. ازدواج مستحب شرعى است، خواه نیاز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2 . این استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان میشود.
3 . تعدّد همسر نیز مستحب شرعى است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(علیه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود میآورد، از جمله اینكه:
با كثرت امور مستحبّى، آیا امام(علیه السلام) به همه آنها عمل میكند؟ یا اینكه از آن امور انتخاب كرده و گزینشى عمل میكند؟ آیا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟
بدون تردید امامان مانند پیامبران چون هدایت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب میگردند، همیشه در عمل به احكام الهى پیشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ایجاب میكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپیچى نكنند، و در صحنه عمل براى دیگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكایت از محبوبیّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دینى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(علیه السلام) نیز به آنها عمل میكند.
بنابراین، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1 . هدایت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ایجاب میكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با دیگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دینى (واجب و مستحب ) پیشقدم باشد.
2 . اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ایجاب میكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون تردید نكته أوّل در زمان غیبت امام(علیه السلام) موضوعیّت ندارد، زیرا امام(علیه السلام) در مرأى و منظر مردم نیست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسیدن به مطلوب (امام پایبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از دیگران است) كافى است.
با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(علیه السلام) در عصر غیبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.
ب: استدلال به روایات:
دلیل دیگر معتقدین به ازدواج حضرت مهدى(علیه السلام) تمسّك به بعضى از روایات است، از جمله:
1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «... از مكان او هیچ یك از اولاد و دیگران اطلاع نمییابد، مگر مولایى كه متولّى امر اوست»([23])، در این روایت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت میشود، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم میشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در این روایت نكاتى به نظر میرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:
الف ـ این روایت در كتاب الغیبه نعمانى نیز نقل شده است، با این تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا یطّلع على موضعه أحد من ولیّ ولا غیره([24]) از مكان او كسى از ولى و غیر ولى اطّلاع نمییابد»، یعنى دوست و غیر دوست، آشنا و غیر آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نمیدانند او كجاست.
در این روایت هیچ سخنى از فزرند و فرزندان نیست، بنابراین، با توجه به این نقل اعتمادى بر آن روایت نیست.
ب ـ در روایت سخن از فرزند است، ولى از این جهت كه بگوییم الآن امام(علیه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نیست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و یا پس از ظهور امام(علیه السلام) به دنیا میآیند.
ج ـ ممكن است این روایت و امثال آن بیانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، یعنى هیچ كس نمیداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نیز از جایگاه او اطّلاع ندارند.([25])
د ـ از جهت سند مخدوش است، زیرا یكى از راویان آن ابراهیم بن مستنیر و در جاى دیگر عبد اللّه بن مستنیر است و هر دو مجهولاند.
با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(علیه السلام) در عصر غیبت مشكل، بلكه بعید به نظر میرسد.
ن ـ سیّد ابن طاوس از امام رضا(علیه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدایا، مایه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(علیه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّیه و تمام پیروانش فراهم فرما»([26]).
در این روایت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نیست كه وجود این فرزندان پیش از ظهور است یا پس از آن، از این جهت مجمل است، و نمیتوان به آن استناد كرد.
و ـ ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گویا میبینم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزیده است، ابو بصیر می گوید: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدایت شوم! قائم همیشه در آن مسجد است؟ فرمود: آری... ([27]
این روایت نیز دلالت بر وجود فرزند براى امام(علیه السلام) پیش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سیاق كلام در اكثر روایات كه به نمونه هایى از آنها اشاره خواهیم كرد، این گونه استفاده میشود.
2 ـ روایتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزیرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زیر نظر وى جامعه نمونه اسلامی تشكیل داده و براى خود حكومت دارند([28])، این مكان نامعلوم است، و هر كس نمیتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نیست.
تمسّك به این روایت نیز نمیتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتیجه فرزندانى دارد و لازمه آن نیز زندگى در مكان خاصّ است، زیرا اولاًّ: از نوع بیان روایت به دست میآید كه این روایت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زیرا میگوید:
«چون این حدیث را در كتابهاى معتبر نیافتم آن را به طور مستقل و جدا میآورم»([29]).
ثانیاً این داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نیز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نیست، حتّى بعضى از محقّقین با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزیره خضراء افسانهاى بیش نیست و واقعیت ندارد.([30])
و برخى همچون آقابزرگ تهرانى میگویند: این داستان تخیّلى است.([31])
3 ـ روایتى كه ابن طاووس از امام رضا(علیه السلام) نقل كرده است. كه فرمود: «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده .
ابن طاووس میگوید: روایت فوق اینگونه نیز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])
این روایت نیز نمیتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.
زیرا با وجود دو گونه نقل معلوم نیست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، یا امامان پس از او، بنابراین روایت مجمل است، علاوه این دو روایت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
هــ صاحب كتاب الشموس المضیئة پس از نقل هفت روایت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهایم، چنین نتیجه میگیرد. «از مجموع این روایات معلوم می شود كه حضرت حجّت(علیه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئیّات آن را نمیدانیم([33])
سپس اضافه میكند كه داستان جزیره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قریب به آن در اثبات الهداة با این قید كه شیعیان آن جزیره از تمام مردم دنیا تعداد شان بیشتر است و هر یك از فرزندان امام(علیه السلام) در آن جزیرهها حكومتى دارند، چنین آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ایشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زنده اند .
بنابراین، آن حضرت فرزندان و نوادگان زیادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نیست([34])
با عنایت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:
اوّلا: نمیتوان به آن هفت روایت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتیجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روایات همان روایاتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخى دیگر گویاى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نیست. و بعضى دیگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.
ثانیاً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غیبت منافات دارد، زیرا ممكن است فرزندان در صدد تشخیص هویّت خود برآیند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممكن است شیعیان آن جزیره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنیا بیشتر باشد. با اینكه علم پیشرفتهى نقشهبردارى و جغرافیاى امروز در شناسایى نقاط این كره خاكى چیزى را از قلم نینداخته است، و امروزه جایى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطیسى) آشكار گشته و تعداد زیادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراین معقول نیست كه جمعیّتى چند میلیاردى بیش از جمعیّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هیچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])
به هر جهت اینگونه مطالب نمیتواند دلیلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتیجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.
ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(علیه السلام) به كنیه مشهور آن حضرت یعنى «أبا صالح» استدلال كنند، و بگویند این كنیه به معناى پدر صالح است. و این دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.
این نیز سخن درستى نیست زیرا:
اوّلا: با جستجو و تفحّص در میان كنیههاى نقل شده براى حضرت مهدى(علیه السلام) در كتابهاى معتبر، چنین كنیهاى نقل نشده است، بلكه به نظر میرسد این كنیه بر اثر كثرت استعمال در میان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40]) و كتابها كه در پاسخ از این سؤال مطالبى گفته شده است، بیشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذكر سند و دلیل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه این كنیه ممكن است از آیه شریفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])
و یا میگویند: چه مانعى دارد كه ما به آن حضرت بگوئیم أبا صالح یعنى پدر تمام نیكىها و خوبیها؟
وممكن است برخى استدلال كنند به احادیثى كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.
مرحوم مجلسى(رحمه الله) نیز در این رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حالیكه با رجوع به آن احادیث و دقّت در آنها معلوم میگردد، صالح یا أبا صالح نام جنّى است كه مأموریت دارد تا اشخاص گمشده را هدایت و راهنمایى كند.
در كتاب من لا یحضره الفقیه چنین آمده است: «امام صادق(علیه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن یا صالح! یا بگو: یا أبا صالح راه را به ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت كند!»([43]).
امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حكایات و داستانهاى اشخاصى كه امام زمان(علیه السلام) را دیدهاند «قضیهاى را از پدرش نقل میكند و او نیز از شخصى بنام امیر اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پیاده به حجّ مشرّف شده بود نقل میكند كه در یكى از سفرهایش قافله را گم كرد و متحیّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد یا صالح یا أبا صالح ما را راهنمایى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور دید كه آمد و او را راهنمایى كرد و به قافلهاش رساند، وى میگوید: پس از آن قضیّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(علیه السلام) بوده است.»([44])
روشن است كه این قضیه ارزش علمی و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بیش نیست، زیرا معلوم نیست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(علیه السلام)را دیده باشد.
ثانیاً: با توجّه به معانى مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناى پدر نیست، بلكه به معناى صاحب و غیر آن نیز آمده است([45])، و همچنین در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و على پدران این امتیم»، می توان استفاده نمود كه مقصود از این كنیه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نیست، بلكه أبا صالح یعنى كسى كه افراد صالح و شایسته در اختیار دارد.
ونیز ممكن است كنیه ابا صالح بدین جهت باشد كه امام زمان(علیه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، یعنى او تنها كسى است كه به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.
بنابراین با عنایت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نمیتوان از این كنیه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده كرد.
پس دلیل دوّم قائلین به ازدواج آن حضرت كه روایات است مخدوش می شود، و جایى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمی ماند، لذا نمیتوانیم به آن روایات تمسّك كنیم.
امّا دلیل أوّل كه براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دلیل محكم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسیده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا كه باید دیدگاه مقابل را نیز بررسى كرد و از نبودن مانع و یا وجود امرى مهمتر از ازدواج نیز مطمئن شد.