عوامیّت, یعنی چیزی را كه در زمانی مورد دلخواه است, ولو دروغ, به عنوان حقیقت پذیرفته شود.
انسان موجودی است بافته از تناقض, مهر در كنار كین, حرص در كنار جوانمردی, انسانیّت در كنار توحّش, و شوریدگی در كنار عقل.
شكست ماركسیسم در روسیّه و اروپای شرقی و نیز تعدیل «انقلاب فرهنگی چین» نشان داد كه آدمیزاد تابع انضباط ریاضیوار نیست. او دارای ابعاد گوناگونی است كه باید به هر یك در جای خود جواب داده شود. دنیای امروز به گونهای است كه رشد آگاهی بشر افزونتر از رشد پاسخهائی است كه تمدّن كنونی به این آگاهی میدهد. هرگاه این فاصله در میان دو رًشد, از حدّ قابل تحمّل بگذرد, میتواند دنیای آینده را به راهی برد كه دیگر زیستن در آن دشوار باشد.
با وصف آنچه گفته شد, آیا حقیقت معنوی خالص وجود ندارد؟ چرا. در انسان جوهرهای است بینام كه به سوی گشایش و روشنائی رهنمون میگردد,و به رغم وارونهگریهائی كه طیّ تاریخ از جانب قدرتها اِعمال گردیده, و از خلال ابرهای حوادث, گاه در قالب اسطوره و تمثیل و رمز, و گاه به صراحت, روی نموده, حقیقتی برجای میماند كه از شكفتن روح به دست آمده و گاه در هنر تجلّی میكند, و گاه خیلی ساده, در یك نگاه, یك دیدار, یك انتظار, یك كشف, یك خدمت به خلق, و یك ایستادگی بر سر آنچه حق پنداشته میشود... این حقیقت دریافتنی است, وصف كردنی نیست.
ودیعهای است نهفته در درون انسان كه میتواند در لحظههای خاصّی ابراز شود. چیزی است كه به عبارت دیگر «امانت» خوانده شده, و رمز انسانیّت انسان در آن است.
چنین حقیقتی ارزش دارد كه بشود به خاطر او محرومیّت كشید, و آن را پاسداری كرد, و حافظ هم گفت:
اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن شكر ایزد كه نه در پردة پندار بماند