• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ایران سرای من (بازدید: 2040)
جمعه 10/6/1391 - 2:7 -0 تشکر 536008
تاریخ ایران- سلسله گورگانیان

تیموریان در ایران (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍ ق) (۱۳۷۰ - ۱۵۰۶ م) دودمانی مغول تبار بودند. بنیانگزار این دودمان تیمور گورکانی بود که در آسیای میانه می‌زیست و سمرقند پایتختش بود. امیر تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین فرارود (ماوراءالنهر) را به مقامی از اهمیت رسانید که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیده بود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سرتاسر خراسان و آنگاه همهٔ بخش‌های ایران و عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان گسترد. و چون فتوحات تیمور بیشتر جنبهٔ یورش و هجوم داشت تا تسخیر واقعی غالب کشورها باز به زودی از تصرف تیموریان بیرون شد. با این حال فرارود مدتی مرکز دولتی شد که بیشتر ایران و افغانستان را افزون بر ولایت ماوراءالنهر دربرگیرنده بود. هنگامی که کشورهای گسترده تیموری تجزیه یافت دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. به محض اینکه تیمور مرد، ترکان عثمانی و آل جلایر و ترکمانان درصدد تصرف کشورهای ازدست‌رفتهٔ خود برآمدند. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را در مدت یک سده جهت خود نگاهدارند. ولی آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او ممالکش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور چندی پستر فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و دولت سلسلهٔ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند که اروپائیان آن را امپراتوری مغولی هند یا مغول کبیر می‌نامند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:10 - 0 تشکر 536024

حروفیه


فضل‌الله استرآبادی كه برخی از مورخان، او را اهل استرآباد و برخی دیگر از اهالی تبریز و حتی مشهدی الاصل نیز نوشته‌اند، بانی فرقه حروفیه است. آثاری كه از او به زبان استرآبادی باقی مانده موید استرآبادی بودن اوست. اكثر منابع برآنند كه فضل در سال 740 در استرآباد چشم به جهان گشود. پدرش قاضی القضات استرآباد بود و در اوان كودكی فضل، دارفانی را وداع گفت. فضل تا اواخر دوره نوجوانی در همین شهر بود. در این ایام در استرآباد و مناطق اطراف آن، وقایع سیاسی پرآشوبی روی داد كه اعلام ایلخانی طغاتیمورخان و خروج سربداران از آن جمله است؛ این وقایع سیاسی و آشوبهای حاصله از آنها بسختی با شوریدگی فكری این ایام درهم ‌آمیخت و در جسم و روح فضل‌الله تأثیر گذاشت. در این روزگار، گاه تصوف و تشیع درهم می‌آمیخت و این آمیزه در وجود عده‌ای از وارستگان و سالكان راه عرفان، مانند شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری، رهبران فكری – سیاسی قیام سربداران و سید قوام‌الدین مرعشی مازندرانی متجلی بود. آنان و تقریباً همه یاران و پیروانشان، عدالتجو و مساوات‌طلب بودند و ظلم و ستم را نمی پذیرفتند. این خیزشهای فكری – مذهبی در فضل‌الله موثر افتاد و وی را در سنین رشد به سوی عبادت و طاعات كشاند.او روزه‌داری پیشه كرد و در خوردن غذا امساك نمود و به «فضل حلالخور» معروف شد.




فضل در 18 یا 19 سالگی استرآباد را ترك گفت و برای گشادگی اندیشه و فكر و سیر آفاق و دیدن خلف جهان فرورفتن در عمق دردهای مردم و رستن از خود و پیوستن به خدا، سیر و سفر خود را آغاز كرد. او ابتدا راهی اصفهان شد و پس از چندی اقامت در این شهر به مكه رفت و هنگام بازگشت در تبریز، با سلطان اویس جلایری ملاقات كرد. فضل مدتی از عمر خود را در نواحی خوارزم و خراسان و سایر شهرها گذراند و پس از سفر دوم خود به مكه در سال 776 مجدداً به تبریز رفت و زندگیش از این زمان به بعد، حال و هوای دیگری یافت. او در خلال دو سال اقامت خود در تبریز (776 تا 778) پایه‌های آیین جدید خود را استوار ساخت. به این ترتیب خطه آذربایجان، برای پیروان فضل، به عنوان سرزمینی مقدس و مكان رستاخیز و آشكار شدن آیین جدید شناخته شد؛ سرزمینی كه مقدر بود مقتل فضل نیز گردد، بعدها محل قیامهای پیروان او شد.




فضل چنین می‌پنداشت كه او همچون آدم و عیسی و محمد(ص) خلیفه خداست و تمام آرمانهای شیعی – عرفانی درباره نجات عالم از راه خون در وی جمع آمده و لذا مهدی و ختم الاولیاء و پیامبر است. او معتقد بود كه دوره نبوت و ولایت به سر آمده و ظهور او آغاز دوره‌ای جدید یعنی دوره الوهیت است. آیین او نسخ همه شرایع را به دنبال داشت و اینكه بعدها علما حكم به تكفیر او دادند، ریشه در ادعاهای او داشت.




تعالیم و اعتقادات فضل حروفی آمیخته‌ای از عقاید گوناگون بود. او توانست به كمك آشنایی كامل خود با اعتقادات زمانه، اعم از افكار و آرای مسیحیت، یهود و اسلام بخصوص مذهب شیعه و تصوف اسلامی، آیین جدیدی به وجود آورد. فضل به علم حروف كه از قدمت زیادی برخوردار بود، آشنایی داشت و نتایج تلاش جستجوگران این علم را دستمایه كار خود قرار داد و آن را در آیین جدیدی متكامل كرد. او با استفاده از علم حروف، تمام امور و احكام دینی را به 28 حرف عربی و 32 حرف فارسی ارجاع داد و معتقد بود كه چون خدا محسوس نیست و جز از راه كلمه و لفظ قابل شناخت نیست، لذا پایه شناخت خدا، لفظ و كلمه است. سخن، مركب از حروف است و لذا اصل و لب سخن و صدا حرف است. از سوی دیگر لفظ، مقدم بر معنی است و تصور معنی بدون لفظ مقدور نیست. به عقیده فضل، تعبیر معانی با حروف و اصوات در دو قالب ریخته شده است؛ اول، قالب حروف عربی كه 28 عدد و زبان قرآن و زبان حضرت محمد(ص) است و دوم، حروف فارسی است كه 32 تا و جاودان نامه فضل با این حروف است. فضل به تطبیق تمام مظاهر آشكار و پنهان جهان با 28 حرف عربی و 32 حرف فارسی پرداخت. پیروان او بعدها نظر او را گسترش دادند و حتی گفتند كه نخست در دهان انسان 28 دندان می‌روید كه برابر حروف عربی است و قرآن بدان نازل شده است و سپس به 32 دندان افزایش می‌یابد كه برابر حروف فارسی و معادل كلمه «الله» است.




به اعتقاد حروفیان گردش كائنات، بر اساس سه مرحله نبوت، امامت و الوهیت بنیان گذاشته شده است. نبوت با حضرت آدم شروع و به حضرت محمد(ص) خاتمه می‌یابد و به اوج خود می‌رسد. دوران امامت با حضرت علی(ع) آغاز و به امام حسن عسكری خاتمه می‌یابد و دوران الوهیت با ظهور فضل شروع می‌شود كه بنا به اعتقاد خودش مهدی است و آخرین ظهور محسوب می‌شود.




فضل با شناخت امامت بخصوص از حضرت علی (ع) تا امام یازدهم، بشدت تحت تأثیر تشیع بود. حروفیه انسان را محور كائنات و جوهر آفرینش می‌دانستند و اصالت خاصی برای او قائل بوده، تا مقام الوهیت ارتقائش می‌دادند.




فضل در تعالیم خود ویژگیهای عربی – علوی – اسلامی را با روح تأویلگر ایرانی درآمیخت و در كسوت مهدی علوی ظاهر شد تا درجه اول، قوم خود را از زیر یوغ استیلای مغول و تاتار برهاند. به هرحال ادعای مهدویت او این تصور را در پی داشت كه وی برای بركندن بنیاد ستم و گستردن بساط عدالت به پا خاسته است تا انسانها را از قید بیداد اشغالگران بیگانه آزاد سازد. یكی از موارد تضاد بین حروفیان و حكومتیان زمانه، یعنی تیموریان، همین بود. بعضی گفته‌اند كه فضل كوشیده‌ است تا حاكمیت ایرانی را به جای حاكمیت عربی بنشاند و برخی نیز جنبش حروفیه را یك حلقه از زنجیره انقلاباتی می‌دانند كه عنصر ایرانی را از راه تمسك به تشیع، علیه عنصر تسنن عربی علم كرده است.




از نوشته‌های محققان، چنین برمی‌آید كه فضل و یاران و پیروان او به صفات خوب و حمیده‌ای آراسته بودند، تا آنجا كه آنها را «حلالخوران» یا «راستگویان» می‌نامیدند. آنان نیز چون فضل از دسترنج خود می‌خوردند و لب به حرام نمی‌آلودند. دروغگویی را بسیار مذموم می‌داشتند و هرگز صحبت از مال و منال دنیوی نمی‌راندند و در همه جا از خراسان گرفته تا آذربایجان به پاكیزگی شهره بودند. پیوسته روزه گرفته و به ذكر می‌پرداختند، با یكدیگر چون برادر تنی بودند، سخاوت و عفت از جمله صفات بارز آنها بود، خویش را به شهوت نمی‌آلودند، از فقرا و ضعفا دستگیری می‌كردند، فرائض را به جا می‌آوردند و از محرمات گریزان بودند. این صفات و فضائل، در دوره‌ای در وجود این افراد متجلی شد كه دروغزنی و بدكرداری و بدسگالی، پیشه هر نابكاری بود.




حروفیان در دیدگاه سیاسی خود، گرایش به قدرتمداران زمانه را مباح می‌دانستند تا از این طریق آنها را جذب افكار و آرای خود كرده و در تشكیلات حكومتی ایشان رخنه و نفوذ كنند. اما این تاكتیك سیاسی آنها هرگز با كامیابی قرین نبوده است.




فضل پس از چندی به اتفاق پیروانش راهی اصفهان شد و برای مدتی از نظرها غایب گردید و سپس در همین شهر دعوت خود را آشكار كرد و هفت نفر از داعیان خود را برگزید تا در چهارگوشه جهان اسلام به دعوت بپردازند و مردم را به آیین جدید فراخوانند. نشر و توسعه آیین جدید در سرزمینهای مختلف، موجب انفعال بسیاری از علما و متصوفان، خاصه اهل سنت در مقابل فضل گردید. او مدت زیادی در اصفهان نماند و به سمت خراسان رهسپار شد. در آنجا با تیمورلنگ ملاقات كرد و او را به دین و عقیده خود دعوت كرد. علمای دین در سمرقند و گیلان حكم به قتل او دادند و تیمور را به كشتن او دعوت نمودند. تیمور نیز بر اساس فتوای علمای سمرقند و گیلان فرمان دستگیری فضل را صادر كرد. در بعضی از منابع آمده است كه فضل به میرانشاه پناه برد و این به دلیل ارادتی بود كه میرانشاه به فضل نشان داده بود. اما در این لحظات حساس، میرانشاه با تزویر و ریا امید او را بر باد داد و وی را در شروان دستگیر و زندانی كرد.




به دستور میرانشاه، فضل را از شروان به قلعه النجق (النجه) در نخجوان منتقل ساختند و در آنجا امیرزاده میرانشاه با دست خود گردن او را زد. زمانی كه تیمور به نخجوان رسید، سر و تن فضل را از میرانشاه گرفت و آن را در سال 804 آتش زد. سال قتل فضل را بعضی ازمورخان 796 و برخی دیگر 804 نوشته‌اند. به احتمال زیاد، مرگ او در سال 796 رخ داده است. چون مزار او زیارتگاه حروفیان و پیروان او شد و پس از گذشت هفت سال شأن و اعتباری بسیار یافت، تیمور در سال 804 به منظور جلوگیری از تشكل و گسترش حلقه پیروان او در این منطقه دستور نبش قبر و سوزاندن جسد او را صادر كرد.




با قتل فضل، پیروانش ضربه شدیدی خوردند ولی از تكاپو نیفتاده و در چهارگوشه سرزمینهای اسلامی به ترویج آیین حروفی پرداختند. میرانشاه به دلیل كشتن فضل، در نظر حروفیان به صورت ابلیس و شیطان درآمد، به طوری كه ایشان در منابع خود او را با اسامی «مارانشاه»، «دجال»، «مارشه»، «دیوزاد»، «لعین» نامیده‌اند.




معروفترین اثری كه از فضل‌الله بر جای مانده است جاودان كبیر نام دارد. این كتاب، تفسیری بر قرآن است كه وی آن را به زبان فارسی و گویش استرآبادی نوشته است. مثنوی عرش نامه یكی دیگر از آثار اوست كه حدود 1120 بیت دارد. نومنامه نام اثر دیگری است كه فضل‌الله در آن خوابهای خود را شرح داده است. از فضل، دیوان اشعاری نیز به جای مانده كه در آنها «نعیمی» تخلص كرده است. از مطالعه این اشعار می‌توان به روحیه، شخصیت، افكار و اندیشه‌های وی پی برد. جاودان صغیر، كتاب تأویلات، انفس و آفاق و محبت نامه از جمله كتابهایی هستند كه تقریر آنها را به او نسبت داده‌اند.




پس از مرگ فضل، خلفای او تصمیم گرفتند كه آیین وی را در سرتاسر سرزمینهای اسلامی بگسترانند. تعداد این خلفا را بعضی از مورخان هفت و برخی نه نفر نوشته‌اند. از میان پیروان و یاران فضل، مولانا مجدالدین استرآبادی، سید اسحاق، علی‌الاعلی و سید عماد‌الدین نسیمی بیش از همه به او نزدیك بودند.




مولانا مجدالدین استرآبادی همسر یكی از دختران فضل بود. عضدالدین، فرزند وی و نوه دختری فضل بود كه به اتفاق گروهی از حروفیان در سال 830 در هرات به اتهام سوءقصد به جان شاهرخ تیموری كشته شد. سید اسحاق یكی دیگر از یاران نزدیك فضل بود كه دختر دیگر او را به زنی گرفت. او پیشوای حروفیان خراسان بود و به مرشد خراسان معروف بود. محرم نامه نام كتابی به قلم وی است كه در آن اصول عقاید و اندیشه‌های حروفیان را شرح داده است.




دو نفر دیگر از خلفای فضل كه پرشورترین و شوریده‌ترین آنها بودند عبارتند از علی‌الاعلی و سید علی عماد‌الدین نسیمی.




علی الاعلی، ملقب به خلیفه الله و وصی الله از اجلة خلفای فضل بود كه جاودان نامه فضل را در سال 801 به نظم كشید. او یكی دیگر از دختران فضل را به زنی داشت و مأمور بود كه در سرزمین روم (آسیای صغیر = آناتولی) آیین حروفی را ترویج كند. او اندیشه‌های حروفیگری را در آسیای صغیر بسط داد و آن را وارد طریقت بكتاشی كرد. صاحبان قدرت و مدعیان شریعت، برای علی‌الاعلی به خاطر نشر افكار حروفی مشكلاتی فراهم می‌كردند، به طوری كه این فشارها گاه او را به حد عصیان و آشفتگی می‌كشاند و وی را وامی‌داشت تا مبارزه مسلحانه را تبلیغ نماید.




علی‌الاعلی آثار زیادی نوشت كه در توسعه و نشر افكار و آرای حروفی بسیار موثر بود؛ برای مثال می‌توان از كرسی نامه، بشارت نامه، توحید نامه، قیامت نامه و محشرنامه نام برد.




عماد‌الدین نسیمی معروفترین و شجاع‌ترین خلیفه فضل بود كه جان بر سر آمال و اهداف خود نهاد و كشته شد. اكثر تذكره نویسان ایرانی او را اهل شیراز، بعضی از دهكده «نسیم» بغداد و گروهی دیگر، اهل شروان می‌دانند. تردیدی نیست كه وی مدتی را در شروان و نواحی قفقاز گذرانده و با زبان تركی از نزدیك آشنا شده و اشعاری بدین زبان سروده است. اقامت طولانی وی در تبریز سبب شده كه او را از اهالی تبریز قلمداد كنند. او در این ایام احتمالاً همراه فضل بوده است. لیكن اشعار فارسی او از نظر سبك شناسی رگ و ریشه در شیراز دارد و حال و هوا و رنگ و بوی اشعار حافظ را به خاطر می‌آورد.




نسیمی در ایام جوانی وارد حلقه مریدان فضل شد و او هم یكی از دختران فضل را به همسری گرفت و بعدها در زمره چهار تن از یاران و خلفای بسیار نزدیك فضل درآمد. پس از كشته شدن فضل، او نیز مانند علی‌الاعلی رهسپار آسیای صغیر شد. نسیمی طبع پرشوری داشت و تمام افكار و عقاید خویش را در اشعار شورانگیزی با صراحت سروده است. دیوان او مملو از اشعار مبارزه جویانه و افشاكننده روی و ریا و شرح سفر و اوج به ملكوت اعلی است.




در اشعار نسیمی، فضل كسی است كه به فهم صحیح اسرار قرآن نایل شده و لذا به مقام الوهیت پا نهاده است. در این سروده‌ها همچنین توجه به انسان، جایگاه ویژه‌ای دارد كه منبعث از افكار اوست؛ حروفیان همه چیز را در این دنیا به نفع انسان تأویل می‌كردند و انسان را تا مقام الوهیت برمی‌كشیدند.




مبارزه آشكار نسیمی علیه دشمنان عقاید و افكارش باعث گردید، او را نیز به بی‌دینی و الحاد متهم كنند. قضات دارالعدل حلب، وی را به اغوای مردم متهم كرده و ملحد و زندیقش نامیدند و پس از یك محاكمه ساختگی، پوست او را زنده زنده بركنده و هفت شبانه‌روز در معرض تماشای عموم گذاردند.




آورده‌اند كه یكی از قضات، در جریان محاكمه او ابراز داشته بود كه اگر یك قطره از خون وی به عضوی از اعضای كسی بریزد، آن عضو هم بریدنی است. قضا را در زمان پوست كندن نسیمی، قطره‌ای از خون وی به انگشت قاضی چكید. حاضران حكمش را یادآوری كردند. او حاشا كرد و گفت: من آن مطلب را بر سبیل مثال گفته بودم. نسیمی را این ریا و بی‌ایمانی گران آمد. فی‌البدیهه بیتی به زبان تركی سرود:




زاهدین بیر بارماغین كسن دونر حقدن كئچر




گور بومسكین عاشقی سرپا سویالار آغلاماز




مولف احسن التواریخ می‌نویسد: «در محل پوست كندن خون بسیار از او رفته، رنگش زرد شد. گفتند كه چون است كه رنگ زرد كرده‌ای؟ گفت: من آفتاب سپهر عاشقی‌ام از مطلع عشق طالع شده، آفتاب در محل غروب زرد می‌شود.»




نوشته‌اند كه نسیمی در پایه چوبه دار رو به مخالفان خود گفت: «آن خدایی كه شما می‌پرستید، زیرپای من است و در زیر پای نسیمی سكه‌ای را یافتند كه صورت سلطان بر آن حك شده بود.»

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:11 - 0 تشکر 536026

جنبشهای فکر ی مذهبی دورات تیموریان- قسمت دوم


یكی دیگر از فرقه‌های مذهبی – صوفیانه عصر تیموریانه، فرقه «نوربخشیه» است. سید محمد نوربخش رهبر این فرقه، در سال 795 در قائن مركز بخش قهستان تولد یافت. پدرش عبدالله از اهالی احساء بحرین بود كه برای سیاحت و زیارت مدفن حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) به توس آمده و بعدها در قائن مقیم شده بود. او چنان تیزهوش بود كه در هفت سالگی قرآن را از بر كرد و بسرعت در همه علوم تبحر یافت و مرید خواجه اسحاق ختلانی، شاگرد سید علی همدانی گردید. مرشد از استعدادهای وی چنان به شگفت آمد كه او را «نوربخش» لقب داد.




یكی از ممیزات نوربخشیه، سیاهپوشی بود. آنها این اشعار سیاه را علامت تعزیت شهدای كربلا می‌شمردند و یا این رنگ را نماد نور می‌دانستند. این رنگ، نوربخشیان را از حروفیان كه لباس سفید می‌پوشیدند، جدا می‌كرد. بعدها پیروان نوربخش، این شعار را به عمامه سیاه بدل كردند. این امر مبدل به شعار نهضت شدو مایه افزایش هیجان مردم در پیوستن بدیشان گردید. تأثیر این شعار در عامه مردم چندان بود كه دولت وقت، نوربخش را از به كارگیری آن منع كرد. طرفداران این فرقه تنها گروهی از شیعیان بودند كه در قرن نهم به نوعی قیام متوسل شدند. خواجه اسحاق كه خود درصدد قیام علیه شاهرخ بود، در محمدنوربخش صفاتی را دید كه به او جرأت داد تا از وی برای تحقق آرزوهایش سود جوید. از این جهت اصرار زیادی داشت كه علوی بودن او را از طریق مكاشفه صوفیانه موكد سازد تا بتواند به عنوان مهدی، عامه مردم را به دور او جمع كند. همانندی نامش، یعنی محمد بن عبدالله، با نام پیغمبر (ص) او را در توجیه این دعوی كمك می‌كرد.




جنبش نوربخشیان در سال 826 در كوه تیری از قلاع ختلان آغاز شد. با اینكه او از خروج و اظهار دعوت خود امتناه می‌ورزید و می‌گفت: «حالیا استعداد این كار چنانكه می‌باید نیست و با پادشاهی مثل شاهرخ میرزا كه بر ایران و توران و هند و عرب و عجم مسلط است، بی‌استعداد تمام مقاومت نمی‌توان نمود»، اما خواجه اسحاق و مریدانش او را به این كار وادار كردند. قیام سید محمد نوربخش پیش از آنكه آغاز شود، شكست خورد. نوربخش با گروهی از هوادارانش دستگیر شدند و شاهرخ امر به كشتار خواجه اسحاق و مریدان نوربخش داد و خود او را در هرات به زندان انداخت. شاهرخ قبلاً از انتشار دعوت حروفیه به اندازه كافی برآشفته بود و با پدید آمدن این حركت تازه درصدد برآمد هر دو را ریشه كن سازد. ولی نوربخش به اندازه‌ای مورد علاقه مردم بود كه شاهرخ جرأت كشتن او را به خود نداد، بلكه فرمان داد تا او را به شیراز تبعید كنند و در آنجا وی را در انتخاب تبعیدگاه جدید آزاد گذاشتند. نوربخش، به گردش در شوشتر، بصره، حله و بغداد پرداخت و عتبات مقدس شیعه را زیارت كرد و پس از آنكه چندی در بلاد مختلف به سر برد به كردستان رفت و عده‌ای را دور خود جمع كرد. چنانكه مدتی سكه و خطبه آن دیار به نام وی بود. شاهرخ مجدداً مضطرب شده، فرمان دستگیری وی را صادر كرد. او در هرات زنجیر به پای، بر روی منبر، از دعوی خود استنكاف كرد و در نتیجه این اعتراف آزاد شد. سپس به گیلان رفت و پس از مرگ شاهرخ در سال 851 به طرف ری حركت كرد و در آنجا به ترویج طریقه خود مشغول شد تا سرانجام در سال 869 درگذشت. از محمد نوربخش آثاری بر جای مانده است.




تأثیر جنبش سید محمد نوربخش چنان قوی بود كه طرفدارانش وی را «امام و خلیفه همه مسلمانان» لقب دادند. خود نوربخش، نهضت خویش را جامع تصوف و تشیع می‌دانست و در بیانیه‌ای كه ضمن آن مردم را به طرفداری خود فرا خواند، ذكر كرده بود كه ولایت و نبوت را با هم دارد.




پس از مرگ نوربخش، پسرش قاسم فیض بخش، جانشین وی شد. او در میان ایران و عراق رفت و آمد می‌كرد. فیض بخش و دیگر بازماندگان نوربخش، در عهد پادشاهان اواخر عصر تیموری محترم بودند و این احترام و نفوذ مشایخ سلسله نوربخشیه در عهد صفویه نیز حفظ شد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:11 - 0 تشکر 536027

تصوف در عصر تیموریان


یكی از ویژگیهای دوران تیموری. بسط و توسعه و پیشرفت فوق‌العاده تصوف و ازدیاد خانقاهها در این دوره است. تیمور یا از روی حقیقت و واقع و یا از راه حیله و تزویر تظاهر می‌كرد كه به مشایخ اهل تصوف ارادت دارد. زیردستان او یعنی شاهزادگان و امیران و سرداران و دیگران نیز به حكم «الناس علی دین ملوكهم» در دینداری و رعایت جانب علما و بخصوص مشایخ صفویه به وی اقتدار و تأسی می‌كردند. لذا در تمام دوران حكومت تیمور و جانشینان او یعنی از اواخر قرن هشتم تا دهه اول قرن دهم، بازار دیانت گرم و كار خانقاهها و مساجد با رونق بود و سلطه مذهب و عرفان و تصوب در وجوه مختلف زندگی مردم بیش از پیش به چشم می‌خورد. در خانقاهها و مدارس، مذهب و تصوف چنان به هم نزدیك شده بودند كه جدا كردن شریعت از طریقت به دشواری امكان داشت. به این دلیل، تصوف بر اثر ازدیاد خانقاهها و زاویه‌ها و نیز احترام و حیثیت زیاد مشایخ اهل تصوف، بسط و توسعه یافت، به طوری كه در قرن نهم، سلسله‌های متعددی از صوفیان با آراء و عقاید متفاوت و مشربها و مسلكهای مختلف وجود داشتند كه هر كدام به راه خود می‌رفتند.




بر اثر امتزاج شریعت و طریقت، مشایخ بزرگ و اصحاب خانقاهها در شمار متصدیان امور شرع درآمدند و انتظار مردم از آنها و رفتار و كردارشان همان انتظاری بود كه از حافظان دین و علمای شرع مبین داشتند. از طرف دیگر با شیوع تصوف علمی در قرن هفتم و وارد شدن اصول تصوف و عرفان در كتابهای علمی و درسی و در سلسله موضوعات علوم، بتدریج این مشرب از انحصار متصوفه بیرون آمد و اهل مطالعه و اطلاع و صاحبان ذوق، بر بسیاری از دقایق آن آگاهی یافتند. به همین سبب از قرن هشتم به بعد عرفان و اصطلاحات عرفانی بشدت در آثار و اشعار پارسی‌گویان نفوذ یافت و درویشی و اندیشه‌های درویشانه در آنها موثر افتاد و حتی به مردم عادی نیز سرایت كرد.




تصوف در عصر تیموریان بر اثر عوامل گوناگون، رواج بسیار یافت، اما این توسعه و رواج، در سطح بود. در حقیقت، صوفیان زمان همه بر یك منوال نبودند و همه در جستجوی جمال حق و وصول به ساحت قدوسی ذات مطلق تكاپو نمی‌كردند، بلكه عده‌ای از آنان كه تظاهر به این صفات می‌نمودند؛ از صوفی خانقاهی ودرویش راهی و قلندر و ملامتی، مردمی شكمباره و بیكاره و افسار گسیخته بودند كه در زیر خرقه‌های شراب آلود خود، انبانی از گناه پنهان داشته و در ظاهر، دعوی ذكر و زهد و كرامات می‌كردند و مردم بیچاره ساده لوح را به دنبال خود می‌كشیدند. درست مثل دسته دیگری كه در لباس فقها و زهاد و عباد، از جمله فاسقان روزگار و در زمره دامگستران خلق خدا بودند و نباید پنداشت كه این دروغگویی به قرن نهم اختصاص داشت، پیش از این عهد و بعد از آن هم از این گروههای مزور یافت می‌شدند كه به سالوس و ریا روزگار گذرانده و مردم ساده‌لوح را آلت كسب منافع دنیوی خود می‌ساختند. یكی از علتهای این دستانسازی و خرقه بازی، كثرت توجهی بود كه مردم و طبعاً پادشاهان و شاهزادگان و امیران به حال مشایخ و عارفان و صوفیان داشتند. موقوفات بسیار و نذورات فراوان در اختیارشان قرار می‌دادند و برای متبرك شدن از انفاس آنان، بر یكدیگر پیشی می‌جستند و بدانان تقرب می‌نمودند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:20 - 0 تشکر 536066

فرقه‌های بزرگ تصوق: «نقشبندیه»، «نعمت‌اللهیه» و «صفویه»


در دوره تیموریان، در میان متصوفه و عرفا نیز اختلاف عقیده و سلیقه وجود داشت. مهمترین و بانفوذترین فرقه صوفیه در این دوره، بخصوص در خراسان و ماوراءالنهر سلسله «نقشبندیه» بود كه در طریقت، معتدل و در شریعت و مذهب تسنن، سخت متعصب بودند. مشایخ این سلسله، مطابق یكی از اصول عقایدشان یعنی «خلوت در انجمن» كه به معنی در ظاهر با خلق خدا بودن و در باطن با حق تعالی بودن است، عقیده داشتند كه باید همواره به شغلی و كاری از كارهای ظاهری بپردازند تا از سایر خلق ممتاز نشوند. آنها همچنین برای اینكه شریعت به مدد ایشان قوت و نیرو گیرد و این قوت و نیرو هم بی‌مساعدت و یاری شاهان و امیران ذی‌شوكت ممكن نخواهد بود، برای نزدیك شدن به دستگاه قدرت و پادشاهان و امیران وقت، بذل جهد می‌كردند. ایجاد روابط با شاهان و امیران به طور حتم موجب تقویت فرقه می‌شد و در نتیجه، مردم بیشتر بدان توجه می‌كردند.




این طریقه با آنكه به نام خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخاری (م 791)،‌ كه از مشاهیر صوفیه قرن هشتم بود، به «نقشبندیه» معروف و موسوم شد، مع هذا باید گفت كه قریب سه قرن قبل از او بود كه سنگ بنای آن گذاشته شد و پایه و بنیاد آن بتدریج به وسیله سه تن از بزرگان مشایخ اهل تصوف استوار گشت. این سه تن عبارت بودند از : ابوعلی فضل بن محمد فارمدی از عرفای قرن پنجم و خواجه ابویعقوب یوسف همدانی، زاهد و عارف مشهور قرن پنجم و ششم و خواجه عبدالخالق غجدوانی از مشایخ بزرگ صوفیه در قرن ششم. خواجه عبدالخالق موسس اصلی و بنیانگذار واقعی سلسله «خواجگان» كه بعدها به نقشبندیه معروف شد.




بعضی از مشایخ این سلسله در عصر تیموری از شهرت ویژه‌ای برخوردار بودند كه از میان آنها علاءالدین عطار، خواجه حسن عطار، خواجه محمد پارسا، خواجه ابونصر پارسا، خواجه علاءالدین غجدوانی، خواجه نظام الدین خاموش، خواجه عبدالله امامی اصفهانی، سعدالدین كاشغری، خواجه عبیدالله احرار و مولانا عبدالرحمن جامی، مشهورترند.




پادشاهان بعد از تیمور مانند شاهرخ و ابوسعید و سلطان حسین بایقرا همه سر ارادت و تكریم به آستان مشایخ این سلسله نهادند و فوز و فلاح دو دنیا را از انفاس قدسیه ایشان می‌طلبیدند و در امور معاش و معاد از ایشان راهنمایی و هدایت می‌جستند.




از دیگر فرقه‌های معتبر صوفیان این دوره، باید از فرقه « نعمت اللهیه» نام برد. سید نورالدین نعمت الله بن عبدالله بن محمد كوه بنانی كرمانی مشهور به «ولی» موسس این فرقه است. او از كبار عرفای ایران در قرن هشتم و نهم هجری و از مولفان پركار و ناظم اشعاری است كه از بعد عرفان متوسط ولی در میان مردم بسیار رایجند. اجداد شاه نعمت‌الله در حلب اقامت داشتند اما پدرش در كوه بنان كرمان متوطن گردید و شاه نعمت ‌الله به سال 731 در آن شهر متولد شد. او پس از تكمیل اطلاعات خود در فنون و علوم ظاهری به سیر و سلوك پرداخت و در مصر، دیار مغرب، مكه، مدینه، خراسان و ماوراءالنهر، خاصه در سمرقند سیاحت و اقامت كرد. امیر تیمور، او را به بهانه كثرت مریدان، به ترك تركستان وادار ساخت و وی پس از چند گاهی در كرمان رحل اقامت افكند و در ماهان، خانقاه و باغ و حمام بنا نهاد. پادشاهان و امیران آن زمان، از جمله شاهرخ و میرزا اسكندر بن عمر شیخ، نسبت به او اعزاز و اكرام تمام نموده‌اند. وسعت و دامنه نفوذ معنوی و تعالیم عرفانی او به جایی رسید كه علاوه بر امرا و سلاطین ایران، برخی از پادشاهان دكن هندوستان مانند سلطان شهاب‌الدین احمد شاه ولی بهمنی (825-838) و فرزندش علاءالدین (838-862) به شاه نعمت‌الله ولی و پس از او به خاندان و اعقابش خالصانه ارادت ورزیدند. از این رهگذر، زمینه مساعدی برای رواج و توسعه روزافزون زبان فارسی در اقصی نقاط هندوستان به وجود آمد. شاه نعمت‌الله ولی در سال 834 در صد و سه سالگی بدرود حیات گفت. جسدش را در ماهان به خاك سپردند و بعدها به امر سلطان احمد بهمنی، پادشاه دكن، برای او بقعه‌ای ترتیب دادند كه به سال 840 به اتمام رسید و در عهد شاه عباس دوم نیز ابنیه‌ای بر آن افزوده شد. آن بقعه و ضمایمش هنوز باقی و زیارتگاه صوفیان نهمت‌اللهی است.




بعد از شاه نعمت‌الله، پسرش سید خلیل‌الله، جای پدر را در امر ارشاد پیروان و معتقدان او گرفت. شاه نعمت‌الله به علت نفوذ فراوان و شهرتی كه در عهد خود حاصل كرده بود، مریدان بسیاری داشت و آوازه مقامات و كراماتش، ایران و سرزمین هند را فرا گرفته بود. شماره رسالات او در موضوعات عرفانی و مطالب نزدیك بدان بسیار زیاد و اشعارش نیز فراوان است. دیوان رایج شاه نعمت‌الله ولی بیشتر از سیزده هزار بیت دارد و مشتمل بر چند قصیده و تعداد كثیری غزل و چند مثنوی و رباعی است.




دیگر كانون مهم تصوف، خاندان شیخ صفی‌الدین اردبیلی در آذربایجان بود. در این دوره خواجه علی، فرزند شیخ صدرالدین بن شیخ صفی (م 830) و شیخ ابراهیم، معروف به شیخ شاه، فرزند خواجه علی (م 851) پیرو مراد وقت بودند و در نواحی غربی و شمالی ایران و نیز در آسیای صغیر، مریدان و پیروان بسیاری داشتند. سید قاسم تبریزی معروف به قاسم انوار كه خود از اجله عرفا و شعرای قرن نهم و بنابر بعضی اقوال، متمایل به اندیشه‌های حروفیه بود، از تربیت یافتگان همین سلسله و از شاگردان شیخ صدرالدین اردبیلی بود.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:20 - 0 تشکر 536067

مختصری از تاریخ تیموریان


نخستین حکمران سلسله‌ای بود که به نام او «تیموری یا گورکانی» خوانده می‌شود او پسر "امیر ترغای" بود و در ترکستان و میان طائفه "برلاس" پرورش یافت در جوانی حکومت کش به او واگذار شد در جنگ، با والی سیستان چند زخم برداشت که پای راست او همیشه تا آخر عمر می‌لنگید به این خاطر به او "تیمور لنگ" می‌گفتند. پدر تیمور ترغای مردی دیندار و متواضع و هم محبت با علما و درویشان بوده است و نه تنها در میان قبایل برلاس بلکه در تمام «الوس جغتای» امیری، اعتبار به شمار می‌رفت.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:20 - 0 تشکر 536068

جلوس امیر تیمور بر تخت سلطنت


  پس از فتح بلخ و شکست دادن "امیر حسین" همه امرا و بزرگان الوس جغتای دور تیمور جمع شدند و با او بیعت کردند در این زمان سن امیر تیمور 34 سال بود و جلوس او 12 ماه رمضان سال 771 ه.ق اتفاق افتاد. و امیر تیمور پس از آن به «صاحب نظری» ملقب شد و سمرقند را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد.



حمله تیمور به ایران

   هدف تیمور در اولین لشکرکشی به ایران از میان بردن حکومت «آل کرت» در خراسان بود و یورش­هایی به ایران انجام داد که مورخان آن یورش 3 ساله، 5 ساله، و 7 ساله نامیده‌اند که مهمترین حوادث در یورش 3 ساله، غارت «بروجرد» و تسخیر «آذربایجان» بود، که تیمور اشراف تبریز را مورد عنایت قرار داد و به آنان امان داد. و در یورش 5 ساله تسخیر آمل و ساری و ری و قزوین بوده است.


حمله تیمور به هندوستان

   امیرتیمور همیشه آرزو داشت به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان یعنی «هندوستان» حمله کند و به این لشکرکشی رنگ و بوی مذهبی داد در آن هنگام فرمانروای هند در دست حاکمی مسلمان به نام "سلطان محمود تغلق دوم" بود که تیمور مدعی بود حکمرانان هند نسبت به بت‌پرستان سختگیری نمی‌کنند و حملات دیگر تیمور به ممالیک مصر و امپراطوری عثمانی می‌باشد که اهمیت زیادی دارد.


درگذشت تیمور و مسأله جانشینی او

   تیمور در راه رفتن به چین و حمله به آنجا دچار بیماری شد و طبیب او "مولانا فضل الله تبریزی" نتوانست کاری از پیش ببرد و تیمور درگذشت و قبل از مرگ وصیت کرد که "پیر محمد" جانشین او باشد. تیمور 4 پسر داشت که "جهانگیر" و "عمر شیخ" هنگام حیات پدر (تیمور) فوت کردند و "میرانشاه" جانشین تیمور شد؛ اما "خلیل سلطان" پسر عمویش علم مخالفت با او برداشت.

   خلیل سلطان، "پیر محمد" را شکست داد و سمرقند را پایتخت خود کرد و پیرمحمد به دست وزیرش "پیرعلی" کشته شد خلیل سلطان عاشق زنی شد و عشق او به رسوایی کشید بزرگان خلیل سلطان را از کار برکنار کردند و شاهرخ به پادشاهی رسید.


شاهرخ

  "شاهرخ" مدت 43 سال حکومت کرد و پادشاهی نیکوکار و عادل بود. و از همان آغاز جوانی از ارکان مهم دولت تیموری به شمار می‌رفت و در بیشتر جنگها همراه پدر بود.


الغ بیگ

  پس از شاهرخ پسرش "الغ بیگ" به تخت نشست در زمان پدرش رصدخانه‌ای در سمرقند بر پا کرد که به نام خود او «رصدخانه الغ بیگ» معروف است.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:21 - 0 تشکر 536069

عبداللطیف


"عبداللطیف" پدر بزرگ الغ بیگ که که از طرفداران «دراویش نقشبندیه» بود به بلخ آمد و با پدر جنگید و بر او غالب شد اما عبداللطیف بعد از پدر 6 ماه بیشتر سلطنت نکرد.


  دیگر حاکمان تیموریان "میرزا عبدالله" در سال (854 ، 855 ه.ق) و "میرزا بابر" (852، 861 ه.ق) و "ابراهیم پسر علاء الدوله" و "سلطان ابو سعید" را می‌توان نام برد که ابوسعید آخرین پادشاه مقتدر گورکانی است.


سلطان حسین بایقرا و منقرض شدن تیموریان

   "سلطان حسین بایقرا" آخرین سلطان تیموری است وی مردی ادیب و شاعر بود که به ارباب علم و ادب بسیار توجه داشت و از سال 873 تا 911 ه.ق بر قسمتی از ماوراءالنهر خراسان و گرگان سلطنت می‌کرد.

   پس از قتل ابوسعید بار دیگر ایران دچار هرج و مرج شد و آذربایجان و عراق را ترکمنان «آق‌قویونلو» تحت امر خود درآوردند و "حسن بیک" مؤسس سلسله «آق قویونلو» "محمد" پسر "میرزا سلطان محمد حسن سنقر" را به تسخیر خراسان تحریک کرد او با سلطان حسین بایقرا به جنگ پرداخت اما مغلوب شد و به دست سلطان حسین بایقرا کشته شد و مقارن این ایام «ازبکان» در ماوراءالنهر قدرت زیادی پیدا کردند به همین جهت سلطان حسین بایقرا مواجه شد با هجوم ازبکان در خراسان و برای مقابله با آنان وقتی پیدا نکرد و هر دو جانشینان او نیز در مقابل ازبکان مغلوب شدند و سلسله تیموری خاتمه پیدا کرد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:22 - 0 تشکر 536070

شکوفایی هنر در عصر تیموریان


عصر تیموری درخشان‌ترین عصر نقاشی و خطوط است و شکوفایی آن علتی ندارد جز حمایت پادشاهان تیموری، بناهای باشکوه به ویژه بناهای «سمرقند» نشان دهنده جهشی چشمگیر در امر معماری است هنر معماری عصر تیموری الهام گرفته از معابد چینی و خیمه‌های مغولی است. در زمینه هنر نقاشی سمرقند، بخارا و هرات هر یک سبک ویژه‌ای دارند و ارزشمندترین شیوه پیدایش دگرگونی در سبک هرات که به مکتب صفویه شهرت دارد و نشانه آن نوآوری و ظرافت است و سر آغاز سبک صفوی یا مکتب نقاشی صفوی عصر سلطان حسین بایقرا است و خطاطی هنری که «مینیاتور» در خدمت آن بود پیشرفت خود را مدیون باسینقر نوه تیمور است.



امیر علیشیرنوایی یکی از بزرگان دوره تیموری

   او در زمان ابوسعید مورد توجه واقع نشد ولی در سال 873 ه.ق سلطان حسین بایقرا منقلب مهرداری خود را به او داد و تا زمان مرگش شخص اول دربار سلطان حسین بایقرا بود. دیوان شعر فارسی و ترکی او هر دو مشهور می‌باشد و آثار ادبی زیادی بر جای گذاشته است.


دین و مذهب دوره تیموری:

   حکومت تیموریان متکی بر قوانین اسلامی بود اما تساهل و تسامح در آن وجود نداشت و مذاهب دیگر در این دوره ضعیف شدند دین سلطان تیموری و تشویق آنان از دینداری وجه تمایز آنان از ایلخانان می‌باشد. مذهب رسمی سلاطین و شاهزادگان تیموری بر مذهب اهل سنت حنفی بود و علمای عصر و عامه مردم پیرو این دین بودند ولی شیعیان نیز کم نبودند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:22 - 0 تشکر 536072

ساختاری اداری تیموریان


در رأس سازمان حکومت تیموریان سلطان قرار داشت و او صاحب جان و مال رعیت و صاحب همه کشور بود نشان عمده سلطنت سکه و خطبه بود و علامت رسمی کشور شیر و خورشید بود و نحوه اداره ولایات تیموریان قواعد منظم و ثابتی نداشت و امور اداری و نظامی هر شهر به عهده حاکم یا داروغه آن محل بود.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

جمعه 10/6/1391 - 2:23 - 0 تشکر 536073

نگاهی کلی به سلسله گورگانیان


امیر تیمور گورکانی



تیمور و سلسله سلاطین تیموری/ گورکانیان/ تیموریان


(از 771 تا 911 هجری قمری/ از 1370 تا 1495 میلادی)



قبل از اینکه به سرگذشت تیمور و سلسله سلاطین تیموری یا گورکانی بپردازیم، لازم میدانیم مروری به اواخر فرمانروایی ایلخانان مغول و ملوک الطوایفی که در سراسر سرزمینهای حاکمیت آنان برقرار بود بپردازیم.




مروری بر فروپاشی ایلخانان مغول در ایران


«از 736 تا 759 قمری/ از 1335 تا 1359 میلادی»



از مرگ ابوسعید بهادر آخرین ایلخان مغول در سال 736 ق/ 1335 م، تا مرگ آخرین مدعی ایلخانی ملک اشراف در 759 ق/ 1359 م، حدود 24 سال میگذرد و از مرگ آخرین مدعی ایلخانی در 759 ق/ 1359 م، تا حاکمیت تیمور گورکانی در سال 771 ق/ 1370 م، حدود 11 سال میگذرد که مجموعأ 35 سال میشود که تیمور لنگ به حاکمیت میرسد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.