آیا میتوان کتاب” خنده و فراموشی” را رمان” عاقبت” دانست؟ عاقبت موسیقی که به وسیلهی سروصداها از میان رفته، مرگ پدرتان و عاقبت مرگ تامینا. و در تمام اینها شبح پایان کار اروپا هم آشکار است.
-وقتی در سرزمین خاطره، مردم و فرهنگ آنان را محو میکنند ناگزیر هویت اروپای غربی آنان را نیز نابود کردهاند. در پراگ شما میتوانید آشکارا شاهد مرگ غرب باشید. این حقیقت دارد.
اما انگاره پایان بر شهرهای اروپای غربی جایی که تامینا و جین در آن زندگی میکنند، هم کشیده میشود، تازه از این هم جلوتر رفته و مینویسید:” آن که مجذوب تصور پیشرفت است شک ندارد و هر چیزی که به پیش میرود در عین حال پایان کار را هم مدام و بیش از پیش نزدیکتر میکند و این آوازهای خوشآهنگ حکومتی ( آوازهایی چون ” به پیش” و” جلوتر”) صدای شوم مرگ آدمی را به گوش میرسانند.
-از دست من چه ساخته است. این تصور ذهن مرا اشغال کرده. و این تنها برگرفته از پراگ ما نیست بلکه کل غرب شما هم در آن سهیم است. به علاوه من تنها در پراگ کتاب ننوشتهام، هدف اصلی من اروپاست.