• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مدیریت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مدیریت (بازدید: 1226)
يکشنبه 12/6/1391 - 2:42 -0 تشکر 540090
سیمای مدیر موفق درقرآن

- بسم الله الرحمن الرحیم
- «و بهِ نستعین انّه خیرُ ناصرٍ و معین»

(لقد كانَ فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما كـان حدیثاً یفتری و لكن تصدیق الذّی بین یدیه و تفصیل كل شیء و هدیً و رحمة لقومٍ یؤمنون)
«به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است (این) سخنی نیست كه به دروغ ساخته شده‌باشد، بلكه تصدیق كننده آن (كتاب آسمانی) است كه پیش از آن آمده و روشنگر هر چیز و (مایه) هدایت و رحمت برای گروهی است كه ایمان می‌آورند.»
به راستی همانطور كه در حدیث‌آمده، قرآن، مثل دریاست و دریا مراتب و اعماقی دارد كه هر چه در آن بیش‌تر به جستجو و تدبر بپردازیم بیش‌‌تر بهره‌مند می‌شویم. در هر سوره و آیه و كلمه و حرفی درسی نهفته است. آری دریایی كه انسان هر چه بتواند به اعماق آن نزدیك شود درّ و گوهر و مرواریدهای زیادی را دست می‌یابد كه وسیله‌‌ای برای رشد و كمال، هدایت و تعالی او می‌گردد.
به این جهت است كه امام صادق می‌فرماید:
«القرآن عهدالله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم، ان ینظر فی عهده كل یوم و إن یقرأ منه خمسین آیة»
«این قرآن در حكم یك عهدنامه‌ای است از سوی خداوند به بندگانش. شایسته است كه هر مسلمانی روزانه به این نامه بنگرد و پنجاه آیه از آن را تلاوت كند.»
آری بر مسلمان تكلیف است كه با قرآن ارتباط مستمر داشته باشد، بر او بنگرد، تلاوت كند، تدبر كند، راه هدایت بیاموزد و قرآن چراغی فراروی او در پیمودن صراط مستقیم باشد.
قرآن تمام نیازهای انسان را مطرح می‌كند، هدایت محض است و نكته‌سنجی و درس گرفتن از آن، ایمان و عقل می‌خواهد. قرآن ذكر است، زیرا:
یادآور عظمت هستی است.
یادآور گذشته و آینده انسان است.
یادآور صحنه‌های قیامت است.
یادآور عوامل سقوط و عزت فرد و جامعه است.
یادآور تاریخ و زندگی شخصیت‌های تاریخ‌ساز است.
معارف قرآن حقایقی است كه باید همواره آن را فرا گرفت و به خاطر داشت و به كار بست.
به یك نظر قرآن كتاب داستان است. چون حدود 280 داستان در قرآن آمده است و پیامبر با همین داستان‌ها سلمان و ابی‌ذر تربیت كرده و حكومت اسلامی را بنا نهاده‌ است. چرا كه داستان‌های قرآن دارای ویژگی‌هایی است كه عبرت و پند و درس‌آموزی، واقعی بودن و تأثیر عمیق از جمله امتیازات آن‌هاست، البته خردمندان از داستان‌های آن بیش‌تر درس، پند و عبرت می‌گیرند.
به گفته قرآن بهترین داستان، داستان حضرت یوسف است كه برای جویندگان آیت و برای خردمندان عبرت و برای اهل ایمان مایه هدایت و رحمت است.
چندی قبل از دانشمند فرزانه و مفسر قرآن حضرت حجت الاسلام‌ و المسلمین قرائتی (دامت بركاته) كتاب تفسیر سوره یوسف را مطالعه كردم. دیدم علاوه بر نكات و پیام‌های جالب و زیبا و درس‌آموزی كه از آیات این سوره استفاده شده، می‌توان از این داستان كه محور آن حضرت یوسف است و خداوند او را از چاه به جاه و مقام و حكومت رسانید و در این راه موفقیت‌هایی را كسب كرد دربارة ادارة جامعة اسلامی برای مدیران محترم درس‌هایی را برداشت نمود. نوشتة حاضر ارائه درس‌هایی از سوره ‌یوسف است برای عزیزانی كه می‌خواهند با درس‌آموزی و پندآموزی از قرآن مدیرانی موفق با سیمایی قرآنی در حكومت اسلامی باشند.
گرچه به نظر رسید که این درس‌ها در چهار بخش:
1- اصول مدیریت
2- اخلاق مدیر
3- هشدارها و خطرها
4- تذکرات
تنظیم گردد ولی دیدم شایسته‌تر است که ترتیب آیات و داستان حضرت یوسف به این شکل باقی بماند. امید است مورد قبول خداوند و توجه عزیزان قرار گرفته و ما را با ارائه نظرات مساعدت فرمایند.
«خدایا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشی و ما رستگار»


« والسلام علی من اتّبع الهدی »
محمد موحدی نژاد

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:44 - 0 تشکر 540105

سیمای مدیر موفق » آیات 36 تا 40 سوره یوسف


- وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمـَآ إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قَالَ الْأَخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ «36»
«و با یوسف، دو جوان دیگر وارد زندان شدند. یكی از آن دو (نزد یوسف آمد و) گفت: من در خواب خود را دیدم كه (انگور را) برای شراب می‌فشارم و دیگری گفت: من خود را در خواب دیدم كه بر سرم نانی می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند، ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نیكوكاران می‌بینیم.»
1- حفظ روحیه خدمتگزاری
در حدیث می‌خوانیم: دلیل آنكه زندانیان، یوسف را نیكوكار نامیدند، این بود كه به افراد مریض در زندان رسیدگی و به نیازمندان كمك و برای سایرین، جا باز می‌كرد.
2- جلب اعتماد مردم
اگر مردم به كسی اعتماد پیدا كنند، تمام رازهای خود را با او در میان می‌گذارند. «انّا نراك من المحسنین»
3- توجه به نیکوکاری در جذب و تبلیغ
نیكوكاری یوسف‌ قدم اوّل او در جذب و تبلیغ بود. (احسان و خدمت‌رسانی به زندانیان، سبب جذب قلوب و دریافت لقب محسن از زندانیان شد)
قَالَ لَا یَأْتِیْكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَكُمَا ذَ لِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْأَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ«37»
«(یوسف به آن دو نفر كه خواب دیده بودند) گفت: من قبل از آنكه جیره غذایی شما برسد، تأویل خوابتان را خواهم گفت. این از اموری است كه پرودگارم به من آموخته است. همانا من آئین قومی را كه به خدا ایمان ندارند و به قیامت كفر می‌ورزند، رها كرده‌ام.»
1- پاسخگویی
یوسف(ع) به پاسخگویی مقیّد بود که به او مراجعه می‌کردند.
2- استفاده از فرصت‌ها
از فرصت‌ها، بهترین استفاده را بكنیم. «نبّاتكما بتأویله... انّی تركتُ ملّة» (یوسف قبل از تعبیر خواب، كار فرهنگی و اعتقادی خود را شروع كرد.)
3- توسل به شیوه‌های تأثیرگذاری
گاهی برای تأثیرگذاری بیشتر، لازم است انسان قدرت علمی و كمالات خود را به دیگران عرضه كند. «قال... نبّأتكما بتأویله»
4- محور بودن تولی و تبری
اساس ایمان، تبرّی و تولّی است. در این آیه برائت از كفّار، «انّی تركت» و در آیه بعد پیروی از ولایت اولیای الهی مطرح است. «واتّبعت»
5- برخورد غیرمستقیم با خلافكار
باید از انتساب مستقیم افراد به انحراف پرهیز كرد و با روش غیر مستقیم تبلیغ كرد. (یوسف نفرمود: شما از كفر دست بكشید، بلكه فرمود: من راه كفر را رها كردم) «انّی تركتُ ملّة قوم لایؤمنون»
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِی إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَی‌ءٍ ذَ لِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْكُرُونَ«38»
«و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی كرده‌ام. برای ما سزاوار نیست كه چیزی را شریك خداوند قرار دهیم. این از فضل خدا بر ما وبر مردم است ولی بیشتر مردم سپاس‌گزاری نمی‌كنند.»
1- توجه به اصالت خانوادگی
اصالت خانوادگی، همچنان كه در ساختار شخصیّت افراد مؤثر است، در پذیرش مردم نیز اثر دارد. لذا حضرت یوسف برای معرفی خود، به پدران خود كه انبیای الهی هستند تكیه می‌كند، تا هم اصالت خانوادگیش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را. این همان روشی است كه پیامبر نیز در معرّفی خود به كار می‌برد و می‌فرمود: من همان پیامبر امّی هستم كه نام ونشانم در تورات و انجیل آمده است. حضرت سیدالشهدا حسین بن علی‌ در كربلا و امام سجاد نیز در برابر مردم شام، خود را چنین معرّفی كردند: «اَنا ابن فاطمة الزّهرا»
2- توجه به اینکه همیشه اكثریت معیار صحت نیست
اكثریّت، معیار شناخت صحیح نیست. «اكثر النّاس لا یشكرون»
3- معرفی راه‌های مثبت و منفی
در كنار راههای منفی، راه مثبت را نیز نشان دهیم.
«تركتُ ملّة... واتّبعتُ ملّة...»
یَا صَاحِبَی السِـّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ«39»
«ای دو یار زندانی من! آیا خدایان متعدّد و گوناگون بهتر است یا خداوند یكتای مقتدر؟»
1- الگوشدن
انسان‌ها سه دسته‌اند: گروهی قالب پذیرند، مثل آب و هوا كه از خود شكلی‌ندارند و در هر ظرفی به شكل همان ظرف در می‌آیند. گروهی نفوذ ناپذیر و مقاوم هستند، همچون آهن و فولاد كه در برابر فشار بیرونی ایستادگی می‌كنند. اما گروهی امام و راهبرند كه دیگران را به رنگ حقّ درمی‌آورند. یوسف نمونه‌ای از انسان‌های دسته سوّم است كه در زندان نیز از مشرك، موحّد می‌سازد.
2- استفاده از روش مقایسه و پرسش و پاسخ
در قرآن در آیات مختلف، از روش مقایسه و پرسش استفاده شده است كه به نمونه‌هایی از آن درباره خداوند اشاره می‌كنیم:
1- «قل هل من شركائكم من یبدأ الخلق ثمّ یعیده»
آیا از شركایی كه برای خدا گرفته‌اید كسی هست كه بیافریند و سپس آنرا برگرداند؟
2- «قل هل من شركائكم من یهدی الی الحقّ»
آیا از شركایی كه برای خدا قرار داده‌اید كسی هست كه به حقّ راهنمایی كند؟
3- «قل أغیر اللَّه اَبغی ربّاً و هو ربّ كلّ شی‌ء»
آیا غیر خدای یكتا پروردگاری بپذیرم در حالی كه او پروردگار همه چیز است؟
4- «آللَّه خیرٌ امّا یشركون» خداوند بهتر است یا آنچه شریك او می‌گردانید؟
3- مردم‌داری
مردم را با محبّت و عاطفه، صدا بزنیم. «یا صاحبی»
برای بیدار ساختن فطرت افراد از چاشنی محبّت و احسان استفاده كنیم. «یا صاحبی...»
انسان در برابر هم نشینان خود نیز مسئول است. «یا صاحبی السجن»
4- استفاده از زمان و مکان
از مكان‌ها وزمان‌های حساس برای تبلیغ استفاده كنیم. «یا صاحبی السجن ءارباب متفرّقون...» (یوسف در زندان همین كه می‌بیند به تعبیر خواب او نیاز دارند، فرصت را غنیمت شمرده و تبلیغ می‌كند.)
5- توجه به نقش وحدت
وحدت و یگانگی، زمینه‌ساز قدرت و غلبه است. «الواحد القهّار»
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَآءً سَمَّیْتُموهَآ أَنتُمْ وَ ءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیَّاهُ ذَ لِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ«40»
«شما غیر خدا چیزی را عبادت نمی‌كنید مگر اسم‌هایی (بی‌مسمّی) كه شما وپدرانتان نامگذاری كرده‌اید (و) خداوند هیچ دلیلی (بر حقانیّت) آن نفرستاده است. كسی جز خدا حقّ فرمانروایی ندارد، او دستور داده كه جز او را نپرستید. این دین پا بر جا و استوار است، ولی اكثر مردم نمی‌دانند.»
1- عناوین توخالی ما را گول نزند
بسیاری از قدرت‌ها، سازمان‌ها، مؤسسات، سمینارها، قطعنامه‌ها، ملاقات‌ها و حمایت‌ها و محكومیت‌ها و عناوین و القاب دیگر، اسم‌های بی‌مسمّی وبت‌های مدرن روزگار ما هستند كه بشر به جای خدا، دنباله‌رو آنان شده است.
«ما تعبدون ... اسماء سمّیتموها»
2- توجه به اینکه همه جا سابقه حقانیت ندارد
سابقه و قدمت دلیل حقانیّت نیست، گرچه شرك سابقه دارد ولی دلیل حقانیّت نیست و شما هیچ دلیلی ندارید.
«سمّیتموها انتم و آبائكم ما انزل اللّه بها من سلطان»
3- كرنش در مقابل فرمان خدا
در برابر هیچ فرمانِ غیر الهی، كرنش نكنیم. زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. «ان الحكم الاّ للّه»
4- توجه به قوام قوانین الهی
هر قانونی جز قانون الهی متزلزل است. «ذلك الدّین القیّم»
5- توجه به اینکه همه جا اكثریت حق نیست
بیشتر مردم به استواری دین خدا جاهلند. «ذلك الدین القیّم و لكن اكثر النّاس لایعلمون» (یا جاهل بسیط كه به جهل خود آگاه است یا جاهل مركّب كه خیال می‌كند می‌داند ولی در واقع نمی‌داند)
6- اعتماد برعقیده محكم و استوار
جز بر عقیده محكم و استوار نباید اعتماد كرد. زیرا اعتماد به مكتب بی دلیل، محكوم است. «ذلك الدّین القیّم»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:45 - 0 تشکر 540106

سیمای مدیر موفق » آیات 41 تا 45 سوره یوسف


- یَا صَاحِبَی السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَیَسْقِـی رَبَّهُ خَـمْراً وَ أَمَّـا الْأَخَرُ فَیُصْلَـبُ فَتـَأْكُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِی الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ«41»
«ای دوستان زندانیم، امّا یكی از شما (آزاد می‌شود) و به ارباب خود شراب می‌نوشاند و دیگری به دار آویخته می‌شود و (آنقدر بالای دار می‌ماند كه) پرندگان (با نوك خود) از سر او می‌خورند. امری كه درباره آن از من نظر خواستید، حتمی و قطعی است.»
1- ادب در صدا زدن
كرامت افراد را رعایت كنیم و آنان را با ادب صدا بزنیم هر چند در خط فكری ما نباشند. «یا صاحبی» یعنی ای دوستان و همراهان زندانی من!
2- خبرهای خوش را اول بگوییم
خبرِ خوش را، اوّل بگویید. «احدكما فیسقی... الاخر فیصلب»
3- رعایت نوبت
در پاسخ‌گویی به مراجعان، باید نوبت مراعات شود. «امّا احدكما...» (تعبیر اوّل برای كسی است كه زودتر خوابش را برای یوسف گفته است.)
وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِین«42»
«و (یوسف) به آن زندانی كه می‌دانست آزاد می‌شود گفت: مرا نزد ارباب خود بیاد آور. (ولی) شیطان یادآوری به اربابش را از یاد او برد، در نتیجه (یوسف) چند سالی در زندان ماند.»
1- توجه به اینکه هر تقاضایی رشوه نیست
هر تقاضایی رشوه نیست. «اُذكرنی عند ربّك» یوسف برای تعبیر خواب، مزد و رشوه‌ای درخواست نكرد، بلكه گفت: مظلومیتم را به شاه برسان.
2- رسیدگی به شكایت مردم
برای اثبات بی‌گناهی وپاكی، از هر طریق سالم برای رساندن شكوای خود به گوش مسئولین بهره ببریم. «اُذكرنی عند ربّك»
3- توجه به آثار سوء كاخ‌نشینی
كاخ نشینی و رفاه، زمینه‌ساز فراموش كردن درد و رنج گرفتاران و بیچارگان است. «ناج... فانساه الشیطان ذكر ربّه» معمولاً افراد پس از نجات از سختی‌ها و رسیدن به آسایش، پست، مقام و رفاه، دوستان قدیمی و بسیاری از چیزها را به فراموشی می‌سپارند.
وَ قَالَ الْمَلِكُ إِنِّی أَرَی‌ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یَابِسَاتٍ یَآ أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیَای إِن كُنتُمْ لِلرُّءْیَا تَعْبُرُونَ«43»
«و (روزی) پادشاه (مصر) گفت: من هفت گاو فربه كه هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند و هفت خوشه سبز و (هفت خوشه) خشكیده‌ی دیگر را (در خواب) دیدم، ای بزرگان قوم! اگر تعبیر خواب می‌كنید درباره‌ی خوابم به من نظر دهید.»
1- آسیب شناسی قدرت و مقام
رؤسا و قدرتمندان با اندك خاطره‌ی ناگواری، احساس خطر می‌كنند كه مبادا قدرت از آنها گرفته شود. «قال الملك انّی أری... أفتونی فی رؤیای»
2- مشورت با افراد خبره
حاكمان نیاز به مشورت افراد خبره در امور مختلف دارند. «یا ایّها الملأ افتونی»
قَالُواْ أَضْغَـاثُ أَحْـلاَمٍ وَمـَا نـَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ«44»
«(اطرافیان پادشاه) گفتند: خواب‌هایی پریشان است و ما به تعبیر خواب‌های آشفته دانا نیستیم.»
1- جهل خود را توجیه نكنیم
ندانستن و جهل خود را توجیه نكنیم. (اشراف چون تعبیر صحیح خواب را نمی‌دانستند به جای آنكه بگویند نمی‌دانیم، گفتند: خواب شاه پریشان است.) «قالوا اضغاث احلام»
2- كار را به خبره سپردن
كار را باید به كاردان سپرد. (كارشناس تعبیر می‌كند، ولی غیر كارشناس می‌گوید خواب پریشان و غیر قابل تعبیر است.) «ما نحن بتأویل الاحلام بعالمین»
وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ«45»
«و آن كس از آن دو (زندانی) كه نجات یافته بود، پس از مدّتی (یوسف را) به خاطر آورد، و (به عزیز مصر) گفت: مرا (به سراغ یوسف) بفرستید تا (از تعبیر خواب) شما را با خبر كنم.»
1- گذشته نگری
رسیدن به مقام و موقعیّت، معمولاً انسان‌ها را نسبت به گذشته دچار فراموشی می‌كند. «وادّكر بعد امّة»
2- ایجاد انگیزه در حاشیه نشینان
بعضی از كارشناسان در انزوا به سرمی‌برند از آنان غافل نشویم. «فارسلون»
3- توجه به نقش آگاهی در مدیریت صحیح
آگاهان را به جامعه معرفی كنیم، تا مردم از آنان بهره‌مند شوند. «فارسلون»
4- احترام به بزرگتر و استاد
باید به سراغ استاد برویم، نه آنكه استاد را احضار كنیم.«فارسلون»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:45 - 0 تشکر 540107

سیمای مدیر موفق » آیات 46 تا 50 سوره یوسف


- یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ«46»
«(فرستاده شاه، وارد زندان شد و گفت:) ای یوسف! ای مرد راستگوی! درباره‌ی (این خواب كه) هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز و (هفت خوشه‌ی) خشكیده دیگر، به ما نظر بده تا به سوی مردم برگردم، شاید آنان (از اسرار خواب) آگاه شوند.»
1- صداقت
«صدّیق» به كسی گفته می‌شود كه گفتار، رفتار و اعتقادش، همدیگر را تصدیق كنند. دوست یوسف چون رفتار و كلام یوسف را در زندان دیده بود و از سوی دیگر، تعبیرهای خواب خودش و دوستش را مطابق واقع دیده بود، یوسف را صدّیق صدا زد. خداوند یوسف را صدّیق شمرده، «یوسف ایّها الصدّیق» و هرگونه مكنت به او داد؛ «و كذلك مكّنا لیوسف» و ادریس را صدّیق خوانده، «انّه كان صدّیقاً» و او را صاحب مقام رفیع دانسته است. «رفعناه مكاناً علیاً»
2-تحقیق و پرسش از افراد خوش‌سابقه
سؤالات و مشكلات خود را از افراد خوش سابقه، صدّیق، راستگو و راست كردار بپرسیم. «ایّها الصدّیق أفتنا...»
3- توجه به نظرات دانشمندان و نخبگان
حكومت‌ها نیازمند نظرات دانشمندان و نخبگانند.«أفتنا»
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلاً مِّمَّا تَأْكُلُونَ«47»
«(یوسف در جواب) گفت: هفت سال پی‌درپی كشت كنید و آنچه را درو كردید، جز اندكی را كه می‌خورید، در خوشه‌اش كنار بگذارید.»
1- كتمان نكردن دانش و تجربه
یوسف بدون گلایه و شكوه از رفیق كه چرا او را فراموش كرده و بدون آنكه قید و شرطی برای تعبیر خواب پادشاه تعیین كند، فوری به تعبیر خواب پرداخت، زیرا كتمان دانش به ویژه در هنگام نیاز جامعه به آن، امری به دور از شأن انسان‌های پاك و نیكوكار است.
2- عرضه طرح و برنامه سازنده
3- اظهار توانمندی‌ها
یوسف به جای تعبیر خواب، راه مقابله با قحطی را با برنامه‌ای روشن بیان كرد تا نشان دهد علاوه بر علم تعبیر خواب، قدرت برنامه‌ریزی و مدیریّت نیز دارد.
طرح و برنامه‌های سازنده خود را بدون منّت و چشم‌داشت عرضه كنیم. «قال تزرعون»
4- مدیریت صحیح بحران‌ها
مدیریّت بحران و اداره جامعه در شرایط حاد و دشوار از وظایف اصلی حكومت است. «قال تزرعون...»
حكومت‌ها باید قحطی و خشكسالی را پیش‌بینی كنند و در ایّام فراخی با تدبیر از فشار مشكلات بكاهند. «تزرعون...»
كنترل حكومت بر روند تولید و توزیع، در شرایط بحرانی امری ضروری است.
«تزرعون... فذروه...»
می‌توان با برنامه‌ریزی، خود را برای مقابله با حوادث طبیعی همچون قحطی، زلزله و سیل آماده كرد. «فذروه فی سنبله»
5- توجه به عنصر زمان
زمان، عنصر بسیار مهمی در برنامه ریزی و مدیریّت است. «سبع سنین»
6- تلاش برای رفاه مردم
مردان خدا، باید برای رفاه مردم فكر كنند و طرح دراز مدّت و كوتاه مدّت داشته باشند. «قال تزرعون سبع سنین»
7- لزوم طرح و برنامه کاربردی و بلندمدت
فقط تشریح وضعیّت كافی نیست، باید طرح و برنامه داد.
«تزرعون سبع سنین دأباً...»
طرحها باید قابلیّت عملی داشته باشند. «فذروه فی سنبله» (بهترین شیوه عملی در آن زمانِ بدون سیلو و تكنولوژی، واگذاردن گندم در خوشه بود.)
برنامه‌ریزی بلند مدّت برای مقابله با مشكلات اقتصادی جامعه، لازمه مدیریّت كشور است. «تزرعون... فذروه... الاّ قلیلا»
8- برنامه ریزی تولیدی
در مواقعی كه بحرانی در پیش است باید بر ظرفیّت تولید و كار افزود. «تزرعون...»
برنامه‌ریزی در تولید، «تزرعون سَبْعَ سِنِینَ» و صرفه جویی و ذخیره‌سازی، «فَذَرُوه... الا قلیلاً» یك ضرورت است. (در حالی كه جوامع بدون توجّه به این مراحل فقط مصرف می‌كنند.)
برنامه‌ریزی و آینده‌نگری، منافاتی با توكّل و تسلیم در برابر امر خدا ندارد.
«فذروه فی سنبله» (با تدبیر، به استقبال تقدیر برویم.)
9- عبرت گرفتن از ناکامی‌ها
هر تلخی‌ای بد نیست. همین قحطی مقدّمه‌ی حاكمیّت یوسف شد وهمچنین مقدّمه صرفه‌جویی وكار بیشتر در میان مردم گشت. «تزرعون، فذروه، الاّ قلیلا»
10-كوشش و تلاش برای فردای بهتر
به هنگام مناسب بودن شرایط حداكثر بهره‌برداری را باید نمود. «تزرعون...»
امروز باید برای فردای بهتر كوشش كرد. «تزرعون... ثمّ یأتی من بعد ذلك»
11- مشكلات شخصی مانع انجام وظیفه نشود
برای نجات جامعه بایستی از مشكلات شخصی چشم پوشید. (یوسف از زندانی بودن خود كه مسئله‌ی شخصی است، سخنی نگفت، بلكه به فكر حلّ مشكل مردم بود) «قال تزرعون...»
12- صرفه‌جویی و پرهیز از اسراف
صرفه‌جویی امروز، خودكفایی فردا واسراف امروز، نیازمند شدن فردا را بدنبال دارد. «قلیلاً ممّا تأكلون»
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَ لِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ«48»
«سپس بعد از آن، هفت سال سخت می‌آید كه مردم آنچه را برایشان از پیش ذخیره كرده‌اید خواهند خورد جز اندكی كه (برای بذر) حفظ می‌كنید.»
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَ لِكَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ«49»
«سپس بعد از آن، سالی فرا می‌رسد كه به مردم در آن سال باران می‌رسد (و مشكل قحطی تمام می‌شود) ودر آن سال مردم (به خاطر وسعت و فراوانی، از میوه‌ها ودانه‌های روغنی) عصاره می‌گیرند.»
1- جلب اعتماد مردم. «انّا لنراك من المحسنین»
2- صداقت. «یوسف ایّها الصدیق»
3- علم و دانایی. «علّمنی ربّی»
علم و دانش، رمز پیشرفت و بقای حكومت‌ها و امنیّت و رفاه جامعه است. (طرح و برنامه یوسف برای مبارزه با قحطی و خشكسالی، از دانش وهوش او حكایت دارد.)
4- پیش‌بینی صحیح. «فذروه فی سنبله»
5- جلب اطاعت مردم. زیرا مردم طرح یوسف را اجرا كردند.
6- آگاهی دادن به مردم
مردم را نسبت به شداید و سختی‌های آینده آگاه كنیم تا آمادگی مقابله با آن را داشته باشند. «ثمّ یأتی من بعد ذلك سبع شداد»
7- آینده‌نگری
پس‌انداز وبرنامه‌ریزی برای ایّام سختی و ناتوانی ارزشمند است.
«سبع شداد یأكلن ما قدّمتم»
8- برنامه ریزی برای بحران‌ها
آینده نگری و برنامه‌ریزی می‌تواند ملّتی را از طوفان‌های سخت حوادث عبور دهد. «یأكلن ما قدّمتم»
9- ذخیره مواد غذایی
در مصرف، مقداری را برای بذر و سرمایه ذخیره كنید.
(«ممّا تحصنون» یعنی در حصن و حرز ذخیره كردن.)
پیش‌بینی وضع هوا وبارندگی امری مفید در برنامه‌ریزی كشاورزی است.
«یأتی... عام فیه یغاث»
10- حفظ سرمایه‌های اصلی
در شرایط سخت باید پایه‌ها و سرمایه‌های اصلی را حفظ كرد. «ممّا تحصنون»
روش‌های نگاهداری و تبدیل مواد غذایی را بیاموزیم تا از بین نروند.
«ممّا تحصنون»
11- امیددادن به مردم
مردم را به آینده امیدوار كنیم تا بتوانند سختی‌ها را تحمّل كنند. «ثمّ یأتی من بعد ذلك عام فیه یغاث»
12- فراگیر کردن خدمات
برای دفع مشكل مردم اقدام كنیم، هر چند مردم منطقه و كشور ما نباشند. (طرح یوسف برای وطن خودش نبود)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَی‌ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِكَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ«50»
«و پادشاه گفت: او را نزد من آورید، پس چون فرستاده‌ی شاه نزد وی آمد (یوسف) گفت: نزد آقای خود برگرد و از او بپرس كه ماجرای آن زنانی كه دستانشان را بریدند چه بود؟ همانا پرودگار من، به حیله آنان آگاه است.»
1- كمك به آزادی زندانیان بی‌گناه
مغزهایی كه كشور بدانها احتیاج دارد و زندانی هستند، اگر مرتكب جنایتی نشده‌اند، باید با كمك دولت آزاد شوند. «قال الملك ائتونی به»
2- احترام رهبران و حاكمان
احترام رهبران و حاكمان را هر چند كافر باشند نزد زیردستانشان باید نگاهداشت. «ارجع الی ربّك»
3- استفاده از مغزهای متفكر
برای استفاده از مغزهای متفكّر (بویژه در شرایط بحرانی) درنگ جایز نیست.
«قال الملك ائتونی به»
حاكمان، نیازمند انسان‌های اندیشمند، با تدبیر و بزرگ هستند.
«قال الملك ائتونی به»
4- پاك‌كردن ذهن مردم
یوسف، اول ذهن مردم را پاك كرد، بعد مسئولیّت پذیرفت. «مابال النّسوة»
5- دفاع از آبرو و حیثیت
دفاع از آبرو و حیثیّت، واجب است. «ما بال النّسوة»
گاهی دادخواهی از حاكمان غیر الهی جایز است. «فسئله ما بال النسوة...»
6- کتمان همیشه حق نیست
در موارد حساس (مانند موقعیّت یوسف‌ در برابر پادشاه) نبایستی به جهت حفظ آبروی برخی، حقایق را پنهان كرد. «ما بال النسوة...»
7- یاد كردن مسائل اخلاقی در لفافه
گناهان و مسائل اخلاقی را در لفّافه و پوشش بگوییم. «انّ ربّی بكیدهنّ علیم»
8- صبر
رسول اكرم فرمود: از صبر یوسف در شگفتم كه وقتی عزیز مصر نیاز به تعبیر خواب پیدا كرد نگفت تا از زندان آزاد نشوم نمی‌گویم، امّا زمانی كه خواستند او را آزاد كنند، بیرون نیامد تا رفع تهمت شود.
9- ثابت کردن لیاقت و شخصیّت
یوسف با تعبیر خواب پادشاه و ارائه برنامه‌ای سنجیده، آن هم بدون توقّع و قید و شرط، ثابت كرد كه او یك مجرم و زندانی عادّی نیست، بلكه انسانی فوق‌العاده و داناست.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:46 - 0 تشکر 540109

سیمای مدیر موفق » آیات 51 تا 55 سوره یوسف


- قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الَْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ «51»
«(پادشاه به زنان) گفت: وقتی از یوسف كام می‌خواستید چه منظور داشتید؟ زنان گفتند: منزه است خدا، ما هیچ بدی از او نمی‌دانیم. همسر عزیز گفت: اكنون حقیقت آشكار شد، من (بودم كه) از او كام خواستم و بی‌شك او از راستگویان است.»
1- توجه به گشایش در سایه تقوا
در این ماجرا یكی از سنّت‌های الهی محقّق شده است، كه به خاطر تقوای الهی، گشایش ایجاد می‌شود. «و مَن یتّق اللَّه یَجعل له مَخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب» هركس از خدا پروا كند، برای او راه خروج و گشایش قرار می‌دهد و از جایی كه حسابش را نمی‌كند، به او روزی می‌رساند.
2- مجال دادن به متهم در دفاع از خود
افراد متّهم را دعوت كنیم تا از خود دفاع كنند. «ما خطبكنّ» حتّی زلیخا نیز حضور داشت. «قالت امراة العزیز»
3- اقدام بدون واسطه در بررسی پرونده
گاهی كه گره كور می‌شود، شخص اوّل كشور باید خود پرونده را بررسی و دادگاه تشكیل دهد. «قال ما خطبكنّ»
4- عجله نكردن
روشن شدن برخی پرونده‌ها و حقایق نیاز به زمان دارد. «الآن حصحص الحقّ»
5- توجه به بیداری وجدان‌ها
وجدان‌ها، روزی بیدار شده واعتراف می‌كنند. «أنا راودته» چنانكه فشار جامعه و محیط، گردنكشان را به اعتراف وادار می‌كند. (همسر عزیز همین كه دید تمام زنان به پاكدامنی یوسف اقرار كردند، او نیز به اعتراف گردن نهاد.)
6- مخفی‌كاری نكنیم (حقایق روشن‌می‌شود)
عزیز مصر خواست مراوده‌ی زلیخا با یوسف‌ مخفی بماند، ولی خداوند آن را بر همه‌ی عالمیان و برای همیشه آشكار كرد تا پاكی یوسف اثبات گردد. «قالت... أنا راودتُه»
ذَ لِكَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی كَیْدَ الْخَآئِنِینَ«52»
«(یوسف گفت:) این (اعاده حیثیّت) برای آن بود كه (عزیز) بداند من در نهان به او خیانت نكرده‌ام و قطعاً خداوند نیرنگ خائنان را به جایی نمی‌رساند.»
1- پرهیز از انتقام جویی
شخص كریم درصدد انتقام نیست، بلكه به دنبال اعاده‌ی حیثیّت و كشف حقیقت است. «ذلك لیعلم»
2- توجه به نقشه‌های خائنانه و عاقبت خیانت
خائن برای كار خویش با توجیه خلافش، نقشه می‌كشد. «كید الخائنین»
خائن، به نتیجه نمی‌رسد و خوش عاقبت نیست. آری! اگر پاك باشیم؛ «لم اخنه بالغیب» خداوند اجازه نمی‌دهد، ناپاكان آبروی ما را برباد دهند.
«انّ اللَّه لایهدی كید الخائنین»
از سنن الهی، عدم موفقیّت خائنان و شكست و رسوایی آنان است.
«انّ اللّه لا یهدی كید الخائنین»
3- رفع سوء ظن‌ها
سوءظن‌ها را از اذهان برطرف كنیم. «ذلك لیعلم...»
وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ«53»
«و من نفس خود را تبرئه نمی‌كنم، چرا كه نفس آدمی بدون شك همواره به بدی امر می‌كند، مگر آن كه پروردگارم رحم كند كه همانا پروردگار من آمرزنده‌ی مهربان است.»
1- غلبه بر هوای نفس
در قرآن برای نفس، حالاتی بیان شده است از جمله:
الف) نفس امّاره كه انسان را به سوی زشتی‌ها سوق می‌دهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان یكباره سقوط می‌كند.
ب) نفس لوّامه، حالتی است كه انسان خلافكار خود را ملامت و سرزنش می‌كند و اقدام به توبه و عذرخواهی می‌كند. (در سوره قیامت آمده است)
ج) نفس مطمئنّه، حالتی است كه تنها انبیا و اولیا وتربیت شدگان واقعی آنان دارند ودر هر وسوسه وحادثه‌ای، پیروزمندانه بیرون می‌آیند و دلبسته‌ی خدایند. (در سوره فجر آمده است)
در روایات متعدّد، خطرات نفس مطرح شده و راضی بودن از نفس را نشانه‌ی فساد عقل و بزرگ‌ترین دام شیطان دانسته‌اند.
امام سجاد در مناجات الشاكّین، برای نفس پانزده خطر بیان نموده كه توجّه به آن مفید است.
خطر هوای نفس جدّی است، آنرا ساده ننگریم. «اِنّ النفس لامّارة بالسوء» در آیه، چهار نوع تأكید بكار رفته است. (انّ، لام تأكید، صیغه‌ی مبالغه و جمله‌ی اسمیه)
هم از پاكی و عفّت خود در برابر تهمت‌ها باید دفاع كرد، «انّی لم أخنه بالغیب» و هم به شرور نفس اعتراف نمود و به خدا پناه برد. «اِنّ النّفس لامّارة بالسوء»
نفس، خواهش خود را تكرار می‌كند تا انسان را گرفتار كند. «لامّارة»
2- رحمت و بخشش داشتن
مربّی باید رحمت و بخشش داشته باشد. «انّ ربّی غفور رحیم»
3- توجه به امتحان و آزمایش الهی
یوسف خیانت نكردن و سربلندی خود را در این آزمایش، مرهون لطف و رحم خداوند می‌داند و به عنوان یك انسان كه دارای طبیعت انسانی است، خود را تبرئه نمی‌كند.
4- پرهیز از خودستایی
هرگز خود را به پاكی مستائیم و تبرئه نكنیم. «ما اُبرّء نفسی»
شرط كمال آن است كه حتّی اگر همه مردم او را كامل بدانند، او خود را كامل نداند. در ماجرای حضرت یوسف ؛ برادران، همسر عزیز مصر، شاهد، پادشاه و زندانیان همه گواهی به كمال او می‌دهند، ولی خودش می‌گوید: «ما اُبَرّء نفسی»
5- مأیوس نشدن از رحمت خدا
علی‌رغم تمام خطرات، از رحمت او مأیوس نشویم. «انّ ربّی غفور رحیم»
وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَكِینٌ أَمِینٌ«54»
«و پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید تا وی را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفتگو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما دارای منزلتی بزرگ و فردی امین هستی.»
1- صداقت و امانت دو شرط اساسی
پادشاه وقتی پی به صداقت و امانت یوسف می‌برد و در او خیانتی نمی‌یابد، او را برای خود برمی‌گزیند. اگر خداوند از بنده خیانت نبیند چه خواهد كرد!؟ حتماً او را برای خود بر خواهد گزید كه قرآن درباره پیامبران چنین تعبیری دارد: «و أنا اخترتك فاستمع لما یوحی‌» «و اصطنعتك لنفسی»
انسان صادق و امین حتّی در جمع كافران نیز مقبول و مورد احترام است. («لدینا» شامل همه‌ی كارگزاران می‌شود) «انّك الیوم لدینا مكین امین»
2- مدیریت بر قلب‌ها
پادشاه با كلمه «لدینا» اعلام كرد كه یوسف در حكومت ما جایگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولین باید از او اطاعت كنند.
3-اختیار بیش‌تر دادن به افراد مطمئن و امین
قدرت داشتن و امین بودن در كنار هم ارزشمند است، زیرا اگر امین باشد ولی امكانات نداشته باشد، قدرت انجام كاری را ندارد واگر مكین باشد امّا امین نباشد، حیف و میل بیت‌المال می‌كند.
به كسی كه اطمینان وایمان پیدا كردید، قدرت بدهید. «لدینا مكین امین»
4- مصاحبه حضوری در گزینش
در گزینش‌ها، مصاحبه حضوری نیز مفید است. «فلمّا كلّمه»
5- تفویض اختیار به افراد مجرب و شایسته
پست‌های بزرگ و كلیدی را به افراد شایسته و امتحان داده واگذار كنیم.
«فلمّا كلّمه قال انّك الیوم...»
وقتی به امانت و توان و صداقت كسی اطمینان پیدا كردیم، در واگذاری مسئولیّت به او درنگ نكنیم.
«انّك الیوم لدینا مكین امین» (عزیز مصر، با قاطعیّت حكم صادر كرد.)
6- داشتن مشاور باتدبیر، برنامه‌ریز و امانت‌دار
مشاور خاصّ مسئولین كشوری، باید اهل تقوی، تدبیر، قدرت برنامه‌ریزی و امانت باشد. «استخلصه لنفسی... مكین امین» (یوسف جامع همه اینها بود.)
7- تدبیر و كاردانی، محبوبیت و مقبولیت از شرایط گزینش مدیران و سرپرستان است
برای تصدّی اعطای پست‌های مهم و كلیدی علاوه بر تدبیر و كاردانی، محبوبیّت و مقبولیّت نیز بسیار مهم است. (یوسف در اثر عفّت، تدبیر، تعبیر خواب و بزرگواری، محبوبیّت خاصّی پیدا كرد، لذا عزیز مصر گفت اوبرای خودم باشد)
«استخلصه لنفسی»
8- توجه به اراده خداوند
خداوند اگر بخواهد، اسیر دیروز را امیر امروز قرار می‌دهد.
«قال الملك ائتونی به استخلصه لنفسی»
9- تشکّر از خادمین
در برابر خدمات افراد باید عكس العمل نشان داد و از آنان تقدیر كرد. «ائتونی به استخلصه لنفسی» (پادشاه در برابر تعبیر خواب یوسف، دستور داد او را آزاد كنند و از او تجلیل كرده و مقام و منصبی به او داد.)
10- گزینش بدون واسطه
برای اعطای مسئولیّت‌های بسیار مهم، گاه لازم است شخص اوّل مملكت، خود مصاحبه حضوری كند. «فلمّا كلّمه»
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَی‌ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ«55»
«(یوسف) گفت: مرا بر خزانه‌های این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا كه من نگهبانی دانا هستم.»
1- اگر خود را برای قبول مسئولیت لایق می‌دانیم، مطرح كنیم.
سؤال: چرا حضرت یوسف پیشنهاد اعطای مسئولیّت برای خود را مطرح كرد؟ یا به تعبیر دیگر؛ چرا یوسف طلب ریاست كرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه، احساس خطر و ضرر برای مردم كرد و خود را برای جلوگیری از پیش‌آمدهای ناگوار اقتصادی لایق می‌دانست، پس برای جلوگیری از ضرر، آمادگی خود را برای قبول چنین مسئولیّتی اعلام كرد.
سؤال: چرا یوسف‌ از خود تعریف و تمجید كرد، مگر نه این است كه قرآن می‌فرماید: «فلا تزكّوا انفسكم» خود را نستایید؟
پاسخ: ستایش یوسف، ذكر قابلیّت‌هاو توانایی‌های خود، برای انجام مسئولیّت بود، كه می‌توانست جلو آثار سوء قحطی و خشكسالی را بگیرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگی خود، منافاتی با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «انّی حفیظ علیم»
2- قبول مسئولیت برای دفاع از حق مظلوم
سؤال: چرا یوسف‌ با حكومت كافر همكاری كرد؟ مگر قرآن از آن نهی نكرده است. «و لا تركنوا الی الّذین ظلموا...»
پاسخ: حضرت یوسف ، برای حمایت از ظالم این مسئولیّت را نپذیرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالی، به این كار اقدام نمود. یوسف هرگز حتّی یك كلمه تملّق هم نگفت. رجال سیاسی، معمولاً به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار می‌كنند، ولی یوسف باید مردم را حفظ كند. بگذریم از اینكه اگر نمی‌توان رژیم ظالمی را سرنگون كرد و تغییر داد، باید به مقداری كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگیری كرد و بخشی از امور را به دست گرفت و فعالیّت نمود.
در تفسیرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع یك اصل است. شركت در نظام حكومتی شرك، جائز نیست ولی نجات یك ملّتی از قحطی مهم‌تر است. به همین دلیل، یوسف‌ مسئولیّت سیاسی نپذیرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئولیّت نظامی نپذیرفت، تا مبادا خون به ناحقّی ریخته شود. فقط مسئولیّت اقتصادی آن هم برای نجات مردم را برعهده گرفت. و امام رضا فرمود: هنگامی كه ضرورت ایجاب كرد كه یوسف سرپرستی خزائن مصر را بپذیرد، خود پیشنهاد داد.
علی‌بن یقطین نیز به سفارش امام كاظم‌ در دستگاه خلافت بنی‌عباس وزیر بود. وجود اینگونه مردان خدا می‌تواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفاره‌ی كار حكومتی، بر آوردن نیازمندی برادران دینی است.
از امام رضا پرسیدند: شما چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفته‌اید؟ در جواب فرمود: یوسف كه پیامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصی پیامبرم، در دستگاه شخصی كه اظهار مسلمانی می‌كند رفته‌ام بگذریم كه پذیرفتن من اجباری است، در حالی كه یوسف با اختیار وبه خاطر اهمیّت موضوع، آن مسئولیّت را پذیرفت. هنگامی كه یوسف مقام ومنزلت پیدا كرد، تقاضای دیدار والدین نكرد، بلكه تقاضای مسئولیّت خزانه‌داری نمود، زیرا دیدار جنبه‌ی عاطفی داشت و نجات مردم از قحطی، رسالت اجتماعی او بود.
امام صادق‌ خطاب به گروهی كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت می‌كردند كه همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند... فرمود: شما در باره‌ی یوسفِ پیامبر، چگونه فكر می‌كنید كه به پادشاه مصر گفت: «اجعلنی علی خزائن الارض» و كار یوسف به آنجا رسید كه همه‌ی كشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت، در عین حال نیافتیم كسی را كه این كار را بر او عیب گرفته باشد.
در روایتی از امام رضا آمده است: یوسف‌ در هفت سال اوّل، گندم‌ها را جمع‌آوری و ذخیره می‌كرد و در هفت سال دوّم كه قحطی شروع شد، آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم، برای مصارف روزمره زندگی‌شان قرار می‌داد و با دقت و امانتداری، كشور مصر را از بدبختی نجات داد.
یوسف در هفت سال دوره‌ی قحطی، هرگز با شكم سیر زندگی نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند.
3- ترجیح‌دادن رسالت اجتماعی بر توقعات شخصی
4- تدبیر دقیق برای بحران‌ها
در تفسیر مجمع‌البیان والمیزان از نوع عملكرد یوسف‌ اینگونه یاد می‌شود: وقتی قحط سالی شروع شد؛ حضرت یوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوّم، گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپایان، در سال چهارم، گندم را در مقابل برده‌ها، در سال پنجم، گندم را با خانه‌ها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتی سال هفتم به پایان رسید، به پادشاه مصر گفت:
همه‌ی مردم و سرمایه‌هایشان در اختیار من است، ولی خدا را شاهد می‌گیرم و تو نیز گواه باش، كه همه‌ی مردم را آزاد و همه‌ی اموال آنان را برمی‌گردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وانگشتر) ترا نیز پس می‌دهم. حكومت برای من وسیله‌ی نجات مردم بود، نه چیز دیگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن.
پادشاه با شنیدن این سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوی یوسف كوچك و حقیر یافت كه یكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لااله‌الااللَّه و أنّك رسوله» من هم ایمان آوردم، ولی تو باید حاكم باشی. «انّك الیوم لدینا مكین أمین»
5- شایسته سالاری
ابتدا احراز شایستگی، سپس درخواست مسئولیّت.
«استخلصه لنفسی... اجعلنی علی خزائن...»
6- اعتماد به نفس
وقتی در كاری مهارت داریم، اعتماد به نفس داشته باشیم و خود را عرضه كنیم. «اِجعلنی علی خزائن الارض»
7- در گزینش تابعیت منطقه شرط نیست
تابعیّت منطقه‌ای، اصل نیست. یوسف مصری نبود، ولی در حكومت مصر وارد شده و مسئولیّت گرفت. (ملّی‌گرایی ممنوع است.) «اجعلنی علی خزائن الارض»
8- تواضع
9- پرهیز از اِعمال علائق و سلیقه‌های شخصی
در هر موقعیّتی كه فرد قرار دارد باید به نظرات افراد پایین‌تر و مشاوران امین توجّه داشته باشد. (پادشاه مصر به پیشنهاد یوسف كه گفت: «اِجعلنی علی خزائن الارض»، توجّه كرد و آن را پذیرفت.)
10- توجه به معیارهای قرآنی در گزینش مثل؛
ایمان، سابقه، هجرت، توان‌جسمی، اصالت خانوادگی
در انتخاب و گزینش افراد، به معیارهای قرآنی توجّه كنیم. علاوه بر «حفیظ و علیم» بودن، معیارهای دیگری در قرآن ذكر شده است، از آن جمله:
الف) ایمان. «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لایستوون»
ب) سابقه. «والسابقون السابقون . اولئك المقربون»
ج) هجرت. «والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لكم من ولایتهم من شی‌ء»
د) توان جسمی و علمی. «و زاده بسطة فی‌العلم و الجسم»
هـ) اصالت خانوادگی. «ماكان ابوك امرء سوء»
و) جهاد و مبارزه. «فضل اللَّه المجاهدین علی‌القاعدین اجراً عظیما»
11- در گزینش قدرت و امانت، پاسداری و تخصص از اصول شایستگی است.
از مجموعه دو وصفی كه پادشاه از یوسف‌ بیان كرد؛ «مكین ، امین» و دو صفتی كه یوسف برای خود بیان نمود؛ «حفیظ ، علیم» اوصاف كارگزاران شایسته بدست می‌آید. «مكین امین» یعنی قدرت و امانت، «حفیظ علیم» یعنی پاسداری و تخصّص.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:46 - 0 تشکر 540110

سیمای مدیر موفق » آیات 56 تا 60 سوره یوسف


- وَكَذَ لِكَ مَكَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَآءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ«56»
«و ما اینگونه به یوسف در آن سرزمین، مكنت  وقدرت دادیم كه در آن هر جا كه خواهد قرار گیرد (و تصرّف كند.) ما رحمت خود را بر هركس كه بخواهیم می‌رسانیم و پاداش نیكوكاران را ضایع نمی‌گردانیم.»
وَ لَأَجْرُ الْأَخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ یَتَّقُونَ«57»
«و قطعاً برای كسانی كه ایمان آورده و همواره تقوی پیشه كرده‌اند، پاداش آخرت بهتر است.»
1- توجه به پاداش اخروی لذت‌‌بخش است
امكانات مادی و حكومت ظاهری برای مردان خدا لذّت‌آور نیست، آنچه برای آنان مطلوب و دوست داشتنی است آخرت است. «و لأجر الآخرة خیر»
2- توجه به اینکه قدرت از آن خداوند است
در سراسر این سوره، اراده خداوند را می‌توان با اراده و خواست مردم مقایسه كرد؛ برادرانِ یوسف اراده كردند با انداختن او در چاه و برده ساختن یوسف، او را خوار سازند، امّا عزیز مصر درباره او گفت: «اكرمی مثواه» او را گرامی بدارید. همسر عزیز قصد نمود دامن او را آلوده سازد، امّا خداوند او را پاك نگهداشت. بعضی خواستند با زندانی ساختن یوسف مقاومت او را در هم شكنند و تحقیرش كنند؛ «لیسجنن و لیكونا من الصّاغرین» امّا در مقابل خداوند اراده كرد او را عزیز بدارد و حكومت مصر را به او بخشد؛ «مكّنا لیوسف...»
گرچه در ظاهر پادشاه مصر به یوسف گفت: «انّك الیوم لدینا مكین» ولی در واقع خداوند به یوسف مكنت داد. «مكنّا»
قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است وگرنه زیانبخش خواهد بود.
«نصیب برحمتنا»
3- مقایسه پاداش‌های دنیوی و اخروی
پاداش‌های اخروی، بهتر از پاداش‌های دنیوی است، زیرا پاداش‌های اخروی:
الف: محدودیّت ندارند. «لهم ما یشاوؤن»
ب: از بین رفتنی نیستند. «خالدین فیها»
ج: در یك مكان محدود نیستند. «نتبوّأ من الجنّة حیث نشاء»
د: به محاسبه ما در نمی‌آیند. «اجرهم بغیر حساب»
ه: عوارض و آفات و امراض ندارند. «لا یصدّعون عنها»
4- تفویض اختیار و مقام به افراد پاكدامن، باتقوا، حر و آزاده
امام صادق‌ فرمودند: یوسف انسان حرّ و آزاده‌ای بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت.
سنّت خداوند، عزّت بخشی به افراد پاكدامن وباتقوا است. «كذلك»
5- توجه به اینکه قدرت و حكومت با تقوا و پاكدامنی منافات ندارد.
رسیدن به حكومت و قدرت در دنیا، منافاتی با نیكوكاری و ایمان و تقوا ندارد.
«مكّنا لیوسف... اجر المحسنین»
پادشاهی و حكومت نیز در برابر اجر آخرت ناچیز است. «و لأجر الآخرة خیر...»
وَجَآءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنكِرُونَ«58»
«(سرزمین كنعان را قحطی فرا گرفت) و (در پی مواد غذایی) برادران یوسف (به مصر) آمدند و بر او وارد شدند، آنگاه (یوسف) آنان را شناخت، ولی آنها او را نشناختند.»
1- به هنگام ضرورت جیره‌بندی لازم است
در زمان قحطی، جیره‌بندی لازم است و هركس باید برای گرفتن سهمیه، خود مراجعه كند تا دیگران به نام او سوء استفاده نكنند. «اخوة» با اینكه می‌توانستند یك نفر را به نمایندگی بفرستند، همه برادران آمدند.
در زمان قحطی اگر منطقه‌های دیگر از ما كمك خواستند، كمك كنیم.
«و جاء اخوة یوسف»
2- ملاقات مردم سهل و آسان باشد
ملاقات مردم حتّی غیر مصریان با یوسف، امری سهل و آسان بود. «جاء اخوة... فدخلوا» (سران حكومت‌ها باید برنامه‌ای اتخاذ كنند كه ملاقات مردم با آنان به آسانی صورت بگیرد.)
3- كمك گرفتن از دیگران در بحران‌ها
در وقت نیاز و تنگدستی ساكن و راكد نباشیم و حتّی از دیگر كشورها كمك بگیریم. «و جاء اخوة یوسف»
وَ لَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِیكُمْ أَلَاتَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْكَیْلَ وَأَنَاْ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ«59»
«و چون یوسف بارهای (غذایی) آنان را آماده ساخت، گفت: برادر پدری خود را (در نوبت آینده) نزد من آورید. آیا نمی‌بینید كه من پیمانه را كامل می‌دهم و بهترین میزبان هستم.»
1- تدبیر در امور
مدیریّت صحیح یوسف‌ موجب شد در زمان قحطی نه تنها مشكلی برای مردم مصر پیش نیاید بلكه به اطراف نیز كمك كند. «جهّزهم بجهازهم»
2- مهمان‌نوازی
مهمان‌نوازی از اخلاق انبیاست.«خیر المنزلین»
به مسافران و كاروان‌هایی كه وارد منطقه‌ی ما می‌شوند حتّی در زمان نیاز و قحطی، احترام كنیم. «خیر المنزلین»
3- تلاش برای جذب خلافكار
یوسف برای جذب برادران خطاكار گفت: «أنَا خیر المنزلین» من بهترین میزبانم و آن برادران جذب شدند، ولی خداوند برای جذب مردم تعبیرات زیادی دارد:
«خیر الرّازقین» او بهترین روزی رسان است.
«خیر الغافرین» او بهترین بخشنده است.
«خیر الفاتحین» او بهترین گشایشگر است.
«خیر الماكرین» او بهترین تدبیر كننده است.
«خیر الوارثین» او بهترین وارث است.
«خیر الحاكمین» او بهترین داور است.
«خیر الناصرین» او بهترین یاری‌كنندگان است.
امّا گروه بسیاری از مردم جذب نمی‌شوند.
4- رازداری همراه با راستگویی
هم رازداری لازم است و هم راستگویی!
یوسف گفت: «اخ لكم» و نگفت: برادر من، تا راستگویی و رازداری با هم رعایت شود.
اشخاص یا مؤسسه‌ها و یا كشورهایی كه كمك‌های اقتصادی می‌كنند، می‌توانند بعضی از شرایط را در جهت رشد و یا مصالح دیگر، مطرح كنند. «ائتونی‌باخ...»
5- نظارت مستقیم
یوسف برتوزیع ارزاق ذخیره شده مصر، نظارت مستقیم داشت. «جهّزهم»
6- پرهیز از بی‌عدالتی و كم‌فروشی حتی در زمان بحران
حتّی در زمان بحران و قحطی نیز بی‌عدالتی و كم‌فروشی ممنوع است.
«اوفی الكیل»
در معامله باید مقدار جنس مشخص باشد. «الكیل»
7- بدی‌ها را با خوبی‌ها پاسخ دهیم
بدی‌ها را با خوبی پاسخ دهیم. (یوسف سهم برادران را كامل داد و درباره‌ی ظلمی كه به او كرده بودند سخن نگفت) «و جاء اخوة یوسف... اوفی الكیل»
8- قدرت وسیله انتقام نباشد
قدرت را وسیله‌ی انتقام قرار ندهیم. «اوفی الكیل و انا خیر المنزلین»
9- تـوزیع‌كالا عادلانه و به دست مسئولین عادل باشد
كم‌فروشی یا عدالت كارگزاران، (كارگران ودستیاران،) به حساب مسئول اصلی و مافوق است.«انّی اوفی الكیل»
مسئولین توزیع امكاناتِ عمومی باید عادل باشند. «اوفی الكیل»
فَإِنْ لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاكَیْلَ لَكُمْ عِندِی وَ لَاتَقْرَبُونِ«60»
«(ولی) اگر آن برادر را نزد من نیاورید، نه پیمانه‌ای (از غلّه) نزد من خواهید داشت و نه نزدیك من شوید.»
1- از بین بردن زمینه‌های سوء استفاده
زمینه‌های سوء استفاده را از بین ببریم. (اگر رسم شود كه حاضرین سهم غائبین را بگیرند بعضی سوء استفاده می‌كنند.) «فان لم تأتونی فلا كیل لكم»
2- محبت به همراه قاطعیت و تهدید به همراه تشویق
در مدیریّت، هم محبّت لازم است و هم تهدید. اوّل مژده و محبّت؛ «أنَا خیر المنزلین» بعد تهدید و اولتیماتوم. «فان لم تاتونی»
در تهدید لازم نیست كه مدیر تصمیم صد در صد بر اجرا داشته باشد. «فلا كیل لكم» (زیرا یوسف كسی نبود كه حاضر شود برادرانش از قحطی بمیرند.)
قاطعیّت در پیاده‌كردن برنامه‌ها، شرط رهبری است.
«فلاكیل لكم عندی و لاتقربون»
3- پرهیز از تبعیض
در اجرای قانون، میان برادر وخانواده ودیگران نباید تبعیض قائل شد. «فلاكیل لكم» (هر شخصی سهم معینی داشت وباید خود دریافت می‌كرد.)

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:46 - 0 تشکر 540111

سیمای مدیر موفق » آیات 61 تا 65 سوره یوسف


- قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنّا لَفَاعِلُونَ«61»
«(برادران به یوسف) گفتند: او را با اصرار و التماس از پدرش خواهیم خواست و حتماً این كار را خواهیم كرد.»
وَ قَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُواْ إِلَی‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«62»
«و (یوسف) به غلامان خود گفت: آنچه را به عنوان قیمت پرداخته‌اند در بارهایشان بگذارید، تا چون به خانواده‌ی خود بازگردند آن را باز شناسند، به امید آنكه (بار دیگر) برگردند.»
1- اهمیت دادن به بیت‌المال
حضرت یوسف كه در آیات قبل از او با تعابیری چون؛ «صادق، محسن، مخلص» یاد شده، یقیناً بیت المال را به پدر وبرادران خود نمی‌بخشد و ممكن است كه پول غلّه را از سهم و ملك شخصی خود داده باشد.
2- دادن طرح‌های ابتكاری
مدیر و رهبر لایق باید طرحهایش ابتكاری باشد. «اجعلوا»
3- پرهیز از گلایه، كینه، انتقام
یوسف كه دیروز برده و خدمتكار بود، امروز غلام و خدمتكار دارد. «لفتیانه» اما در هنگام ملاقات برادران، نه انتقام گرفت و نه گلایه‌ای نمود و نه كینه‌ای داشت. بلكه با برگرداندن سرمایه آنان، به آنها توجه داد كه من شما را دوست می‌دارم.
4- پاسخ دادن بدی‌ها با خوبی‌ها
بدی‌ها را با خوبی جبران كنیم. «اجعلوا بضاعتهم»
5- آشکار نکردن كمك‌ها
كمك به دیگران را حتّی الامكان مخفیانه انجام دهیم. «فی رحالهم»
6- احسان
احسان و خوبی كردن بهترین وسیله جذب افراد است.
«اجعلوا بضاعتهم... یرجعون»
7- تعیین نقش مرئوسین در برنامه
مسئولین، كارگزاران خود را نسبت به برنامه‌ها و طرحها كاملاً توجیه كنند تا مدیران موفقی باشند. (یوسف به همه فهماند كه هدف این كار، بازگشت این كاروان است) «لعلّهم یرجعون»
فَلَمَّا رَجَعُواْ إِلَی‌ أَبِیهِمْ قَالُواْ یَآ أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَآ أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ«63»
«پس چون به سوی پدر خود باز گشتند، گفتند: ای پدر پیمانه (برای نوبت دیگر) از ما منع شد، پس برادرمان (بنیامین) را با ما بفرست تا سهمیه وپیمانه خود را بگیریم وما حتماً نگهبان او خواهیم بود.»
1- مدیریت و تسلط بر خانواده و فرزندان
یعقوب بر خانواده وفرزندان خویش، مدیریّت و تسلّط كامل داشت به نحوی كه رفت و آمدها باید زیر نظر او باشد. «یا أبانا مُنع...»
2- جلب اعتماد با استفاده از عواطف
برای گرفتن چیزی و یا جلب اعتماد كسی، از عواطف استفاده كنیم. «اخانا»
3- توجه كامل به لفاظی و جوسازی خلافكار
مجرم چون در درون نگرانی دارد، در سخنانش تأكیدهای پی‌درپی دارد. «انّا له لحافظون» (كلمه «انّا» و حرف «لام» و جمله اسمیه نشانه تأكید است)
قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَیْهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمْ عَلَی‌ أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ«64»
«(یعقوب) گفت: آیا شما را بر او امین بدانم، همان طور كه شما را بر برادرش امین دانستم (و دیدید كه چه شد) پس (به جای شما به خدا اعتماد می‌كنم كه) خداوند بهترین حافظ است و او مهربان‌ترین مهربانان است.»
1- استقامت در برابر مشكلات و تلخی‌ها
یاد خاطرات تلخ گذشته، انسان را در برابر حوادث آینده بیمه می‌كند. «آمنكم علی اخیه من قبل» (یعنی من یك بار در گذشته شما را بر برادرش امین دانستم و دیدید كه چه شد.)
2- عدم اعتماد به خلافكار
اعتماد سریع به كسی كه سابقه تخلّف دارد، جایز نیست. «هل آمنكم» آیا شما را امین بدانم؟
3- توجه و توكل به رحمت الهی
با یك شكست یا تجربه‌ی تلخ، خود را كنار نكشیم. «فاللَّه خیر حافظاً» یعقوب بار دیگر فرزند دوم را با توكّل به خدا به برادران تحویل داد.
بر عوامل ظاهری و مادی هر چند فراوان باشند تكیه نكنیم، تنها بر خدا توكّل كنیم. «فاللّه خیر حافظاً»
با توجه به رحمت بی‌نظیر الهی و با توكّل به خداوند، به استقبال حوادث زندگی برویم. «فاللّه خیر حافظاً وهو ارحم الرّاحمین»
در آیه 12، حضرت یعقوب در مورد یوسف، به حافظ بودن برادرانش اعتماد كرد، به فراق یوسف و نابینایی گرفتار شد، ولی در مورد بنیامین به خدا تكیه كرد و گفت: «فاللّه خیر حافظاً» هم توانا شد، هم بینا و هم فراق و جدائی پایان یافت.
وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُواْ یَآ أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَیْلَ بَعِیرٍ ذَ لِكَ كَیْلٌ یَسِیرٌ«65»
«و هنگامی كه بارهای خود را گشودند، دریافتند كه سرمایه‌شان به آنها بازگردانده شده، گفتند: ای پدر (دیگر) چه می‌خواهیم؟ این سرمایه‌ی ماست كه به ما باز گردانده شده و ما قوت وغذای خانواده‌ی خود را فراهم واز برادرمان حفاظت می‌كنیم و (با بردن او) یك بار شتر می‌افزاییم واین (پیمانه اضافی نزد عزیز) پیمانه‌ای ناچیز است.»
1- پرداختن به دیگران بعد از خودسازی
هنر یوسف ، نه فقط انسان بودن كه انسان‌سازی است. «وجدوا بضاعتهم رُدّت الیهم» (به برادران حسود و جفاكار خود، مخفیانه هدیه می‌دهد تا زمینه را برای مراجعت آنها فراهم سازد. قرآن می‌فرماید: «ادفع بالّتی هی احسن» بدی را با خوبی دفع كنید)
2- سهمیه‌بندی در زمان كمبود و بحران
سهمیه‌بندی مواد غذایی در شرایط كمبود، كاری پسندیده است.
«نزداد كیل بعیر»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:47 - 0 تشکر 540112

سیمای مدیر موفق » آیات 66 تا 70 سوره یوسف


- قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُـم حَتَّـی‌ تُؤْتُونِ مَوْثِـقاً مِّـنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَن یُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَی‌ مَا نقُولُ وَكِیلٌ«66»
«(پدر) گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا، وثیقه‌ای محكم بیاورید كه حتماً او را نزد من برگردانید، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه‌ای شوید. پس چون وثیقه خود را آوردند (پدر) گفت: خداوند بر آنچه می‌گوییم وكیل است.»
1- محكم‌كاری در قراردادها
تنها به خویشاوندی اكتفا نكنیم و قراردادها را محكم كنیم. (پدر گفت: تا وثیقه نگذارید، اجازه نمی‌دهم) «لن ارسله معكم حتّی...»
2- توكل به خدا
محكم‌كاری‌های قانونی و حقوقی، ما را از توكّل به خداوند غافل نكند. «اللَّه علی ما نقول وكیل»
3- پیش‌بینی حوادث غیرمترقّبه
در قراردادها، پیش‌بینی حوادث غیرمترقّبه و خارج از مدار اختیار را بكنیم. «الاّ ان یحاط بكم» (یعنی مگر آنكه ما گرفتار حادثه غیر مترقّبه‌ای شویم كه در این صورت تكلیفی نداریم.)
وَقَالَ یَا بَنِی لَا تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَ مَآ أُغْـنِی عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَی‌ءٍ إِنِ الْحُكــْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَـلَیْهِ تَوَّكَـلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ«67»
«و (یعقوب) گفت: ای پسران من (چون به مصر رسیدید، همه) از یك دروازه (به شهر) وارد نشوید (تا توجه مردم به شما جلب نشود) بلكه از دروازه‌های مختلف وارد شوید و(بدانید من با این سفارش) نمی‌توانم چیزی از (مقدّرات) خدا را از شما دور كنم. فرمان جز برای خدا نیست، تنها بر او توكّل می‌كنم و همه توكّل‌كنندگان (نیز) باید بر او توكّل نمایند.»
1- اعتماد به افراد ذیصلاحیّت
وقتی توصیه كننده عالم و آگاه است لازم نیست فرمانبر از فلسفه آن دستور آگاه باشد. («لا تدخلوا...» را عمل كردند و فلسفه و راز آن را نپرسیدند)
2- ارائه راه‌حل‌ها برای مشكلات
فقط بازدارنده و نهی كننده نباشیم، بلكه راه حل نیز ارائه دهیم. «لاتدخلوا... و ادخلوا»
3- احتیاط و حسابگری همراه با توكل به خداوند
هم احتیاط و محاسبه لازم است؛ «لاتدخلوا...» و هم توكّل به خداوند ضروری است. «علیه توكّلت»، با توكّل زانوی اُشتر ببند.
4- جلوگیری از حساسیت‌ها و سوءظن‌ها
جلو حساسیّت‌ها، سوءظن‌ها و چشم‌زخم‌ها را بگیریم، ورود گروهی جوان به منطقه‌ی بیگانه، عامل سوءظن و سعایت است. «لاتدخلوا من باب واحد»
5- محاسبه احتمالات همراه با برنامه‌ریزی
مدیر خوب باید علاوه بر برنامه‌ریزی، حساب احتمالات را بكند، زیرا انسان در اداره‌ی امور خود مستقل نیست. یعنی با همه محاسبات و دقّت‌ها باز هم دست خدا باز است و تضمینی برای انجام صددرصد محاسبات ما نیست. «وما اُغنی عنكم من اللَّه من شی‌ء»
وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَی‌ءٍ إِلَّا حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ «68»
«و چون از همانجا كه پدرشان دستورشان داده بود وارد (مصر) شدند، این كار در برابر اراده خداوند هیچ سودشان نبخشید، جز آنكه نیازی در دل یعقوب بود كه عملی شد. (تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسیدن برادران، به خصوص بنیامین به یوسف بود كه عملی شد و اثر دیگری نداشت) و البتّه (یعقوب) بخاطر آنچه به او آموزش داده بودیم دارای علمی (فراوان) بود ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.»
1- درس‌آموزی از تلخی‌ها و ناكامی‌ها
تجربه‌های تلخ، انسان را باادب می‌كند و سخنان بزرگان را می‌پذیرد. «و لمّا دخلوا من حیث امرهم ابوهم»
2- اكثریت به تنهایی معیار حق و باطل نیست
معیار حقّ و باطل، تشخیص اكثریّت نیست. «اكثر الناس لا یعلمون»
3- بازگویی نقاط ضعف‌ همراه با نقاط قوت‌
اگر از بی‌ادبی و نقاط منفی افراد سخن گفتیم، از ادب و خوبی‌ها آنان نیز بگوییم. «دخلوا ... ابوهم» (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر می‌دادند، امروز تسلیم امر پدر شدند.)
4- توکل
محاسبات و دقّت و برنامه‌ریزی‌ها، با وجود اراده‌ی خداوند كارساز است، آنجا كه او نخواهد كارساز نیست. «ما كان یغنی عنهم من اللَّه من شی‌ء»
وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَی‌ یُوسُفَ ءَاوَی‌ إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَاْ أَخُوكَ فَلَاتَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ«69»
«وقتی (برادران) بر یوسف وارد شدند، او برادرش (بنیامین) را در نزد خود جای داده گفت: همانا من برادر تو هستم، پس از آنچه انجام می‌دهند، اندوهگین مباش.»
1- طبقه‌بندی مطالب، اطلاعات و اسناد
كلام‌ها، طبقه‌بندی، محرمانه و علنی دارد. یوسف تنها به صورت محرمانه به بنیامین گفت: «إنّی أنا أخوك» (هر سخن جایی و هر نكته مقامی دارد.)
در بعضی امور، تنها خواص را باید در جریان گذاشت. «إنّی أنا أخوك»
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ«70»
«پس چون بارهای برادران را مجهّز و مهیا ساخت، ظرف آبخوری (گران قیمتی) را در خورجین برادرش (بنیامین) قرار داد، سپس منادی صدا زد؛ ای كاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.»
1- ارائه طرح‌های ابتكاری
در تفاسیر آمده است كه در جلسه دو نفره‌ای كه یوسف و بنیامین با هم داشتند، یوسف از او پرسید آیا دوست دارد در نزد وی بماند. بنیامین اعلام رضایت كرد، ولی یادآور شد كه پدرش از برادران تعهد گرفته كه او را برگردانند. یوسف گفت: من راه ماندن تو را طراّحی می‌كنم و لذا با موافقتِ بنیامین این نقشه كشیده شد.
نظیر فیلم‌ها، نمایش‌ها و صحنه‌های تئاتر كه افراد در ظاهر و در شكل مجرم و گناهكار احضار و مخاطب می‌شوند و یا حتّی شكنجه می‌گردند، ولی آنها بخاطر توجیه قبلی و رضایت شخصی و مصلحت مهم‌تری، آن را پذیرا شده‌اند.
سؤال:چرا دراین ماجرا به بی‌گناهانی نسبت سرقت داده¬شد؟
پاسخ: بنیامین با آگاهی از این طرح و اتّهام، برای ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت كرد و باقی برادران هر چند در یك لحظه ناراحت شدند، ولی بعد از بازرسی از آنها رفع اتهام گردید. علاوه بر آنكه كارگزاران از اینكه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند وبطور طبیعی فریاد زدند:
«انّكم لسارقون»
2- جایزبودن دروغ در مقام اصلاح
پیامبر اكرم فرمودند: «لا كِذبَ علی مصلح» كسی كه برای اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغی بگوید، دروغ حساب نمی‌شود، و آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.
3- صحنه‌سازی برای كشف امور
گاهی صحنه‌سازی برای كشف ماجرایی جایز است و برای مصالح مهم‌تر، نسبت دادن سرقت به بی‌گناهی كه از قبل توجیه شده باشد، مانعی ندارد.
«انّكم لسارقون»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:47 - 0 تشکر 540113

سیمای مدیر موفق » آیات 71 تا 75 سوره یوسف


- قَالُواْ وَ أَقْبَلُواْ عَلَیْهِمْ مَّاذَا تَفْقِدُونَ«71»
«(برادران یوسف) رو به ماموران كردند و گفتند: شما چه چیزی را گم كرده‌اید.»
قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَاْ بِهِ زَعِیمٌ«72»
«گفتند: پیمانه و جام مخصوص شاه را گم كرده‌ایم و برای هركس آن را بیاورد، یك بار شتر (جایزه) است و من این را ضمانت می‌كنم.»
1- استفاده از جایزه و تشویق
جایزه تعیین كردن، از شیوه‌های قدیمی است. «ولمن جاء به حِمل بعیر»
2- ضامن باید فرد معیّن و معتبر باشد
ضامن باید فرد معیّن ومشخّصی باشد. «و انا به زعیم»
ضامن باید معتبر باشد. «و انا به زعیم»
3- تشویق و جایزه باید متناسب با افراد و زمان باشـد
جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطی بهترین جایزه، یك بار شتر غلّه است. «حِمل بَعیرٍ»
قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ مَا كُنَّا سَارِقِینَ«73»
«گفتند: به خدا سوگند شما می‌دانید كه ما برای فساد در این سرزمین نیامده‌ایم و ما هرگز سارق نبوده‌ایم.»
1- چشم‌پوشی و تبرئه افراد با حسن سابقه
حُسن سابقه، نشانه‌ای برای برائت است. «لقد علمتم»
2- دقت و نظارت بر ورود و خروج افراد
برادران یوسف گفتند: شما می‌دانید كه ما برای سرقت و فساد به این منطقه نیامده‌ایم، در اینكه از كجا می‌دانستند، چند احتمال دارد: شاید با اشاره یوسف باشد كه این گروه دزد نیستند. شاید هنگام ورود به منطقه گزینش شده بودند. آری برای ورود و خروج هیئت‌های بیگانه، مخصوصاً در شرایط بحرانی، باید دقت كرد تا از اهداف مسافران مطمئن شد.
قَالُواْ فَمَا جَزَ آؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِینَ«74»
«(مأموران یوسف) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشید، كیفرش چیست؟»
1- طراحی و نوآوری
به نظر می‌رسد طراّح این سؤال حضرت یوسف است، چون می‌داند برادران طبق مقررات وقانون منطقه كنعان ونظر حضرت یعقوب اظهار نظر خواهند كرد.
2- استفاده از وجدان‌ها (صداقت‌ها)
وجدان مجرم را برای تعیین كیفرش، به قضاوت بخوانیم. «فما جزاؤه...»
قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَآؤُهُ كَذَ لِكَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ«75»
«گفتند: كیفرش چنین است كه هر كس پیمانه در بارش پیدا شود، خود او جزای سرقت است (كه به عنوان گروگان یا برده در اختیار صاحب پیمانه قرار گیرد) ما (در منطقه كنعان) ظالم (سارق) را اینگونه كیفر می‌دهیم.»
1- پرهیز از تبعیض
در قانون استثنا و تبعیض وجود ندارد، هركس سارق بود برده خواهد شد.
«من وجد فی رحله»
2- با خلافكاری بعضی به همه بدگمان نشویم
وجود یك خلافكار در جمعی دلیل بر خلافكار بودن همه نیست.
«مَن وُجِد فی رحله»
3- تفهیم جرم به مجرم با استدلال
با تفهیم جرم و بیان قانون و عقوبت آن، اعتراض متّهم را به حداقل كاهش دهید. «جزائه مَن وُجِد...»
4- كیفر خلافكار بیگانه طبق قانون خودش
كیفر خلافكار در كشور بیگانه می‌تواند طبق قانون خود او باشد، نه كشور میزبان. «كذلك نجزی الظالمین»
5- استدلال

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:47 - 0 تشکر 540114

سیمای مدیر موفق » آیات 76 تا 80 سوره یوسف


- فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَآءِ أَخِیهِ كَذَ لِكَ كِدْنَا لِیُوسُفَ مَا كَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَـلِكِ إِلَّا أَنْ یَشَـآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِ‌ّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ«76»
«پس (از پذیرش كیفر، شروع به بازرسی كرده و) قبل از بارِ برادرش، به (بازرسی) بار سایر برادران پرداخت، سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد. ما اینگونه برای یوسف تدبیر كردیم، زیرا طبق قانون شاه مصر، یوسف نمی‌توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كیفر سارق در كنعان را مقدّمه بازداشت این برادر قرار می‌دهد.) ما هر كس را كه بخواهیم (و لایق باشد) درجاتی بالا می‌بریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشوری است.»
1- طراحی و نوآوری
واژه «كَیْد» همه جا به معنی مذموم بكار نرفته است، «كَیْد» به معنی طرح و نقشه نیز استعمال شده است.«كدنا»
در موقع بازرسی، بنیامین چون از طرح و نقشه با خبر بود، آسوده خاطر بود، لذا در سراسر این ماجرا هیچ اعتراضی از او نقل نشده است و برای اینكه طرح مخفی بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسی را از بار دیگران شروع كردند تا نوبت به بنیامین رسید و چون در بار او پیدا شد، طبق قرار قبلی باید او در مصر می‌ماند. این طرح و نقشه الهی بود، چون یوسف با قوانین جاری مصر نمی‌توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.
2- بازرسی اموال
بازرسی اموالِ متّهمان از سوی حاكم، مجاز است. «فبدأ باوعیتهم»
3- وفاداری و احترام و مراعات قوانین
احترام ومراعات قوانین، حتّی در نظام‌های غیر الهی لازم است.
«ماكان لیاخذ اخاه فی دین الملك»
سردمداران نیز بایستی به قانون وفادار و از آن تخلّف نكنند. (یوسف به قانون مصر پایبند بود، لذا برادر را با طرح و برنامه نگه داشت)
«لیأخذ اخاه فی دین الملك»
4- علم و آگاهی
علم و آگاهی، مایه‌ی برتری است. «نرفع درجات... وفوق كلّ ذی علم علیم»
5- برخوردهای اطلاعاتی مناسب
مأمورین اطلاعاتی باید به نوعی عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود. «فبدأ باوعیتهم» (در بازرسی، اوّل به سراغ بار بنیامین نرفتند، بلكه از دیگر برادران شروع نمودند.)
عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته می‌شود. «فبدأ» (به حسب ظاهر یوسف شخصاً بازرسی نكرده، ولی قرآن می‌فرماید: او بازرسی را آغاز كرد.)
6- فكر و ابتكار و چاره‌جویی
فكر و ابتكار و چاره‌جویی، از امدادهای غیبی است. «كِدنا»
قَالُواْ إِن یَسْـرِقْ فَقَدْ سَـرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَـرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ«77»
«(برادران) گفتند: اگر او سرقت كند (جای تعجب نیست، زیرا) پیش از این نیز برادر او دزدی كرده بود. یوسف (این تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روی آنان نیاورد. (ولی) گفت: موقعیّت شما بدتر (از او)ست و خداوند به آنچه توصیف می‌كنید داناتر است.»
1- مواظبت از توجیهات خلافكار
متّهم، یا انكار می‌كند و می‌گوید: من دزد نیستم؛ «ما كنّا سارقین» یا كار خود را توجیه می‌كند و می‌گوید: دزد بسیار است.«فقد سرق اخ له من قبل»
2- استقامت و تحمل در برابر تهمت‌ها و نیش‌ها
برای رسیدن به هدف باید تهمت‌ها و نیش‌هایی را تحمّل كرد. «سرق اخ له من قبل»
3- جوانمردی و سعه صدر
جوانمردی و سعه‌صدر، رمز رهبری است. حضرت یوسف نسبت دزد بودنش را از برادران شنید ولی در دل پنهان كرد و به رو نیاورد. «فاسرّها یوسف»
4- رازداری
رازها را فدای احساسات نكنیم. (یوسف از برادران نسبت دزدی می‌شنید، ولی به خاطر مصلحت، رازداری كرد) «فاسرّها یوسف فی نفسه»
افشاگری همیشه ارزش نیست. «و لم یبدها لهم»
5- ضرورت صمیمیّت در محیط كار
آنجا كه صفا نیست، اتّهام افراد زود پذیرفته می‌شود. «ان یسرق فقد...» (بیرون آمدن پیمانه از بار او، دلیل بر سرقت نیست، ولی برادران چون علاقه‌ای به بنیامین نداشتند، كلمه سرقت را بكار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.)
آنجا كه صفا نیست، خلاف جزیی را كلی قلمداد می‌كنند. («یسرق» فعل مضارع كه برای كار دائمی است، بجای «سرق» كه فعل ماضی و برای كار لحظه‌ای است آمده است. یعنی او همیشه این‌كاره بوده است.)
قَالُواْ یَآ أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً كَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ«78»
«(برادران) گفتند: ای عزیز! همانا برای او پدری است پیر و سالخورده، پس یكی از ما را به جای او بگیر (و او را رها كن) همانا تو را از نیكوكاران می‌بینیم.»
1- كسب عزت در سایه تقوا
خداوند به تقوا پیشگانی كه هواپرستان آنها را خوار كنند عزّت خواهد بخشید. «یا ایّها العزیز»
2- داشتن عزت نفس در فراز و نشیب‌ها
فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار، سختی و آسانی، ضعف و قدرت، تغییری در احوال محسنان ایجاد نمی‌كند. یوسف در همه جا و همه‌ی شرایط، نیكوكار توصیف شد؛ جمله‌ی «انّا نراك من المحسنین» هم از زندانیان در دوران تلخ زندان شنید و هم از برادران در دوران عزّت و قدرت.
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَالِمُونَ«79»
«(یوسف) گفت: پناه به خدا از اینكه كسی را به جز آنكه متاعمان را نزد او یافته‌ایم، بگیریم. زیرا كه در این صورت حتماً ستمگر خواهیم بود.»
1- قانون‌شكنی ممـنوع
مراعات مقرّرات، بر هر كس لازم است و قانون شكنی حتّی برای عزیز مصر نیز ممنوع است. «معاذ اللَّه»
نیكوكار قانون‌شكنی نمی‌كند. «من المحسنین قال معاذاللّه...»
قانون شكنی، ظلم است. (نباید به درخواست این و آن مقرّرات را شكست.) «معاذ اللَّه ان ناخذ»
2- دوری از احساسات به هنگام قضاوت
قاضی نباید تحت تأثیر احساسات قرارگیرد. «قال معاذ اللّه»
بی‌گناه نباید به جای گناهكار كیفر ببیند، هر چند خودش به اینكار رضایت داشته باشد. «معاذ اللَّه»
فَلَمَّا اسْتَیْئَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیّاً قَالَ كَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَـدْ أَخَذَ عَلَیـْـكُم مَّوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِـن قَبْـلُ مَا فَـرَّطتُمْ فِـی یُوسُـفَ فَلَـنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّـی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْكُمَ اللَّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ«80»
«پس چون از یوسف مأیوس شدند (كه یكی را به جای دیگری بازداشت كند)، نجواكنان به كناری رفتند. (برادر) بزرگشان گفت: آیا نمی‌دانید كه پدرتان برای برگرداندن او بر شما پیمان الهی گرفته و پیش از این نیز درباره یوسف كوتاهی كرده‌اید. پس من هرگز از این سرزمین نمی‌روم تا آنكه (یوسف عفو كند یا آنكه) پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حقّ من حكمی كند و او بهترین داور و حاكم است.»
1- قاطعیت و استواری
چنان استوار و قاطع باشیم كه بد خواهان از ما مأیوس شوند. «فلمّا استیأسوا منه» التماس‌ها وخواهش‌ها، ما را از اجرای احكام الهی واعمال قاطعیّت باز ندارد.
2- لازم‌الاجرا بودن عهد و پیمان‌ها
عهد وپیمان‌ها لازم الاجرا است. «اخذ علیكم موثقاً»
پیمان‌های سخت و قراردادهای محكم، راه سوءاستفاده را می‌بندد.
«اخذ علیكم موثقا»
3-رعایت سلسه مراتب‌ و موقعیت‌ها
لزوم رعایت سلسله مراتب و موقعیّت سنی در خانواده و جامعه. «قال كبیرهم»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 12/6/1391 - 2:47 - 0 تشکر 540115

سیمای مدیر موفق » آیات 81 تا 85 سوره یوسف


- ارْجِعُواْ إِلَی أَبِیكُمْ فَقُولُواْ یَآ أَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ مَا شَهِدْنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنّاَ لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ«81»
«(برادر بزرگ گفت: من اینجا می‌مانم، ولی) شما به سوی پدرتان برگردید، پس بگویید: ای پدر! همانا پسرت دزدی كرده و ما جز به آنچه می‌دانستیم گواهی ندادیم و ما نگهبان (و آگاه به) غیب نبوده‌ایم.»
1- شهادت و گواهی بر اساس علم(عینیّت‌ها)
شهادت وگواهی، باید بر اساس علم باشد. «ما شهدنا الاّ بما علمنا»
2- عذرخواهی شجاعانه
عذر خود را با كمال صراحت بگوئیم. «و ما كنّا للغیب حافظین»
3- پیش‌بینی حوادث در پیمان‌ها و تعهدات
در پیمان‌ها و تعهدات، باید برای حوادث پیش‌بینی نشده تبصره‌ای باز كرد.
«و ما كنّا للغیب...»
وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی كُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ«82»
«(اگر به حرف ما اطمینان نداری) از قریه‌ای كه در آن بودیم و از كاروانی كه در میانشان به اینجا رو آورده‌ایم، سؤال كن و بی‌شك ما راستگو هستیم.»
1- اعتبار اثبات مدّعا با شهود عینی
گواهی شهود عینی، راهی معتبر برای اثبات مدّعا می‌باشد. «واسئل القریة... والعیر...»
2- توجه به اینکه تبانی مجموعه‌ای بزرگ بر دروغ بعید است
امكان تبانی مجموعه‌ای بزرگ بر كذب، منتفی است. «و اسئل القریة... انّا لصادقون»
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ«83»
«(یعقوب) گفت: (این چنین نیست) بلكه (بار دیگر) نفس شما (با نسبت دزدی به بنیامین یا تعیین كیفر گروگان ‌گیری) مسئله را برای شما آراسته است، پس صبری نیكو (لازم است) امید است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد، چرا كه او قطعاً آگاه و حكیم است.»
1- صبر آگاهانه
صبر، گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است، چنانكه اهل دوزخ می‌گویند: «سواء علینا أجزعنا ام صبرنا» صبر كردن و یا جزع كردن برای نجات ما اثری ندارد. و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است كه چهره این صبر در هر جایی با یك عنوان مطرح است؛ صبر در میدان جهاد، شجاعت است. صبر در دنیا، زهد است. صبر در برابر گناه، تقواست. صبر در برابر شهوت، عفّت است و صبر در برابر مال حرام، ورع است.
صبر، شیوه‌ی مردان خداست وصبر جمیل، صبری است كه در آن سخنی بر خلاف تسلیم و رضای خداوند گفته نشود. «فصبر جمیل»
2- غلبه بر وسوسه‌های شیطان و هوای نفس
تزیین و زیبانمایی زشتی‌ها، گاهی توسّط شیطان؛ «و اذ زیّن لهم الشیطان اعمالهم» گاهی به وسیله زرق وبرق دنیا؛ «اذا اخذت الارض زخرفها و ازّیّنت» و گاهی توسّط نفس انسان است. «سوّلت لكم انفسكم»
3- درس‌آموزی از حوادث تلخ
مؤمن، حوادث تلخ را نیز از حكمت خدا می‌داند. «الحكیم»
باور وتوجّه به عالمانه وحكیمانه بودن افعال الهی، آدمی را به صبر وشكیبایی در حوادث دشوار وادار می‌كند. «فصبر جمیل، انّه هو العلیم الحكیم»
وَ تَوَلَّی‌ عَنْهُمْ وَ قَالَ یَآ أَسَفَی‌ عَلَی‌ یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ«84»
«یعقوب از فرزندان روی گرداند و گفت: ای دریغا بر یوسف، پس اندوه خود را فرو می‌خورد (تا آنكه) دو چشمش از اندوه سفید (و نابینا) شد.»
1- فرو بردن خشـم
فرو بردن خشم، از صفات مردان الهی و كاری شایسته است. «فهو كظیم»
قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ یُوسُفَ حَتَّی‌ تَكُونَ حَرَضَاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِینَ«85»
«(فرزندان یعقوب به پدرشان) گفتند: به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را یاد می‌كنی، تا آنكه بیمار و لاغر شوی و (یا مشرف به مرگ و) از بین بروی.»
1- نگذاریم الگوهـا فراموش شوند
یوسف‌ها همواره باید در یادها باشند. «تفتؤا تذكر یوسف» (اولیای خدا در دعای ندبه، یوسف زمان را صدا می‌زنند و گریه می‌كنند.)

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.