چهارشنبه 15/6/1391 - 19:16
-0 تشکر
544481
مختصری از زندگینامه و سیره امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام
| |
نام: علی (ع) لقب: رضا، رضی، صابر،فاضل،وفی،قرة اعین المومنین،غیظ الملحدین كنیه: ابوالحسن نام پدر: موسی بن جعفر (ع) نام مادر: نجمه خاتون (س) تاریخ ولادت: 11 ذیقعده سال 148 هج. – مدینه مدت امامت: 20 سال تاریخ شهادت: 29 صفر سال 203 هج. – مشهد ( در سن 55 سالگی ) قاتل: مأمون الرشید « ملعون » ( از خلفای عباسی ) محل دفن: مشهد – ایران |
چهارشنبه 15/6/1391 - 19:24
-
0
تشکر
544496
ادامه پیام به كنگرهی علمی بینالمللی امام علیبنموسیالرضا علیهالسّلام
ششم آنكه در پندار مأمون، امام با اینكار به یك توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت، بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بینظیری كه وی بعنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده میگرفت هیچ نغمهی مخالفی نمیتوانست خدشهای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این همان حصار منیعی بود كه میتوانست همهی خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد.
بجز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود.
چنانكه مشاهده میشود این تدبیر بقدری پیچیده و عمیق است كه یقیناً هیچكس جز مأمون نمیتوانست آن را بخوبی هدایت كند و بدین جهت بود كه دوستان و نزدیكان مأمون از ابعاد و جوانب آن بیخبر بودند.از برخی گزارشهای تاریخی چنین بر میآید كه حتی فضلبنسهل وزیر و فرمانده كل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بی خبر بوده است. مأمون حتی برای اینكه هیچگونه ضربهای بر هدفهای وی از این حركت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام میساخت و به این و آن میگفت.
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بینظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگر این صحنهی نبرد، امام علیبنموسیالرضا است و همین است كه علیرغم زیركی شیطنتآمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبهی او را به حركتی بیاثر و بازیچهای كودكانه بدل میكند. مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذاری عظیمی كه در این راه كرد از این عمل نه تنها طرفی بر نبست بلكه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری كه با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علیبنموسیالرضا را هدف گرفته بود خود او را آماج قرار داد، بطوریكه بعد از گذشت مدتی كوتاه ناگزیر شد همهی تدابیر گذشته خود را كأن لم یكن شمرده، بالاخره همان شیوهای را در برابر امام در پیش بگیرد كه همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل»، و مأمون كه در آرزوی چهرهی قداستمآب خلیفهای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبلهای كه همه خلفای پیش از او در آن سقوط كرده بودند یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و كبر فرو غلتید.
دریده شدن پرده ریای مأمون در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی را در دهها نمونه میتوان مشاهده كرد كه از جمله به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحییبناكثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیمبنمهدی و آراستن بساط عیش و نوش و پردهدری در دارالخلافهی او در بغداد است. اكنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام علیبنموسیالرضا در این حادثه میپردازیم.
1- هنگامی كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضائی خود پركرد، بطوریكه همه كس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور میكند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همهی گوشها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام میداد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست. همه كسانی كه باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین میشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از كینه مأمون كه امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا میكرد و به قتلگاه میبرد لبریز شد.
2- هنگامی كه در مرو پیشنهاد ولایت عهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نكرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید كه علیبنموسیالرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است. دستاندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همهجا منتشر كردند، حتی فضلبنسهل در جمعی از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام، امیرالمؤمنین آن را به علیبنموسیالرضا تقدیم میكند و علیبنموسی دست رد به سینهی او میزند.
خود امام از هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن میرساند، همواره میگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول كردم. طبیعی بود كه این سخن همچون عجیبترین پدیده سیاسی، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسی مثل مأمون فقط به دلیل آنكه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است به جنگی چند ساله دست میزند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل میرساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر میگرداند، كسی مثل علیبنموسیالرضا پیدا میشود كه به ولیعهدی با بیاعتنائی نگاه میكند و آن را جز با كراهت و در صورت تهدید به قتل نمیپذیرد. مقایسهای كه از این رهگذر میان امام علیبنموسیالرضا و مأمون عباسی در ذهنها نقش میبست درست عكس آن چیزی را نتیجه میداد كه مأمون به خاطر آن این سرمایه گذاری را كرده بود.
3- با این همه علیبنموسیالرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچیك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون كه فكر میكرد فعلاً در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج میتوان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشهی مأمون نقش برآب میشد و بیشترین هدفهای او نا برآورده میگشت.
امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهراً از امكانات دستگاه خلافت نیز برخوردار میبود چهرهای به خود میگرفت كه گوئی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امری، نه نهیی، نه تصدی مسئولیتی، نه قبول شغلی نه دفاعی از حكومت و طبعاً نه هیچگونه توجیهی برای كارهای آن دستگاه. روشن است كه عضوی در دستگاه حكومت كه چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسئولیتها كناره میگیرد نمیتواند نسبت به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد. مأمون به خوبی این نقیصه را حس میكرد و لذا پس از آنكه كار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطائف الحیل به مشاغل خلافتی بكشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی میكرد.
یك نمونه همان است كه معمر بن خلاد از خود امام هشتم نقل میكند كه مأمون به امام میگوید اگر ممكن است به كسانی كه از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی كه اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنكاف میكند و قرار قبلی كه همان عدم دخالت مطلق است را به یادش میآورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است كه مأمون به این بهانه «كه مردم قدر تو را بشناسند و دلها آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت میكند. امام استنكاف میكند و پس از اینكه مأمون اصرار را به نهایت میرساند امام به این شرط قبول میكند كه نماز را به شیوه پیغمبر و علیبنابیطالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهرهای میگیرد كه مأمون را از اصرار خود پشیمان میسازد و امام را از نیمه راه نماز بر میگرداند، یعنی به ناچار ضربهی دیگری بر ظاهر ریاكارانهی دستگاه خود وارد میسازد.
4- اما بهرهبرداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی میزند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملا كردن داعیهی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آنها قرار نمیگرفت آن را به گوش همه رساند.
مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قویترین استدلالهای امامت را بیان فرموده است، نامهی جوامع الشریعه كه در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضلبنسهل نوشته است، حدیث معروف امامت كه در مرو برای عبدالعزیزبنمسلم كرده است، قصائد فراوانی كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولایت عهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیدهی دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجستهی عربی به شمار رفته است، نمایشگر این موفقیت عظیم امام است.
در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی كه خبر ولایتعهدی علیبنموسیالرضا رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شد. اهل بیت پیغمبر كه هفتاد سال علناً بر منبرها دشنام داده شدند و سالهای متمادی دیگر كسی جرأت بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نیكی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بیخبرها و بیتفاوتها با آن آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثین و متفكرین شیعه معارفی را كه تا آنروز جز در خلوت نمیشد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
5- در حالی كه مأمون امام را جدا از مردم میپسندید و این جدائی را در نهایت وسیلهای برای قطع رابطهی معنوی و عاطفی میان امام و مردم میخواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار میداد، با اینكه مأمون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطهی جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهائی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانههای معجزه آسای دیگری نیز آشكار ساخت و در جابهجای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.
6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی از آن است كه وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی كه بیشترین دورانهای عمر خود را در كوههای صعب العبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری میگذراندند با حمایت امام علیبنموسیالرضا حتی مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند. شاعر ناسازگار و تند زبانی چون دعبل كه هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیافكنده بود و هیچكس از سرجنبانان خلافت از تیزی زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههای دولتی به سر میبرد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش خود حمل میكرد و میان شهرها و آبادیها سرگردان و فراری میگذرانید، توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین قصیده خود را كه ادعانامه نهضت علوی بر ضد دستگاههای خلافت اموی و عباسی است برای آن حضرت بسراید و شعر او در زمانی كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، بطوری كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه بشنود. اكنون بار دیگر نگاهی بر وضع كلی صحنهی این نبرد پنهانی كه مأمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام علیبنموسی را با انگیزههایی كه اشاره شد به آن میدان كشانده بود میافكنیم:
یك سال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است:
مأمون علیبنموسی را از امكانات و حرمت بی حد و مرز برخوردار كرده است، اما همه میدانند كه این ولیعهد عالی مقام در هیچ یك از كارهای دولتی یا حكومتی دخالت نمیكند و به میل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط میشود روگردان است و همه میدانند كه او ولیعهدی را به همین شرط كه به هیچ كار دست نزند قبول كرده است.
مأمون چه در متن فرمان ولایت عهدی و چه در گفتهها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوا و نسب رفیع و مقام علمی منیع ستوده است و او اكنون در چشم آن مردمی كه برخی از او فقط نامی شنیده و جمعی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یك چهره درخور تعظیم و تجلیل و یك انسان شایستهی خلافت كه از خلیفه به سال و علم و تقوی و خویشی با پیغمبر، بزرگتر و شایستهتر است شناختهاند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتی علیبنموسی مایهی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علیبنموسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. كوتاه سخن آنكه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد. اینجا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایهگذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتیناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهلبیت علیهمالسّلام به همان شیوهای متوسل شد كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان میدهد كه مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان تر به كار برد، شایعه پراكنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد اینكه ناگهان در مرو شایع شد كه علیبنموسی همه مردم را بردگان خود میداند جز با دستاندركاری عمال مأمون ممكن نبود.
هنگامی كه ابیالصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بار الها، ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفتهایم و این یكی از همان ستمهائی است كه از سوی اینان به ما میشود.»
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام میرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی كه امام، مناظره كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه میدانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه مییافت قدرت علمی امام آشكارتر میشد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات یك یا دوبار توطئه قتل امام به وسیله نوكران و ایادی خود را ریخت و یك بار هم حضرت را در سرخس بزندان افكند اما این شیوهها هم نتیجهای جز جلب اعتقاد همان دستاندركاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد، و مأمون درماندهتر و خشمگینتر شد. در آخر چارهای جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچگونه واسطهای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.
این گذری بر یكی از فصلهای عمده زندگینامه سیاسی دویست و پنجاه ساله ائمه اهل بیت علیهمالسّلام بود كه امید است محققان و اندیشمندان و كاوشگران تاریخ قرنهای اولیه اسلام همت بر تنقیح و تشریح و تحقیق هر چه بیشتر آن بگمارند. دانشگاه اسلامی رضوی كه امروز به میمنت سالگرد ولادت این امام بزرگوار و در پرتو فیوضات معنوی مرقد پاك و تابناك آن حضرت گشایش مییابد، خوب است بخشی از تلاش و فعالیت خود را به روشنگری این تاریخ درسآموز و پندآمیز اختصاص دهد و طی كاری جمعی و همه جانبه، تاریخ سیاسی زندگی ائمه را با توجه به عنصر مبارزه كه محور اصلی این تاریخ است برای نسلهای امروز و فردای جهان اسلام ترسیم كند. اینجانب تأسیس این مدرسه عظیم اسلامی را در این آستان رفیع و در این روز باشكوه به چشم امید نگریسته و به فال نیك میگیرم و از تولیت محترم آستان قدس رضوی كه هوشمندانه این خلاء را دریافته و به رفع آن همت گماشتهاند صمیمانه تشكر میكنم و آینده پربار و مشحون به علم و تقوی و فضیلت و پارسائی برای طلاب این دانشگاه و توفیق تلاش و جد و جهاد و ابتكار برای استادان، مدیران وهمهی دستاندركاران آرزو مینمایم.
سید علی خامنهای
رئیس جمهوری اسلامی ایران
18/5/63