مشكلات سپاه
«یكی از دردهای بزرگ سپاه در آن روز نداشتن تجهیزات بود، ولی هر بار كه اینها برای دریافت امكان كوچكی مراجعه میكردند، با ترشرویی مواجه میشدند. فراموش نمیكنم كه گاهی برای تهیه پنجاه قبضه آر.پی.جی، یك غصه بزرگ درست میشد. وقتی بچههای سپاه برای دریافت سلاح میآمدند تا عملیات كنند و ما را در جریان میگذاشتند و با لشكر 92 زرهی تماس میگرفتیم و نیاز آنها را میگفتیم، میگفتند: نداریم! به تهران تلفن میكردیم، میگفتند: نیست! اصلاً به سختی به اینها امكانات داده میشد. البته شاید در مورد آر.پی.جی درست نگفته باشم، چون این سلاح را بیشتر سپاه داشت و كمتر مورد استفاده ارتش بود. اما خمپاره یا تفنگهای افراد یا انواع گلوله و فشنگ را هم به اینها نمیدادند، حالا پشتیبانی توپخانه بماند. اگر گفته میشد كه بچههای سپاهی برای عملیات جلو میروند و توپخانه لشكر 92 آنها را پشتیبانی كند؛ آنها قبول میكردند، معجزه بود. در همین منطقه دارخوین یك روز برادران آمدند و چند خمپاره خواستند، من به سرعت ترتیب آن را دادم. وقتی كار انجام شد از شادی در پوست خود نمیگنجیدیم. حالا شما ببینید در این جنگ با این عظمت چهار قبضه خمپارهانداز چهقدر میتواند اثر داشته باشد؟
این در حالی بود كه ما مرتب به بنیصدر میگفتیم: حمله كنید، میگفت: آماده نیستیم و نمیتوانیم. بنیصدر اصلاً چیزی در مورد مسائل جنگی نمیدانست، یك روز این موضوع را در حضور بنیصدر خدمت امام عرض كردم كه یك دفعه بنیصدر آشفته شد و گفت: من تاریخ 2500 ساله ارتش ایران را بلدم، چهطور شما میگویید وارد نیستم. گفتم: وضع كنونی ارتش با وضع ارتش در آن موقع فرق میكند و حقیقت هم همین بود، ولی او قبول نداشت...»
«در همان اوقات بچههای ما شروع به استقرار در مقابل مواضع و استحكامات دشمن در آن سوی رود كارون، یعنی در حدود دارخوین كردند. در میان برادرانی كه آنجا حضور داشتند یكی هم برادرمان «رحیم صفوی» بود. آن زمان ایشان از نیروهای معمولی سپاه و از دوستان نزدیك «صیاد شیرازی» بود و در كنار ایشان در كردستان جنگیده بود و خیلی هم جوان مؤمن و صالح و خوبی بود. او یك عده از برادران را آورده بود و با امكانات محدودی در مقابل دشمن به مقاومت میپرداختند. گاهی اوقات برادر صفوی به اهواز و محل استقرار ما میآمد تا وسایل مورد نیاز را بگیرد، اما برای او مشكل درست میكردند و وی را معطل مینمودند. ایشان هم به دیدن بنده و سایرین میآمد تا مشكلش را رفع كند. او به اتفاق سایرین و با همان امكانات محدود، پایگاه كوچكشان را گسترش دادند تا این كه بالاخره با هم فكری آنان و ارائه طرح لازم، حصر آبادان در «عملیات ثامنالائمه» شكسته شد. این طرح را ایشان در یكی از جلسات شورای عالی دفاع در دزفول آورد و برای ما مطرح كرد.
غرض این كه بچههای سپاه در منطقه سلمانیه گرد آمدند و كمكم برای خودشان مواضعی درست كردند و اطراف خودشان مین كاشتند، آن وقت یك كانالهایی درست كردند تا ازاین كانالها بدون اینكه دشمن آنها را ببیند، خودشان را به نزدیكیهای دشمن برسانند و حرفهای آنها را شنود كنند. در حالی كه دشمن هم آمده بود این طرف رودخانه، «سرپل» را گرفته بود و داشت سرپل خود را توسعه میداد و همانطور كه میدانید همین توسعه سرپل برای دشمن یك موفقیت و برای ما یك ناكامی شد، اما همین موقعیت در نهایت دام دشمن شد و به شكست او انجامید. اگر دشمن به این طرف كارون نیامده و این كار خطرناك را نكرده بود. مسلماً ضربه سخت عملیات ثامنالائمه را نمیخورد.»
منبع: ویژه نامه خبرگزاری فارس در هفته دفاع مقدس
راوی: مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای