4. «من عشق هستم»: در این فیلم و «جولیا»(2008)، تیلدا سوئینتن بازیهای استادانهای انجام داده كه به خاطر پخش نامناسب، خیلی كم دیده شده است. آیا این هم یك بازی اسكاری است كه كسی آن را نمیبیند؟ در اینجا سوئینتن بهراحتی بر یك مانع تكنیكی مشكل پیروز شده(او یك بازیگر انگلیسی است كه ایتالیایی حرف میزند، آن هم با لهجهای كه تا جایی كه من فهمیدم روسی است). او نقش اما را بازی می كند. یك زن روسی كه با ازدواجش وارد یك خانوادة بزرگ، ثروتمند و محافظهكار میلانی میشود.
با او نامهربانانه برخورد نمیشود، حداقل به شكل واضح، اما او به آنجا تعلق ندارد. او بانوی صاحبخانه، مادر، همسر و برگ برندة خانواده است، ولی عضوش نیست. شوهر و پسرش دارند قدرت را در خانواده به دست میگیرند و زندگی او در معرض تغییرات شدید قرار گرفته. از طرفی وقتی متوجه میشود دخترش به همجنس خودش علاقهمند است، آن طور كه یك ملكة خانوادة ایتالیایی ممكن است با قضیه برخورد كند، عمل نمیكند؛ از آنجایی كه یك خارجی به حساب میآید، خارجی عمل میكند. شگفتزده میشود و میخواهد تهوتوی جریان را دربیاورد. این چیزها به گوشش خورده است.
بعدش با یك سرآشپز جوان به اسم آنتونیو(ادواردو گابریلینی) كه یكی از دوستان پسرش است آشنا میشود. كششی بین آنها به وجود میآید و عاشق هم میشوند. راههای زیادی برای بازیگرها وجود دارد تا سكس را روی پرده به تصویر بكشند و سوئینتن بهندرت یك روش را دو بار تكرار میكند. اینجا و در نقش اما، او مثل سدی كه ترك برداشته باشد تحت فشار است و لذت از خود ساطع می كند نه شهوت. سوئینتن اما را به شكل زنی به تصویر كشیده كه سالهای متمادی در صدد برآوردن نیازهای خانوادهاش بوده و چند روزی فرصت پیدا میكند تا به نیازهای خودش برسد. صرفنظر از اینكه آنتونیو چه جور آدمی است، حتماً اما مدت زیادی منتظرش بوده است.