زنان و دایره بسته آموزش در پاکستان
در مقیاس گسترده، جامعه پاکستان، جامعه ای سنتی است و بسیاری از طبقات اجتماعی به آموزش و مدرسه به عنوان بدعتی که ره آورد بیگانگان کافرمسلک است می نگرند. ریشه این طرز تلقی را از جمله می توان در مخالفت برخی عالمان دینی با مدارس جدید دانست. چون شیوه تعلیم و تربیت وارداتی غربی مورد پسند آنان واقع نشد لذا با آن به مخالفت برخاستند. چنان که ناشی از برخی برداشتهای ناصحیح از دین است که در نتیجه تحصیلات دختران امری نامطلوب و یا غیر لازم به شمار می رود. این نگرش بعدها در اعتقادات سنتی مردمان بومی خود را نشان داد و تأثیر منفی خود را در آموزش دختران بر جای گذاشت و با زمینه مساعد فقر و تعصب جاهلانه در روستاها و بعضی از شهرها، شرایط خاصی را برای زنان ایجاب کرد. به طوری که هم اکنون بیشتر زنان پاکستانی در جنبه های مختلف زندگی، خود را وابسته یک مرد و یا فرد دیگری که با او خویشاوندند می بینند. بنابراین طبیعی است هر دختر جوان در محیطی کاملاً از پیش تعیین شده و در عین حال محدود و حفاظت شده پرورش یابد، روش خانه داری را فرا گیرد و احتمالاً والدین او مراقبت از خواهران و برادران کوچکتر را بر عهده اش بگذارند. این دختران در سنین 16 یا 17 سالگی ازدواج می کنند و بعد از آن، نقش آنها تنها در نگهداری از بچه ها، مراقبت از خانه و مساعدت به مرد در اداره امور زندگی مشترک خلاصه می شود. چنین وضعیتی جایگاه و اهمیت دختران را در جامعه بسته روستایی نشان می دهد.
آموزش ابتدایی و اصولاً هر نقش اجتماعی دیگری برای آنان در این دایره بسته به سختی می تواند وارد شود. چنین طرز تلقی از مقام و موقعیت زن در جوامع روستایی پاکستان و برخی مناطق شهری مانعی بس نیرومند در فرستادن دختران به مدارس ابتدایی و یا مدارس وابسته به مساجد ایجاد کرده است.
از آنجا که بر اساس سنتهای رایج، نقش اجتماعی زنان به تشکیل خانواده و اداره آن محدود می شود، یادگیری و آموزش هیچ گاه به عنوان اولویت دختران و زنان مورد توجه قرار نگرفته است. در نتیجه این نگرش تعداد زنان باسواد و تحصیلکرده در پاکستان یکی از پایین ترین ارقام در مقایسه با سایر کشورها بوده است.
به طور کلی در سطوح ابتدایی میزان حضور در آموزش فعال است ولی در اواخر تحصیل میزان ترک تحصیل با سرعت وحشت آوری زیاد می شود؛ تا جایی که فقط 8% زنان به تحصیلات بالاتر و عالیه می پردازند. و دلیل این امر تنها
تعصب فرهنگی علیه تحصیل دختران نیست بلکه امکانات تحصیلات عالیه را برای زنان بسیار اندک در نظر گرفته اند.
در مناطق روستایی، دختران برای تحصیلات بالاتر از ابتدایی شانس بسیار کمی دارند، زیرا در بعضی از روستاها امکانات تحصیلی در سطح ابتدایی هم گاه وجود ندارد و همچنین به ندرت دیده می شود که دختران را برای ادامه تحصیل به روستاهای مجاور که از امکانات آموزشی برخوردار هستند بفرستند.
علاوه بر امکانات بسیار کم تحصیل، به درس خواندن دختران اهمیت بسیار کمی داده می شود زیرا:
1ـ به کار آنها در خانه احتیاج است.
2ـ مردم از این بیم دارند که دخترانشان پس از تحصیل، افکار جدیدی که خود به آن علاقه ندارند، پیدا کنند.
3ـ وقتی دختران بالغ می شوند، والدین هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی، آنها را از مدرسه بیرون می آورند.
تعصب را می توان در ارجحیت پسران بر دختران دید. تبعیض بین دختر و پسر این مسأله را حادتر می کند. در کل، سرمایه کم برای تحصیل به این معناست که باید بین تحصیل دختران و پسران یکی را انتخاب کرد. در این انتخاب، خواه ناخواه پسران انتخاب می شوند. برخلاف این امر، تحصیل دینی زنان اغلب طولانی تر از تحصیل دینی مردان است. در حالی که کمبود مدارس دخترانه و معلم زن، عامل مهمی در جلوگیری از رشد تحصیلی زنها می باشد، نگرش والدین نسبت به تحصیل دختران و سطوح تحصیل، عامل مهمی در ورود دختران به مدارس است. والدین در پاسخ به این سؤال که آیا تحصیل برای کودکان لازم است یا خیر؟ پاسخ مثبت می دهند ولی زمانی که مسأله جنسیت کودکان مطرح شد، در پاسخهای آنان تفاوتهای زیادی مشاهده می شود.
عده ای از والدین معتقدند که پسران بیشتر از دختران به تحصیل رسمی احتیاج دارند. 27% از زنان شهری و 46% از زنان روستایی (طبق آمار رسمی کشور) معتقدند که برای دختران تحصیل مذهبی یا حدود یک سال تحصیل رسمی کافی است.