• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2117)
پنج شنبه 9/6/1391 - 1:20 -0 تشکر 534640
عرفان آیینه بین صائب تبریزی

بر گرفته از  http://www.daneshsara.net/adabi/1389-10-01-13-26-43.html

دکتر محمّد امیر عبیدی نیا (استادیار دانشگاه اورمیه) شیدا عارف (دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد واحد مهاباد) 

یکی از اساسی ترین نکته ها ی شعر صائب، قرار گرفتن لحظه های ناب کشف و شهود شاعرانه ی او در برابر آینه است. آینه یکی از جاندار ترین موتیف های نمادین شده در شعر اوست. صائب واژه ی آیینه را در معانی متفاوت به کاربرده است. عرفان یکی از آن معانی می باشد. او فلسفه را با عرفان به هم می آمیزد و به آیینه ی جان رنگ عرفان می دهد. همچون حافظ از زاهدان ریاکار گریزان است، مثل یک واعظ با کمک تمثیل به استدلال می پردازد.
آیینه ی صائب، صوفی و سالکی است که مقام های عرفانی را با گام های عشق، درد طلب، چشم حیرت و    آیینه ی دل می پیماید، با چشم و دل آیینه، شاه ازل را می بیند و در نهایت به فنای مطلق می رسد. آیینه ی وحدت بین او کفر و دین را یکی می بیند و معتقد است که کثرت صورت های گوناگون هستی در اندیشه ی وحدت وجود او تأثیری نخواهد داشت.
این موارد از نكاتی است كه نگارنده بر آن است تا در این مقال، آن ها را مورد بررسی و مداقّه قراردهد.

علایم اختصاری:
ب ................................    بیت
بر  ...............................     برهان قاطع
ج  ................................    جلد
ده .................................   فرهنگ دهخدا
ش ................................    شماره
ص  ..............................    صفحه
صص ............................    صفحات
غ .................................    غزل
نا ..................................     ناظم الاطبّا(فرهنگ نفیسی)
آنن ................................      فرهنگ آنندراج
غث ...............................     فرهنگ غیاث اللغات

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:29 - 0 تشکر 534663

« صائب صوفی نیست. محیط اصفهان آن وقت تصوّف را نمی پسندید. با آن که صفویه از خرقه ی ارشاد به سلطنت رسیده اند ولی سیاست آن ها را به دامن علمای شیعه انداخت که چندان با صوفیان میانه ی خوشی نداشتند ولی از مرور به دیوان او محسوس دیده می شود که معانی عرفانی او را سخت مجذوب کرده است و احترام وی به مولوی از همین بابت است. ابیات بی شماری در دیوان او پراکنده است که او را در عین خداشناسی از صف قشریان خشک و متعبّد دور و به حریم عارفان و موحّدان بزرگ نزدیک می کند:
صائب آن جمعی که پاس خویش دارند از گناه         مبتلا آخر به عجب خودنمایی می شوند»( نگاهی به صائب، صص 153 و 154)

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:30 - 0 تشکر 534665


«صائب شاعری است که مبانی تجربی و نظری عرفانی را در جای جای دیوان خود آورده است و برای بیان بسیاری از مباحث عرفانی و فراسویی،‌ نیازمند زبان و بیانی فراعقلی است و زبان پارادوکس بهترین و زیباترین زبان برای این مقاصد عرفانی است.» ( تصاویر و مفاهیم متناقض نما در شعر صائب تبریزی،‌ صص 249 و 250)
«اگر گه گاه چیزی از تعالیم اخلاقی یا تجارب عرفانی صوفیّه در کلام بیدل و امثال او دیده می شد این رگه های عرفانی اصالت حیات عرفانی را نداشت و نمی توان سبک هندی را آن گونه که بعضی از صاحب نظران عصر ما پنداشته اند تغزّل تصوّفی خواند. همان طور که نشان دادن مفهوم تصنّع(Preciosite) و سبک باروک، ناشی از عدم انس کافی با روح این سبک و مقتضیات آن عصر به نظر می رسد.» ( از چیزهای دیگر، ص 133)
«صائب را بیش تر به عنوان یک شاعر می‏شناسند تا عارف؛ شهرت او بیشتر به خاطر سبک شعریش (هندی) و به خاطر طرزنوش است و از او بیشتر انتظار تازه‏گویی و خیال‏بندی و نکته‏پردازی و مفردات نغز می‏رود تا عرفان.
امّا نگاهی دوباره به شعر صائب، چهره ی دیگری هم از او می‏نماید؛ چهره ی شاعری که به مدد شعر در حریم عرفان پا می‏گذارد و مسیر بزرگانی چون سنایی و عطار و مولوی و حافظ و سعدی و جامی را پی‏می‏گیرد؛ او نه‏تنها از معتقدان این مکتب عرفانی، بلکه یکی از مفسّران و داعیان و مبلّغان بزرگ آن است.»      (صائب تبریزی و مکتب جمال در عرفان اسلامی، ش 231 و232).

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:31 - 0 تشکر 534667

-عرفان آیینه بین صائب (برگرفته از : عوامل شاعرانگی در شعر بیدل دهلوی،)
یارب ازعرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا‌، جان آگاه و دل بیدار ده
غ6586/ ب 1/ج6
صائب، با آمیختن رنگ عرفان با آیینه ی جان، ‌به سمت عرفانی بی بدیل، گام نهاده و در آن پیش رفته و به کمال دست یافته است. وی سراسر اشعارش را عرفان می داند (شعر صائب تمام عرفان است/غ 2216). صائب که مخالف صوفیان متظاهر و زاهدان خشک طینت و سطحی نگر است، (مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان / که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را )  تصوّف مدّعی را به عرفان بی ادّعا، تبدیل کرده است و خود بنیان های اصلی آیینه ی عرفان و عرفان آینه بین را در شعر بنا نهاده است:
مپرس از زاهد کوتاه بین اسرار عرفان را
چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی؟
غ 6810/ب 12/ج 6
و همین عرفان آینه ای دل صائب را به شناختی رسانده است که فنای مطلق را در پی دارد و او که نقش فنا را در آینه ی خشت می بیند، از تیغ و برق فنا نمی ترسد و آن را با جان و دل می خرد.
نقش فنا در آینه ی خشت دیده ام
هرگز پی عمارت دنیا نمی روم
ص3529/ج6
از دم تیغ فنا بیجگران می ترسند
ورنه روشنگر آیینه ی ما شمشیرست
غ1467/ ب2/ ج2
چرا آیینه از اقبال صیقل روی برتابد؟
محال است این که صائب رادل ازتیغ فناریزد
غ3056/ب8/ج3
همین عرفان ناب، صائب را را به سمت ترک قیل و قال می کشاند که نهایت بی ادعایی و اظهار حیرانی در برابر جمال معشوق یگانه ای است که آیینه ی دیده و دل شاعر هرگز از او سیر نمی گردد:
حسن روز افزون او در هر تماشا کردنی
نشاه ی حیرت دو بالا می کند آیینه را
غ235 /ب 5 /ج 1
تشنه ی حسن بود دیده ی حیرت زدگان
سیر آیینه زدیدار نگردد هرگز
غ 4781/ ب3/ ج5

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:33 - 0 تشکر 534669

-آیینه، شبنم و شاعر
یکی از اساسی ترین نکته ها ی شعر صائب، قرار گرفتن لحظه های ناب کشف و شهود شاعرانه ی او در برابر آینه است. آینه یکی از جاندار ترین موتیف های نمادین شده در شعر اوست که حیرت و حیرانی وی را به گستره ی هستی و نقش های نیک و بد آن بازتاب می دهد.
چون آینه هر دل که ز روشن گهران است
در نقش بد و نیک به حیرت نگران است
غ2146/ب1/ج2
سه عنصر شبنم، آینه و شاعر نمادی از انعکاس و آینگی هستند و هر سه از روی یار در حیرت افتاده اند:
حیرت روی تو از هوش چمن را برده است
شبنم آیینه به پیش نفس گل دارد
غ3311/ب4/ج4
عاشقان دور گرد آیینه دار حیرتند
شبنم افتاده را از عالم بالا مپرس
غ 4838/ ب 6 / ج5
و در نهایت شاعر با مشاهده ی روی یار از خواب حیرت بیدار می شود:
در محفلی که روی تو گردد عرق فشان
از خواب حیرت آینه بیدار می شود
غ4280/ب6/ج4

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:34 - 0 تشکر 534670

بخش دوّم: مقامات عرفانی در اشعار صائب
با نگاهی دقیق در آیینه شعر صائب، شاعری را می بینیم که مسیر عرفان را با ریاضت کشی پیموده و در این رهگذر با چشم آیینه، جهان هستی و موجودات آن، زیبارویان و دل های پاک انسانی را آیینه ی جمال حق       دیده است. وی در اوّلین گام آیینه ی آهنین دل را با ریاضت صیقلی،‌ زیبا و روشن می نماید:
از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
آه ازان روز که این آینه پرداز شود
غ3595/ب2/ج4
دل روشن از ریاضت بسیار می شود
آهن ز صیقل آینه رخسار می شود
غ4281/ب1/ج4
و با انگیزه ی عشق که «به گواهی دل، مهم ترین محرّک و برانگیزاننده ی عشق، جمال است؛ تا آنجا که جمال را، مادر عشق نامیده‏اند.» (صائب تبریزی و مکتب جمال در عرفان اسلامی، ش 231، ص 76 )راه عرفان را می پیماید و در نهایت بعد از طیّ مسیر و برخورد با موانع و سختی های راه؛ شمع رخسار محبوب ازلی در آیینه ی شاعر تجلّی می کند و شور و نشاط دل او را مانند صبح باصفا می سازد:
خنده ی صبح به فانوس تجلّی دارد
تا ز شمع رخت آیینه برافروخته است
غ1520/ ب5/ ج2

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:34 - 0 تشکر 534672

-هفت شهر عشق و صائب
صائب رنگ و بوی عرفان را با چشم آیینه ی دل می بیند و در لابه لای کلام خود مکتوم می دارد تا چشم نامحرم بدان نیفتد. صائب این مسیر را پا به پای عطّار می پیماید با این تفاوت که تنها بارقه هایی از پیمایش خود را منعکس می گرداند به همین دلیل کشف لحظه های او برای ما دشوار است.
صائب در میانه ی ابیات و گوشه و کنار آیینه های شعر و عرفانش، هفت شهر عشق عطّار را انعکاس می دهد. ابیات زیر بازگو کننده ی این حقیقت است که صائب مراحل عشق و شناخت را پیموده و به کمال رسانده است.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:34 - 0 تشکر 534673

- وادی طلب
طلب: در لغت به معنی بازجست، بازجستن، جویایی، جستجوکردن و جستن است و در تداول عامّه و تداول فارسی، مال داین که بر عهده ی مدیون است. مال داده شده مقابل بدهی. (ده. ذیل همین واژه ). «طلب در اصطلاح سالکان آن را گویند که شب و روز در یاد او باشد، چه در خلأ و چه در ملأ، چه در خانه چه در بازار. اگر دنیا و نعمتش و اگر عقبی و جنّش به وی دهند قبول نکند، بلکه بلا و محنت دنیا قبول کند، همه ی خلق از گناه توبه کنند تا دردوزخ نیفتند و او توبه از حلال کند تا در بهشت نیفتد. همه ی عالم طلب مراد کنند و او طلب مولی و رؤیت او کند و قدم بر توکّل کند و سؤال از خلق شرک داند و از حق شرم و بلا و محنت و عطا و منع و ردّ و قبول خلق بر وی یکسان باشد.» ( ده. به نقل ازکشف اللّغات، ذیل همین واژه).
صائب در اوّلین گام، - با خلق تصویر پارادوکسی- نور توبه را موجب زنگ زدگی آیینه ی دل می داند:
جنون از نشأهیهشیاری من ننگ میگیرد
ز نور توبه ام آیینه ی دل زنگ می گیرد
ص 3504/ ج 6
وی سپس در راه طلب گام می نهد  و آیینه ی دل را بدان سرگرم می دارد و ترسی از زنگ ناملایمات ندارد:
سرگرم طلب باش که چندانکه روان است
از زنگ خطر آینه ی آب ندارد
غ4344/ب6ج4
وی شرط وارد شدن به این وادی را آیینه شدن دل وپاک کردن آن می داند:
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
اوّل بروب خانه دگر میهمان طلب
غ 920 /ب 1 /ج 1
به نظر وی با سیاه دلی معشوق را طلبیدن، نشانه ی سادگی و کوته فکری است:
چه ساده است توانگر که با سیاه دلی
صفای وقت ز آیینه خانه می طلبد
غ3675/ب6/ج4
درد طلب بلا و دردی است که ضمن آن طالب، درد خود را نمی بیند:
درد طلب بلاست، و گرنه رفیق خضر
لب تشنگی خویش در آیینه دیده بود
ص 3519/ ب 2/ ج 6

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:35 - 0 تشکر 534674

- وادی عشق
در اشعار صائب، 58 بار واژه ی عشق به کار رفته است و این کثرت نسبت به وادی های دیگر جای تأمّل دارد.
عشق به معنی دوست داشتنِ به افراط است و در اصطلاح تصوّف و عرفان «عشق به معبود حقیقی، اساس و بنیاد هستی بر عشق نهاده شده و جنب و جوشی که سراسر وجود را فرا گرفته به همین مناسبت است. جمعیّت کمالات را گویند که در یک ذات باشد، و این جز حق را نبود. (آنندراج) تعریف آن نزد اهل سلوک آن است که آن چه تو را از متاع دنیا سودمند باشد ببخشایی به دیگران، و آن چه از دیگران بر تو رسد و زیان آور باشد به بردباری بپذیری و تحمّل آن کنی، و عشق آخرین پایه ی محبّت است و فرط محبّت را عشق گویند، و گویند عشق آتشی است که در دل آدمی افروخته می شود و بر اثر افروختگی آن آنچه جز دوست است سوخته گردد.»(ده. ذیل همین واژه).
صائب عاشق آیینه ی خود است:
خود را به عشق کم ز خودی متّهم مکن
آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن
ص 3533/ ب 9 / ج 6
با وجود عشق کین، کس در دل نمی گنجد:
زبخششهای عشق ]پاک[ طینت سینه ای دارم           که چون آیینه کین سنگ را در دل نمی گیرد
غ2993/ب2/ج3
در عشقِ صادق باید از قرب حذر کرد و به نگاهی از دور قناعت کرد:
در عشق اگر صادقی از قرب حذر کن
چون آینه از دور قناعت به نظر کن
غ6445/ب1/ج6
عشق در نظر صائب آیینه ی بی زنگ است:
می نماید چون گل خورشید از آب روان
چهره ی اندیشه از آیینه ی بی زنگ عشق
غ 5177/ ب 2/ ج5
عشق به سان ماهی عمان بی فلس است:
آینه ی اهل دل نقش نگیرد به خود
فلس ندارد به تن ماهی عمان عشق
غ5197/ب6/ج5
پاک کننده ی آیینه ی سینه از علم رسمی است:
میکند از علم رسمی سینه ها را پاک عشق
روشنی مفلس ز جوهر می کند آیینه را
غ 236 /ب 12/ج 1
صائب ما، با تمام وجود عاشق است:
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست              می شود  آیینه  صاحب  جوهر از  تمثال  من
غ 6133/ ب 7 / ج 6
درد و داغ عشق است که آیینه ی دل او را روشن ساخته است:
روشن شده است آینه ی ما به نور عشق
خورشید خال عیب رخ دودمان ماست
غ1864/ب12/ج2
سینه ام از دردو داغ عشق روشن می شود
آنچه زنگ دیگران، آیینه ی من می شود
غ2719/ب1/ج3
و پرتو خورشید عشق در آینه ی دل روشن او بی قراری می کند:
عشق در دلهای روشن بی قراری می كند
پرتو خورشید در آیینه دارد اضطراب
غ 861 /ب 7 /ج 1
دل عاشق و حیران او تنها به غذای نعمت دیدار می اندیشد:
فکر آب و نان نگردد در دل حیران عشق
نعمت دیدار می باشد غذا آیینه را
غ 234 /ب 9 /ج 1
آن چه صائب را از بیان راز عشق باز می دارد همنشینی با زاهدان ریایی است:
صحبت زاهد مرا خاموش کرد از حرف عشق               طوطی  من لال  ازین  آیینه ی  نزدوده  است
غ2429/ ب3/ ج3
مخالف عشق کسی نیست جز حسن سرکش:
زعشق پاکدامن حسن سرکش وحشتی دارد            طوطی در نظر  آیینه  را چون  زنگ  می آید
غ3206/ب5/ج3
هرچند حسن و عشق آیینه ی اسرار همدیگر هستند:
حسن و عشق آیینه ی اسرار پنهان همند
در میان بلبل و گل ترجمانی گو مباش
4891/ ب 11 / ج5
و در نهایت، آن که به دل غم زده ی صائب می پردازد عشق است:
عشق آخر به دل غمزده می پردازد
بحر روشنگر آیینه ی سیلاب شود
غ3585/ب6/ج4
عشق را با وجود درد، دغدغه و اضطراب فراوانش (غ5411/ ب 4/ ج5) نمی توان از سینه بیرون، یا با تدبیر عیسی مداوا کرد پس بیا ای عشق! که داغ جنون، آیینه ی سینه را جلا داده است:
با نفس نتوان غبار از سینه ی آیینه برد
عشق دردینیستکز تدبیر عیسی کم شود
غ2674/ب8/ج3
بیا ای عشق اگر داری دماغ جلوه پردازی
که از داغ جنون آیینههای خوش جلا دارم
غ 5541/ ب 6 / ج5

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:36 - 0 تشکر 534675

- وادی معرفت
معرفت یعنی شناختگی و شناسایی(نا.‌ ذیل همین واژه). و نیز «بازشناختن معلوم مجمل در صور تفاصیل... و معرفت ربّوبیّت که مشروط و مربوط است به معرفت نفس، چنان که در حدیث آمده است: مَن عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدٌ عَرَفَ رَبَّهُ . عبارت بود از بازشناختن ذات و صفات الهی در صور تفاصیل افعال و حوادث و نوازل، بعد از آن که بر سبیل اجمال معلوم     شده باشد که موجود حقیقی و فاعل مطلق اوست سبحانه.
و تا صورت توحید مجمل علمی، مفصّل عینی نشود، چنان که صاحب علم توحید، در صور تفاصیل وقایع و احوال متجدّده ی متضادّه از ضرّ و نفع و منع و عطا و قبض و بسط، ضارّ و نافع و مانع و معطی و قابض و باسط حق را بیند و شناسد بی توقّفی و رویّتی، او را عارف نخوانند.» ( مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص55).
خداوند خود فرماید: «‌وَ ما قَدَروا الله حقَّ قَدْرِه» (91/ الانعام)
رُوَیْم گوید: عارف را آینه ای باشد، چون در آن جا نگرد مولی او را تجلّی کند. ( کشف المحجوب، ص 391). یعنی خدا را ببیند.
معرفت خداوند بر دو گونه است: علمی و حالی. معرفت علمی قاعده ی همه ی خیرات دنیا و آخرت است و    مهم ترین چیزها برای بنده، ‌شناخت خداوند است. (کشف المحجوب،‌ ص 391). پس« معرفت حیات دل بود به حقّ و اعراض سرّ از جز حق، و قیمت هرکس به معرفت بود... پس مردمان از علما و فقها و غیر آن صحّت علم را به خداوند معرفت خواندند، و مشایخ این طایفه صحّت حال را به خداوند معرفت خواندند.» (کشف المحجوب،‌ صص 391و 392)
صائب که سالک این ره است، در این وادی آیینه ی دل وی همه چیز را از زیبا و زشت می بیند:
می نماید هر چه هست آیینه از زیبا و زشت              خودستایی در حضور عارفان بی حاصل است
غ 1024/ ب3/ج2
و غیر از صفا در دل عارفان نیست:
صائب مجو کدورت خاطر ز عارفان
غیر از صفای وقت در آیینه خانه چیست؟
غ2026/ ب11/ ج2
و نظر آنان به پاکی شبنم است:
عارفان از نظر پاک، چو شبنم صائب
زنگ آیینه ی دل را چمنی ساخته اند
غ3491/ب13/ج4
به این دلیل غبار کثرت در دل آنان جای ندارد:
دل عارف غبار آلوده ی كثرت نمی گردد
نیندازد خلل در وحدت آیینه صورت ها
غ 464/ب 2 /ج 1
و از گلخن دنیا آن چه همراه می برند دل پاک است:
صائب مکن ز چرخ شکایت که عارفان
از سیر گلخن آینه ی پاک می برند
غ4159/ب7/ج4

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:37 - 0 تشکر 534677

- وادی استغنا
استغنا به معنی بی نیازی و بی نیاز شدن است. (ده. ذیل همین واژه). در اصطلاح عارفان، بی نیازی از خلق و نیازمندی به خداوند است. عطّار این وادی را عاری از هرگونه ادّعا و بیان معنیی می داند:
«بعد ازین وادیّ استغنا بود
می جهد از بی نیازی صرصری
هفت دریا یک شمر این جا بود
هشت جنّت نیز این جا  مرده  ایست
نه درو دعویّ و نه معنی بود
می زند بر هم به یک دم کشوری
هفت اخگر یک شرر این جا بود
هفت دوزخ همچو یخ افسرده است»
(منطق الطّیر،ص 200، ب 3578 – 3581)
صائب ما در این وادی در آیینه اشعار خود جز دو بیت نسروده است. وی معتقد است که در مقابل سیه روزان نباید اظهار فضل یا بی نیازی کرد زیرا آنان موجب روشنی دیده ی حقیقت بین هستند:
به ز خاکستر نباشد سرمه ای آیینه را
از سیه روزان نمی باید به استغنا گذشت
غ 1347/ ب7/ ج2
از طرف دیگر خیال حسن محجوبی که به آیینه نمی نگرد و خود را بی نیاز از آن می داند، در دل بدون نقاب مصوّر نمی شود:
کی خیالش میشود در دل مصوّر بینقاب؟
حسن محجوبی که بر آیینه استغنا کند
غ2513/ ب5/ ج3


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.