مدافع پیوند حوزه و دانشگاه
دانشگاه, مرکز علوم و داده های جدید بشری, آوردگاه جوانان پرشور و پویا.
حوزه, کانون دین شناسی و میعادگاه پاسداران مکتب و شریعت.
پیوند این دو گروه توانا, اثرگذار و نقش آفرین می تواند سازه های دین و دانش را هماهنگ ساخته و نیازهای مادی و معنوی جامعه را سامان دهد. در پرتو هماهنگی این دو گروه, جامعه اسلامی به علم و تمدن نزدیک می شود و راه امت اسلامی به سوی قله های افتخارآفرین بشری, هموار خواهد شد. دریغا, دانشگاه از بدو تأسیس به عنوان رقیب دیانت و حوزه ها وارد میدان شد و بنیان گذاران آن, در لوای مدنیت و دانشهای نو, به حوزه ها و دانشهای معنوی و سنتهای اصیل بومی انگ عقب ماندگی و تحجر زدند. کارگزاران رضاخان درصدد برآمدند به نام دانش و نوگرایی و پیشرفت, جلوه های دینی را از محیط های آموزش عالی بزدایند.
پس از رضا شاه نیز احزاب چپ, دانشگاه را پایگاه خود ساختند و بسیاری از روشنفکرانِ چپ و نیز به مزدوری پهلوی دوم, تن دردادند و در این راه از هیچ خدمتی به نظام سلطه دریغ نکردند. غرب زدگی, هجمه به دین و مذهب, در دانشگاه ها شدت گرفت و عرصه بر دین داران چنان تنگ شد که حتی, نماز و روزه و پوشش مذهبی دانشجویان به تمسخر گرفته می شد.
دفاع آشکار از مذهب و روحانیت شهامت می خواست.بدنه حوزه نیز متأثر از این فضای تیره و تار, از خسارت در امان نماند و ریزشهای جبران ناپذیری در آن روی داد. بی مهری, کینه ورزی و دشمنی متولیان دانشگاه ها به افراد مذهبی, سبب شد نگاه شماری از حوزویان اثرگذار, به این مجموعه بزرگ آموزشی, بدبینانه باشد و به دانشگاه به عنوان رقیب دیانت بنگرند و یا تبلیغات مسموم دربار و ایادی استعمار سبب شد که دانشگاهیان از روحانیت دوری گزینند و به غلط بپندارند آنان حرف نو و طرحی برای جامعه نو ندارند.
آقای طالقانی به جایگاه این دو نهاد فرهنگی در ساختن و سامان دادن به جامعه باور عمیق داشت و آن دو را بازوان توان مند مردم می دانست و پیوند این دو کانون بزرگ فرهنگی را در پویایی جامعه کارساز می شمرد و از همان آغاز که به تهران بازگشت, درصدد برآمد این دو کانون را به هم نزدیک سازد. ولی حرکت در این راه, با دشواریهایی همراه بود. راه بسیار دشوار گذر می نمود. ساواک, غرب زدگان و شرق زدگان و خشکه مقدسان و کژاندیشان سنگ اندازی می کردند, مانع می تراشیدند و… فرنگی مأبان و حزب توده او را فریادگر بازگشت به گذشته می خواندند و خشکه مقدسان به او انگ تجددمآبی می زدند. ولی او, به حرکت ادامه داد. شجاعت و جسارت, اخلاص و سعه صدر وانصاف, به او کمک می کرد که آرام و مطمئن به راهی که در پیش گرفته ادامه دهد. و به دور از افراط و تفریط, دیوار جدائیها را بشکند. جایگاه علمی و اجتماعی ممتاز او, راه های سخت را بر او می گشود و با همه تلاشی که می کردند, نقش او را بی اثر سازند, او را از این کار بزرگ باز دارند; زیرا که می دانستند اگر وحدت سر بگیرد جامعه اسلامی آینده روشنی خواهد داشت, و این به سود استبداد, غرب و استعمار نیست, راه به جای نمی بردند. آقای طالقانی, شجاعانه در این راه گام برداشت و چون آینده را بس روشن می دید, به حرکت خویش شتاب داد, به روشنگری پرداخت. هم غرب زدگی و شرق زدگی و و مادی گری را نقد کرد و هم ارتجاع را و روحانیان بسته ذهن و کوتاه فکر را. بزرگان حوزه و دانشگاه او را از پیشگامان این راه به شمار آورده اند. استاد شهید مطهری در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی, پس از اشاره به این که بنیان گذار وحدت حوزه و دانشگاه نه من بودم و نه دکتر شریعتی, گفت:
(واقعیت این است که آقای طالقانی این کار [وحدت حوزه و دانشگاه] را بیست و چند سال قبل انجام داد.)
آقای طالقانی, با ذهنی باز و اندیشه ای روشن, نخست به آسیب شناسایی بازدارنده های وحدت حوزه و دانشگاه پرداخت. او یکی از علتها و سببهای مهم جدایی این دو نهاد و کانون را در ناآشنایی آنها از کار و برنامه یکدیگرمی دانست. افراد از دور درباره یکدیگر نظر می دادند. با این نگاه, به عنوان نماد حوزه, به محیطهای آموزشی جدید پانهاد و دانشگاهیان, از نزدیک با شخصیت بزرگ حوزوی, آن هم شاگرد مؤسس حوزه, حاج شیخ عبدالکریم حائری, آشنا شدند. به سال 1321, انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده پزشکی, بنیاد نهاده شد. هدف این انجمن, مبارزه با استبداد بود. این انجمن که با پایمردی دانشگاهیان مؤمن و کمکهای معنوی آقای طالقانی تشکیل شد, به زودی در میان فارغ التحصیلان اروپا شعبه باز کرد و آنان, انجمن اسلامی مهندسان و پزشکان را بنیان نهادند. آقای طالقانی از سخنرانان اصلی انجمن اسلامی بود. انجمن اسلامی, در دبیرستانها نیز برنامه داشت. اندک اندک به همت پاره ای از دانشگاه ها نماز جماعت برقرار شد. روشن است این نشست و برخاستها و دیدارهای آقای طالقانی و دیگر عالمان, با دانشگاهیان در شناخت دو گروه از یکدیگر کارساز بود و زمینه همکاریهای فرهنگی و مبارزاتی را آماده می ساخت. این جلسه ها, دیدارها و گفت وگوهای علمی, دینی و سیاسی, زمینه جذب جوانان دانشگاهی را به مسجد هدایت فراهم آورد.
آقای دوانی, از روحیه جوان گرایی آقای طالقانی و تلاش و توفیق ایشان برای آشنا کردن نسل جوان, بویژه دانشجویان با دین و دیانت خاطره ای زیبا در کتاب نهضت روحانیون ایران ثبت کرده است:
(نخستین باری که نویسنده این سطور, پس از بازگشت از حوزه نجف اشرف به ایران, در سال 1328ش. نام آقای طالقانی را شنید, از زبان شهید عبدالحسین واحدی بود. مرحوم واحدی نقل می کرد که: سال گذشته با آقای نواب [شهید نواب صفوی] در خدمت آقا سید محمود طالقانی به طالقان رفتیم.
من پرسیدم آقای طالقانی کیست؟
مرحوم واحدی گفت: تنها روحانی است که با قلم و بیان و بینش خاص اسلامی خود, نسل جوان و تحصیل کرده را در مسجد هدایت با اسلام آشنا می سازد و یکی از مجاهدان واقعی اسلام است. و افزود: من و آقای نواب به ایشان ارادت خاص داریم و ایشان هم به ما لطفی مخصوص دارند. مردی است که باید دید و از مکتب اش درس گرفت.)
آقای طالقانی, زمینه هم نشینی گروه تحصیل کرده را با فضلای جوان و مبارز حوزه ها, فراهم آورد, به گونه ای که هم روحانیون از نزدیک با جوانان تحصیل کرده آشنا شوند و امیدها و آرزوها و نیازهای آنان را از نزدیک بشناسند و خود را برای پاسخ به نیازهای فکری نسل جدید آماده سازند و هم از آن سو, دانشگاهیان, بدون واسطه, با اندیشه های فضلای نواندیش و اندیشه های ناب حوزوی, آشنایی پیدا کنند و ذهنیتها و توهماتی که چه بسا درباره حوزه دارند, تصحیح گردد.
دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی از ادبا و جامعه شناسان معاصر, از دیدار برنامه ریزی شده شهید نواب صفوی و آقای طالقانی با دانشجویانِ مدرسه عالی سپهسالار چنین یاد می کند:
(یکی از خاطرات مربوط به حضور آیت اللّه طالقانی در مدرسه سپهسالار در آن سالها, که امروز برای ما خیلی معنی پیدا کرده است, این است که: روزی آمدیم نزدیک همان سکویی که غالباً آیت اللّه طالقانی آن جا می نشستند, شخصی نشسته بود که خیلی خوش بیان و پرنفوذ و آتشین سخن می گفت. بعدها بچه ها گفتند: ایشان نواب صفوی است. آن هنگام ما آن را یک تصادف محض دانستیم, ولی این مساله بارها تکرار شد; یعنی به تناوب گاه آیت اللّه طالقانی می آمدند و گاه نواب صفوی. احیاناً آیت اللّه طالقانی می خواسته است مرحوم نواب را با جوانان تحصیل کرده و متقابلاً آنان, با اندیشه های فدائیان اسلام, بیش تر آشنا شوند. شاید آن هم به خاطر تفاهم, نزدیکی و هماهنگی بیش تر مبارزان دانشگاهی و جبهه فدائیان اسلام و اللّه اعلم بالصواب.
دکتر صاحب الزمانی, در فرازهای دیگر از خاطرات خود درباره آقای طالقانی, از تلاش او در کشاندن دانشجویان به آبشخور معارف اسلامی, کشف قرآن به عنوان منبع الهام سیاسی, تشکیل حلقه بحث آزاد, پیوند زدن بین دانشجو و طلبه, حوزه های قدیم و مراکز آموزشی جدید, خیلی زیبا و روشن سخن می گوید. این فرازها از خاطرات او, به خوبی می فهماند که آقای طالقانی, با برنامه ریزی هدف مند و در جهت کادرسازی برای انقلابی بزرگ و نهضتی شورانگیز, تلاش می کرده است:
(باری, مرحوم آیت اللّه طالقانی, از مدتی پیش, سخنرانیهایی در این جا و آن جا داشتند. لیکن بسیاری از اوقات می آمدند به مدرسه عالی سپهسالار, که امروز به نام مدرسه عالی شهید مطهری, معروف است. بویژه در ماه های اردیبهشت و خرداد که دانشجویان و دانش آموزان سالهای آخر متوسطه, برای درس حاضر کردن, به خاطر امتحانات شان می آمدند, در مدرسه قدم می زدند, درسهای خود را مرور می کردند و گاهی هم از طلاب, برای درک بهتر درسهای عربی, فلسفه و منطق خود, استفاده می کردند و کمک می گرفتند. در واقع مدرسه شهید مطهری, یکی از نادرترین مراکز برخورد و تلاقی دو دسته از جوانان دانشجوی رشته های علوم قدیم و جدید, در تهران به شمار می رفت.
با توجه به فلسفه مبارزات آیت اللّه طالقانی که در طول تمام حیاتش, تکیه همیشگی او, روی جوانان و اتحاد طلبه و دانشجو بود حالا می فهمیم که این حسن انتخاب در میعادگاه جوانان دانش آموز و دانشجوی علوم قدیم و جدید, دقیقاً از روی فکر و برنامه مخصوص بوده است.
آیت اللّه طالقانی, صبح ها که به مدرسه سپهسالار می آمدند, عموماً روی یکی از سکوهای جلوی حجره یکی از طلبه ها می نشستند, رو به قبله, در قسمت شمال شرقی مدرسه, معمولاً دو یا سه حجره مانده به راهرو, مدخل کتابخانه مدرسه و دانشکده معقول و منقول سابق. امروز می فهمیم که انتخاب این محل هم بی حساب نبوده است. چون درست محل تراکم رفت و آمد همه دانشجویان و اهل علم بود. چه آنها که با دانشکده معقول و منقول سر و کار داشتند, چه آنها که با کتابخانه مدرسه شهید مطهری کار داشتند و چه آنها که به فرهنگستان و یا حتی کوچه های پشت مجلس و مسجد رفت و آمد داشتند, همه, از این مرکز عبور می کردند.
جوانها پروانه وار, درست مثل آن که دور شمعی جمع آیند, دور آیت اللّه طالقانی حلقه می زدند, از او سوال می کردند, به سخنان او گوش می دادند. صحبتهایی که ایشان می کردند, غالباً مانند سخنان همین ماه های اخیر زندگی شان, همیشه با تکیه بر آیات قرآن بود و تفسیر محسوب می شد. آیاتی مناسب بیان و مسائل روز, انتخاب می کردند, درباره آنها صحبت می کردند, به طوری که آیت اللّه طالقانی را می توان کاشف جدید قرآن, به عنوان یک منبع مهم الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران نامید.
آیت اللّه طالقانی مُصِر به ایجاد تفاهم و وحدت میان دانش آموزان و دانشجویان علوم جدید و طلاب علوم قدیم بود. در حلقه های پرجاذبه درس و بحث آزاد خود در مدرسه عالی شهید مطهری, پیوسته توصیه می کرد که جوان به انجمن اسلامی دانشجویان بپیوندند. مسجد هدایت, به یمن وجود آیت اللّه طالقانی, سیاسی ترین مسجد نسل ما به شمار می رفت.)
وی, در فراز فراز خاطرات خود, نکته های برجسته ای را از زندگی سیاسی و تلاش پی گیر و خستگی ناپذیر آقای طالقانی در وحدت حوزه و دانشگاه می گوید و از این خاطرات, به روشنی به دست می آید که برای چه آینده ای دست به آن کار سترگ می زده است. و از نزدیک شدن دانشجو به طلبه و طلبه به دانشجو و حوزه به دانشگاه و به عکس, بنیان جامعه نوین اسلامی و قرآنی را در دنیای جدید پی می ریخته است که این مهم را نیز می توان از تفسیر او و درنگ او روی آیات و نقبهایی که از آیات به دنیای جدید و دانش نو و علم روز و کشفیات کاشفان بزرگ می زند, دریافت. او در پی نمایاندن پیوند عمیق اسلام و علم بود. در پی شالوده ریزی جامعه و مدینه فاضله و نمونه که بدون پیوند دانشگاه و حوزه ممکن نبود.
صاحب الزمانی می گوید: آقای طالقانی, هماره از بی خبری دو گروه حوزوی و دانشگاهی از هدفها و کارهای یکدیگر رنج می برد, از این روی برنامه هدف مندی را دنبال می کرد که این دو گروه, به هدفهای هم پی ببرند. از باب نمونه از این که دانشجویان نمی دانستند در 15 خرداد چه گذشته, رنج می برد و می گفت:
(چگونه دانشجویان دانشگاه تهران, همواره به خاطر شهادت سه تن از دوستان خود در 16 آذر 1332, هر سال ماه آذر و حتی ماه های قبل و بعد از آن, در دانشگاه دست به اعتصاب و تظاهرات می زدند, لیکن از شهادت و ضرب شکنجه صدها تن از طلاب مدرسه فیضیه قم, که در خرداد 1342 اتفاق افتاد, کوچک ترین اطلاعی نداشتند و حتی یک بار, چند دقیقه سکوت هم اعلام نکردند. ایشان معتقد بودند که مهم ترین وظیفه رهبری اسلامی آینده ایران اتحاد و ایجاد همبستگی میان همه گروه ها, بویژه دانشگاهیان و طلاب علوم دینی است.)
مسجد هدایت کانون خیزش نو بود و محل تمرین تحمل اندیشه ها. آقای طالقانی محور بود و به بحثهای دینی و سیاسی دامن می زد. از استادانِ دانشگاه و حتی از دانشجویان فرزانه دعوت می کرد در مسجد هدایت سخنرانی کنند و خود پای سخنان شان می نشست. اگر از استاد و یا دانشجو سخنی نو و یا کاری ابتکاری می دید, آن را می ستود. او دریای آرامش بود و تحملی وصف ناپذیر داشت. و بدون جهت زبان به تکفیر نمی گشود و همیشه به اصلاح می اندیشید. اگر سخن نادرستی می شنید و بی مبنی و اساس, با گوینده و صاحب نظر صحبت می کرد و اشتباه اش را به او می فهماند. استاد مطهری و دکتر شریعتی در سال های دهه پنجاه در حسینه ارشاد, با یکدیگر کار فرهنگی می کردند. سرانجام بر اثر پاره ای از اختلافهای فکری, چه بسا دستهای پنهان, استاد مطهری از حسینیه ارشاد جدا شد. پس از آن, شماری از معرکه گردانان تلاش کردند اندیشه های شهید مطهری را در برابر دیدگاه های شریعتی قرار دهند و بدین وسیله, دانشجویان را رویاروی روحانیت و حوزه قرار دهند. این جریان تا سالهای پس از انقلاب اسلامی ادامه یافت.
آقای طالقانی هردو را از متفکران دلسوز اسلام می شمرد که هریک از زاویه ای نو اسلام را می شناسانند; چه اسلام دارای زوایایی است که هر متفکری می تواند در زاویه ای از زوایای اسلام روشنگری کند. شهید مطهری, اصول مکتب را از بعد فلسفی, کلامی و… با برهان استدلال بیان می کند و شریعتی از زاویه جامعه شناسی.
آقای طالقانی, در پشت این آشوبها و غبارآلود کردن فضای فرهنگی و فتنه گریها, ساواک را می دید وگرنه, به نظر ایشان, این دو متفکر شیعی با یکدیگر اختلافی ندارند, جز همان اختلافهای فکری که همیشه بوده و هست. پیشینه این اختلافها, به صدر اسلام برمی گردد.
از صدر اسلام اختلاف نظر بین مفسران و فقها بوده و به رشد دانش کمک کرده است. این موضع گیری و نداشتن تعصب نابجای صنفی, در همسویی و پیوند این دو جناح بسیار اثرگذار بود.
آقای مهدوی کنی سعه صدر, آرامش درونی آقای طالقانی را, عامل مهمی می داند که ایشان توانست محور وحدت بین جناحهای فکری و بین حوزه و دانشگاه شود و بویژه در محیط پر تشنج زندان که اعصابها خرد و زمینه برای درگیریها آماده بود, آن بزرگوار حلقه وصل بود:
(در تمام این درگیریها [در زندان] با این که همیشه عقایدشان را ابراز می کردند, ولی یک اعصاب قوی و یک طمأنینه داشتند که در تمام این مدت حدود 23 ماه, که ما در خدمت ایشان بودیم, در زندان اوین, من کم تر دیدم که ایشان کنترل اعصاب شان را از دست بدهند و حال این که خیلی مسائل مشکل در برخوردها با ایشان بود… بر اثر همین طمأنینه و وقار که تسلط بر نفس را نشان می داد, می توانستند محور وحدت و اتحاد باشند و بتوانند برای سلیقه های مختلف و گروه های مختلف محور الفت و وحدت باشند و ما در همه جوامع چنین افرادی را نیاز داریم.)
تبیین درست و عقلانی دین از دیگر راهکارها و روشهای تبلیغی معلم قرآن برای جذب دانشگاهیان به کانونهای حوزوی بود. وی, با سرمایه و ابزار علمی لازم, زیباییهای دین را برای نسل نو بیان می کرد. جهان بینی, انسان شناسی, حکومت و سیاست, اقتصاد و اجتماع, روابط خانوادگی, حقوق بشر, روابط بین المللی و ده ها مسأله مورد نیازِ نسل جوان را از دید اسلام, باز و روشن می کرد.
در انجمن اسلامی مهندسان, در غوغای مکتبهای مادی, کمونیزم و سوسیالیزم, که داعیه عدالت و ایجاد جامعه آزاد را داشتند, به نقد دستاوردهای مکتبهای چپ و مادی در دنیا پرداخت و برتری قانونهای اسلام را برای اداره جامعه به روشنی و مستدل ثابت کرد. در همین مجلسها و محفلها, از فلسفه حج سخن گفت. نسل جوان و فرهیخته را با مناسک حج و انقلابی که این مراسم و مناسک در روح و روان انسان می گذارد, آشنا کرد.
* تبلیغ نادرست رابطه دین و دانش از عوامل مهم جدایی و واگرایی حوزه و دانشگاه بود. از عوامل جدایی کلیسا و مراکز علمی در اروپای قرون جدید, رویارویی علم و دین بود. مبارزه و رویارویی کلیسا با دانشهای جدید عقلی و تجربی, از عوامل این جدایی بود و کم کم, برآیند آن خود را به صورت نظریه ای نشان داد که دین و دانش, دو حوزه جداگانه اند. دین به آخرت نظر دارد و دانش به دنیا. دانش به تجربه و دیانت به ماوراء الطبیعه. طرفداران علوم جدید, علم را مرادف تجربه انگاشتند و هر تفکر غیرتجربی و عقلانی را غیرعلمی و ذهنی خواندند. متجددین ایران نیز, بین اسلام و مسیحیت و مسجد و کلیسا شباهت سازی کردند و چنین وانمود می کردند که اسلام نیز, با دانش میانه ای ندارد. و حوزه کاری این دو از یکدیگر جداست. البته, شماری از دفاعهای غیرعقلانی از دین و یا رفتارهای نادرست شماری از روحانیان1 و بی اعتنایی شماری دیگر به علوم جدید, به این جدایی دامن می زد. آقای طالقانی, از حلقه های وصل مسجد و دانشگاه بود. وی به جویندگان دانشهای نوین نشان داد, دین و روحانیت, نه تنها با علوم جدید سر مخالفت ندارد که اسلام پرچم دار دانش است و بخش عمده ای از گسترش دانش بشری مدیون علمای دین است و میان مسجد و کلیسا و اسلام و مسیحیت فرسنگها فاصله است.
او, در دانشهای دینی, به مرتبه والایی دست یافته بود و به دانشهای جدید علاقه نشان می داد. برای ارتباط بهتر با انسانها و کشف علل تحولات روانی و اجتماعی جامعه های انسانی, آشنایی با داده های نوین بشری را نیز لازم می شمرد. برای فهم بهتر آیات آفرینش, شناخت زمین و آسمان و… از پژوهشهای دانشمندان جهان در این عرصه ها استفاده می کرد. وی با ارج نهادن به دانشهای جدید, به هواداران علوم تجربی, یادآور می شد: فراتر از حوزه کاری این دانشها پا ننهند, چه علوم تجربی به جهان بیرون از ماده و طبیعت راه ندارند و شناخت خدا و گذشته و آینده انسان و جهان در حوزه علوم الهی جای دارد. علوم جدید با همه پیشرفتهای آن, نتوانسته از پیچیدگیهای انسان و جهان رمزگشایی کند و بالاتر, هولناک ترین جنگها در ممالکی روی داده که در فن و صنعت در جایگاه اول دنیا ایستاده اند و راستی و مهرورزی و الفت جامعه های بشری, تنها در سایه دین و معنویت به دست می آید:
(علوم تجربی و مادی نمی تواند و نباید مدعی باشد که به خارج از حدود ماده و طبیعت راه یابد, و دیده گشاید و اصول ثابت و حقایق برتر را بنمایاند و انسانها را به توحید و سعادت حقیقی رساند. هدایت به حق و تبیین اصول ثابت و توحید فکری و اجتماعی را رسالت پیامبران انجام می دهند که از مبداء برتری درمی یابد و در فطرتها و عقول پاک از عوامل و انگیزه های پست و غرورها, نفوذ می یابد و موجب التزاماتی در درون اندیشه و خلوتگاه زندگی تا برون اجتماع می شود و اختلاف را از بین می برد.)
برنامه هوشمندانه آقای طالقانی در همبستگی و پیوند این دو نهاد فکری و معنوی, سبب شد زمینه های بسیار خوبی برای آشنایی و هم اندیشی آن دو فراهم گردد و جویندگانِ حقیقت از خیل دانشگاهیان, فوج فوج راه مساجد را پیش گیرند. مسجد هدایت, مسجد الجواد و… شاهد حضور پرشور دانشجویان بود. افزون بر گفته ها و نقلهای شاهدان و کسانی که در خیل دانشجویان و فرهیختگان در مسجد هدایت حضور می یافتند و پای سخن آن سخنور حکیم می نشسته اند, گزارشهای مقامات امنیتی شاه نیز, از حضور انبوه تحصیل کردگان در مسجد هدایت حکایت دارد.5
استادان بسیاری از حوزه نیز با استفاده از این زمینه سالم, رو به دانشگاه آوردند که به شهادت شاهدان بصیر و دانا و اثرگذاریهای بیرونی این روی آوری, وجود این روحانیون فرزانه در رشد تفکر دینی در مجامع نوین علمی بسیار اثرگذار بوده است و دانشگاه را از خمودی, پوچ گرایی و روی گردانی از هویت دینی و ملی, به دور نگهداشت و زمینه های اوج گیری علمی, دینی, سیاسی و اثرگذاری آن را در عرصه های گوناگون فراهم آورد.
از آن سو, حوزه نیز, با حضور استادان دانشگاه در میانِ طلاب رو به رو شد که این حضور سخت اثرگذار در چگونگی نگرش و رجوع به منابع دینی, جهت گیریها, انزواشکنی و حضور در زمان بود. اینان با ورود به محافل حوزوی, تجربه های خود را در رابطه با دین در عصر جدید, شناخت نسل جوان, دین و زندگی به روحانیون انتقال می دادند. این همبستگی ژرف و پیوند و داد و ستد علمی, آثار سودمند خود را در دین باوری نسل جوان و نیز در پیروزی انقلاب اسلامی, به زیبایی نشان داد.
این سخن آقای مهدوی کنی بیانگر این معناست:
(آیت اللّه طالقانی, دَرِ مساجد را به روی جوانان تحصیل کرده و دانشجو باز کرد و همچنین دَرِ دانشگاه را به روی مسلمانان و روحانیون باز کرد.)