برتا پاپنهایم، یک فمینیست یهودی اتریشی بود، علایمی که او را آزار میداد، سرفههای شدید، فلج سمت راست بدن، اختلالات دید و شونوایی و گفتار، توهم و کاهش سطح هشیاری بود که فروید و همکارانش در نهایت تشخیص هیستری را برای او مطرح کردند. یک سری مشکلات در زندگی او مثل ابتلای پدرش به سل، جداشدگی شبکیه و فراموشی، به همراه عوامل تنشزای دیگر باعث شده بود که به اختلال تبدیلی مبتلا شود.
خب! مختصری در مورد هیستری یا اختلال تبدیلی و تاریخچه آن صحبت کردم، اما درمان این اختلال چیست؟
یکی از مؤثرترین درمانها توضیح و اطمینانبخشی پزشکی است، پرواضح است که در این قسمت آگاهی و اطمینان همراهان و خانواده بیمار نقش زیادی بازی میکنند. پزشک باید به روشنی توضیح بدهد که این اختلال شایع است، منشأ بدنی ندارد، برگشتپذیر است و اینکه مبتلا، به تعبیر و تلقی جامعه یک فرد «روانی» نیست. ضمن اینکه باید پزشک توجه خاصی مبذول کند که مشکل جسمانی خاصی را از قلم نیانداخته باشد و تشخیص اشتباهی انجام نداده باشد.
ثابت شده است که کاردرمانی هم نقش مفید در درمان این بیماری درمان. درمان دارویی با داروهای ضد اضطراب و ضدافسردگی هم مفید هستند.
البته معمولا در کشور ما به خاطر تشریح نشدن این اختلال و عدم آشنایی توده مردم با بیماری، انبوهی از اقدامات، آزمایشات و تصویربرداریهای بیمورد برای این بیماران انجام میشود و معمولا این بیماران دست آخر و گاه از روی تصادف به روانپزشک، یعنی پزشکی که بیشترین کمک را میتواند به آنها بکند، مراجعه میکنند. در این میان علاوه بر عملکرد ضعیف رسانههای نوشتاری و دیداری، دانش اندک جامعه، عدم ارجاع درست از سوی همکاران پزشک هم نقش زیادی دارد، خانواده بیشتر بیماران، مخصوصا قشر تحصیلکرده ما هم غالبا نمیتوانند به خود بقبولانند که یک بیماری روانی میتواند به صورت نشانههای جسمانی بروز کند، بنابراین معمولا مدتها این بیماران از تخصصی به تخصص دیگر مراجعه میکنند.