• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 1483)
چهارشنبه 1/6/1391 - 0:59 -0 تشکر 522412
معرفی و نقد فیلم

سلام دوستان

در این قسمت  به معرفی فیلم میپردازیم و همچنین به نقدهایی که از فیلم شده است

شنبه 4/6/1391 - 21:50 - 0 تشکر 529351

کارگردان: رسول صدرعاملی


فیلمنامه: کامبوزیا پرتوی (بر اساس طرحی از اصغر فرهادی)


تهیه کننده: سیدکمال طباطبایی


مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری


تدوین: بهرام دهقانی


موسیقی: محمدرضا علیقلی


طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف


طراح چهره پردازی: محمد قومی


صدابردار: محمد مختاری


مدیر تولید: افشین قلی پور


مدت زمان: 97 دقیقه


بازیگران: عزت الله انتظامی، خسرو شکیبایی و امین حیایی



داستان :


داستان فیلم درباره گروهبانی ( امین حیایی ) است که می بایست مجرمی ( عزت الله انتظامی ) را تحویل مراجع قضایی بدهد اما بنا به شرایطی مجبور می شود شبی را در یک مهمان خانه قدیمی که توسط فردی به نام سید ( خسرو شکیبایی ) اداره می شود سپری کند و...


کارگردان :


رسول صدرعامی : تماشاگران جوان سینما او را بیشتر به دلیل سه گانه معروفش درباره دختران نوجوان به نامهای « من ترانه پانزده سال دارم » ، « دیشب باباتو دیدم آیدا » و « دختری با کفشهای کتانی » می شناسند اما اگر نگاهی به کارنامه صدرعاملی بیندازید متوجه خواهید شد که او یکی از تاثیرگذارترین چهره های سینمایی کشور در بعد از انقلاب اسلامی بوده است. او در سال 1363 فیلم « گلهای داوودی » را کارگردانی کرد که از جمله فیلمهای موفق اوایل انقلاب در کشورمان به حساب می آید. صدرعاملی همچنین در سال 1384 به همراه چند شریک ، موسسه فیلمیران را تاسیس کرد که می توان گفت در حال حاضر بیش از نیمی از فیلمهای ساخته شده در ایران را توزیع می کند!



درباره فیلم:


« شب » یکی از فیلمهای سه گانه صدرعاملی درباره مشهد مقدس است؛ نام دو فیلم دیگر « هر شب تنهایی » و « در انتظار معجزه » است.


« شب » در مجموع سه شخصیت محوری دارد اما نتوانسته به درستی به آنها بپردازد. شخصیت ها در حد یک تعریف روی کاغذ هستند و بیشتر از آن چیزی به تماشاگر نمی رسد.


ضعیف ترین شخصیت پردازی فیلم مربوط به مجرم ( همان عزت الله انتظامی ) است که تکلیفش با خودش معلوم نیست! صدرعاملی در « شب » این مرد پیر را به عنوان یک مجرم به تماشاگر معرفی می کند پس حتماً باید نشانی از بد بودن در او به چشم بیاید اما وی سرشار از نصیحت ها و حرف های مهربانانه است که بعید است از دهان یک خلافکار خارج شود!


این را هم باید اضافه کنم که این خلافکار عزیز به طبابت هم اشتغال دارد و ظاهراً آن را در سلولهای تاریک زندان آموخته! اگر شما خلافکاری را دیده اید که در زندان تبدیل به پزشک شده باشد به من هم خبر بدهید!


یکی از بزرگترین مشکلات تماشای فیلمهای به سبک « شب » این هست که شما می دانید در حال تماشای یک فیلم سفارشی هستید که از جانب یکی از بخش های دولتی حمایت شده است. در « شب » نیز چند سکانس بی ربط به فیلم گنجانده شده که هیچ سنخیتی با صحنه ندارند.


دیگر مشکل عجیب فیلم « شب » فیلمبرداری پر از ایراد است که مخصوصاً در فضای آزاد بدجوری توی ذوق می زند. نورپردازی در بعضی سکانس ها به حدی ضعیف و غیر حرفه ای است که امکان دارد روز و شب را با هم قاطی کنید!


این یکی از دیالوگ های فیلم است : « ای کاش یکی بود که منو به زیارت ببره! » 


فیلم که به اواسط می رسد، مشکلی دیگری به نام عدم وجود خط داستانی هم به آن اضافه می شود! « شب » فیلمنامه ساده ای دارد و در اینگونه موارد، نیاز هست تا چند داستان فرعی هم به فیلم اضافه شود تا تماشاگر حداقل تا 90 دقیقه بتواند فیلم را ببیند و به انتها برساند، اما « شب » تنها در یک داستان چند خطی خلاصه می شود که می توان سر و ته قضیه را با 30-35 دقیقه جمع آورد!


در یکی از صحنه های بی جهت کش دار ، شاهد هستیم که گروهبان در حال صحبت با تلفن می باشد و ما هم بی هیچ دلیل خاصی در حال تماشای حرم مطهر امام رضا ( ع ) هستیم!


البته صدرعاملی تلاشهایی هم برای نگه داشتن مخاطب بر روی صندلی اش داشته، او تقریباً در اواسط فیلم شخصیت سید با بازی مرحوم خسرو شکیبایی را به داستان اضافه می کند اما این شخصیت به جز چند بار صحبت کوتاه، هیچ باری را از دوش فیلمنامه ضعیف « شب » بر نمی دارد.


« شب » از آخرین کارهای مرحوم خسرو شکیبایی است. فکر می کنم مرحوم شکیبایی در زمان بازی در این فیلم در وضعیت جسمانی مناسبی نبوده و این را می توان از نحوه حرکت کردن وی در فیلم به خوبی حس کرد. خدابیامرزدش اما نقش سید چیزی نبود که در حد و اندازه خسرو شکیبایی بوده باشد.


عزت الله انتظامی در نقش مجرم بازی خوبی دارد اما حیف که شخصیت پردازی ضعیف اجازه خودنمایی به استاد را نداده است. انتظامی به مانند همیشه عالی و بی نقص است اما معلوم نیست که ما باید او را به عنوان یک دکتر قبول کنیم، یا یک آدم خوب و یا یک خلافکار درجه یک! اگر صدرعاملی تعریفی مشخص برای شخصیت مجرم به مخاطب ارائه می داد ، چه بسا به انتظامی هم یک سیمرغ اهدا می کردند! 


بهترین بازیگر فیلم همانطور که انتظار داشتم امین حیایی است. حیایی در این فیلم به خوبی حس استرس و نگرانی ناشی تحویل مجرم به مراجع قضایی را به تصویر کشیده است. حیایی مدتهاست که در حال ایفای نقشهای سطحی در سینمای ایران است، شاید اکران « شب » آن هم با 4 سال تاخیر! تلنگری به وی باشد برای اینکه یادش بیاید زمانی فیلمهای خوب هم بازی می کرده!


« شب » در جشنواره بیست و ششم فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای امین حیایی به ارمغان بیاورد اما به دلائل نامعلومی 4 سال توقیف شد! هر چقدر که سعی می کنم دلیل توقیف این فیلم را متوجه شوم به جایی نمی رسم؛ موضوع فیلم مذهبی هست و خبری از بحث های سیاسی و شبه روشنفکری هم درش نیست، به نظرتان دلیل توقیف این فیلم چه بوده!؟


حرف آخر؟


به نظر نمی آید صدرعاملی دغدغه مالی چندانی برای اکران فیلم داشته باشد چراکه فیلم سفارشی هست و فیلمهای سفارشی هم که می دانید، پولشان از قبل درآمده است! ساخت سه گانه درباره زیارت حضرت امام رضا ( ع ) ایده بسیار خوبی بود که می توانست بازخوردهای بسیار خوبی هم به همراه داشته باشد اما مطابق معمول کسانی پشت فیلم بودند که نظراتشان را دیکته وار به صدرعاملی بابت ساخت این فیلم ارائه کردند و نتیجه اش هم فیلمی شده که یک لحظه داستانی است و لحظه ای دیگر حرم امام رضا ( ع ) را نشانمان می دهد! دوستان لطفاً برای ساخت فیلم با محوریت ائمه اطهار، دست کارگردان را باز بگذارید تا سوژه را به بهترین نحو به مخاطب ارائه کند تا مخاطب هم فیلم را قبول کند.


منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 21:52 - 0 تشکر 529352

نقد و بررسی فیلم اسب حیوان نجیبی است 





کارگردان: عبدالرضا کاهانی


فیلمنامه: عبدالرضا كاهانی


تهیه كننده: سلیمان علی محمد


مدیر فیلمبرداری: محمدرضا سكوت


تدوین: شیما منفرد


طراح چهره پردازی: نوید فرح مرزی


طراح لباس: فرحناز نادری


طراح صحنه: عبدالرضا كاهانی


مدیر تداركات: كاظم نامنی


برنامه ریز: مهران احمدی


بازیگران: رضا عطاران، حبیب رضایی، پارسا پیروزفر، مهتاب كرامتی، كارن همایونفر، باران كوثری، مهران احمدی ، بابك حمیدیان، ماهایا پطروسیان، اشكان خطیبی، پانته آ بهرام، احمد مهرانفر، مانی باغبانی


داستان :


داستان این فیلم درباره مجرمی به نام بهروز شکیبا ( رضا عطاران ) است که چند ساعت مانده به پایان مرخصی اش از زندان، تصمیم می گیرد در شب با به تن کردن لباس مامور نیروی انتظامی، به خانه های مردم برود و به بهانه مشکلات اخلاقی از آنها اخاذی کند! او برای اینکار سراغ خانه ایی می رود که محل برگزاری یک جشن شبانه است و فرصت کم نظیری هست که برای این مسئله از آنها اخاذی کند. اما رفته رفته بر تعداد افرادی که مشکلات اخلاقی و اجتماعی دارند افزوده می شود و این در حالی است که همگی آنها به با مشکلات فراوان مالی و اجتماعی گریبانگیر هستند...


کارگردان :


عبدالرضا کاهانی : او متولد 1352 در شهر نیشابور هست و کارش را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد اما ورود رسمی اش به دنیای سینما با فیلمنامه نویسی فیلم « سفر به شرق » ( 1380 ) آغاز شد. پس از « سفر به شرق » « کاهانی » وارد عرصه کارگردانی شد اما چندان مورد توجه واقع نگردید تا اینکه در سال 1387 فیلم تحسین شده « بیست » را با انبوهی از ستارگان سینما  روانه سینماها کرد که مورد استقبال مردم و منتقدین قرار گرفت. « آن جا » فیلم بعدی « کاهانی » محسوب می شد که در نطفه بایکوت شد! در سال 1388 نیز « کاهانی » فیلمی نام « هیچ » را کارگردانی کرد که این یکی با حواشی بسیار به سینماها وارد شد و مورد استقبال هم قرار گرفت.


حواشی فیلم :


فیلم مانند دیگر آثار « کاهانی » با مشکلات عدیده ایی در بحث اکران مواجه شد. بعد از رفع ابهامات و اصلاحیه های متعدد ، فیلم آماده اکران شد اما مشکل عجیب دیگری دامنش را گرفت و آن بحث اکران گزینشی در شهرستانها بود که صدای کارگردان و تمام سینمایی ها را هم درآورد. ظاهراً « اسب حیوان نجیبی است » در بعضی از شهرستانها اصلاً اکران نشده و دلیلش هم مشخص نیست.


درباره فیلم:


فیلم موضوعی جنجالی دارد که قبلاً کمتر در سینمای ایران دیده شده. اینکه یک خلافکار لباس پلیس را بر تن کند و برود ملت را سرکیسه کند، سوژه ایی نیست که بتواند به راحتی پروانه نمایش بگیرد.


« اسب حیوان نجیبی است » شروع بسیار خوب و هیجان انگیزی دارد، اما با وارد شدن به داستان اصلی ، این ریتم تا حدود زیادی بهم می ریزد.


ریتم کند این فیلم در اواسط ، رنگ خسته تری به خود می گیرد تا حدی که تماشاگر به کل حوصله اش از دیدن فیلم سر می رود! اینکه شکیبا از ابتدا تا آخر فیلم که در یک لوکیشن دنبال می شود،سراغ چند آدم برود و با آنها سر و کله بزند، خب خسته کننده می شود!


در فیلم قبلی « کاهانی » به نام « هیچ » ، آثار سیاهی و پوچی در اکثر شخصیت های داستان دیده می شد که در « اسب حیوان نجیبی است » این امر بار دیگر تکرار شده است. در این فیلم همه شخصیت ها با انبوهی از مشکلات زندگی می کنند اما تفاوت اصلی « هیچ » با « اسب حیوان نجیبی است » این است که در این فیلم شخصیت ها حداقل در مواجه با مشکلاتشان در نهایت یک لبخند تحویل تماشاگر می دهند، اتفاقی که به نظر می رسد « کاهانی » هوشمندانه به بدنه فیلمنامه اضافه کرده است.


نکته ایی هم هست که قصد مطرح کردنش را دارم و آن لزوم اجرای درجه بندی سنی فیلمها در ایران است. شاید با خود بگوئید که در ایران همه فیلمها با شرایطی اکران می شوند که نیاز به درجه بندی سنی نباشد اما باور بفرمائید توهین ها و متلک هایی که شخصیت های داستان در فیلم « اسب حیوان نجیبی است » به یکدیگر روانه می کنند، اصلاً برای افراد کم سن و سال مناسب نیست، کاری با شخصیت رامین ( با بازی مهران احمدی ) که وضعیت جنسیتی نامشخصی دارد ندارم اما از زبان گزنده فیلم نمی توان به این راحتی ها گذشت!


مثل ساخته های قبلی « کاهانی » ، در این فیلم هم شاهد دقت به مسائل ریز در سر صحنه هستیم که خودنمایی می کند. یکی از این موارد زنگ موبایل است که بنا به شرایط صحنه  با دقت کافی برگزیده شده است.


« کاهانی » اگرچه در خلق موقعیت های کمدی موفق عمل کرده ، اما این روند خوب ناگهان در اواخر فیلم متوقف می شود و فیلم شروع به ارائه پیامهای اخلاقی می کند که حوصله بر هست، با اینحال به نظرم « کاهانی » آنچه را که می خواسته بگوید در فیلم گنجانده، وضعیت « کاهانی » شبیه به پسری هست که زنگ خانه را می زند و فرار می کند!


یادم رفت که بگم کل داستان فیلم در شب اتفاق می افتد ، پس حتما فیلم را در سالنی تماشا کنید که نور  و تصویر قابل قبولی داشته باشد!


بزرگترین مشکل « کاهانی » در این است که می خواهد به خط قرمزها وارد شود اما با رعایت کامل احتیاط ! اینکه اول فیلم در بوق و کرنا می کنند که  " ای ملت! این آقاهه پلیس نیست بلکه کلاهبرداره! " بدجوری توی چشم می زند. فکرش را بکنید اگر در آخر فیلم متوجه می شدیم که بهروز شکیبا یک سابقه دار است و تمام این مسائل آن چیزی نبوده که فکر می کردیم، با فیلمی بهتر مواجه نمی شدیم؟


نکته ایی را باید عرض کنم که چند وقتی هست بر سر زبانها افتاده و آن هم واژه « سیاه نمایی » است! می گویند که این فیلم سیاه نمایی است اما بیایید خودمان را گول نزنیم، شخصیت ها اگرچه تک بُعدی هستند و رفتارشان به شدت کلیشه ایی، اما در مجموع برگرفته از مردمان سرزمینمان هستند که پیدا کردن نمونه آنها در جامعه کار چندان سختی نیست!


بازی بازیگران در مجموع قابل قبول است. بدون شک بهترین بازیگر فیل « رضا عطاران » است که با آن فرم دیالوگ گویی معروفش که مبتنی بر بداهه می باشد، سکان هدایت فیلم را بدست گرفته و بازی دیگر بازیگران فیلم نیز تحث تاثیر بازی او قرار دارد.


اما لازم هست اشاره ایی هم به « مهران احمدی » داشته باشم که بازی بسیار خوبی در نقش رامین ( با گرایش به جنس موافق! ) داشته است. شخصیت رامین از آن دست شخصیت هایی است که حضورش در یک فیلم می تواند باعث ممنوعیت نمایش یک فیلم شود اما آنطور که پیداست، « کاهانی » از زیر این تیغ خطرناک به سلامت عبور کرده است.


دیگر بازیگران شناخته شده فیلم هم که تعدادشان اصلاً کم نیست، بازیهای قابل قبولی ارائه داده اند، « پارسا پیروزفر » کماکان بازیگر موثری است و حضورش در این فیلم نیز اگرچه به پر رنگی فیلمهای قبلی اش نیست اما قابل قبول هست. « باران کوثری » چندان توفیقی در این فیلم بدست نیاورده اما در مجموع قابل قبول است ، « حبیب رضایی  » هم مثل همیشه نقش را به خوبی پرورش داده و بهترین عملکرد را از خود ارائه داده است.


« مهتاب کرامتی » که جدیدا علاقه مند شده بازیگر متفاوت تری از گذشته باشد، در نقش یک معتاد چندان باورپذیر نیست. با وضعیت کنونی سینما، مدتها طول خواهد کشید تا یک بازیگر زن بتواند در سینما معتاد شود!


پایان بندی فیلم یکجورایی نا امید کننده است اما زمانی که به یک سوم پایان فیلم نگاهی بیندازید، مطمئناً به این نتیجه خواهید رسید که این پایان بندی بهترین گزینه ایی بود که « کاهانی » می توانست انتخاب کند!


حرف آخر؟


فیلم بدی نیست ، شاید اگر کمی فضا بازتر بود می شد از اینی که هست بهتر هم باشه اما خب ممیزی ها بالاخره یک جایی باید خودش را نشان بدهد! اسبِ « کاهانی » می خواهد که حیوان نجیبی باشد اما هرچقدر که سعی می کند، نهایتاً همان حیوان زبان بسته می شود که از دستورات اطاعت می کند!




منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 21:54 - 0 تشکر 529353

نقد و بررسی فیلم پرتقال خونی


کارگردان: سیروس الوند


فیلمنامه: پیمان عباسی


مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری


طراح گریم: ایمان امیدواری


صدابردار: حسن زاهدی


طراح صحنه و لباس: نازی پرتوزاده


عکس: علی نیک رفتار


بازیگران: فریبرز عرب نیا، حامد بهداد، نیوشا ضیغمی، زیبا بروفه، ویشکا آسایش و ...




داستان :


والا رادمنش ( فریبزر عرب نیا ) مهندسی خوش پوش و ثروتمند است که در آستانه جدایی از همسرش مرجان ( ویشکا آسایش ) قرار دارد. والا که به دلیل مشکلات با همسرش دچار نوعی بدبینی به زنان شده ، روزی در خیابان به خانمی به نام ترمه ( نیوشا ضیفمی ) برخورد می کند که ماشین اش خراب شده و چند نفر اراذل هم مزاحم او شده اند!. همانطور که انتظار خواهید داشت، والا وارد معرکه شده و باعث می شود که شرایط موجود به حالت عادی برگردد. سپس والا ترمه را به شرکتش دعوت می کند و از کارگرش می خواهد تا نگاهی به ماشین این خانم بیندازد و مشکلش را برطرف کند. در این میان ترمه متوجه می شود که شرکتِ مهندس والا نیاز به یک آرشیتکت دارد و او هم که دستی در اینکار دارد، درخواست می کند تا در این شرکت مشغول به کار شود. درخواست او مورد موافقت قرار می گیرد اما مدتی نگذشته که ترمه بجای کار احساس می کند که عاشق والا شده اما این در حالی است که عکاسی به نام سیاوش ( حامد بهداد ) هم به تازگی عاشق ترمه شده و...




کارگردان :


سیروس الوند : یکی از کارگردانانی که هرگز در سینمای ایران تحویل گرفته نشد و اغلب ساخته هایش هم تا به امروز متوسط بوده اند. الوند سالها پیش چند فیلم به نامهای « دست های آلوده » ، « مزاحم » و « برگ برنده » را روانه سینماها کرد که با فروش خوبی در گیشه مواجه شد اما از لحاظ هنری هیچ پیشرفتی محسوب نمی شد. پس از آن، « الوند » با ساخت فیلمهایی بی ارزشی نظیر « تله » و « رستگاری در هشت و بیست دقیقه » بار دیگر سقوط را تجربه کرد و تا به امروز که این مطلب را می نویسم این سقوط هر روز در حال افزایش سرعت است!




حواشی فیلم :


اکران بدون تبلیغ این فیلم حاشیه ساز بود. « سیروس الوند » به دلیل آنکه فیلمش بدون هرگونه تیزر و تبلیغاتی یکدفعه وارد سینماها شده گله مند بود و از هرکسی که در درسترس بود انتقاد کرد اما در نهایت فیلم هم تیزر تلویزیونی پیدا کرد و هم تبلیغات شهری.




درباره فیلم:


فیلمنامه فیلم اشکالات ریز ندارد بلکه همه اشکالاتش بزرگ و توی چشم هست!. اینکه از اول فیلم تا به انتهارشاهد مجموعه اتفاقات بی ربط به یکدیگر باشیم، واقعاً اعصاب خرد کن است.


در فیلم موقعیت هایی پیش می آید که هیچگونه دلیلی برای آنها ذکر نمی شود. از جمله اینکه این سرکار ترمه خانم برای چی اصلاً باید ماشین اش در خیابان خراب شود؟! شاید به من بگوئید که :« خب ماشین هست دیگرخراب می شود! » اما در اواسط فیلم وقتی می بینیم که ترمه یک ساعت 6 میلیون تومانی ناقابل ! به والا هدیه می دهد، به این فکر می افتیم که آیا این خانم نمی توانست چند میلیون پول ناقابل که برایش پول خرد به حساب می آید را صرف خرید یک ماشین سالم و نه قراضه کند!؟


شخصیت ترمه یکی از غیر واقعی ترین شخصیت های تاریخ سینمای ایران است که تابحال دیده ام. این خانم یک نقاش بسیار ماهر است که تابلوهایش را هرکجا که بگذارد به سرعت باد به فروش می رود؛ آن هم با قیمتی نجومی!. در ادامه او برای اینکه کمی مخش استراحت کند، عازم جزیره کیش می شود و در آنجا هم اتفاقاً یک نمایشگاه نقاشی می زند ( اینکه چگونه به این سرعت مجوز گرفته و اینکار را انجام داده بماند! ) که با استقبال مواجه می شود. این در حالی است که این خانم بدون هرگونه زحمتی توانسته در یک شرکت و درست و حسابی استخدام شود و اتفاقاً نظر مهندس ثروتمند شرکت را هم به خود جلب کند و... « ترمه خوش شانس » بهترین عنوانی هست که می توانم به او بدهم!.


اسپانسرهای فیلم ظاهراً از کیش هستند و در آنجا کسب و کار دارند. به همین جهت فیلم در لحظاتی سر از کیش در می آورد که اصلاً ربطی به داستان ندارد. اینکه در جریان یک مثلث عشقی، خانم یکدفعه به سرش بزند که برود کیش آب و هوا عوض کند، اتفاقی است که فقط در سینمای ایران می افتد.


من عاشق نحوه کار کردن ترمه هم هستم! هر وقت بخواهد می آید و هر وقت هم که نخواهد نمی آید!. متاسفانه هنوز یاد نگرفته ایم که در ساخت فیلم به موارد حاشیه ایی هم توجه داشته باشیم و تمرکزمان را تنها بر روی شخصیت های فیلم نگذاریم؛ هرچند این فیلم به این مورد دوم هم توجه نکرده است.


فیلم یک شخصیت عجیب و غریب به نام سیاوش هم دارد که « حامد بهداد » آن را ایفا می کند. سیاوش در لحظاتی، به سبک فیلمفارسی شروع به گفتن این جملات که : « از بچگی کار می کرده تا خرج خانواده اش را بدهد » بر زبان می آورد تا احساس همدردی تماشاگر را برای خودش بخرد. اما زمانی که تماشاگر متوجه می شود هزینه اقامت سنگین سرکار خانم ترمه را در جزیره کیش ایشان پرداخت کرده ( اینکه با کدام منطق چنین کاری را انجام داده را من نمی دانم! ) از ته دل می خندد!.


شخصیت والا هم که « فریبزر عرب نیا » آن را ایفا می کند هیچ منطقی در پرداختش به کار نرفته.  در اوایل فیلم به ما گفته می شود که او دل خوشی از زنان ندارد و رفتارهایش هم همین را نشان می دهد اما در اواخر فیلم که می فهمیم او سیاوش را برای زیر نظر داشتن ترمه اجیر کرده بود، یک علامت سوال بزرگ در جلوی دیدمان شکل می گیرد که " والا " با آن ژست ضد زن ، چگونه می تواند چنین تصمیمی گرفته باشد!؟


متاسفانه روند اتفاقات فیلم به قدری ساده و غیراصولی نوشته شده است که حتی گره گشایی در فصل پایانی فیلم هم هیچ هیجانی در تماشاگر ایجاد نمی کند. شخصیت سیاوش در کل مدت زمان حضورش در فیلم به حدی اغراق آمیز رفتار می کند که هر کسی به راحتی می تواند حدس بزند که کاسه ایی زیر نیم کاسه قرار دارد.


سالهاست که سینمای ایران را دنبال می کنم اما هنوز نفهمیده ام که چرا در فیلمها ، شخصیت های زن که اتفاقاً آدمهایی با موقعیت اجتماعی مناسبی هستند، در یک نگاه و بدون هرگونه برخوردی، عاشق بازیگر نقش اول مرد می شوند!. شاید لازم باشد من هم مدتی در خیابان ها پرسه بزنم تا شاید یک خانمی که ماشین اش خراب شده را پیدا کنم!


« سیروس الوند » در همان دوران دهه ی 70 گیر افتاده و حالا حالاها هم به نظر نمی رسد که بتواند از آن خارج شود. اینکه وسط خیابان ماشین خانم خراب شود و یکی بیاد درستش کند و بعد هم که گل و بلبل!، موضوعی است که سالهاست جایش را به روابط معقول تر داده است.


اما فیلم هرچقدر که از لحاظ سینمایی حرفی برای گفتن ندارد، در بحث لباس و مد فاخر است! در فیلم چه شخصیت های مرد و چه زن، در هر سکانس لباسی متفاوت بر تن دارند که احتمالاً مورد پسند خانمها قرار خواهد گرفت.


آرایشگر ، ببخشید گریمور! هم همانطور که انتظار داشتم، خانم « ضیغمی » را به غلیظ ترین شکل ممکن گریم ( آرایش؟ ) کرده که بدجوری توی چشم می زند. باور کنید من طرفدار برچیده شدن این نوع گریم ها در سینمای ایران نیستم اما خودتان ببینید که شخصیت ترمه با آن آرایش عجیب و غریب چه ضربه ایی به باور پذیر بودن فیلم زده است، سپس قضاوت کنید. متاسفانه در سینمای ایران سالهاست که تعریف گریم برای شخصیت زن صورت نمی گیرد و همه بازیگران خانم بصورت واحد، به شکل غلیظ آرایش می شوند!.


بازی بازیگران هم همسو با فیلمنامه فیلم فاجعه است. بدترین بازیگر فیلم بدون شک « نیوشا ضیغمی » است. « ضیغمی » بازیگری بود که در هنگام ورودش به سینما با فیلم « شوریده » ( کسی این فیلم را دیده؟! ) کاندید دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر شده بود و امید می رفت که یک بازیگر خوب به پیکره سینمای ایران اضافه شده باشد اما با گذشت چند سال ثابت شد که نه تنها این پیش بینی کاملاً غلط بوده، بلکه امروز ما شاهد این هستیم که ایشان متاسفانه تبدیل به یکی از بدترین بازیگران سینمای ایران شده اند که کوچکترین نشانی از بازی زیرپوستی در بازیهایشان به چشم نمی خورد. « ضیغمی » بیان بسیار ضعیفی دارد، گریه هایش اصلاً و ابداً قابل باور نیست ، حرکات صورتش فاجعه بار است، و در کل فقط یک مانکن خوش لباس است که در جلوی دوربین جولان می دهد!. خدا رحمت کند « آن بنکرافت » را که اگر زنده بود، یک سیلی محکم به خاطر بازیهای ضعیف « نیوشا ضیغمی » نصیبش می کرد!.


« فریبزر عرب نیا » هم با آن ستاره ایی که در دهه ی 70 شمسی سراغ داشتم، فاصله های بسیاری دارد. به نظرم « عرب نیا » هنوز نتوانسته خودش را با جریان سینمای مدرن ایران وفق دهد به همین جهت هم برای تماشاگر امروز سینمای ایران قابل باور نیست. جنس بازی « عرب نیا » کماکان همان نگاه های خیره دهه ی هفتادی اش است.


« حامد بهداد » که اینروزها معمولاً نامش را را در 3 از 5 فیلم به اکران درآمده می بینیم، همانی است که ماه ها بر پرده سینماها می بینیم. اصولاً بهداد در بازیهایش کمترین تغییر پذیری ممکن را دارد و صادقانه بگویم به جز در مواردی، اصلاً نمی توانم فرم بازی اش را قبول کنم. البته این را هم فراموش نکنید که شخصیت سیاوش چیزی هم ندارد که « بهداد » بخواهد به خاطرش به آب و آتش بزند.


فیلم در دقایق ابتدایی خود سکانسی دارد که در آن صورت ترمه  کثیف شده است. این کثیفی به قدری غیرحرفه ایی انجام گرفته که تماشاگر را به خنده وا می دارد.


این فیلم یکجورایی به یکی از ساخته های قبلی « سیروس الوند » به نام « تله » هم شباهت دارد. در فیلم « تله » هم یک مثلث احمقانه شکل می گرفت که سرانجامش احمقانه تر از پرداخت فیلمنامه اش بود!، « پرتقال خونی » یکجورایی شبیه همان فیلم است.




کلام آخر :


من شخصاً نمی توانم با سینمای « الوند » ارتباطی برقرار کنم. « الوند » هنوز نتوانسته سینمای مدرن را درک کند و برای مخاطبان حرفه ایی سینما فیلم بسازد. « پرتقال خونی » تنها تلاشی است برای اینکه چرخه این سینما بگردد که اتفاقاً این کار را هم به خوبی انجام نگرفته است. وقتی خودِ « الوند » در مصاحبه ایی عنوان کرده بود که « پرتغال خونی » بهترین فیلمش نیست، دیگر چه انتظاری می توانید از این فیلم داشته باشید ؟!

شنبه 4/6/1391 - 21:56 - 0 تشکر 529354

نقد و بررسی فیلم راه آبی ابریشم


کارگردان: محمد بزرگ نیا


فیلمنامه: محمد بزرگ نیا
تهیه كننده: حسن بشکوفه
مدیر فیلمبرداری: بهرام بدخشانی
طراح هنری: پروین صفری
مدیر تولید: ابراهیم زاهدی‌فر
طراح گریم: سعید ملکان
صدابردار: خسرو و فرشید کیوانمهر
مدیر جلوه های ویژه: نجف فتاحی
عكاس: علی نیک‌رفتار


بازیگران: بهرام رادان، داریوش ارجمند، رضا کیانیان، پگاه آهنگرانی، پیام دهکردی، مهدی میامی، محسن حسینی، فرشید صمدی‌پور، هوشنگ قوانلو، محمدعلی قویدل، حمیدرضا میلاد، جمعی از بازیگران تئاتر و سینما




داستان :


در قرن چهارم هجری، 2 ناخدای کشتی به نامهای سلیمان ( داریوش ارجمند ) و ادریس ( رضا کیانیان ) تصمیم می گیرند برای اولین بار در تاریخ ایران، کشتی هایشان را که حاوی اموال با ارزشی است از میان اقیانوس هند عبور داده و از این راه به چین برسند.  شازان از یوسف ( بهرام رادان ) مرد جوانی است که به تحصیل نجوم در دارالعلوم  شیراز می پردازد. شازان در کسب علم یکی از برترین شاگردان دارالعلوم است، به همین جهت از طرف استادش ترغیب می شود تا در سفر دریایی مذکور با سِمَت کتابت کشتی به سفر با دیگر اعضای این کشتی ها برود. شازان هم این پیشنهاد را قبول می کند و عازم دریا می شود. اما در میانه راه چشم ادریس به کنیزی زیبا به نام ماهورا ( پگاه آهنگرانی ) می افتد و تصمیم می گیرد تا او را از صاحبش خریداری کند و سپس به عقد خود درآورد اما ماهورا به هیچ عنوان زیر بار این ازدواج اجباری نمی رود، در همین حال ناگهان سر و کله دزدان دریایی هم پیدا می شود و...






کارگردان :


محمد بزرگ نیا : یکی از کارگردانان باکلاس سینمای ایران است که بیش از آنکه ترجیح بدهد دائماً فیلم بسازد، ترجیح می دهد که گزیده کار باشد اما فیلم خوب بسازد!. آخرین فیلمی که از « بزرگ نیا » به نمایش درآمد فیلم نسبتاً پرخرج « جایی برای زندگی » در سال 1383 بود که چندان مورد پسند مردم و منتقدین قرار نگرفت. حالا « بزرگ نیا » با « راه آبی ابریشم » به دنیای فیلمسازی بازگشته است، فیلمی که به مراتب از تمام ساخته های قبلی اش بزرگ تر است.






حواشی فیلم : 


عدم صدور اجازه نصب پوستر این فیلم در شهر مشهد یکی از اتفاقات عجیبی بود که بههنگام اکران این فیلم رخ داد!. هنوز هم بعد از گذشت مدتها از اکران این فیلم مشخص نشده که به چه دلیل اجازه نصب پوستر این فیلم در مشهد داده نشد، این در حالی است که پوستر این فیلم در همه جای ایران نصب شده و هیچ مشکلی هم ایجاد نشده!.




درباره فیلم:


« راه آبی ابریشم » فیلمنامه حفره داری دارد که چشم پوشی از این حفره ها کار راحتی نیست. شخصیت پردازی ضعیف یکی از این مشکلات است.


در فیلم قرار است ما با داستانی تاریخی مواجه شویم که برگی زرین از تاریخ کشورمان را ورق بزند. اما شخصیت هایی که این داستان را پیش می برند هیچ شباهتی به ایرانیان ندارند و اگر هر ملیتی به آنها بدهید هیچ فرقی به حالشان نمی کند.


شتابزدگی در پیشبرد داستان در « راه آبی ابریشم » به وضوح مشاهده می شود. از زمانی که کشتی ها به آب انداخته می شوند شما می توانید هرچند دقیقه یکبار جنگ شمشیری و یا یک تعقیب و گریز یا بالاخره یک شلوغ کاری ببینید!.


پرداخت شخصیت در  « راه آبی ابریشم » در سطح بسیار پائینی قرار دارد و به شدت قابل پیش بینی هستند. در فیلم ادریس ناخدایی عیاش است که ارتباط با دختران را دوست دارد اما در طرف مقابل سلیمان حضور دارد که آئینی مولایی دارد. می دانم که می توانید پیش بینی کنید که اختلافات این 2 تا سرانجام گند به سفر خواهد زد!


متاسفانه « راه آبی ابریشم » بیش از انکه به مستندات تاریخی تکیه داشته باشد و سعی کند از اتفاقات داستان فیلمش در جهت افزایش آگاهی مخاطب درباره این سفر دریایی تاریخی بهره ببرد، تا می توانسه یک داستان ساده و پیش پا افتاده را پر و بال داده. اینکه همه چیز خوب است تا زمانی که یک خانم به کشتی وارد می شوند و همه ناگاه عاشق او می شوند، در حد و اندازه های یک فیلم تاریخی نیست.


داستانهای فرعی فیلم نیز با سرعت بسیار زیادی به جریان می افتند. به عنوان مثال مرداس ( معاون ادریس ) و شازان به محض اینکه ماهور وارد کشتی می شود عاشق او می شوند و ماهور هم سریع انتخابش را می کند که کدام را دوست داشته باشد!.


دوبله یک فیلم وطنی مدتهاست که در همه جای دنیا منسوخ شده و شما هیچ صنعت سینمای شناخته شده ایی را نمی توانید بیابید که فیلمهای ساخت کشور خودشان را دوبله کنند! اما این اصل متاسفانه در سال 1390 در فیلم « راه آبی ابریشم » اتفاق افتاده و صدای « پگاه آهنگرانی » در این فیلم دوبله شده است. « محمد بزرگ نیا » در اینباره گفته بود که :« چون گریم خانم « آهنگرانی » سنگین بود و سن ایشان را بالا برده بود، تشخصی دادیم که صدایشان برای این نقش بسیار جوان هست به همین دلیل آن را دوبله کردیم! ». حالا سوال من این هست که آقای « بزرگ نیا » آیا کسی به غیر از « پگاه آهنگرانی » برای ایفای این نقش وجود نداشت که سنش هم به صدایش بخورد؟!


30 دقیقه که از آغاز فیلم گذشت ناگهان به روایت " گفتار بر روی متن " برخوردم که برایم غیرمنتظره بود. معمولاً روال به این صورت است که اگر قرار باشد چنین راوی در داستان حضور داشته باشد می بایستی از ابتدای فیلم باشد نه اینکه در اواسط فیلم سخن گویی اش گل کند!


من فیلم را در سالنی که فاقد تجهیزات صدای دالبی بود دیدم و نمی توانم این گفته ام را بصورت کامل تائید کنم اما فکر می کنم که در صحنه حمله دزدان دریایی، کمی از تم موسیقی فیلم « دزدان دریایی کارائیب » را هم شنیدم!


سکانس مربوط به ازدواج شازان و ماهور با یک مراسم عجیب و غریب همراه است که ارتباطی با فرهنگ ایرانیان کهن ندارد. حتی لباسهایی که این 2 در مراسم ازدواج بر تن دارند هم شبیه به ایرانیان نیست.


فیلمبرداری فیلم فوق العاده است. نماهای دریایی حرفه ایی فیلمبرداری شده و جای کوچکترین انتقادی را باقی نمی گذارد. اوج هنر فیلمبرداری این فیلم را در صحنه های مربوط به جزیره دیباجات ببینید.


نبردهای شمشیر به شمشیر در این فیلم به خوبی انجام نگرفته است. اصولاً در هنگام ساخت اینگونه صحنه ها تا جایی که امکان دارد سعی می شود نحوه نبردها تمرین شود تا در هنگام فیلمبرداری سرعت مبارزه ها افزایش پیدا کند تا در نهایت به تماشاگر کمک کند مبارزات را راحت تر باور کند. اما در « راه آبی ابریشم » کاملاً مشخص است که اصل احتیاط به شدت رعایت شده و به همین دلیل سکانس های مبارزات بسیار غیرواقعی و خسته کننده از آب درآمده.


اما در ارتباط با جلوه های ویژه کامپیوتری فیلم باید بگویم که « راه آبی ابریشم » بالاتر از استانداردهای ایران قرار دارد و این اتفاق بسیار فرخنده ایی برای سینمای ایران می باشد. پیش از این فیلم « ملک سلیمان » با تبلیغات فراوان سعی کرده بود تا جلوه های ویژه فیلمش را به رخ سینمایی ایران بکشد اما حالا با اکران « راه آبی ابریشم » می بایستی بهترین جلوه های ویژه تاریخ ایران را متعلق به این فیلم بدانیم.


حیف است که از طراحی صحنه کم نقص فیلم سخنی به زبان نیاورم. دیگر عادت کرده ایم که در ساخت فیلمها و سریال های ایرانی کم کاری و گاف های متعدد را ببینیم، اما خوشبختانه در « راه آبی ابریشم » این مشکلات به چشم نمی خورد و طراحی صحنه یکدستی را شاهد هستیم.


« بهرام رادان » که شخصیت اصلی فیلم است، به نظر می رسد هنوز به بلوغ بازی در چنین سطحی نرسیده است. نحوه ادای دیالوگ های او شباهتی به ایرانیان کهن ندارد. متاسفانه در حال حاضر در میان نسل جوان سینمای ایران کمتر کسی پیدا می شود که توان بازی در یک فیلم تاریخی را داشته باشد.


« عزت الله انتظامی » هم به مدت بسیار کمی در فیلم حضور دارد؛ از آن حضورهایی که همیشه می گویند افتخاری است!


اما خوشبختانه فیلم 2 بازیگر کهنه کار و کارکشته دارد که وظیفه شان را به خوبی انجام داده اند؛ اولی « داریوش ارجمند » و دیگری « رضا کیانیان ». « داریوش ارجمند » در نقش سلیمان بازی خوبی ارائه داده و تماشاگر به راحتی می تواند او را به عنوان یک ناخدای با مرام قبول کند. « رضا کیانیان » هم به مانند همیشه بازی گیرایی از خود بر جای گذاشته است. البته در این چند سال اخیر عادت کرده ایم که « کیانیان » را در نقش افراد عجیب یا مسن ببینیم. به همین دلیل تماشای بازی او در این فیلم برای تماشاگر تکراری است است. اما « پگاه آهنگرانی » در فیلم کار خاصی صورت نمی دهد. شخصیت ماهور که او ایفاگر آن است، به قدری سطحی پرداخته شده که او علناً در فیلم تبدیل به وسیله ایی برای جلب توجه تماشاگر شده است. البته خوشبختانه صدای « مینو غزنوی » اجازه نداده تا بیان ضعیف او بر تماشاگر عیان شود وگرنه انتقادات بیشتری شامل او می شد.






ارزش دیدن دارد؟


« راه آبی ابریشم » را باید دید. این فیلم اگرچه از مشکلات متعدد در فیلمنامه و داستان تاریخی خود رنج می برد اما جلوه های ویژه و فیلمبرداری فوق العاده ایی دارد که کمتر می توانید در سینمای ایران نمونه آن را بیابید. بعلاوه اینکه این فیلم یک داستان تاریخی کمتر خوانده شده را روایت می کند که تماشایش به بارِ تاریخی تماشاگر می افزاید.






منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 21:57 - 0 تشکر 529356

نقد و بررسی فیلم یه حبه قند


کارگردان: رضا میرکریمی



فیلمنامه: محمدرضا گوهری (بر اساس طرحی از رضا میرکریمی و شادمهر راستین)



تهیه‌کننده: رضا میرکریمی، محصول حوزه هنری



مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی‌ ابیانه



مدیر طراحی: محسن شاه‌ابراهیمی



طراح چهره‌پردازی: عبدالله اسکندری



صدابردار: بهمن اردلان



برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان: محسن قرایی



مشاور انتخاب بازیگر: افشین هاشمی



منشی صحنه: باران کوثری



بازیگران: رضا کیانیان، پریوش نظریه، نگار جواهریان، نگار عابدی، اصغر همت، هدایت هاشمی، شمسی فضل‌الهی، ریما رامین‌فر، پونه عبدالکریم‌زاده، امیرحسین آرمان و با حضور سعید پورصمیمی، سهیلا رضوی







داستان :



پسندیده ( نگار جواهریان ) دختری جوان از خانواده ایی سنتی است که بزودی قرار است تا به عقد  پسری درآید که در حال حاضر در خارج از کشور اقامت دارد. این ازدواج به این شکل انجام خواهد شد که عروس خانم از راه دور به عقد آقا داماد در خواهد آمد و سپس چمدان ها را بسته و عازم خارج از کشور خواهد شد. در جریان فراهم شدن مقدمات عقد پسندیده ، خواهرهای او به همراه شوهرهایشان جهت شرکت در مراسم ، دور یکدیگر جمع می شوند و این اجتماع سبب وقوع اتفاقاتی می شود که...






کارگردان :



رضا میرکریمی : میرکریمی از اولین ساخته اش که « کودک و سرباز » بود، تا به امروز همواره حرکتی رو به جلو داشته و هیچ وقت هم فیلمی ضعیف به مخاطب ارائه نداده است. میرکریمی چند سال پیش فیلم « خیلی دور ، خیلی نزدیک » را ساخت که با استقبال بسیار خوب منتقدان و مردم همراه بود و توانست به عنوان بهترین فیلم سال 1384 نیز معرفی شود.



آخرین فیلم میرکریمی هم تا پیش از « یه حبه قند » ، فیلم « به همین سادگی » بود که این یکی هم توانست از نگاه منتقدان بهترین فیلم سال 1387 شود. « یه حبه قند » ششمین فیلم بلند میرکریمی هست.






حواشی :



نمایش این فیلم در جریان جشنواره فجر حواشی قابل توجهی به همراه داشت که در نهایت هم دودش به چشم خودِ میرکریمی رفت!. میرکریمی در خلال برگزاری جشنواره فجر درباره نحوه چیدمان هیئت داوران انتقاداتی را مطرح کرده بود که به مزاق هیئت داوران خوش نیامد و در نهایت هم با یکدیگر دست به یکی کردند تا این فیلم را نادیده بگیرند!.






درباره « یه حبه قند » :



میرکریمی همیشه قصه گویی خوبی بوده و این را به خوبی می توان در فیلمهایی که ساخته دید. اما اصلی ترین تفاوت « یه حبه قند » با دیگر ساخته های میرکریمی در همین ساختار فیلمنامه نمود پیدا می کند. در « یه حبه قند » میرکریمی بجای تعریف یک قصه واحد و پرداخت آن، تصمیم گرفته تا یک محیط  پربازیگر را پدید آورد و از لابلای صحبت شخصیت های فیلم،  داستانش را تعریف کند.



این شیوه روایت داستان که تا پیش از این در کارهای میرکریمی بی سابقه بوده ،باعث شده تا حواس تماشاگر شش دُنگ به اتفاقات فیلم باشد و هیچ شخصیتی را به حال خود رها نکند. در « یک حبه قند » همه بازیگران فیلم که کم شمار هم نیستند، حرف های مهمی برای گفتن دارند.



فیلم را که نگاه می کنم بی اختیار به یاد خاطرات خوش دهه ی 60 و اوایل دهه 70  شمسی می افتم که در آن، فیلمها هویتی ایرانی داشتند و با تماشای آنها می توانستیم احساس بسیار نزدیکی به محیط داستان پیدا کنیم. در « یک حبه قند » میرکریمی افراد خانواده و فامیل را گرد هم آورده و به آنها روح خانواده سنتی ایرانی دمیده که نتیجه اش بسیار لذت بخش از آب درآمده است.



یکی از ویژگی های قابل ستایش میرکریمی در فیلمسازی این است که به لهجه ها و فرهنگ شهرهای مختلف احترام می گذارد و شخصیت های داستانش را مجبور می کند تا با زبان محلی صحبت کنند! ( برعکس بعضی کارگردان ها که تاکید می کنند که شهرستانی ها می بایستی با لهجه فارسی صحبت کنند! ). اوضاع و احوال « یه حبه قند » نیز اینچنین است؛ محل وقوع اتفاق شهر یزد است و اتفاقاً شخصیت ها لهجه هم دارند که خیلی کمک کرده تا فضای فیلم ملموس باشد.



یکی از نکات قابل ستایش درباره « یه حبه قند » این است که بسیار به فرهنگ عمومی ایرانیان پرداخته شده و از این لحاظ شاید تنها فیلم سال 1390 باشد که با چنین دقتی اینکار را انجام داده باشد. البته منظورم از این فرهنگ ها ، پرتاب حبه قند با پشت دست به دهان نیست!



« یه حبه قند » از معدود فیلمهای ایرانی است که جامعه سُنتی ایران را در مواجه با جامعه مدرن، درمانده و عقب افتاده نشان نمی دهد. در « یه حبه قند » جامعه سُنتی ایران به دور از مدرنیته، زندگی خوب و خوشی در کنار یکدیگر دارند و اصلاً هم سُنتی بودنشان، کار دستشان نمی دهد!



دیگر حَسن تماشای « یه حبه قند » بی شیله و پیله بودنش است. فیلم نه بنا به تعریفات رایج، " مینی مالیستی " است ، نه " امرسیونستی " ، نه " اوماتیستی " و نه هر چیز دیگر. فیلم با یک داستان ساده شروع می شود و حرفش را هم به سادگی به مخاطب می زند.



نکته ی جذاب دیگر درباره « یه حبه قند » که حداقل من با دیدن آن بسیار خوشحال شدم، نماهای شلوغی است که میرکریمی گرفته. سالهاست که در سینمای ایران عادت کرده ایم که 2 نفر را در کادر قرار دهیم و قاب سینمایی مان را به آنها معطوف کنیم، اما در « یک حبه قند » این فرم به کلی تغییر کرده و شاهد سکانس های شلوغ با حضور بازیگران فراوان هستیم.



فیلم سکانسی دارد که در آن پسندیده ،در حال تاب خوردن قصد دارد تا سیب سرخی را از درخت بچیند. موسیقی که در این سکانس پخش می شود بسیار زیباست و جذابیت هنری این صحنه را دوچندان کرده است. آهنگساز این فیلم محمدرضا علیقلی است که یکی از بهترین موسیقی سازان سینمای ایران می باشد.



باید به نکته ایی هم اعتراف کنم و آن اینکه سکانس نخ بستن به پای غورباقه ، بدجوری برایم نوستالژی دارد!



احتمالاً شما هم آنونس خاص فیلم را دیده اید. این آنونس را « رخشان بنی اعتماد » کارگردانی کرده و پوستر فیلم را هم « عباس کیارستمی » طراحی کرده است!



یک نکته عجیب هم در جریان افتتاح فیلم که در " پردیس کیان " برگزار شد اتفاق افتاد. در جریان پخش آنونس این فیلم ، « هوشنگ گلمکانی » ( سردبیر ماهنامه فیلم ) شروع به اشک ریختن کرد و دلیل این امر را هم احساس برانگیز بودن آنونس اعلام کرد! نمی خواهم این جمله را به کار ببرم اما فکر نمی کنید زمان آن رسیده که دست از این تعارفات سینمایی برداریم!؟ جدای از این، بسیاری سعی کرده اند تا این فیلم را از لحاظ اجرا با شاهکار اورسن ولز یعنی « همشهری کین » مقایسه کنند که این یکی دیگه نوبر است!



نامگذاری فیلم در نوع خودش جالب است. در ادبیات فارسی ، یه حبه قند به شیرینی اطلاق می شود که قرار است کام فرد را شیرین کند ( یا در اصطلاح ادبی تر یک اتفاق فرخنده را سبب شود ) اما در فیلم ، یه حبه قند باعث می شود تا کامل کل یک فامیل تلخ شود!



مجموعه بازیگران « یه حبه قند » عالی هستند. در فیلم کلی بازیگر مطرح سینمای ایران از جمله : رضا کیانیان ، پریوش نظریه ، نگار جواهریان ، اصغر همت ، ریما رامین فر و... حضور دارند که بازی های آنها به خوبی مدیریت شده. شما در « یه حبه قند » نمی توانید بازیگری را بیابید که بهتر از دیگری باشد یا اینکه دوربین بیشتر حول محور او بچرخد. تا آنجایی که یادم می آید، « یه حبه قند » در سال جاری تنها فیلمی است که بازیگرانش در جلوی دوربین غلو نمی کنند! .



نکته ی جالبی هم درباره این فیلم به چشم می خورد و آن اینکه منشی صحنه سرکار خانم « باران کوثری » است! به نظرم « باران » همانند مادرش سودای کارگردانی دارد و حضورش در پشت صحنه این فیلم هم جهت کسب تجربه بوده است.






ارزش دیدن دارد ؟ 



« یه حبه قند » به نظرم بهترین فیلم بیست و نهمین جشنواره فبلم فجر بود که با بی مهری کامل هیئت داوران از دریافت جوایز باز ماند. میرکریمی درآن زمان، ترکیب هیئت داوران را " نخبه ستیز " عنوان کرده بود و هیئت داوران هم که کاملاً از این اظهار نظر  دلخور شده بودند ، دو دستی به فیلم « جدایی نادر از سیمین » چسبیدند که به نظرم در مقایسه با دیگر فیلمهای فرهادی ، فیلمی به مراتب ضعیف تر بود ؛ البته چند سال پیش هم در جشنواره فجر فیلم « به همین سادگی» که آن هم اتفاقاً یکی از فیلمهای ضعیف میرکریمی بود، بسیار تحویل گرفته شده بود!.



در آخر باید بگویم که « یه حبه قند » یکی از بهترین فیلمهایی است که در سال جاری اکران شده و به همه پیشنهاد می کنم که آن را ببینند.






منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 21:58 - 0 تشکر 529357

نقد و بررسی فیلم شیش و بش


کارگردان: بهمن گودرزی


فیلمنامه: محمد رضا گلزار (بازنویسی پیمان قاسم خانی و خشایار الوند)


تهیه کننده: مرتضی شایسته (هدایت فیلم)


تدوین: مستانه مهاجر


مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی


طراح صحنه: آیدین ظریف


طراح چهرپردازی: ایمان امیدواری


صدابردار: بابک اردلان


مدیر تولید: مجید امانی زاده


بازیگران: محمد رضا گلزار، امین حیایی ، آنا نعمتی، بیتا فرهی ،میرطاهر مظلومی ،شهنام شهابی ، تانیا جوهری و رضا رشید پور




داستان :


داستان این فیلم درباره 2 دوست صمیمی و به قول خودشان فابریک است که بعد از انجام یک کلاهبرداری، به زندان می افتند و در آنجا با پیرمردی رو به مرگ آشنا می شوند که ادعا می کند از نقشه گنج بسیار با ارزشی آگاه است. این نقشه گنج طبق تعاریف پیرمرد، هر تکه اش در یک خانه وجود دارد و حالا باید این 2 دوست صمیمی که هوای میلیاردر شدن به سرشان زده، سعی کنند تا هرطور که شده این گنج را بیابند. اما آنها در این راه مدام روی نامردی را سفید می کنند و...




کارگردان :


بهمن گودرزی : یکی از کارگردانان موفق تلویزیون بوده که « شیش و بش » اولین کار سینمایی اش به حساب می آید. گودرزی سالها به عنوان دستیار کارگردان در پروژه های مختلف سینمایی مشغول بکار شد تا اینکه پیشنهاد کارگردانی « شیش و بش » از طرف محمد شایسته به وی داده شد و او هم پذیرفت. درباره گودرزی نکته حائز اهمیتی وجود ندارد؛ با اولین ساخته سینمایی یک کارگردان که نمی توان درباره آن قضاوت کرد!






حواشی فیلم : 


خب خوشبختانه « شیش و بش » چندان برای کسب مجوز معطل نماند و بالاخره اکران شد. اما اظهار نظرهای مختلف عوامل این فیلم در نوع خودش جالب توجه بود. اولین مورد در اینباره مربوط به محمدرضا گلزار بود که در هفته نامه سینما عنوان کرده بود که « این فیلم فقط در تهران 3 میلیارد تومان خواهد فروخت و مردم  برای خرید بلیط این فیلم ، 3 روز در صف منتظر خواهند مان!» . یکی دیگر از این حواشی هم مربوط به جلسه نقد و بررسی این فیلم در « خانه فیلم فردوس » می شد که در آن همه از همدیگر تعریف کردند و آخرش هم معلوم نشد که که جلسه تقدیر بود یا نقد!؟






درباره فیلم:


کمدی بی ارزشی است. جنس شوخی ها کوچه بازاری است و انگار کسی را از یک کوچه آورده اند و به او گفته اند تا تمام جوکهایی که بلد هست را بگوید!


« شیش و بش » مملوء از شخصیت های گنگ و غیرمنطقی است. بدون شک آنا نعمتی سردمدار این شخصیت هاست. در ابتدای فیلم او رمال است ( با حفظ پرستیژ! ) و در پایان فیلم بدون هیچ توضیحی، پلیس!.


خدا بگم باعث و بانی اش را چکار کند؟! هنگامی که فیلم را نگاه می کنم و گریم و عشوه های آنا نعمتی را که در واقع یک پلیس هست می بینم، برایم سوالی مطرح می شود و آن اینکه ایا واقعاً پلیس های زن ایرانی اجازه دارند چنین رفتارهایی داشته باشند!؟


دیالوگ های فیلم فاجعه است. 2 کاراکتر اصلی حرفهایشان را به شکل متلک وار به یکدیگر می گویند. فیلم را که از ابتدا تا به انتها تماشا می کنید، کلی متلک یاد می گیرید!


فیلمنامه « شیش و بش » را محمدرضا گلزار نوشته است!. البته فرایندی که فیلمنامه این فیلم طی کرده تا به مرحله فیلمبرداری برسد در نوع خودش جالب است. ظاهراً فیلمنامه ابتدایی که « ساندویچ سرد » نام داشت، توسط پیمان قاسم خانی و خشایار الوند مورد بازنویسی قرار می گیرد ولی مورد پسند بهمن گودرزی قرار نمی گیرد. سپس یکدفعه گلزار وارد معرکه می شود و می گوید که فیلمنامه ایی نوشته که به سوژه « ساندویچ سرد » نزدیک است!. این فیلمنامه ی گلزار مورد بازنویسی بهمن گودرزی قرار می گیرد و در نهایت یک شلم شوربه ایی به نام « شیش و بش » شکل می گیرد که نامش کاملاً حال و احوالش را مشخص کرده.


« شیش و بش » را حتی اگر بصورت تیکه تیکه هم ببینید، چیزی را از دست نداده اید!. به عنوان مثال در سکانسی ، گلزار بسیجی می شود که اگر این صحنه را از فیلم حذف کنید، قول می دهم هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.


یکی از نکات جالب درباره « شیش و بش » ، شباهت بسیار زیاد آن به فیلم « سن پترزبورگ » است. در این 2 فیلم سکانس های مشابه بسیاری نظیر لو دادن نقشه گنج توسط پیرمرد دم مرگ وجود دارد. خودِ گودرزی گفته که سن پترزبورگ از آنها کپی کرده!


البته لازم است کمی بیندیشیم، « سن پترزبورگ » زودتر از « شیش و بش » اکران شده اما گودرزی گفته که آنها از داستان او الهام گرفته اند. از طرف دیگر فیلمنامه نویس اولیه ( فیلمنامه خام ) محمدرضا گلزار بوده که بر هر کسی نمایان است که او توانایی نگارش چنین فیلمنامه ایی را ندارد. اما از طرف دیگر او در برنامه شب شیشه ایی که در سال 86 به روی آنتن رفت ، عنوان کرد که فیلمنامه ایی را نوشته و بدنبال ساخت فیلم براساس آن است! خیلی ها می گویند که « شیش و بش » همان فیلمنامه ایی است که گلزار از آن سخن گفت و... خلاصه اینکه معلوم نیست در این آشفته بازار سرقت های فرهنگی ، چه کسی دزد است و چه کسی مالباخته!


گلزار در این فیلم در نقش یک بسیجی! ظاهر شده. البته احتیاجی نیست چندان متفکر شوید چراکه او اسماً بسیجی است ولی حرکات و سخن و وضعیت ظاهری اش همانی است که در چند سال اخیر دیده اید.


گلزار را باید پدیده ایی در سینمای ایران عنوان کرد. او نوازنده ایی بود که خیلی اتفاقی پایش به سینما باز شد و از همان بدو ورود تا به امروز، یک تنه باعث خارج شدن بخش زیادی از سینمای ایران از ضرر اقتصادی شده است. حضور گلزار در سینما البته باعث ایجاد بحث های فراوانی هم شده. عده ایی معتقدند که گلزار زبان سینما را نمی فهمد به همین دلیل است که هیچوقت در فیلمی درست و حسابی ظاهر نشده است! در عوض عده ایی دیگر معتقدند که گلزار اگر هم بازیگر خوبی نباشد، اما باعث افزایش مخاطبان سینما خواهد شد که در کل به نفع سینمای ایران است. متاسفانه ریشه این بحث ها به صنعت سینمای ایران باز می گردد که چنان دچار رکود و سردرگمی است که حرکت رو به جلوی آن را کسی مثل گلزار تعیین می کند. شیش و بش هم از این نعمت بزرگ اقتصادی نهایت استفاده را برده و چنان استفاده های تبلیغاتی از گلزار بعمل آورده که لحظاتی تماشاگر احساس می کند با یک فیلم تبلیغاتی طرف هست! به عنوان مثال گلزار در پایان این فیلم لباس خلبانی بر تن می کند ( یکی از احمقانه ترین صحنه های فیلم که هیچ ربطی به هیچ کجای فیلم ندارد! ) و دوربین هم تمام و کمال او را برانداز می کند تا خوراک پوستر رسانه های زرد جور شود و در زیرش تیتری زده شود با این عنوان « عکس جدید گلزار در فلان فیلم » !. ما اینجا با یک شوی لباس طرف هستیم تا فیلم!.


بازی گلزار در « شیش و بش » به نظرم هیچ تغییری نسبت به گذشته نکرده. او  کماکان از لحاظ ظاهری بهترین در ایران است ، اما در مقام بازیگری هنوز هم بعد از گذشت بیش از یک دهه از حضورش در سینما ، نتوانسته توفیقی در این راه کسب کند. به نظرم تنها دلیلی که باعث شده او کماکان به عنوان سوپراستار در سینما باقی بماند، بی ادعا بودن اوست! گلزار هیچ وقت درباره بازیگری اش ادعایی نکرد و هیچ وقت هم از فیلمهایش به عنوان شاهکار نام برد. به نظرم خودِ او بهتر از هرکسی می داند که فیلمهایش چه بنجل هایی هستند!


امین حیایی هم که همانند فیلم موفق « کما » ، روج گلزار در این فیلم است، همانی است که چند سالی در فیلمها می بینیم. فرم حرف زدنش خاص است، در لحظاتی می رقصد و بالاخره اینکه سعی می کند به سبک فیلمهای چند سال اخیرش بامزه باشد. حیایی بازیگر با استعدادی است. او یکی از معدود بازیگران سینمای ایران است که مرحله بازیگری اش را پله پله طی کرد تا اینکه به این جایگاه برسد. حیایی اگرچه توانایی های زیادی دارد، اما در « شیش و بش  » به شکل عجیبی محدود شده. مهمترین دلیل این تصمیم به احتمال فراوان حضور گلزار در فیلم بوده. حیایی در صحنه های مشترکی که با گلزار دارد، یکجورایی زیر سایه حضور گلزار قرار دارد و سازندگان هم ترجیح داده اند تا او بیشتر گوش دهد تا اینکه خرف بزند!


آنا نعمتی اما عجیب ترین بازیگر این فیلم است!. نعمتی را سالها بود که در تلویزیون می دیدیم و می شناختیم اما زمانی که به سینما آمد، بازیهای بسیار خوبی را از او شاهد بودیم . نعمتی با توجه به فیزیک و چهره مصمم اش، به راحتی می تواند در طیف وسیعی از نقشها حضور پیدا کند. اما شخصیت پانیذ که او در این فیلم در نقش آن بازی می کند، در ابتدا رمالی است که هیچ شباهتی به رمال های خیابان ندارد. متاسفانه فیلمسازان ایرانی همواره سعی می کنند تا فرم چهره زیبای بازیگران زن را حفظ کنند و کمتر پیش می آید که بازیگر زنی به واسطه گریم سنگین ، زشت شود! وضعیت آنا نعمتی نیز به همین شکل است. تبدیل به پلیس شدن این رمال در انتهای این فیلم اما بدترین غافلگیری بود که می توانست شکل بگیرد چراکه سوالات بسیاری شکل می گرفت. اولین سوالی که پیش می آید این است که اصلاً چرا پانیذ رمالی می کند!؟ آیا او در ماموریت است یا اینکه به شکل خودسر تصمیم گرفته اینکار را انجام دهد؟ زیرا در انتهای فیلم که تماشاگر متوجه می شود که او یک پلیس است، اشاره ایی به قضیه رمالی نمی شود!.، یا اینکه چرا برادر این خانم نمی دانست که او پلیس است؟! یا اینکه اگر پانیذ پلیس است چرا داوود به زندان می افتد؟ً و بسیاری از سوالات دیگر که فیلم هیچکدام را پاسخ نمی دهد.


فیلم به شکلی عجیب و غریب پایان می پذیرد. در این پایان بندی اینگونه به تماشاگر القا می شود که می بایستی « شیش و بش 2 » هم ساخته شود.


گفته اند که نام فیلم بعدی گودرزی « جفت شیش » هست!



ارزش دیدن دارد؟


اگه از گلزار و فیلمهایش لذت می برید، بله!




منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 21:59 - 0 تشکر 529358

نقد و بررسی فیلم زنان ونوسی و مردان مریخی


کارگردان: کاظم راست گفتار


نویسندگان: حسین مثقالی و شعله نیک‌روش


تهیه کننده: سیدمحمدرضا مفیدی


مدیر فیلمبرداری: علیرضا زرین دست


تدوین: بهزاد مصلح


طراح گریم: عبدالله اسکندری


طراح صحنه و لباس: ویشکا آسایش


صدابرداران: محمود خرسند، وحید دوزنده


عکس: احمدرضا شجاعی، وحید شاهوند


محصول آمایش هنر


بازیگران: امین حیایی، بهاره رهنما، شیلا خداداد،‌ غلامحسین لطفی، یوسف صیادی، امیرحسین رستمی، اكرم محمدی، سحر زكریا، شراره رخام، الیكا عبدالرزاقی، رامش صفایی، مژگان جودی، مهدی صباغی، سیدابراهیم بحرالعلومی، احمد ایراندوست، سارا میرزایی، الهه حصاری، آتنا بهگام.



داستان :


داستان این فیلم درباره مهندس جوانی به نام سعید ( امین حیایی ) است. سعید به شدت به همسر خود سیمین ( بهاره رهنما ) علاقه دارد و این در حالی است که سیمین زنی به شدت فمینیست است و به نوعی بر سعید در خانه سیطره دارد. سیمین به تازگی بعد از مشورت با دوستان عجیب و غریبش! به این نتیجه می رسد که باید یک تور تفریحی به کشور فرانسه داشته باشد تا در آنجا در کوه های آلپ به اسکی بپردازد! اما وی  برای این سفر تفریحی نیازمند 20 میلیون تومان پول است و به همین دلیل سعید را مجبور به تهیه این پول می کند. سعید هم به دلیل نداشتن پول مجبور می شود تا این مبلغ را از یک بازاری نزول کند تا همسرش به سفر تفریحی خودش برود. با تهیه شدن این پول ، سیمین به اتفاق دوستانش به کوه های آلپ می رود اما در آنجا به دلیل عدم آشنایی با فن اسکی ، در یکی از یخچالهای طبیعی آلپ سقوط می کند و جان به جان آفرین تسلیم می کند. سعید بعد از شنیدن این خبر به شدت ناراحت می شود و به نظر می رسد که دنیا برای او به پایان رسیده باشد اما وی بعد از مدتی با دختر رئیس اش به نام مرجان ( شیلا خداداد ) آشنا می شود و به مدت کوتاهی بعد از این آشنایی، این 2 با یکدیگر ازدواج می کنند. مرجان برعکس سیمین، دختری خانه دار و اهل خانواده است که از همه لحاظ سعید را حمایت می کند و اجازه نمی دهد که او کمبودی در زندگی شخصی اش داشته باشد. سعید که حالا طعم واقعی زندگی را چشیده، هر روز بشاش تر از دیروز به پیشرفت در مسیر زندگی اش می اندیشد؛ اما یک خبر زندگی سعید و مرجان را دستخوش تغییراتی می کند. گروهی از کوهنوردان فرانسوی به هنگام گشت زنی در رشته کوه های آلپ متوجه قطعه یخی می شوند که سیمین در درون آن سقوط کرده بود! با بردن این تکه یخ به مرکز درمانی و ذوب شدن آن ، ناگهان سیمین دوباره زنده می شود و...




کارگردان : 


کاظم راست گفتار : راست گفتار کارش را با ساخت فیلم کمدی « عروس خوش قدم » در سال 1381 آغاز کرد؛ فیلمی که اگرچه جایگاه شاخصی در سینمای ایران ندارد اما بهرحال یک کمدی فانتزی و متفاوت بود و توانست به یکی از پرفروش ترین فیلمهای سال هم مبدل شود. سپس راست گفتار « نقاب » را کارگردانی کرد که یکی از جنجالی ترین فیلمهای دهه 80 در کشورمان به حساب می آید. مضمون جنجالی « نقاب » ( سوء استفاده جنسی از زنان و سپس از اخاذی از آنها ) سبب شد تا نام او بیش از پیش بر سر زبانها بیفتد اما پیشرفت کاری او در همین نقطه به پایان رسید! او پس از « نقاب » ، « پسر تهرانی » را که متعلق به جریان کمدی های مبتذل ایرانی بود ، کارگردانی کرد؛ فیلمی که به شدت ضعیف و سطحی بود. حالا او « زنان ونوسی و مردان مریخی » را کارگردانی کرده که بسیار سطحی تر و مبتذل تر از ساخته قبلی اش، « پسر تهرانی » است.




حواشی فیلم : 


شاید جالب باشد اما عکسهایی که از این فیلم در خبرگزاری ها منتشر شد، اعتراض  بسیاری از سیاسیون از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی  را به همراه داشت و تقریباً همگی آنها یکپارچه اعلام کردند که مراجع ذیصلاح  باید نظارت بیشتری بر پوشش های اسلامی بازیگران داشته باشند و اجازه ندهند تا ابتذال به سینمای ایران رخنه کند!




درباره فیلم:


نام فیلم برگرفته از کتابی پرفروش به همین نام  به قلم دکتر جان گری است. البته شما هرگز نخواهید توانست ارتباطی میان آن کتاب و این فیلم بیابید؛ ظاهراً یک نفر این اسم را پیشنهاد داده و سازندگان هم خوششان آمده و آن را بر روی فیلمشان قرار داده اند!


« زنان ونوسی و مردان مریخی » متاسفانه متعلق به سینمای مبتذل است. در فیلم خبری از تقکر و عقل و شعور نیست، شخصیت ها کاریکاتور و داستان احمقانه است.


کاظم راست گفتار را کارگردانی خوبی می دانستم. زمانی که همه قلم پیمان قاسم خانی را دلیل موفقیت فیلم « نقاب » عنوان کردند، من قاطعانه ایستادم و گفتم که فیلم، فیلمِ راست گفتار است اما امروز باید اعتراف کنم که در اشتباه کامل بوده ام. راست گفتار با « پسر تهرانی » وارد کمدی مبتذل شد و به نظر می رسد که قصد خارج شدن از این سبک پولساز را هم ندارد.


عادت کرده ایم که در این سالها داستانهای بی منطق را در فیلمهای ایرانی باور کنیم ، اما آیا به حدی رسیده ایم که باید یخ زدن یک زن و زنده شدن آن پس از مدتی را باور کنیم؟ تنها مثال مشابهی که از یخ زدن و زنده شدن در حال حاظر به خاطر دارم مربوط به شخصیت اسکراچ ( سنجاب ) در انیمیشن « عصر یخبندان » است. البته منطق زنده شدن اسکراچ در مقایسه با سیمین بسیار منطقی تر و قابل باورتر است!


در « زنان ونوسی و مردان مریخی » هیچ نشانی از خلق موقعیت کمدی وجود ندارد. در زمان تماشای فیلم این حس در شما بوجود خواهد آمد که 2 نفر رفیق کنار همدیگر نشسته اند و شروع به جوک گفتن برای هم کرده اند و فیلمنامه فیلم را هم نفر سومی که حرفهای آن 2 را می شنیده نوشته است.


در فیلم تقریباً همه شخصیت های زن مشکل جنسی دارند! یکی چند بار ازدواج کرده، دیگری مصرانه به دنبال مرد می گردد و در این راه از هیچ کاری دریغ نمی کند و... خدا آخر و عاقبت این سینما را بخیر کند.


بحث 2 زنه بودن در سینمای ایران سالهاست که باب شده و کسی هم حواسش به این چیزها نیست. اینکه در هر سال چندین فیلم با موضوع 2 زنه بودن مردان ساخته شود ، هشداری است به شخصیت فرهنگی سینمای ایران. این مهم در « زنان ونوسی و مردان مریخی » شکل پیچیده تری به خود گرفته؛ اینکه زن قبلی مرده است و آقا دوباره ازدواج کرده و زمانی که می فهمد زن اولش زنده است او را هم پیش زن دومش می آورد! نکته ی بسیار قابل تاٌملی است. در سالهای قبل مخفی کاری مردان 2 زنه، سوژه اصلی اینگونه فیلمها بود اما امرو شاهد هستیم که با سینه ایی سپر شده عنوان می شود که 2 زن داشتن اشکالی ندارد!


یکی از سکانسهایی که ارزش فیلم را در تا حد کمدی های کلوپی کاهش داده ، سکانس مربوط به کوهنوری است. تصویر در تصویر کردن در این سکانس ها به زشت ترین شکل ممکن انجام شده و مطمئنم اگر این فیلم را بر پرده سینماها نمی دیدم ، هرگز نمی توانستم باور کنم که این فیلم به اکران عمومی درآمده است.


ظاهراً نام قبلی فیلم « بخشکی شانس » بوده.


جنجالی ترین بخش فیلم مربوط به آرایش و حجاب بازیگران زن است. من قصد ندارم این حوزه پیچیده را مورد نقد و بررسی قرار دهم اما آیا فکر نمی کنید که بازیگران زن در فیلم « زنان ونوسی و مردان مریخی » واقعا غیرعادی هستند؟! این زن ها در خانه شان آرایش غلیظ می کنند، در خیابان آرایش غلیظ می کنند ، در کوه آرایش غلیظ می کنند و... به نظرم می بایستی سازندگان در این مورد تجدید نظری جدی داشته باشند. من در اینجا قصد ندارم بگویم که آرایش باید از چهره ها حذف شود اما باید قبول کرد که هر کاری جایی دارد. اینکه یک خانم صبح زود هنگام بلند شدن از خواب آرایش غلیظ داشته باشد تنها به فقر فرهنگی سینمای کشورمان می افزاید.


کاظم راست گفتار در یک مصاحبه اعلام کرده بود: « منتقدان فیلمهایم را نمی فهمند! ». ساعتهاست در حال فکر کردن به این جمله فیلسوفانه جناب کارگردان هستم!


این یکی از دیالوگ های فیلم است« سیمین : شما مردا به زنها بچه میدید تا خودتون برید دنبال عشق و حالتون!» خودتون تا آخر این خط را بگیرید و برید.


یکی از سوالاتی که سالهاست ذهنم را مشغول کرده و فکر نمی کنم روزی به پاسخ آن برسم این است که " ممیزی شامل چه فیلمهایی می شود؟ " گفته اند که ابتذال در سینما شامل ممیزی می شود اما شاهد هستیم که تقریباً نصف فیلمهای اکران مبتذل هستند ، گفته اند که توهین به اشخاص شامل ممیزی می شود اما حالا فیلمی اکران شده که سرتاسر توهین به جنسیت زن می کند و گفته اند های دیگری که ظاهراً هیچ وقت با عمل همراه نیست.


سازندگان هرکاری که لازم بوده کرده اند تا بتوانند شیلا خداداد را شبیه شخصیت سیتا که خداداد در سریال « مسافری از هند » آن را ایفا می کرد، کنند؛ انتظار ندارید که این فیلم شخصیت ارجینال داشته باشد؟!


شغل سعید در این فیلم هم در نوع خودش منحصر به فرد است؛ مهندس رباتیک!


یک نکته جالب هم درباره این فیلم وجود دارد و آن تبلیغ رسانه ایی آن است. ماهیت این فیلم یکجورایی تائید چند همسری است اما در این تبلیغ تلویزیونی ، امین حیایی روبروی تماشاگر می نشیند و اعلام می کند که : « این فیلم باعث می شود شما زندگی مشترک بهتری داشته باشید! » خب این نوعش را دیگر ندیده بودیم که عوامل یک فیلم در چشم ملت نگاه کنند و دروغ بگویند!


بازی بازیگران در « زنان ونوسی و مردان مریخی » نزدیک به فاجعه است. امین حیایی همانی است که سالها در فیلمهای کمدی دیده ایم ، بهاره رهنما با آن لباس های رنگ و وارنگ و آرایش بدشکلی که دارد، چیزی برای ارائه ندارد. شیلا خداداد هم که به تازگی به جمع بازیگران کمدی های سطح پائین اضافه شده، در حد تیپ یک خانم مطیع و خوش اخلاقی که سالهاست با این ویژگی آن را می شناسیم حضور دارد. تاسف برانگیز ترین نکته درباره بازیگران فیلم متوجه شراره رخام است که در سالهایی نه چندان دور ، بازیگر شایسته ایی در سینمای ایران به حساب می آمد. بنا به دلائلی مطمئنم رخام دغدغه مالی ندارد به همین دلیل حضور وی در این فیلم برایم یک معماست.


هرچقدر که سعی می کنم یک نکته مثبت در فیلم پیدا کنم تا در این مقاله ذکر کنم، نمی توانم! این فیلم فاجعه ایی است که نمایش اش در سینماها فقط باعث سرافکندگی سینمای ایران خواهد شد. فکر می کنم تنها نکته مثبت درباره این فیلم جمله ایی باشد که در پوستر فیلم درج شده ، در پوستر فیلم این عبارت نوشته شده " افراد زیر 15 سال این فیلم را نبینند " فکر می کنم تنها حرف درستی که این فیلم زده همین باشد. بهتر است این فیلم مبتذل را افراد زیر 15 سال نبینند.




ارزش دیدن دارد؟


خودتان چی فکر می کنید؟!




منتقد : میثم کریمی

شنبه 4/6/1391 - 22:1 - 0 تشکر 529359

نقد و بررسی فیلم زندگی با چشمان بسته


کارگردان: رسول صدرعاملی



تهیه‌كننده: محمدرضا تخت‌كشیان



مدیر فیلم‌برداری: فرج حیدری



طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسانی



طراح گریم: سعید ملكان



دستیار اول كارگردان: درنا مدنی



منشی صحنه: نائله شریفی



مدیر صحنه: موسی شكیب



مدیر تداركات: داود معدنی



روابط عمومی: افسانه فراهانی



محصول: موسسه تولید فیلم آفتاب‌نگاران.



بازیگران: ترانه علیدوستی، حامد بهداد، پولاد كیمیایی، فرهاد قائمیان، فرهاد آئیش، پریوش نظریه، الهام پاوه نژاد، اندیشه فولادوند، آناهیتا افشار، علی مردانی، گلاره شهبازیان، مهدی اسلام ‌پور.







داستان :



پرستو ( ترانه علیدوستی ) دختری مذهبی است که تمام رفتارهایش هم بر پایه آموزه های دینی بنا شده. پدر و مادر پرستو ( فرهاد آئیش و پریوش نظریه ) نیز مانند وی افرادی مذهبی هستند که برای انجام عبادات دینی به مسجد می روند ، امر به معروف و نهی از منکر می کنند و... پرستو برادری هم به نام علی ( حامد بهداد )  دارد که مدتهاست او را ندیده و تنها از طریق رد و بدل کردن نامه با او در ارتباط است. تمام این مواردی که گفتم تا زمان اتمام تیتراژ فیلم پایدار است و پس از آن داستان به این شکل روایت می شود : پرستو دیگر فردی مذهبی نیست. او تا پاسی از شب در بیرون از خانه سیر می کند و با مشتریان خوش رنگ و لعاب اش که صاحب ماشین های لوکس هم هستند، رابطه دارد. در یک شب حال مادر پرستو بد می شود و او برای گرفتن داروی وی به خیابان می آید اما هیچ تاکسی ایی در خیابان پیدا نمی شود تا اینکه مردی با ماشین شخصی او را سوار می کند. مرد فکر می کند که پرستو دختری فراری است و به همین جهت سعی می کند تا با او سر صحبت را باز کند اما چند دقیقه بعد کار این دو به زد و خورد می کشد! در این گیر و دار برادر پرستو بعد از 6 سال نزد خانواده بر می گردد و متوجه می شود که آبروی خانواده اش به دلیل رفتارهای پرستو خدشه دار شده و مردم محله نیز قصد دارند این خانواده را به دلیل مشکلات اخلاقی دخترشان از آنجا طرد کنند ...






کارگردان :



« زندگی با چشمان بسته » را رسول صدرعاملی کارگردانی کرده است. صدرعاملی کارگردانی است که با ساخت فیلمهایی درباره زندگی دختران جوان و مشکلات اجتماعی شان ، توانسته به جایگاه مناسبی در سینمای کشورمان دست پیدا کند. « من ترانه 15 سال دارم » تا به امروز موفق ترین فیلم او در مقام کارگردان بود که توانست افتخارات زیادی هم برای او به همراه بیاورد.  او همچنین سالها پیش فیلمنامه « می خواهم زنده بمانم » را نوشته بود که با کارگردانی ایرج قادری تبدیل به پرفروش ترین فیلم سال 1374 شده بود. در کارنامه صدرعاملی فیلمی با عنوان« شب » هم دیده می شود که هنوز بعد از گذشت چند سال از ساخته شدنش اش مجوز اکران نگرفته.





حواشی :



حواشی مربوط به اکران این فیلم در نوع خودش منحصر به فرد است. این فیلم بعد از مدتی بلاتکلیفی برای نمایش ، در نهایت تنها توانست مجوز اکران در  تهران را بدست آورد و شهرستان هیچ! ( البته در حال حاضر که این مقاله را می نویسم ظاهراً این مشکل برطرف شده ). این تصمیم عجیب و غریب  بدون شک در تاریخ سینمای جهان نمونه دومی پیدا نخواهد کرد. مشکل دیگر این فیلم جمع آوری پوسترهایش از سطح شهر بود که واکنش های مختلفی را به دنبال داشت. ظاهراً آنطور که صدرعاملی اعلام کرده بود ، دلیل جمع آوری پوستر این فیلم تصویر ترانه علیدوستی بود که با دستانی باز بر روی این پوستر قرار داشت!.






درباره فیلم « زندگی با چشمان بسته » :



« زندگی با چشمان بسته » در ادامه فیلمهای « دختری با کفشهای کتانی » ، « من ترانه 15 سال دارم » و « دیشب باباتو دیدم آیدا » ساخته شده. یعنی داستان دختر جوانی که مشکلات خانوادگی و اجتماعی دارد.



از چهره مردمی که به تماشای این فیلم آمده اند مشخص است که به دنبال یک فیلم خیلی خاص هستند!



اولین مشکل بزرگ « زندگی با چشمان بسته » اغراق در رفتار شخصیت های داستان است. اصلی ترین شخصیت اغراق شده فیلم پدر پرستو است. او مدام به مسجد می رود و هرکس را که لازم باشد نصیحت می کند اما حتی یک لحظه با دخترش درباره مشکلاتش صحبت نمی کند!



این پدر در یک صحنه عجیب چند لحظه ایی به یک چاقو خیره می شود و خود را آماده می کند تا با این چاقو به سراغ دخترش برود تا او را قمه قمه کند! فکرش را بکنید که بدون دلیل بخواهید دختر خودتان را تکه پاره کنید.



فیلم یک صحنه ی اسلشری هم دارد و آن زد و خورد پرستو با یک راننده است که در نوع خودش خیلی جالب است. در این صحنه سَرِ پرستو به داشبورد کوبیده می شود و پرستو هم یک لگد نثار راننده می کند که صورت اش را خونی می کند!



فیلم یک مشکل قدیمی ( که تقریباً در تمام فیلمهای ایرانی یافت می شود ) هم دارد و آن اینکه شخصیت ها به جای فکر کردن به راه حل مشکلاتشان، مدام بر سر و صورت خودشان می کوبند تا شاید مشکلشان حل شود!



شخصیت پرستو در فیلم هیچ پرداخت درست و حسابی ندارد و تماشاگر باید حدس بزند که چه به روز وی آمده که به این روز افتاده. اینکه یک دختر مذهبی که اتفاقاً خانواده اش هم مذهبی بوده ، یکدفعه دچار تحولات بنیادی در اعتقاداتش شود، نکته ایی است که فقط در یک فیلم ایرانی یافت می شود



وضعیت شخصیت علی بدتر از پرستو است. علی گذشته نامعلومی دارد؛ معلوم نیست به چه دلیل به دریا رفته ؟ اصلا آنجا چه کار می کند؟ و اینکه چرا بازگشته است.



صدرعاملی در « زندگی با چشمان بسته »  تنها توانسته داستان فیلمش را کم و بیش تعریف کند اما در شخصیت پردازی نتوانسته کاری از پیش ببرد. در کل می توان گفت که شخصیت های فیلم « زندگی با چشمان بسته » تنها یک مدل تک بعدی از آدمهایی هستند که با پیچیدگی چند برابر در جامعه امروز ایران وجود دارند.



فیلم یک مشکل عجیب هم دارد و آن استفاده از آب به عنوان نماد در تمام صحنه های فیلم است. اینکه در یک فیلم نماد وجود داشته باشد اتفاق خوبی است اما اینکه در این کار افراط شود می تواند منجر به بیزاری تماشاگر از هرچی نماد در فیلم است شود!. « زندگی با چشمان بسته » به شکل آزار دهنده صدای دریا را در پس زمینه دارد که برای تماشاگر دلیل وجود آن مشخص نیست. اینکه صدرعاملی قصد داشته با این کار نمادسازی کند درست اما آیا لازم نبود به تماشاگر هم دلیل این آب بازی ها توضیح داده شود!؟ جدای از صدای دریا ، تماشاگر در « زندگی با چشمان بسته » شاهد خیره شده شخصیت ها به آب ، باز و بسته کردن فلکه ی آب ( به همراه نگاه پر رمز و راز به آن ! ) ، کوچه و خیابان های خیس، اعتراف گیری به وسیله آب و در کل هرچیزی که آبی باشد خواهد بود.



در فیلم سکانسی وجود دارد که علی به اتاق پرستو می رود و در کشوی او سکه و سند و مقداری پول نقد می یابد و پس از آن ناگهان قاطی کرده و باور می کند که خواهرش مشکل اخلاقی دارد! ظاهراً فیلم قصد داشته با این صحنه ها تماشاگر را به اشتباه بیندازد که شخصیت پرستو مشکل دار است اما همه چیزی که تماشگر بعد از این سکانس متوجه می شود که این است که ذهن جناب سازنده مشکل داشته است!



این یکی از دیالوگ های فیلم است " تو یه راز داری که من چند ساله نگهش داشتم و هرشب کابوسش رو می بینم" !



نحوه باز شدن گره های داستان یکی دیگر از مشکلات فیلم « زندگی با چشمان بسته » است. در این فیلم امید ( پولاد کیمیایی )  چنان دم از داشتن راز می زند که تماشاگر فکر می کند این راز قرار است در یک لحظه حساس فاش شود اما این راز در یک سکانس خیلی ساده در کنار حوض و به شکلی کاملا ناشیانه برملا می شود. البته رازی هم که گفته می شود چندان مهم نیست!



« زندگی با چشمان بسته » دچار ممیزی های فراوانی شده که این موضوع سبب شده تا فیلم مدام قطع و وصل شود. به عنوان مثال سکانس جمع کردن امضاء از مردم به منظور اخراج خانواده پرستو از محله بی آنکه سرانجام واضحی داشته باشد، به حال خود رها می شود.



در زندگی با چشمان بسته » صحنه های کش دار زیاد است. یکی از این صحنه به این شکل رخ می دهد که مادر پرستو در حال نظاره کردن مردم محله است که در حال جمع کردن استشهاد برای محکوم کردن دخترش هستند. این صحنه در حالی رخ می دهد که هیچ سرانجام واضحی ندارد و تنها مدت زمان فیلم را افزایش می دهد. دیگر صحنه کش دار فیلم مربوط به پدر پرستو است که چند لحظه به یک چاقو خیره می شود بدون آنکه اتفاقی بیفتد! از این دست صحنه های خسته کننده در « زندگی با چشمان بسته » کم نیست.



این فیلم همچنین چند سکانس کاملا بی ربط به سوژه اش دارد که از جمله آن می توان به ملاقات مجدد پرستو با یک پسر که در ابتدای فیلم به او شماره داده بود اشاره کرد. فلاشبکی که در این لحظه زده می شود کاملاً غیرضروری است و هیچ کمکی به درک تماشاگر از شرایط موجود ندارد.


ترانه علیدوستی بهترین بازیگر فیلم است. ترانه یکی از بازیگران خوب ایرانی است که حداقل تا به امروز کلاس بالای بازیگری اش را حفظ کرده و در یک مسیر سالم قدم برداشته است. حضور او در « زندگی با چشمان بسته » غنیمتی است.



بازی حامد بهداد در نقش علی هیچ تفاوتی با فیلمهای گذشته بهداد ندارد. ظاهراً خودِ بهداد هم متوجه شده که با این نوع متد بازیگری اش ( طبق گفته خودش " الگوبرداری از مارلون براندو " ) در هر شرایطی که باشد، مردم او را قبول خواهند کرد!



بازی پولاد کیمیایی در « زندگی با چشمان بسته » نزدیک به فاجعه است. کافی است نگاهی به نحوه فریاد زدن او در صحنه ایی که در میان برگهای پاییزی است نگاهی بیندازید تا عمق فاجعه را درک کنید.



در عجبم که چرا نمایش این فیلم را در شهرستان ممنوع کرده اند! آیا مسئولین فکر می کنند مردم شهرستان با دیدن پرستو که از انسان مذهبی به غیر مذهبی تغییر کاربری می دهد، رفتاری مشابه را پیش می گیرند!؟




ارزش دیدن دارد؟


خب برای دیدن می تواند گزینه خوبی باشد. فیلم چند سکانس جالب مثل زد و خورد داخل ماشین دارد که حداقل در سینمای ایران تازگی دارد و فیلمبرداری فرج حیدری ( به خصوص در سکانس پارک ) هم قابل تحسین است. اما در نهایت باید بگویم « زندگی با چشمان بسته » فیلمی معمولی با حفره های اساسی در فیلمنامه اش است که نمی تواند مخاطب خاص اش را راضی نگه دارد. شاید سالها بعد تنها این فیلم را بخاطر جمع آوری تبلیغات شهری اش بخاطر بیاورند!






منتقد : میثم کریمی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.