حوزه: نسبت میان روشنفکری دینی و عقلانیت را چگونه تفسیر می کنید.
استاد: عقل و عقلانیت, محور دین ماست. ما به لحاظ متون دینی, عقل محوریم. در قرآن واژه عقل و واژه های هم معنای آن به تکرار و با تاکید آمده است. واژه هایی چون لُب ّ, قلب, بصیرت, فکر و… محتوای اصلی آن اندیشمندی و خردگرایی است. و پسوند آیات در بسیاری از موارد چنین است:
(أفلا تعقلون, اولوالالباب و…)
امام رضا(ع) فرمود:
(صَدیق کل امرءٍ عقلُه و عدوه جهلُه.)
درباره خردورزی از دین و رهبران دینی سخن بسیار داریم. قرآن مؤمنان خردمند را کسانی معرفی می کند که: نظرها و سخنها را می شنوند و با خردورزی, بهترین آنها را برمی گزینند. امامان شیعه به برخورد افکار و خردها سفارش کرده اند:
(إضربوا الرأی بعضه ببعض یتولد منه الصواب, إمحضوا الرأی مخض السقاء.)
رأیها را, برخی بر برخی دیگر, عرضه کنید(و آنها را کنار هم نهید) که رای درست این گونه پدید می آید. رای و نظر را همچون شیری که برای بیرون آوردن کره آن در میان مشک می ریزند و می زنند بزنید.
بهترین تعبیر حدیثی در این باره روایتی است که در کتاب (مجمع البحرین) آمده است:
(العقل شرع مِن داخل, و الشّرعُ عقل مِن خارج.)
عقل و شرع, دو رکن تشکیل دهنده خرد ناب انسانی است و انسان خردمند, با عقل, شریعت را می پذیرد و داده های عقلانی خویش را, در موارد مشکوک, با آموزه های وحی می سنجد, و خود را از سرگردانی رهایی می بخشد.
روشنفکری دینی با این عقلانیت جلو می رود. امّا اگر مراد از عقلانیت و عقل گرایی استقلالِ عقل و بی نیازی از وحی باشد, غلط است; زیرا اگر مدعا این باشد که عقل خود بسنده است و همه چیز را برای بشر نشان می دهد می پرسیم: کدام عقل؟ عقل سرمایه داری یا عقل مارکسیسم؟ آنان مالکیت را اولین اصل از حقوق طبیعی می دانند و اینان مالکیت را نوعی دزدی می شمارند. در این تعارض عقلی, بشر به کدام سو برود؟ یا عقل فلان فیلسوف یا فلان متفکر, و هزاران نمونه ی دیگر که هر یک دیگری را باطل و مردود می شناسد. عقل رئالیستها, یا ایده آلیستها, یا اگزیستانسیالیستها و یا… در هر رشته از فلسفه و مکاتب یا دانشها و علوم به نظریات بسیار ناهمخوان و متناقضی می رسیم. حال کدام یک ملاک حقانیت است؟ و کدام را باید باور داشت. حتی یک متفکر در دوره ای از عمرش مثلاً اصالت ماهیت را باور داشته و سپس به اصالت وجود گراییده است, یا دوره ای از عمر ماتریالیست بوده و سپس به جهان بینی ماورای مادی گراییده است. حال کدام یک از این عقلها؟
الان در غرب بنگرید چه تضادها در همه راه و رفتارها و گرایشها و گزینشها و باورها و افکارها وجود دارد؟ آیا اینان عاقل به معنای اصطلاحی نیستند؟
از اینها و هزاران نمونه دیگر به اصل محدودیت شناخت و نابسندگی و عدم استقلال عقل در شناخت می رسیم.
از این روی, می نگریم که در میان متفکران قدیم و جدید و در فلسفه و علم, کسی را نداریم که به محدودیت شناخت و تنگناهای عقل آدمی اعتراف نکرده باشد, و شعر معروف ابن سینا:
دل گرچه در این بادیه بسیار شناخت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
زبان حال کل اندیشمندان بشری است.
در این جا به این فرموده خداوند در قرآن کریم می رسیم:
(… و ما أوتیتُم من العلم الّا قلیلاً.)
از دانش به شما جز اندکی داده نشده است.
و در این سخن امام علی(ع) نیک بیندیشیم:
(غایة العقل الاعتراف بالجهل.)
مناسب است اشاره کنیم به سخن برترانت راسل, فیلسوف و عالم قرن بیستم که می گوید:
(تعریف ما از ماده, از تعریف ماهی گیر ایرلندی از تور ماهی گیری اش ناقص تر است. )
این اعتراف را سالها پیش در کتاب (تاریخ فلسفه سیاسی) دکتر پازارگاد دیدم و براستی شگفت زده شدم که فیلسوفان و عالمان با این همه ادعاها, حتی به حقیقت نخستین پدیده ای که در دست آنان است و نزدیک ترین شی به آنهاست و خود آنان نیز در بعد جسمی و تنی از آن(یعنی ماده) ترکیب یافته اند, نتوانسته اند دست یابند.
دانشمندان دیگر قدیم و جدید نیز اعترافاتی بسیار دارند و من قدیمها این را در یادداشتهایی جمع کرده بودم. ما عقلانیت در شعاعِ وحی و هدایتِ انبیاء را باور داریم. برخی می گویند: مگر انسان به بلوغ عقلی نرسیده است؟
می گوییم: بشر در تمام دوره های تمدن خویش به هدایت انبیاء نیاز دارد; زیرا انسان با هدایت انبیاء راه اصلی و درست را می فهمد و تنها هدایت وحیانی است که در میان راه های گوناگون, راه دستیابی به حقیقت را به انسان نشان می دهد. و اگر هدایت اینها نباشد, انسانها همواره در میان این همه تضادها سرگردان و متحیر خواهند ماند, و ره به جایی نخواهند برد.
برای نمونه: مهم ترین موضوع برای انسان امروز محیط زیست است. حیات ما به هوا و به آب وابسته است. اما از سال 1980 به این طرف, روز به روز سرمایه های حیاتی در روی زمین رو به کاهش است و هر روز بر آلودگی هوا افزوده می گردد و بشر عاقلِ امروز, همواره آبهای زیر زمینی و رودخانه ای را نیز آلوده می کند, به گونه ای که پیش بینی می کنند قرن 21 قرن جنگ بر سر آبهای شیرین باشد. آلودگی هوا که برای همه روشن است, و انسانهای روی کره خاکی اکسیژن سالمی نمی یابند که درست تنفس کنند, و سلامت شان دچار مخاطره نگردد.
لایه اوزون نیز هر روز در حال تخریب است. سالانه در کنفرانس کیوتو دور هم می نشینند تا بلکه پنج درصد از آلاینده های محیط زیست را بکاهند, ولی آمریکا مخالفت می کند, چون سرمایه دارانش زیان می بینند. سرمایه داران هفتاد درصد ماهیهای دریا را به خاطر سودشان از بین برده اند. آلودگی صوتی نیز از دیگر آلودگیهای ویرانگر زیست محیطی است که زاده از تکنولوژی و صنعت و زندگی ماشینی است.
تمام این کارها به دست انسان امروز با آن همه ادعاهای فکر و عقل انجام می شود. و دست آورد عقل تجاری, عقل معرفتی, عقل سیاسی سلطه, عقل ابزاری و سودجویانه و در یک کلمه عقل خودکفا و مستقل از دین است. به واقع انسان امروز مصداق کامل این مثل است که: یکی بر شاخ بن می برید.
در هیچ دوره از تاریخ انسان, تا این اندازه انسان نادان نبوده و از فرمانهای عقل انسانی خویش سرپیچی نکرده است, که در این دوره می کند و داده های عقلانی خویش را زیرپا می نهد. از دوران آغازین تمدنها تاکنون, در هیچ دوره به این تکامل علمی(شاید) دست نیافته بوده و به این پایه از قانون شکنی و ویرانگری نیز نرسیده بوده است. در طول تاریخ, هیچ گاه ندیدیم که انسانها خانه خود را ویران کنند و کمر به تباهی کره زمین ببندند. لکن در همین دوره و با این همه پیشرفتهای علمی دارند خانه خود را خراب می کنند و فریاد تمام دانشمندان بلند است. این عقل سودجوی ابزاری بر عقل رحمانی و روحانی انسان غالب آمده و هدایت انبیاء را به دیگر سو نهاده است. بگذریم از هزاران هزار مشکل سیاسی, اقتصادی, خانوادگی, تربیتی و… که گریبانگیر انسان عاقل و متمدن امروز است. مشکل فقر را نتوانسته است حل کند, در سطح جهانی مشکل بیکاری رو به افزایش است, مشکل مسکن بیداد می کند, در اکثریت جامعه ها بهداشت درستی نیست. جنگ و روابط میان ملتها ستم بنیاد است و…
از همه اینها چشم می پوشیم و به این انسان عاقل امروز می گوییم: رفع تمام این مشکلها پیش کش, بیایید و خانه خود را ویران نکنید. نمی گوییم که روابط انسانی عادلانه داشته باشید و نظام خانواده و زندگی خانوادگی را متلاشی نکنید و جنگ افروزی نکنید و… , اگرچه هرکدام از اینها به نوبه خود فاجعه است, می گوییم: دست کم محیط زیست و عوامل حیات خود را از میان نبرید.
خوب اگر منظور از عقل این باشد فاجعه بار است; اما اگر عقلانیت با هدایت انبیاء در نظر باشد, به حتم یکی از عناصر روشنفکری است. روشنفکر چه دینی و چه غیر دینی, باید به انسان بیندیشد و راه نجات و چاره را ارائه کند, آینده نگر باشد و سرانجام این همه بی فرهنگی مدرن و ظلم و ویرانگری را از اکنون بشناسد. آژیر خطر را برای اجتماعات انسانی یا اسلامی یا حوزوی(اگر روشنفکری حوزوی است) به صدا درآورد. از قلمرو مسؤولیت خود کاملاً آگاه باشد و برای آن چاره جویی و راه درمان اصولی را درنظر بگیرد و ارائه کند. دقیقاً روشنفکری همین است و جز این نیست.