبای تناور کهنسالی که در حوالی ترشیز سایه گستر[24] بود و گفته می شد در عهد زرتشت یا به دست او غرس شده بود.
به هر حال حکم قطع درخت از جانب متوکل خلیفه رسید که شاید او آن را بهانه یی برای مداخله مستقیم خلیفه در امور خراسان ساخته بود. ابوالطیب طاهر که به هر حال دست نشانده یا برنشانده خلیفه محسوب می شد ازاجرای حکم، هرچند شاید با بی میلی و ناخرسندی،چاره نداشت. آری ، حکم خلیفه برای عامه اهل ولایت مایه ناخرسندی شد.»[25] برای خلاصی از این حکم خلیفه« کسانی که تاریخ بیهق آنها را « گبران » می خواند پیشنهاد کردند، پنجاه هزار دینار نیشابوری به خزانه خلیفه کارسازی نمایند تا او از این اقدام بازایستد. اما امیر طاهری که به خلق وخوی خلیفه متعصب و نیمه دیوانه عصر آشنایی بیشتر داشت حتی جرات نکرد درین باب با متوکل به مکاتبه پردازد. به هرحال قطع درخت که به حکم متوکل انجام شد بنابر مشهور با قتل متوکل به دست ترکانش در سال 247 رجب مقارن گشت. آن قتل را عام مردم به تأثیر شوم این قطع درخت منسوب کردند. خود طاهر هم چندی بعد از آن در سال 248 رجب وفات یافت.»[26]*
5- محمد بن طاهر
( 248- 259 )
« امارت خراسان بعداز او به پسرش " محمد بن طاهر" رسید که به قول گردیزی مورخ، غافل و بی عاقبت بود. اوقاتش در عیش و مستی می گذشت و به شعر و موسیقی بیش از ملک و حکومت علاقه نشان می داد.
دوران یازده ساله امارت این آخرین امیر طاهریان دوران هرج و مرج خراسان بود. ضعف و فترت دستگاه خلافت هم که در دنبال قتل متوکل پیش آمد در تمدید و توسعه این هرج ومرج تأثیر بخشید. اختلال به قدرت طاهریان راه یافت و در ولایات تابع اغتشاش هایی روی داد.»[27]*
به علت ضیعف النفسی و غفلت محمدبن طاهر« کارداران او در ولایت با مردم به خودسری و استبداد معامله می کردند، چنانکه عمّش سلیمان، والی قسمتی از طبرستان به اهالی صدمات بسیار زد و بر اثر همین حرکات زشت سلیمان و عمال او بود که مردم بر طاهریان شوریدند و علویان را که توسط داعی کبیر حسن بن زید علوی رهبری می شد پیش انداخته، خود را ازتحت فرمان آل طاهر بیرون آوردند.»[28] و همچنین « با غلبه یعقوب بن لیث صفاری که در اواخر عهد طاهردوم در سیستان قیام کرد آن ولایت از قلمرو وی جدا شد. ری و قزوین نیز در همان ایام از حوزه اقتدار وی خارج گشت و ضعف اراده خود وی و سوءاداره عمالش قلمرو او را تقریبا منحصر به تختگاه وی در نیشابور کرد. آن هم به تحریک و تشویق اطرافیان خود وی که با صفار سیستان تبانی کرده بودند به دست یعقوب افتاد.* بهانه یعقوب خودداری محمد بن طاهر از استرداد کسانی بود که متهم به سوءقصد به جان امیر صفار شده بودند و وی آنها را نزد خود پناه داده بود. با تسخیر نیشابور و توقیف وی – که هر دو به آسانی و بدون مقاومت انجام گرفت – یعقوب خطبه به نام خود خواند و حکومت طاهریان پس از 53 سال در تمام خراسان به پایان رسید.
چون یعقوب او را بی زیان و بغداد را از پشتیبانی وی ناتوان یافت ، محمد از بند وی آزادی یافت و به بغداد رفت. با آنکه به دنبال غلبه صفار بر نیشابور قدرت طاهریان در خراسان خاتمه یافت، اما ارتباط آنها با دستگاه خلافت همچنان ادامه پیدا کرد. محمدبن طاهر شحنه بغداد شد و از جانب خلیفه مورد تقدیر و حمایت واقع گشت.*
در آنجا – محمد بن طاهر- غیر از ارتباط با دستگاه خلیفه و عنوان امارت، کاخ و باغ طاهریان برایش باقی مانده بود. خراسان و سیستان به دست صفار افتاد و با اعتلاء یعقوب خاطره خاندان طاهر یکچند از یادها رفت.
محمدبن طاهر بعد از خاتمه عهد یعقوب ، در سال 271ه سعی نیم بند بیفایده یی هم به اشارت خلیفه برای اعاده قدرت موروث طاهریان در خراسان انجام داد و خلیفه هم درین زمینه به او کمک کرد، ولی او توفیقی نیافت و به بغداد بازگشت. باقی عمرش نیز همانجا به پایان آمد و خراسان و سیستان در دست صفاریان باقی ماند.
طرز فرمانروایی آل طاهر هم به وسیله سامانیان و غزنویان دنبال شد.* دولت کوته مدت آنها بی آنکه هرگز به نحو قطعی از حوزه حکم خلیفه خارج شده باشد اولین دولت مستقل گونه ایرانی در دوران اسلامی بشمار آمد.»[29]
اسامی امرای طاهری و زمان امارت هریک
ا- طاهربن حسین بن مصعب 206- 207
2- طلحة بن طاهر 207- 213
3- عبدالله بن طاهر 213-230
4- طاهربن عبدالله 230 - 248
5- محمدبن طاهر 248 - 259