• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2753)
يکشنبه 29/5/1391 - 2:58 -0 تشکر 518939
کارگاه سرایش

چگونه می‌توان شعر ساخت؟


در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوری‌اند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابه‌اند. اما در مرحله‌ی بعدی باید خود شما طرح حمله‌ی تازه‌ای را ابداع کنید. نابغانه‌ترین حرکت در دست بعدی به‌کار نمی‌آید.

طبیعت
مایاکوفسکی:

گفته‌ام و باز می‌گویم که من در اینجا نمی‌خواهم هیچ قاعده‌ای به دست بدهم که با آن کسی شاعر شود، یا با آن کسی به شعر گفتن بپردازد. چنین قاعده‌ای وجود ندارد. حقیقت این است که، کسی قواعد هنر شاعری را وضع می‌کند که شاعر نام دارد. من می‌خواهم درباره‌ی کارخود سخن بگویم، نه به‌‌عنوان آموزگار بلکه به نام دست‌اندرکار.

مقاله‌ی من جنبه‌ی علمی ندارد. من از کار خود سخن می‌گویم که به موجب مشاهدات و اعتقاد خودم، در اساس، با کار دیگر شاعرانی که کارشان شاعری است تفاوت اساسی ندارد.

برای صدمین‌بار با عطش فراوان این مثال را بگویم و از آن قیاس کنم: ریاضی‌دان کسی است که خلق می‌کند، کامل می‌کند، قواعد را گسترش می‌دهد. کسی که برای نخستین‌بار قائده‌ی «دو و دو می‌شود چهار» را وضع کرد ریاضی‌دان بزرگی بود هرچند که با گذاشتن دو ته سیگار پهلوی دو ته سیگار دیگر به این نتیجه رسیده باشد. تمام کسانی که بعد از او آمده‌اند، حتی کسانی که اشیاء بی‌نهایت بزرگ‌تر، مثلاً لکوموتیوها را با هم جمع کرده‌اند، ریاضی‌دان محسوب نمی‌شوند. این حقیقت به هیچ‌وجه اهمیت کار کسی را که به جمع لکوموتیوها می‌پردازد کاهش نمی‌دهد. کار چنین کسی، به هنگامی که کار حمل و نقل دچار اختلال است چه بسا که صدبار گرانبهاتر از فلان قائده‌ی ساده‌ی ریاضی باشد. اما نباید گزارش تنظیم و شمارش لکوموتیوها را به «انجمن ریاضیات» فرستاد و تقاضا کرد که آنرا مانند نظریه‌ی هندسی لوباچفسکی مورد مطالعه و بررسی قرار دهند.

در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوری‌اند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابه‌اند. اما در مرحله‌ی بعدی باید خود شما طرح حمله‌ی تازه‌ای را ابداع کنید. نابغانه‌ترین حرکت در دست بعدی به‌کار نمی‌آید. حریف وقتی در می‌ماند که حرکت شما غیر منتظرانه باشد، درست چون قافیه‌های غیرمنتظره در شعر. با توجه به این مطلب قواعد لازم برای شروع کار شاعرانه کدام است؟

نخست: وجود مسئله‌ای که حل آن جز با اثر شاعرانه غیرقابل تصور باشد.

دوم: استشعاری روشن یا بهتر بگویم احساس کردن تمایلات.

سوم: ماده و مصالح کار، یعنی کلمات. غنی کردن مداوم مخزن‌ها و انبارهای مغز از کلمه‌های لازم و بلیغ و کمیاب و ابداع شده و ترکیب یافته و جز اینها…

چهارم: وسایل و ابزار کار: قلم، مداد، ماشین‌تحریر، تلفن، لباسی که با آن بشود شب به گوشه‌ای پناه برد، دوچرخه‌ای که بشود به سردبیران سر زد، یک میز تحریر مجهز. چتری که بشود در زیر باران هم نوشت، مسکنی که چند قدم فضا داشته باشد، که برای کار لازم است. ارتباط با یک خبرگزاری که بفهمد در شهرستان‌ها چه چیزی جالب است ... و حتی پیپ و سیگار هم!

پنجم: داشتن عادت به کار و داشتن روش کار. کار روی کلمات. و این امر بی‌نهایت شخصی و انفرادی است و فقط بر اثر سال‌ها ممارست به دست می‌آید.

وزن

وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. می‌توان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورت‌هایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر. این امر موجب یک‌نواختی کلام نمی‌شود، زیرا ممکن است وزن چنان پیچیده و چنان به قالب آوردنش دشوار باشد که نتوان هیچ‌گاه به سرانجام کار رسید. حتی با چند شعر طویل…

وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. می‌توان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورت‌هایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر.

کسی که برای نخستین‌بار در زندگی قلم به دست می‌گیرد و می‌خواهد شاعر بشود احتیاجی به نوشته‌ی من ندارد. کسی به این مقاله نیاز دارد که بخواهد به رغم  همه‌ی موانع شاعر بشود. کسی که با علم به این نکته که شاعری دشوارترین کارهاست بخواهد از وسائل و عواملی که رنگ الهام به خود گرفته است اطلاع یابد. به‌عنوان نتیجه باید بگویم:

1-      شعر صنعت است. دشوارترین صنعت‌ها، پیچیده‌ترین صنعت‌ها.

2-      کارآموزی در کار شعر آن نیست که یاد بگیریم چگونه نمونه‌ی مشخص و محدودی از آثار شعری تدارک ببینیم بلکه مطالعه و بررسی وسایل همه جانبه‌‌ی کار شاعری است، مطالعه‌ی روش‌های علمی این صنعت است، که ما را در آفریدن روش‌های دیگر مدد می‌کند.

3-      نوآوری در موارد و مصالح کار، و نیز در اسلوب‌ها و روش‌ها، برای هر کار شاعرانه‌ای الزامی است.

4-      کار شاعر باید هر صبح و شام باشد تا بتواند به کار خود تسلط یابد و خزانه‌های شاعری را انباشته کند.

5-      داشتن یک یادداشت‌نامه و دانستن راه استفاده از آن مهم‌تر است تا بی‌خطا اوزان و معیارهای کهنه را آزمودن.

6-      بیهوده  است که کارخانه‌ی بزرگ شعرسازی بنا کنیم که آجر شعر بیرون بدهد. باید به جلفی‌ها و سبک‌سری‌های غیرعاقلانه‌ی شاعری پشت کنیم.

7-      شاعر باید در مرکز وقایع و رویدادها باشد. باید فرضیه‌ی اقتصادی بداند، زندگی واقعی را بشناسد. در دید علمی تاریخ نفوذ کند. اینها برای شاعر در قسمت اساسی کارش مهم‌تر از کتاب‌های قرون وسطایی اساتید خیال‌پرست است که به افکار کهنه رنگ ابدیت می‌بخشند.

8-      باید افسانه‌ی هنر بی‌اعتنا به سیاست را ریز ریز کرد.

9-      قضاوت‌های مبنی بر اتفاق و تصادف، داوری‌های انفرادی، ابراز سلیقه‌های بی‌اساس هنگامی به دور ریخته می‌شود که هنر را از دیدگاه صنعت ببینیم.

10-    آن‌طور که بعضی ادعا می‌کنند نمی‌توان «حکاکی» و شیوه‌ی پرداخت(تکنیک) شعری را به خودی خود دارای ارزش دانست. اما با این همه همین کار است که شعر را قابل استفاده می‌سازد. فقط با اختلاف در «وسایل» کار در قلمرو شعر است که تفاوت شاعران  آشکار  می‌شود. فقط با آگاهی و کوشش در راه بهتر شدن، گرد کردن مواد و تنوع  شیوه‌های کار است که از مبتدی، هنرمندی حرفه‌ای به وجود می‌آید.

11-   فضا و محیط شاعرانه‌ی روزمره نیز، مانند عوامل دیگر، در آفرینش آثار اصیل هنری تأثیر می‌گذارد. باید که حتی لباس‌های شاعر، و گفتگوهای خصوصی با همسرش نیز، بر اساس آفرینش شاعرانه‌ی او، با سایر مردم تفاوت داشته باشد.

کوشش من کوشش فروتنانه‌ای شخصی‌ است. کار من این است که از کارهای نظری دوستان زبان‌شناس استفاده کنم. این زبان‌شناسان و لغت‌شناسان باید درباره‌ی مواد و مصالح دوران ما کار کنند. و مستقیماً به مدد کار شاعرانه‌ای که در پیش است بشتابند.

what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:34 - 0 تشکر 521032

شعر و دستور زبان


قسمت اول:


شعر

در این كسی تردید ندارد كه درستی زبان از لحاظ دستوری، نخستین شرط سلامت آن است. رعایت قواعد دستوری نه تنها باعث درك درست و سالم شعر توسط مخاطب می شود بلكه در حفظ میراث زبانی هر ملتی هم اثر دارد چون اهل ادب، متولیان زبانند و در قدم اول، آنها باید حرمتش را نگه دارند و مانع شیوع نادرستیها شوند . صاحب قابوسنامه سخن خوبی دارد:



  1. « سخنی كه اندر نثر نگویند تو در نظم مگوی كه نثر چون رعیت است و نظم چون پادشاه. آن چیز كه رعیت را نشاید، پادشاه را هم نشاید .»


ولی در كنار توصیه ای كلی كه در رعایت دستور زبان می توان كرد، باید این را هم روشن كنیم كه این مجموعه قوانین از كجا آمده و میزان اعتبار آن تا چه حد است .



 زبان در بین انسانها به تدریج پدید آمده و نیز به تدریج كامل شده است . اهالی هر زبانی به مرور زمان حس كرده‌اند كه یك مجموعه واژگان با ترتیبهای متفاوت، می توانند معنی های گوناگونی داشته باشد. بنابراین به صورت قراردادی، شكلی خاص را در روابط واژه ها اختیار كرده اند كه ما اینك به آن دستور زبان می گوییم .


مثلا در زبان فارسی وقتی می گوییم « رستم دیو سپید را كشت .» شنونده در می یابد كه دیو سپید كشته شده است نه رستم چون به طور قراردادی پذیرفته است كه در چنین جملاتی نخست فاعل ذكر می شود و سپس مفعول. اگر بگوییم دیو سپید رستم را كشت با این كه تغییری در واژگان ایجاد نشده، دریافت شنونده دگرگون می شود. چرا؟ چون جای آنها عوض شده است .



« سخنی كه اندر نثر نگویند تو در نظم مگوی كه نثر چون رعیت است و نظم چون پادشاه. آن چیز كه رعیت را نشاید، پادشاه را هم نشاید .»


اگر فارسی زبانان ازقدیم عادت كرده بودند كه نخست مفعول جمله را ذكر كنند، شنونده امروزی نیز به همان عادت عمل می كرد و همان ملاك را دریافت خود قرا می داد. بنابراین آنچه دستور زبان گفته می شود، نه یك قانون آسمانی و ثابت بلكه مجموعه ای از قراداد هایی است كه اهالی یك زبان به طور طبیعی و تدریجی به آن گردن نهاده اند.


اگر این قرار داد در طول زمان تغییر كند دستور زبان هم تغییر خواهد كرد. مثلا فارسی زبانان پیشین گاهی اسمهای جمع عربی را دو باره با «ها»و«ان» فارسی جمع می بسته اند و چون همه جامعة فارسی زبان به این قرار داد گردن نهاده بوده، عیبی هم تلقی نمی شده چنان كه بیدل هم می گوید «تاراج اگر كل بود بدمستی اجزاها» ولی امروز ما این را نمی پذیریم.


دستور زبان قابل انعطاف است و اگر ما نتوانیم این انعطاف پذیری را بر خود همواركنیم ، نخواهیم توانست از همه قابلیتهای زبان به نحو شایسته ای بهره ببریم؛ چون بسیار اتفاق می افتد كه بیان برتر، چیزی خارج از محدوده زبان رایج را اقتضا می كند.


گفتیم كه دستور زبان ، مجموعه قرار دادهایی است كه به تفهیم و تفاهم بین گوینده و شنونده كمك می كند. حالا اگر گوینده به طور استثنایی در شرایطی قرار گرفت كه حس كرد با شكستن این قرار دادها بهتر می تواند با مخا طبش رابطه بر قرار كند، تكلیف او چیست؟ آیا حق دارد حوزه این قرار دادها را به طرز معقولی گسترش دهد؟ می گوییم بله حق دارد چون دستور زبان وسیله است نه هدف. شاعر حق دارد با افزایش حوزه اختیارات خویش به زبان قابلیت بیشتری از آنچه دارد ببخشد. این به معنای قانون شكنی نیست، بلكه تلاشی است برای تكامل بخشیدن به قانون. مثلاً مرحوم سلمان هراتی در شعر «با آفتاب صمیمی» از مرگ بابی ساندز ( مبارز ایرلندی كه بر اثر اعتصاب غذایی علیه انگلیس در گذشت) چنین تعبیر طنز آمیزی دارد:



شعر

وقتی بابی سندز را خود كشی كردند !



خود كشی یك فعل لازم است و او آن را به صورت متعدی بكار می برد. این ظاهراً خلاف قوانین دستور زبان استولی شاعر با این قاون شكنی می خواسته نكته ای را گوشزد كند؛ این كه عامل یا مسبب همین خود كشی هم دیگران بوده اند. می بینید كه اگر او بیان عادی و مطابق دستور زبان را بر می گزید، تمام لطف شعر از میان رفته بود. اكنون شعر طنزی دارد كه جز با همین قانون شكنی فراهم نمی شد.

what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:38 - 0 تشکر 521040

بیان شاعرانه


در میان تعریفها


شاعرانه

شعر، پدیده ای است كه با همه افراد جامعه بشری سر و كار دارد و هر یك از این افراد، بنا بر سطح فهم خود و انتظاری كه از شعر دارد، میتواند تعریفی برای آن داشته باشد. بنابراین نمی توان به طور مطلق تعریفی ارائه كرد و گفت كه شعر همین است و جز این نیست .



عده ای از منتقدان، به اشتباه پنداشته اند آن چه اصالت دارد، تعریف آنهاست و اگر یك اثر با تعریفی كه آنان یافته اند همخوانی نداشته، به این نتیجه قطعی رسیده اند كه آن اثر، شعر نیست. باید دانست شعر بودن یا نبودن آثار ادبی، وابسته به دیدگاه ما نیست. آثار درخشان شعری، وجود خود را ثابت و حضور خویش را بر فرهنگ ما تحمیل كرده اند.لجاجت در مرزبندی، فقط ما را از زیباییهایشان محروم خواهد كرد و بس.


كسانی گه می كوشند شعر بودن یا نبودن همه آثار ادبی را با تعریفِ برساخته خود مشخص كنند، به آن شخصیت اساطیری یونان قدیم شباهت دارند كه مردمان را می دزدید، روی تخت خوابی كه داشت، می خواباند و می كوشید قد آنان را با تخت خواب تنظیم كند; یعنی قد بلندها را سر می برید و قد كوتاه ها را آن قدر می كشید تا به همان اندازه بلند شوند. اینان نیز آثار ادبی را كمثله می كنند تا با تعریف دست ساخته شان برابر شوند .



ولی ما در عین حال، نیازمند شناخت شعر هستیم و این ایجاب میكند كه بدانیم برای ارزیابی هایمان به سراغ كدام دسته از آثار ادبی برویم و آنها را با چه معیاری بسنجیم. پس اگر تعریفی مطلق هم نمی توانیم یافت، باید حداقل تصویر روشنی از شعر در پیش چشم داشته باشیم. تعریفهایی كه آقای دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی عنوان زده است، جامعتر و دقیقتر به نظر می آید.


ایشان در تاب ادوار شعر فارسی، شعر را چنین تعریف میكند: « شعر گره خوردگی عاطفه و تخیّل است كه در زبانی آهنگین شكل گرفته باشد. » 


 با این تعریف، عناصر سازنده شعر، عاطفه، خیال، زبان، آهنگ و شكل هستند وكلام برای شعر بودن، باید از همه اینها برخوردار باشد. این تعریف ایشان، ساده و كاربردی است یعنی با آن، به راحتی می توان عناصر شعر را شناخت و آثارشعری را محك زد .



« شعر گره خوردگی عاطفه و تخیّل است كه در زبانی آهنگین شكل گرفته باشد.»


بیان شاعرانه


انسانها بنا بر نیاز خویش، صورتهای مختلفی از بیان را برمی گزینند واین خاصیت زبان است كه برای انتقال یك مفهوم، غالباً می توان بیش از یك شكل بیانی داشت. مثلاً از مرگ یك انسان می توان به این صورتهای گوناگون خبر داد :


 شاعرانه

1 ـ مُرد


2ـ فوت كرد


3ـ درگذشت


4ـ رحلت كرد


5ـ به عالم بالا كوچ كرد


6ـ كبوتر روحش به ملكوت اعلی پرواز كرد


7ـ روحش در جوار حق مسكن گزید


8ـ ما را تنها گذاشت


9ـ هم ‏پیر سلامت و هم‏نقش عافیت / از دیده نظاره گران در نقاب شد


و اگر شخصِ متوفا، فردی نا پسندیده بوده و مرگش موجبات خرسندی دیگران را فراهم آورده باشد، ممكن است بیان به این سوی بگراید :


10ـ به درك واصل شد


11ـ به دوزخ متصل شد


12ـ سقط شد


13ـ شرّش كم شد


14ـ از مرگ، به یك تپانچه بر خاك افتاد



این چهارده عبارت، همه از واقعیت واحدی خبر میدهند ولی بار عاطفی آنهایكسان نیست. جمله اول، همان خبر است در عادیترین شكلش یعنی بدون تمایز وتأثیری ویژه .


جملات دوم و سوم هم كمابیش چنین هستند ولی به هر حال، نشان می دهند كه ازمرگ شخص محترمی سخن گفته شده است .در جمله چهارم كمابیش حس می شودكه گوینده برای شخصِ درگذشته اعتباری قائل است. در سه جمله بعدی، مشخص است كه از شخصی بسیار ارجمند و عزیز سخن در رفته . جمله هشتم روشن می كند كه گوینده سخن هم از مرگ متوفّا ناراحت شده است ،جمله عبارت نهم، در واقع یك بیت شعر است از خاقانی شروانی كه در رثای محمد بن یحیی سروده است. از سوی دیگر، عبارتهای نهم تا سیزدهم، خرسندی گوینده از مرگ كسی را می رسانند و البته آخرین آنها، مصراعی است از انوری ابیوردی درباره «جوهر»، خادم مخصوص سلطان سنجر سلجوقی كه گویا شاعراز مرگ او خرسند بوده است در عبارت اول ملاحظه می كنید كه ما برای بیان یك پدیده ـ مثل مرگ ـ می توانیم صورتهای گوناگونی داشته باشیم.


 بعضی از این صورتهای بیانی، كاملاً معمولی و عادی اند و بیش از یك آگاهی رسانی ساده ودر حداقل ممكن، كاری نمی كنند. ولی برخی دیگر وظیفه ای مهمتر برعهده دارند و كمابیش از حالت روحی و عاطفی گوینده حكایت میكنند .


شاعرانه

در میان عبارتهای بالا، جمله نخست فقط از واقعیت خبر می دهد و بیش از آن كاری نمیكند; یعنی با شنیدن آن، نمیتوان از هویّت كسی كه مرده است مطلع شد و حالت عاطفی گوینده را دریافت. دیگر عبارتها كمابیش از بیان متعارف و واقعی دورند .


اینها ممكن است كاملاً مطابق با واقعیت بیرونی نباشند ولی از واقیتهای پنهان دیگری در عواطف و حالات درونی گوینده خبر میدهند. وقتی گوینده می گوید «كبوتر روحش به ملكوت اعلی پرواز كرد.» خودش میداند كه روح، كبوترـ به معنای لغوی اش ـ نیست و جالب این كه شنونده هم این را میداند; گویا هر دو توافق كرده اند كه این بیان را پذیرند و بلكه بیشتر از بیان معمولی بپسندند . در واقع از این جا ما وارد قلمرو بیان شاعرانه شده ایم.

what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:46 - 0 تشکر 521062

شناخت عناصر شعر



قسمت دوم:


از بیان شاعرانه تا شعر


شعر

جامعه بشری برای این كه یك سخن برتر را به عنوان شعر بپذیرد، چنین خواستهایی از آن دارد:



  1. منطق گفتار، متفاوت با منطق عادی ما باشد.

  2. ساختار زبانی متفاوتی در آن به كار رفته باشد.

  3. تناسبهایی از جهات مختلف در آن سخن حس شود.

  4. آن سخن، یك مجموعه نظام دار باشد به گونه ای كه خواننده خود را با یك اثرادبی متشكل روبه رو ببیند.

  5. گوینده از ایجاد آن سخن، هدف خاصی داشته باشد یعنی آن بیان ویژه را برای تأثیری ویژه اختیار كرده باشد.



شناخت عناصر شعر


تا این جا به این نتیجه رسیدیم كه شاعر با مددگیری از قابلیتهایی، سخن را از حد گفتار عادی فراتر می برد. این قابلیتها، گوناگون هستند یعنی كارهای بسیاری برای این تمایزبخشی به كلام می توان كرد. منتقدین برای سهولت، این قابلیتهای گوناگون را دسته بندی كرده و بر هر كدام نامی نهاده اند. به كمك این دو بیت شعر از حافظ می توان با بعضی از آنها آشنا شد:


















بیا كه قصرِ امل سختْ سست بنیاد است



بیار باده كه بنیاد عمر برباد است


غلام همّت آنم كه زیر چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد، آزاد است




پیش از همه، این آشكار است كه ما با مجموعه ای از واژه ها و جملات روبه روییم.این اثر به عنوان یك پدیده هنری، در این قالب ارائه شده; چنان كه مثلاً یك اثر نقاشی در قالب بوم و رنگ ارائه می شود یا یك قطعه موسیقی درقالب صداها. زبان، عنصر و ماده اولیه شعر است و البته خود می تواند كاملاً عادی انتخاب شود یا با تمایزها و برجستگی هایی كه در آینده از آنها سخن خواهیم گفت.




شاعر با مددگیری از قابلیتهایی، سخن را از حد گفتار عادی فراتر می برد. این قابلیتها، گوناگون هستند یعنی كارهای بسیاری برای این تمایزبخشی به كلام می توان كرد. منتقدین برای سهولت، این قابلیتهای گوناگون را دسته بندی كرده


و بر هر كدام نامی نهاده اند.




بارزترین برجستگی ای كه در این دو بیت شعر نسبت به بیان عادی می توان یافت، نوعی آهنگ است به گونه ای كه همه سطرها، یك نظام آوایی ویژه را نشان میدهند. اگر همان سطر دوم را به این صورت تغییر دهیم: «باده بیاوركه بنیاد عمر بر باد خواهد بود» دیگر آن آهنگ حس نخواهد شد. به این تناسب آوایی، وزن میگوییم.


تمایز دوم، در آخر سطرهای اول، دوم و سوم خود را نشان میدهد، یعنی تكرار كلمه « است» و پایان هماهنگ كلمات «بنیاد»، «برباد» و «آزاد».به این نوع تناسب، ردیف و قافیه میگوییم. اگر كمی دقیقتر نگاه كنیم، رابطه های دیگری هم بین اجزاء كلام به چشم میخورد مثل تضاد بین «سخت» و «سست»;


تناسب بین «باده» و«باد» و رابطه بین «رنگ» و «كبود». اینها را تناسب لفظی و معنوی می توان نامید. و نوع دیگرِ برجستگی بیان، قدری مخفیتر است یعنی به شیوه نگاه شاعر به پیرامون برمیگردد.


شاعرانه

او شباهتی معنوی بین «امل» و «قصر» یافته و از « قصر امل» سخن میگوید.


در حالی كه در عالم واقع چنین چیزی وجود ندارد. در سطر بعدی هم «عمر» ، بنایی تصور شده كه میتواند « بنیاد» داشته باشد. این نیز چیزی است خارج از محدوده واقعیتهای عینی. سپس سخن از «غلام همّت كسی بودن» به میان آمده درحالی كه در عالم واقع، انسان می تواند غلام خود فرد باشد نه همّت او. «رنگ تعلق» در سطر بعد هم چنین چیزی است یعنی رنگ كه پدیده ای مادی است و به حس بینایی مربوط می شود، به یك مفهوم غیرمادی و غیرقابل دید نسبت داده شده است.این شكل نگاه را كه اتفاقاً از مهمترین وجوه تمایز شعر است، خیال می نامیم.

what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:47 - 0 تشکر 521063

عوامل موثر در حالت موسیقایی وزن شعر پارسی     



مقدمه:


وزن



کتاب

«وزن نوعی تناسب است»


. تناسب کیفیتی است حاصل از ادراک وحدتی در میان اجزای متعدد که اگر در مکان واقع شود، آن را قرینه می خوانند و اگر در زمان اتفاق افتد، وزن نامیده می شود.

هدف کلی


می دانیم که هر شعری با توجه به محتوا و حالت عاطفی اش به طور طبیعی پذیرای وزنی سبک یا شاد و سنگین یا غم انگیز است. یعنی شاعر خوب هرگز وزنی را آگاهانه برای شعر خود برنمی گزیند، بلکه وزن شعر با محتوای آن هم زمان به او الهام می شود. اکنون ما برآنیم تا عواملی را که در پیدایش وزن های سبک یا شاد و سنگین یا غم انگیز موثرند، در این نوشته به تفصیل بازنماییم.


عوامل موثر در چگونگی و حالت موسیقیایی وزن شعر پارسی عبارتند از :


یک) نسبت هجاهای کوتاه به هجاهای بلند :


اصولا در زبان فارسی واژگانی که شماره ی نسبی هجاهای کوتاه «شدید» در آن ها نسبت به هجاهای بلند بیشتر باشد، حالت عاطفی شدیدتر یا مهیج تری را به شنونده یا خواننده القاء می کنند و به عکس، واژگانی که شماره ی نسبی هجاهای بلند «ضعیف» در آن ها نسبت به هجاهای کوتاه بیشتر است، موجب حالت عاطفی ملایم تر و سنگین تری در مخاطب می شوند. از آنجا که ساختمان واژگان زبان فارسی به گونه ای است که هجاهای کوتاه آن کم تر از هجاهای بلند است، معمولا زیادترین حد هجاهای کوتاه نسبت به هجاهای بلند در اوزان شعری نصف به نصف است. اینک برای نمونه دو وزن گوناگون را در ابیات ذیل با هم مقایسه می کنیم


مُرده بُدم، زنده شدم؛ گریه بُدم، خنده شدم               دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم



روزگارست این که گه عزت دهد، گه خوار دارد      چرخِ بازیگر ازین بازیچه ها بسیار دارد



وزن نخست که هر مصراع آن از چهار «مفتعلن» تشکیل شده، نسبت هجاهای کوتاه به بلندش هشت به هشت است؛ اما وزن دوم در هر مصراع چهار «فاعلاتن» دارد که این نسبت در آن چهار به دوازده است؛ یعنی هجاهای بلند آن سه برابر هجاهای کوتاه است. پس وزن نخست باید تندتر و مهیج تر باشد و چنین است.


رنگها

همچنین وزن «مُفتعِلُن، فاعِلُن، مُفتعِلُن، فاعِلُن» بیت :


آه که دریای عشق بار دگر موج زد             


 وز دل من هرطرف چشمه ی خون برگشاد



با نسبت هجاهای کوتاه به بلندِ شش به هشت تندتر و شادتر است از وزن «فاعلاتن، فاعلن، فاعلاتن، فاعلن» بیت :


گر به بستان بی تویم، خار شد گلزار ما          


 ور به زندان با توایم، گل بروید خار ما


زیرا نسبت هجاهای کوتاه به بلند آن کمتر از بیت پیشین (یعنی چهار به ده) است.



دو) ترتیب قرار گرفتن هجاهای کوتاه و بلند :


دیدیم که هجاهای کوتاه مانند آهنگ های تند، شاد و هیجان انگیزند؛ ولی آیا تنها همین عامل در حالت موسیقایی وزن دخالت دارد ؟ آیا زیاد بودن شماره ی نسبی هجاهای کوتاه همیشه و به طور یکسان وزنی تند و شاد پدید می آورد ؟ پاسخ این سوال منفی است؛ اگر دو وزن ذیل را که نسبت هجاهای کوتاه به بلند، در هر دو، شش به هفت است، مورد توجه قرار دهیم، موضوع بهتر روشن می شود :


دی سحری بر گذری گفت مرا یار            شیفته و بی خبری، چند ازین کار ؟!


«مُفتعِلُن، مُفتعِلُن، مُفتعِلُن، فَعْ»؛


ای ستاره ها که بر فراز آسمان               بر جهان ما نظاره گر نشسته اید !


«فاعِلاتُ، فاعِلاتُ، فاعِلاتُ، فَعْ».


می بینیم که علی رغم یکسان بودن نسبت هجاهای کوتاه به بلند در هر دو، وزن بیت نخست، شاد و ضربی و رقص انگیز است؛ در حالی که وزن بیت دوم، سنگین و غمناک به نظر می رسد. پس عامل دیگری نیز در حالت موسیقایی وزن دخالت دارد و آن، ترتیب قرار گرفتن هجاهای کوتاه و بلند است؛ زیرا در بیت نخست، ترتیب هجاهای کوتاه و بلند به صورت دو هجاهای کوتاه در میان دو هجای بلند است، ولی در بیت دوم، به طور متناوب، یعنی یک هجای بلند و یک هجای کوتاه، یک هجای بلند و یک هجای کوتاه و اختلاف دو وزن تنها در همین عامل است.


مقایسه ی این دو وزن با سه وزن زیر که در تعداد و نسبت هجاهای کوتاه و بلند، با آن دو وزن یکسانند، بر نقش عامل ترتیب هجاهای کوتاه و بلند در حالت موسیقایی وزن بیشتر تاکید می کند.


کو آنکه ز غم دست به جایی زدمی ؟          یا در طلب وصل تو راهی زدمی ؟


«مَفعولُ، مَفاعیلُ، مَفاعیلُ، فعَلْ» که مساوی است با وزن :


«مُستفعِلُ، مُستفعِلُ، مستفعِلُ، فعْ»؛ این وزن که وزن اصلی رباعی است، وزنی شاد و خوش است.


بنفشه رُسته از زمین به طرف کُهسار          و یا گسسته حور عین ز زلف خود تار


«مَفاعِلُن، مَفاعِلُن، مَفاعِلُن، فَعْ»؛ این وزن، ضربی و یکنواخت و نسبتا شاد است.


خُنک آن را که به علم و به عمل              هر شب به سرای اندر با فرش و ازار آید


«فَعَلاتُن، فَعَلاتُن، فَعَلاتُن، فَعْ»؛ که وزنی سنگین است. چون در این اوزان، نسبت هجاهای کوتاه و بلند یکسان (یعنی شش به هفت) است، با درنظر گرفتن ترتیب توالی هجاها، می توان نتایج زیر را گرفت :


قلم

1) هجاهایی که دارای نظم های زیرند، شادند :


1. دو هجای کوتاه میان دو هجای بلند«مُفتَعِلُن »؛


2. دو هجای کوتاه بعد از هجای بلند«مُستَفعِل »؛


3. هجاها متناوب و در آغاز هجای کوتاه «مَفاعِلُن» .


2) هجاهایی که دارای نظم های زیرند، سنگین و ناشادند :


1. دو هجای بلند بعد از دو هجای کوتاه «فَعَلاتُن »؛


2. هجاها متناوب و در آغاز هجای بلند «فاعِلاتُ» .



به هر حال عامل «نظم» در حالت موسیقایی وزن بسیار تاثیر دارد. برای بهتر دریافتن رابطه ی ترتیب هجاهای کوتاه و بلند با حالت موسیقایی وزن، دو بیت زیر را که وزن آن ها متفاوت اما واژگان و مضمونشان یکسان است، در نظر می گیریم :


یار ز من دل ربود، یار ز من رخ نهفت         یار ز من جان بخواست، یار دل از من برُفت



ز من دل ربود یار، ز من رخ نهفت یار         ز من جان بخواست یار، دل از من برُفت یار


شعر نخست که بر وزن «مُفتَعِلُن، فاعِلُن، مُفتَعِلُن، فاعِلُن» است، بسیار تند و ضربی و سبک و شاد است و وزنِ بیت دوم «مَفاعیلُ، فاعِلُن، مَفاعیلُ، فاعِلُن»، سنگین تر و آرام تر است.


دو بیت زیر که نسبت هجاهای کوتاه و بلند آنها یکسان (هردو هشت به هشت) است، نیز رابطه ی ترتیب هجاهای کوتاه و بلند را با حالت موسیقایی وزن، به خوبی نشان می دهند :


نه شبم، نه شب پرستم، که حدیث خواب گویم              چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گویم



صنما ! خرگه توام که بسازی و برکـَنی             قلمیم به دست تو که تراشی و بشکنی


وزن نخست «فَعَلاتُ، فاعِلاتُن، فَعَلاتُ، فاعِلاتُن» تند و پر جذبه است، ولی وزن دوم «فَعَلاتُن، مَفاعِلُن، فَعَلاتُن، مَفاعِلُن»، ضربه ای و مقطع با مضمونی شاد و در عین حال با صلابت؛ زیرا در دو بیت فوق، ارکان متفاوتند.


اهمیت ترتیب هجاهای کوتاه و بلند تا به آن پایه است که وزن : «مَفعولُ، مَفاعیلُن، مَفعولُ، مَفاعیلُن» بیت :


کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد            یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد



با نسبت هجاهای کوتاه به بلندِ چهار به ده، علی رغم مضمون حزن انگیزش، تندتر و شادتر است از وزن : «فَعَلاتُن، مَفاعِلُن، فَعَلاتُن، مَفاعِلُن» بیت :


صنما ! خرگه توام که بسازی و برکـَنی                 قلمیم به دست تو که تراشی و بشکنی


که نسبت هجاهای کوتاه به بلندش هشت به هشت است.



سه) تغییر طولی مصراع ها :


با بررسی بیشتر درمی یابیم که عامل دیگری نیز در تعیین حالت و کیفیت موسیقایی وزن، نقشی بسزا ایفا می کند؛ چنان که این عامل، دو عامل پیشین را در این موضوع تحت الشعاع خود قرار می دهد و آن، چیزی جز تغییر طولی مصراع ها نیست. برای مثال اگر وزن «هزج مثمن سالم» را با «هزج مسدس سالم» مقایسه کنیم، می بینیم که اولی وزنی شاد و خوش است و نیز کاربردی بیشتر دارد، ولی دومی چندان شاد نیست و کاربردی بسیار کم دارد.


1. وزن «هزج مثمن سالم»(مَفاعیلُن، مَفاعیلُن، مَفاعیلُن، مَفاعیلُن) :


به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم            بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم



2. وزن«هزج مسدس سالم»(مَفاعیلُن، مَفاعیلُن، مَفاعیلُن) :


شب دوشینه در سودای او خفتم                        وزان امروز با تیمار و غم جفتم


این موضوع در مورد دیگر ارکان عروضی مانند «فاعِلاتُن»، «مُستَفعِلُن» و «فَعَلاتُن» نیز صدق می کند. به طور کلی وزن «مثمن سالم» از «مسدس سالم» خوش تر است.


پر

رابطه ی طول مصراع ها با کیفیت موسیقایی وزن، در بحوری که دارای ارکانی گوناگون هستند، بیشتر محسوس است. مثلا وزن :«مَفعولُ، مَفاعِلُن، مَفاعیلُن، فَعْ» که از گونه های وزن رباعی است، وزنی خوش و نرم است :


از شمع سه گونه کار می آموزم             


می گریم و می گدازم و می سوزم



حال اگر از آخر این وزن یک هجا حذف کنیم، «مَفعولُ، مَفاعِلُن، مَفاعیلُن»، وزنی سنگین و باصلابت می شود :


ای خواجه ! جهان بس حیلی داند                


 از غدر همی به جادوی ماند



ولی اگر از آخر آن دو هجای بلند حذف کنیم «مَفعولُ، مَفاعِلُن، فَعولُن»، وزنی تند و ضربی و شاد به دست می آید :


ای غره شده به پادشاهی !                بهتر بنگر که خود کجایی


چنانکه می بینیم در این سه وزن، تغییر نسبت هجاهای کوتاه به بلند بر تغییر طولی وزن، عاملی فرع است زیرا از وزن نخست یک هجا کاستیم، وزنی خوش به وزنی با صلابت و سنگین بَدَل شد، اما بار دیگر که دو هجا کم کردیم، وزنی تند و ضربی و شاد بدست آمد؛ حال آن که اگر تغییرِ نسبت، عامل اصلی می بود، می بایست با حذف یک هجای بلند دیگر، وزن سنگین تر می شد.




بن نوشت ها :


رجایی، احمدعلی : پلی میان شعر هجایی و عروضی، انتشارات قدس، 1355.


شفیعی کدکنی، محمدرضا : موسیقی شعر، تهران : سخن، 1358.


شمیسا، سیروس : عروض سال چهارم دبیرستان، 1359.


فرزاد، مسعود : مجموعه ی اوزان شعر فارسی، مجله ی خِرد و کوشش، دفتر چهارم، شیراز، 1349.


 ... : معیارالاشعار، تهران : 1320.


ناتل خانلری، پرویز : وزن شعر فارسی، تهران : انتشارات دانشگاه، 1345.


نجفی، ابوالحسن : «درباره ی طبقه بندی وزن های شعر فارسی»، مجله ی آشنایی با دانش، ش 7، فروردین 1359.


وحیدیان کامیار، تقی : وزن و قافیه شعر فارسی، چاپ اول، تهران : مرکز نشر دانشگاهی، 1367.



what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:47 - 0 تشکر 521064

شعر در ایران پیش از اسلام


قسمت اول از سلسله مباحث " عروض بیاموز "


اشاره :



  1. شاید تا قبل از قرن نوزدهم در سراسر جهان یکی از ذاتیات شعر موزون بودن و آهنگین بودن آن بود دیدگاهی که تا هم اکنون نیز به رغم تغییر بسیار در ذائقه ادبی انسان مدرن کماکان اهمیت خود را مخصوصا در ادبیات فارسی و عربی حفظ کرده است . هنوز هم برای ما شعری ویژگی های حرفه ای تری دارد که وزن عروضی داشته باشد .

  2. عروض علمی است که درباره اوزان و بحور اشعار و میزان منظوم بودن سخن بحث می کند . عروض بر وزن فعول در حقیقت اسم مفعول به معنای " معروض علیه" است یعنی آنچه شعر به آن عرضه می شود  تا موزون و ناموزون بودن آن باز شناخته شود. این علم در ادبیات عرب و فارسی بسیار دقیق و عمیق است اما با وجود تفاوت های زیاد ماهیت زبانهای لاتینی- برای مثال- در زبان انگلیسی  هم به نوعی عروض بر می خوریم . در ادبیات انگلیسی عروض علاوه بر وزن کلی شعر به دیگر جنبه های فنی نظم مثل قافیه ، پاره شعر و حتی جناس آوایی هم می پردازد ، این در حالی است که هر کدام از موضوعات یاد شده در ادبیات فارسی برای خود شاخه ای مجزا و علمی دارند .

  3. تبیاد در تلاش خود برای ایجاد آشنایی هرچه بیشتر  شما عزیزان با ادبیات ایران و جهان سلسه مباحث " عروض بیاموز " را به تناوب ارائه خواهد کرد و شما را با نحوه سنجش وزن شعر و و تشخیص اوزان شعر فارسی آشنا خواهد ساخت .

  4. و بهترین نقطه را برای شروع ، نقطه شروع شعر فارسی دیدیم! ازین رو پیشنهاد ما به شما مطالعه اجمالی در شکل گیری شعر فارسی است که از کتاب " شناخت شعر " تقدیمتان می کنیم .



شعر در ایران پیش از اسلام
كتیبه‌های گنج‌نامه


شعر کلامی است تنیده ز دل که در آن نوعی از وزن بتوان یافت. زیرا «در هر یک از زبانهای دنیا، اگر شعری هست، موزون است و شعر بی وزن یا منثور از مخترعات شعرای قرن نوزدهم فرانسه بوده و تجدد خواهان زبانهای دیگر، از ایشان اقتباس کرده اند.»( وزن شعر فارسی، دکتر پوریز ناتل خانلری، ص 6)


این شیوه ی سخن از دیرباز در کشور ما مورد قبول بوده است و بی سبب نیست که زردشت پیامبر باستانی، رازها و نیازهای آسمانی خویش «گاثاها» را با اهورامزدا به کلام منظوم بیان داشته است. لفظ گاثا خود نیز به معنی سرود است و بخشی از اوستان که گاثه ها خوانده می شود اشعاری است موزون، که نوعی از ترکیب بندهای بدون بند است و از یازده تا نوزده سیلاب پدید آمده است(شعر در ایران، شادروان بهار، ص 73.)


 از گاثه ها که بگذریم، یشتها نیز منظوم است ولی اوزان آن با گاثه ها یکسان نیست. وزن شعر در بیشتر پشتها هشت هجایی(1) است و در میان آنها اشعار ده و دوازده هجایی نیز یافته اند. افسوس که از روزگار ماد و هخامنشی و اشکانی سرودهایی بر جای نمانده است تا بتوانیم درباره شعر در آن زمانها بدرستی داوری کنیم. اگرچه برخی از محققان برآنند که عبارتهایی که در آغاز چند کتبیه ی هخامنشی تکرار شده سرود یا دعایی منظوم است(یک قطعه ی منظوم در پارسی باستان، از شادروان دکتر محمد معین) ولی این نکته نمی تواند مبین چگونگی و ماهیت شعر در آن روزگاران باشد. خوشبختانه از عهد ساسانی کلام منظوم کم نیست و آنچه از آن ایام برجای مانده می تواند چراغ راه قضاوت راستین قرار گیرد. نخستین سخنی که از آن روزگاران نشانی از شعر دارد کلام «مانی» است که برخی دوازده هجایی و بعضی نه هجایی است. شعر دوازده هجایی مانی شاید از کتاب شاپورگان وی باشد، زیرا «مانی»؛ کتب خود را به خط و زبان «سریانی» نوشته، جز شاپورگان که به فارسی تدوین شده است. این کتاب تا روزگار ابوریحان بیرونی نام و نشانی داشته، زیرا ابوریحان در «آثار الباقیه» قسمتی از آن را آورده است. این اثر امروز در دسترس ما نیست ولی صحایفی از آن در شهر تورفان به دست آمده است که به خطوط پهلوی، سغدی و ایغوری است، در این سخنان که از نوع اشعار هجایی است، از آفرینش جهان مادی و ظهور اهریمن و پدید آمدن آسمان و زمین بحث شده و جای به جای قطعه های ادبی و لطیف در توصیف جهان و درخت نور دارد که دل انگیز و شیواست.


اینک قطعه ای دوازده هجایی از آن را نقل می کنیم:


                                             خور خشیت ی روشن            ادپور ماهی بر ازاگ


                                             روژنداد برازند                    از تنواری اوی (درخت)


                                             مروانی بامیوان                   اوی وازند شادیها


                                             وازند کبوتر(اد؟)               فرشه مروی و سپ (گونک؟)


                                            سر اوینداد آواژند (؟) ی کنیکان،


                                            یستایند (هماگ؟) تنورای اوی (درخت؟)



ترجمه ی این قطعه به فارسی چنین است:


خورشید روشن و ماه تمام برازنده ،


روشنی دهند و برازندگی نمایند از تنه ی آن درخت


مرغان روشن دل سحری آوزا دهند به شادی


سخن گویند، کبوتران و طاووسان (پرستو) و همه «گونه» مرغان


سرود گویند (و) آواز خوانند (...؟) دختران.


ستایش نند (همگی)... تنه ی آن درخت را(رساله ی مانی، نوشته ی شادروان بهار.)



تقطیع مطلع این اشعار چنین است:


خور  خشی    تی    رو   شن     اد     پور    ما    هی    ب     را     زاگ


–         –         –        –      –      –      –      –      –     U      –      –    



نمونه ای از شعر نه هجایی مانی:


کتیبه داریوش

هپت اپاختر پرزید، اد دو


ازدهاگ آگوست او گیشت


اد پدهان ی ایردوم آسمان


ال آگوست، اوشان پد وانگ


انپسین(!) گردنیدن رای، نرو ما یک


فرستگ دو ابر گمارد


اوشان دودی ال او دیمند، اد


باریست ی روشن، اهراپت، اد


اژ واد اد روشن، آب اد آذور


اژ گومیرشن پارود، روشن


رهی دو، هان ی خورخشید، اژ


آدوراد روشن پدپنژ بربسپ


فرهرین وادین روشنین، آیین


او آذورین، او دواژده در.



ترجمه ی این قطعه این است:


هفت اختر را بر چبید (یعنی – نصب کرد) و دو


اژدها را بر بست و مقید ساخت


و بدان آسمان زیرین بر


بداشت شان و برای


گردانیدن آن آسمان، نرو ماده


دو فرشته بر گماشت



ایشان (عناصر مختلط نور و ظلمت که در عالم ظلمانی به چنگ اهریمن اسیر بودند) دیگر بار به سوی ویمند(2) و دربار «حصار» شتافتند و از باد و آب روشن و آتشی که از ریزش رسوب کرده، روشن،


گردونه ی دوگانه ی آتشین برای خورشید (ساخت) و پدر روشنایی، پنج باروی، فروهری و بادی و آب روشن


و آتشین و دوازده در(شعر در ایران، نوشته ی شادروان بهار، ص 17-16.)



تقطیع مطلع قطعه ی فوق چنین است:


هپت     ا       پاخ   تر     پر    زید      اد     دو


U–    U      –      –      –      –      –          U


what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:47 - 0 تشکر 521065

شعر در ایران پیش از اسلام



قسمت دوم از مباحث : عروض بیاموز


در ادامه معرفی اشعار هجایی قبل از اسلام در ایران باید به کتبیه ی حاجی آباد اشاره کرد  که به وزن هشت هجایی است. این کتیبه یک قطعه شعر است که کریستن سن آن را از قول اندریاس پهلوی دان در مجله ی کاوه آورده است و در آن به تیرادازی شاهپور اول و ساختن عمارتی اشارت دارد و با سخنانی از شاهپور که در وزن هشت هجایی نظم شده است پایان می یابد، آن قطعه این است:


کتیبه


کی چیذاغی الندری


چیذی کی دستی نیوی است


هان پاذی پذ این درکی


ایونها ذی و تیری


اوهان چیذاغی ایواستی


پس کی تیری او هان چیذاغ


اوگندی ادی دستی نیو



که ترجمه ی آن چنین است:


مردی که او این بنا به سوی مغرب بنا کرده و دستش نیکوست. پای در این دره نهاده و تیری به جانب این بنا انداخت. پس مردی که تیر به جانب این بنا انداخت دستش نیکوست.


که تقطیع مطلع آن چنین است:




کی    چی   ذا     غی      ا     لن      د    ری


  –       –      –       –       U      –      U     –




دیگر یادگار زریران است؛ که به زودی به طور مفصل آنرا معرفی خواهیم کرد.


در کتاب حماسی (ایاتکار زریران) اشعار هفت هجایی وجود دارد، از آن جمله است سخنان جاماسپ که از گزارش رزم فردای «گشتاسپ» با «ارجاسپ» پادشاه هونها خبر می دهد:



گوید جاماسپ ی بیتاش


او وه کی اچ مات نی زات


ایوب چون (اچ مات) زات مرد


ایوپ اچ اپرنایی


گیه، اوپتمان نی رسید؛


فرتاک این هم پت گوپند،


تک پوتک او وراژ پووراژ


وس مات اپاک، پوهر، اپی پوهر


وس پوهر اپی، اپیتر


وس اپیتر اپی پس


وس برات اپی برات


او وس کن ی شوی اومند


(کی شان) اپی شوی بوند



ترجمه ی قطعه فوق این است:



گوید جاماسپ حکیم


آن کس بهتر که از مادر نه زاد


یا از جوانی و برنایی گی


به سر حد کمال نرسید


فردا این دو دسته فرو کوبند


دلیر به دلیر و گراز به گراز(گوییا «گراز» در اینجا به معنی دلیر و شجاع به کار رفته است.)


بس مادر سردار بی پسر


بس پسر بی پدر


بس برادر بی برادر


و بسیاری زنان شوی دار (و بس زن شویمند)


که آنان بی شوی شوند



تقطیع نخستین سخن جاماسپ چنین است؛




او    وه     کی     اچ     ما        نی        ذات


U     –       –       –       –         –          –




درخت آسوریک:


درخت آسوریک رساله ای است در مناظره ی «نخل و بز» و از شیوه ی کلمات چنین حدس زده اند که دور نیست از روزگار اشکانیان باشد، گرچه این کتاب دارای اوزان هجایی رسایی نیست و به نثر شبیه تر است، اما برخی قسمتهای آن که کمتر آسیب دیده، وزن زن خود را کمابیش حفظ کرده است. اصل این اشعار، دوازده هجایی است. اینکه چند بیتی از آن؛



درختی رست است تر اوشتر و آسوریک


بنش خوشک است سرش هست تر


ور گش(کنیا) نی ماند


برش ماند انگور شیین بار آورد


مرتومان وینای آن ام درختی بلند



که ترجمه ی آن چنین است:



درختی روبیده است ورای کشور آسورستان


بن آن خشک است و سر آن تر است


برگش به نی ماند


و برش به انگور ماند. شیرین بار آورد


ای مردمان نگاه کنید منم آن درخت بلند



اثر

تقطیع نخستین لخت آن چنین است:




د     رخ    تی     رس    ته     اس


U       –       –      –      U      –


تر     اوش    تر    آ     سو     ریک


 –     –        –      U    –       –


what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:48 - 0 تشکر 521066



نوخسروانی ، هایکوی ایرانی


نقاشی آبرنگ


گفتاری در باب قالب شعری نو خسروانی


علی عباس نژاد


نوخسروانی یک قالب شعری ست، سه مصراعی و خاصّ زبان فارسی. اگرچه ریشه در گذشتة بسیار دور ادبیات ایران دارد، اما برای مخاطب شعرخوان امروز ناآشناست. این ناآشنایی به مخاطبان محدود نمی‌شود و این گونة شعری برای بسیاری شاعران نیز ناشناخته یا به عبارت بهتر فراموش شده است. اگر بخواهیم در مورد پیشینه و سابقة تاریخی خسروانی مطالعه کنیم، باید به آثار زنده یاد اخوان ثالث مثل «دوزخ اما سرد»، «بدعت‌ها و بدایع نیمایوشیج» و نیز «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» و همچنین مجموعة «خسروانی» سرودة یارتا یاران (نشر ویدا، زمستان 83) رجوع کنیم. البته یادداشت‌های شادروان اخوان ثالث به پیوست در انتهای مجموعة یاد‌شده آمده است. یارتا یاران در این مجموعه بیشتر سعی داشته است خسروانی را همان گونه که در دوران باستان بوده بازآفرینی کند و سرودن در قالبی نوآفریده که اخوان آن را پیشنهاد داد، به هیچ روی منظور نظر او نیست.



به گمان من، این که خسروانی در قرون اولیة شعر فارسی پس از اسلام به فراموشی سپرده شد، دو علت داشت. نخست این که با اقبال حاکمان و جامعة فرهنگی به مدح و داستان پردازی، و در نتیجه روی آوردن شاعران به قالب‌هایی مثل مثنوی و قصیده، عرصه بر قالب‌های شعری کوتاه به نسبت گذشته تنگ شد. دیگر این که در همین مجال اندک هم، وجود قالب‌های رباعی و دوبیتی که از الگوی تعداد مصراع زوج پیروی می‌کنند و نیاز ادبیات به سامان دهی قوانین شعری در آن دوران خصوصاً پس از تغییرات در ساختار وزن شعر و تکامل قافیه، جایی برای یک قالب متفاوت باقی نگذاشت.


بنابراین کسی سعی در تطبیق خسروانی با قوانین عروض جدید نکرد و این قالب از سیر تکامل موسیقی، اندیشه، مضمون و... باز ماند و به فراموشی سپرده شد.


نوخسروانی که گونة امروزی این قالب کهن شعر فارسی ست، با اخوان شروع شد. او بر اساس آن چه از خسروانی‌های کهن به ما رسیده است، کمتر از ده نوخسروانی سرود. به گمان من عادت ذهنی شاعران و منتقدان به قالب‌هایی با تعداد مصراع‌های زوج و وجود قالب‌هایی مثل رباعی و دوبیتی مانع از آن شد که نگاه جدّی آن‌ها متوجّه این گونة شعری شود. به این ترتیب بعد از آن که اخوان غبار نسیان تاریخی را از خسروانی زدود، دوباره به فراموشی سپرده شد. هرچند اگر منصفانه نگاه كنیم نوخسروانی‌های اخوان دریچة تازه ای هم بر شعر معاصر فارسی نگشود.



سؤالی که مطرح می‌شود این است که چه نیازی ما را به سمت این قالب می‌کشد و آیا طرح دوبارة این قالب برای ادبیات فارسی ارزشی دارد یا تنها نوعی تفنن شاعرانة زودگذر است؟


نوخسروانی یک قالب مستقل است؛ بدون محدودیت وزنی و نیازی نیست مثل رباعی بر وزنی خاص سروده شود. استقلال آن نیز به این معناست که بر خلاف نظر سطحی و شتابزده ای که ممکن است در بدو امر به ذهن خطور کند، نمی‌توان هر رباعی یا دو بیتی را که یک مصراع ندارد نوخسروانی دانست. پس روش سرودن نوخسروانی این نیست که دو بیت بنویسیم و مصراع ضعیف را از آن حذف کنیم و در نهایت نام نوخسروانی بر آن بگذاریم.


وزن نوخسروانی وزنی عروضی ست و به شیوة ادبیات کلاسیک، تساوی تعداد و شکل هجاهای مصراع‌ها ضروری ست. بعد از وزن، نوبت به قافیه می‌رسد. رعایت قافیة مصراع اول و سوم نوخسروانی اجباری و در مصراع دوم اختیاری است. این تمام چیزی ست که چارچوب صورت نوخسروانی را مشخص می‌کند.


مسألة مهم دیگر چگونگی کاربرد کلمات در ساختار نوخسروانی ست. معمولاً در شعر، با کلمات عینی، تصاویری آشنا و حسی می‌سازیم و آن را محمل تفکر و اندیشة خود قرار می‌دهیم. به این ترتیب در حالت معمول و متداول به این صورت پیش می‌رویم:


کلمات عینی- تصاویر حسی و ملموس - اندیشه


اما این رابطه که عموماً در شعر به کار گرفته می‌شود و البته قابل نقض نیز هست و شاعر الزامی به رعایت آن ندارد در نوخسروانی ناکارآمد است.


با در نظر گرفتن محدودیت زمان این قالب در بیان موضوع، رابطة پیشین به این صورت تغییر می‌کند:


کلمات عینی - تصاویر انتزاعی و ذهنی


و حاصل این تصاویر ذهنی اشارة مستقیم به یک اندیشه نیست. منظور من این نیست که اندیشه از قالب نوخسروانی حذف می‌شود، بل که اندیشه و تصاویر عینی در هم ادغام می‌شوند، نتیجه این خواهد بود که شعر، مثل یک پازل ناتمام، برای پیش بینی تصویر موردنظر، به خواننده اختیار بیشتری می‌دهد تا خود با قدرت خلاقیتش، تصویری نو بر پایة اندیشة شاعر بیافریند. بنابراین گسترة تأویل پذیری در نوخسروانی بسیار وسیع است؛ چرا که نوخسروانی تنها یک تلنگر فکری ست و حرکت در مسیر اندیشیدن و خیال پردازی را بر عهدة خواننده می‌گذارد. این ویژگی یکی از وجوه تمایز بنیادی نوخسروانی با سایر قالب‌های شعر فارسی ست. بنا بر آن چه گفته شد، نوخسروانی می‌تواند یکی از مناسب ترین ابزارهای ادبی برای انتقال هنری و آزادانة اندیشه باشد. چراکه ساختار این قالب شعری، بیش از هرچیز با تفکر آمیخته است. در نوخسروانی، اندیشه آن چیزی نیست که شعر بر آن دلالت می‌کند، بلکه عین شعر است.


البته به گمان من، بزرگان شعر فارسی چون حافظ و خیام سعی در اجرای همین ایده داشته اند، اما خمیرمایة قالب‌های شعر فارسی به استثنای رباعی این نیست. به نظر من علت اصلی موفقیت خیام و شکایت مولوی از محدودیت‌های زبان و وزن را نیز در همین مسأله باید جست وجو کرد. در ادبیات کلاسیک شعر مجموعه ای از نشانه‌هاست که به معنا اشاره می‌کنند، اما نوخسروانی موفق، نوخسروانیی ست که نشانه‌هایش خود عین معنا باشند.


مسألة دیگر مسألة زمان در نوخسروانی ست. از آن جا که اندیشة اصیل، مفهومی محدود به زمان نیست، نوخسروانی نباید در بند زمان باشد. در زبان، آن چه که زمان را می‌رساند فعل است. شاعر نوخسروانی سرا، در استفاده از افعال باید وسواس خاصی داشته باشد و به نظر من تا جایی که ممکن است نباید از افعال گذشته و آینده استفاده کند؛ تنها مجاز به استفاده از افعال اسنادی و گاهی افعال مضارع، آن هم در حد بسیار بسیار محدود و با نگاه کاملاً سخت گیرانه نسبت به فعل. به این ترتیب اندیشه از قید زمان رها می‌شود و نوخسروانی تبدیل به شعری می‌شود اندیشه محور و بی زمان.


البته به کار گرفتن فعل، به این معنی نیست که یک نوخسروانی ناموفق است، بل که فعل باید طوری به کار رود که تحت تأثیر فضای اثر معنای گذر زمان در مقابل اندیشة اثر و قدرت تصویر رنگ ببازد.


دو ویژگی دیگر این قالب، در کنار آن چه گفته شد، نوخسروانی را به یکی از مناسب ترین قالب‌های شعری برای ادبیات معاصر تبدیل می‌کنند. یکی از این دو ویژگی کوتاهی این قالب است که می‌تواند برای مخاطب امروز دلپذیر باشد، مخاطبی که در زندگی پرهیاهو فرصتی اندک برای ادبیات دارد و باید در نخستین برخورد با تعلیق و ضربه ای فکری مواجه شود. این تعلیق هم با توجه به بنای این قالب بر اساس تصویر انتزاعی، از مختصات ذاتی نوخسروانی ست.


ویژگی دیگر، خروج از هنجار است که می‌تواند مطلوب طبع مخاطب تنوع طلب باشد. نوخسروانی با آن که از قالب‌های شعر کلاسیک به حساب می‌آید، اما در عمل قالبی ست در میانة شعر نیمایی، کلاسیک و سپید. این تعادل خوشایند از وجوه امتیاز نوخسروانی ست.


سه گاهی


با گسترش نوخسروانی، قالبی پدید می‌آید که نگارنده آن را سه گاهی می‌نامد. در روشن ترین بیان، سه گاهی، نوخسروانیی ست که به جای سه مصراع، از سه نوخسروانی شکل می‌گیرد. این تغییر تنها یک دگرگونی ظاهری نیست، این افزایش حجم لغات باید موجب افزایش ژرفای نگاه شود، و نوعی روایت متفاوت از روایت آشنا مطابق ساختار شعر تا امروز ایجاد کند، در غیر این صورت آن چه ارائه می‌شود هیچ امتیازی نخواهد داشت تا به عنوان یک قالب شعری تازه مورد توجه قرار گیرد.


روایت در سه گاهی، از چارچوب آشنا خارج می‌شود، چون بر پایة نوخسروانی شکل گرفته و این تفاوت در ذات نوخسروانی ست. روایت نوخسروانی از عمق لحظه است، و روایت سه گاهی در حقیقت پردازش معنا و مفهوم یک لحظه است از سه زاویة دید؛ سه زاویة دید متفاوت اما مرتبط.


از آن جا که در نوخسروانی زمان رنگ می‌بازد، در روایت سه گاهی هم حرکت در بعد زمان معنای خود را از دست می‌دهد و این، اصل تفاوت سه گاهی است. مثلاً شما در چهارپاره‌ها یا مثنوی‌های موفق، روایتی در چارچوب زمان را می‌خوانید، اما در سه گاهی این مطلوب نیست. نوخسروانی و در پی آن سه گاهی قصد ندارد مخاطب را به دنبال خود بکشاند، و برای رسیدن به معنایی او را همراه خود ببرد. در این دو قالب هدف این است که یک لحظة کوتاه دریچه ای را مثل دیافراگم دوربین عکاسی در برابر چشم مخاطب بگشاید و در ذهن او برقی بزند، و حال این که مخاطب در مقابل این تماشای لحظه ای چه خیال پردازی و اندیشه پردازیی کند با خود اوست.


بر این اساس سه گاهی، سه لحظه یا سه دریچه است بر یک تصویر و در نتیجه سه پارة شعر که ممکن است از بعد کلمات به هم پیوسته و مرتبط به نظر آیند و یا حتی به نظر مشابه نباشند. تنها نکتة مهم این است که بر یک شهود و بر یک کشف استوار باشند. به گمان من، سه گاهی می‌تواند نقطة کمال و تعالی شعر پاشان (یا شعر پریشان) حافظانه باشد، چون در درون خود گنجایش چنین تصوری از شعر را دارد.


?


نمونه‌های آثار


آن چه در پی می‌آید، دو نوخسروانی از مرحوم اخوان ثالث از مجموعة «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» است؛ به همراه چند نوخسروانی و یک سه گاهی از سروده‌های نگارنده. به گمان من شادروان اخوان ثالث در نوخسروانی بیشتر به تصویر سازی و حکمت گویی سنتی شعر فارسی بسنده کرده؛ اما ظرفیت و قابلیت خاص این قالب حتی فراتر از آن است که در این مطلب کوتاه مورد توجه قرار گرفت.


دو نوخسروانی از اخوان:



*آن گران کالای عشق آئین، که نازان می‌خروشد


وز بدان نالد برم، چون گویمش این، تا نرنجد؟


کان که جنس ارزان فروشد، مشتری بر وی بجوشد!



*این مثل خوش می‌سرود از کولیان رقّاصه ای:


جام بر پیشانی و در رقص، کای بهرام گور


هیچ عامی نیست کاندر وی نباشد خاصه ای



چند نوخسروانی از نگارنده:


1


برف روی مو و شانه ام نشست


تق... تتق... صدای شاخه‌های خشک


کوک خواب‌های کودکی شکست...


2


مرا بهره ای نیست از بر چشیدن:


چنین آرزوهای بی مرز بسیار


کجا تاب گل‌های قاصد کشیدن؟


3


سطر... سطر... روزها سفر نوشت:


تیره از کلاغ‌های گوژپشت


خط آهن بدون سرنوشت


4


خسته ام، کلافه ام،... و این سیاه صبح


بادها که از مدیترانه می‌رسند


تا بخوابم اشک می‌شمارم...، آه صبح...!


سه گاهی


تبعید... خسته شاعر دل تنگ


گم کرده راه آمد و شد را


در شوره زار نکبت و نیرنگ


آه ! آفتاب وحشی سوزان


دیگر مرا مجال چه ماند؟


تفتیده روح خار بیابان


با وهم‌ها نشسته هم آغوش


با ریگ داغ خفته به بستر


هستم! ولی دلی سفری کوش؟




منبع : ماهنامه شعر



what`s life?life is love.
سه شنبه 31/5/1391 - 2:48 - 0 تشکر 521067


شعر در ایران پیش از اسلام (3)



قسمت سوم از مباحث "عروض بیاموز"


x




چامه شاه بهرام


این قطعه در نوید ظهور موعود «مزدیسنا» و آمدن شاه بهرام «ورژاوند» است و از آثار زردشتی بعد از اسلام محسوب می شود که به اقتضای چکامه های عصر ساسانی سروده شده است؛ این قطعه در آغاز سیزده هجایی بوده است و ظاهراً در آن تحریفاتی رخ داده و قسمتهایی از آن، از انتظام افتاده است. تفاوتی که این قطعه با اشعار روزگار ساسانی دارد، آن است که متضمن قافیه است. اینکه چند لخت از آن چامه؛
نشانه


  1. ایمت بوات کذپبکی آیذ اچ هندو کان

  2. کذمت ها نی شه وهرام اچ دوتک کیان

  3. کذ پیل هست هزار اپر سر آن سر هست پیلپان

  4. کذ آر استک در فش دارد پوادوینی هو سروان

  5. پیش لشکر برند پوسپاه سرداران

  6. مرتی بسیل اپا یت کردن زیرک تر گمان

  7. کذ شوت برگوپت پوهندو کان

  8. کذ اماچ چی دیت اچ دشت ی تاژیکان

  9. ایرا یوک گروه دین و زار کرد و برفت شاهان شاهیه اماه اچ هیری اویشان


ترجمه ی آن چنین است:



  1. چنین باد که پیک آید از هندوستان

  2. که آمد آن شاه بهرام از دوده ی کیان

  3. کجا پیل هست هزار و بر سر هر پیل هست پیلبان

  4. کجا آراسته درفش دارد به آیین خسروان

  5. پیشاپیش لشکر برند به همراه سپهسالاران

  6. مردی گسیل باید کردن زیرک و ترجمان

  7. که رفته و بگوید به مردم هندوستان

  8. که ما چه دیدیم از دست بیگانگان

  9. با گروهی اندک آیین خود را منتشر کرد و رفت – فرمانروایی ما به سبب ایشان


تقطیع نخستین لخت آن این است:



ایمت     بوات     کذ     پیکی     آیذ      اچ      هندوکان


–  –       U –       –      –  –     – –        –        – –  –



سرود کرکوی:


این قطعه از اشعار شش هجایی است که در آتشکده ی کرکویه در سیستان خوانده می شده است. در تاریخ سیستان فصلی مشبع درباره ی این سرود آمده است، و این سرود ظاهراً به زبان دری گفته شده است نه پهلوی، و آن این است:



  1. فرخت بادا روشن

  2. خنیده گر شاسپ هوش

  3. همی پر است از جوش

  4. نوش کن می نوش

  5. دوست بدا گوش

  6. به آفرین نهاده گوش

  7. همیشه نیکی کوش

  8. که دی گذشت و دوش

  9. شاها، خدا یگانا

  10. به آفرین شاهی


که تقطیع نخستین لخت آن چنین است:



فـ     رخت     با     دا     رو     شن


U       –       –       –       –      –


پس از حمله ی تازیان و سقوط پادشاهی ساسانی، بی شک ادب فارسی به یکباره تحت تأثیر معارف تاریان قرار نگرفت، بلکه همان زبان فارسی که به روزگار ساسانیان رایج بود، بعد از اسلام نیز تداول خود را حفظ کرد و مردم ری، فارس، همدان، زنگان، اصفهان و آذربایجان به پهلوی سخن می گفتند و مردم خراسان و ماوراءالنهر به زبان دری تکلم می نمودند و به زبان خود می نوشتند و بدان سرود می سراییدند. آن هم به اوزان هجایی، چنانکه در تاریخ قم، شعری را از زبان کیخسرو آورده که به وزن هجایی است. در آن تاریخ از زبان کیخسرو  این سخن را نقل کرده اند؛

  1. خدش درمان برم افش بوشا ام

  2. بذش کسخر کرام ماوش در نشانان

  3. شادروان بهار این شعر را چنین اصلاح نموده اند؛

  4. کذش رژمان برام آفش پووشاام

  5. پذش کسخر کرام سااش در نشانان (نشانم؟)


که معنی ان چنین است:



  1. چون با دشمن رزم را به پایان برم، آب اینجا را بگشایم و آن را کسخر کنم (کشت ور کنم) و درخت و عمارت در آنجا نشانده آباد سازم.


تقطیع لخت اول آن چنین است:


نشانه


ک     ذ  ش     رژ      مان      برام     آفش    پو     و     شا     ام


U     –        –       – U         –        –         –        U      –       – 


که قطعه ای دوازده هجایی است.



شعرهمای چهرآزاد



شعر همای که در مجمل التواریخ آمده است، این است:


بخور بانوی جهان                هزار سال نوروز و مهرگان


که تقطیع آن چنین است:



بـ       خور      با      نو       ی      جـ        ـهان


–        –         –      –        –       –         – 


که در وزن هفت هجایی است و اگر در لخت دوم کلمه ی «سال» را که گویا زاید است برداریم آن نیز هفت هجایی می شود.

هـ       زار      ن      رو       زو     مهر       گان


U       –        U       –         –        –         – 





شعر یزیدبن مفرغ



یزید از تازیان بود و با معاویه و پسر او یزید همعصر بود است، او عبیدالله زیاد را هجو گفت  و به علت همنشینی با روستاییان اهواز، برخی از سرودهایش به فارسی است و آن این است:



  1. آ بست و نبیذ است

  2. و عصارات زبیب است

  3. و سمیه رو سپیذ است


که در وزن هشت هجایی است  تقطیع نخستین لخت آن چنین است:



آ       بـس      ت      ن     بی      ذس       ت


–      –         U           –        –       U        U 


ء       ـصا     را      ت       ز       بیـ      بس ت

U       –       –      U       U       –       –      U


س می     یه       رو      سـ       پی       ذ س ت


U–       –           –          U       –          –   U


هجو اسدبن عبدالله


طبری می نویسد، اسدبن عبدالله در سنه ی 106 هجری از سوی خالد که فرمانروای عراق بود به حکومت خراسان نامزد شد  در سال 108 به سوی ختلان رفت و با «سبل» نام امیر ختلان و با خاقان ترک برابر شد، شکست خورد و به بلخ باز آمد. مردم خراسان او را «زاغ» لقب دادند و هجو کردند و کودکان؛ آن هجا را می خواندند و آن این است؛



  1. ازختلان آمذیه              برو تباه آمذیه

  2. آوار باز آمذیه              بیدل فراز آمذیه


که معنی آن چنین است:



  1. ازختلان آمده است، به رو تباه آمده است، آواره بازآمد است، بیدل فراز آمده است.


این قطعه هشت هجایی است و به سبک اشعار دوره ی ساسانی سروده شده است.


تقطیع نخستین بیت آن چنین است:



از       خ      تلان     آ     مذی    0      بـ       رو      تباه      آ       مذی       ه


–        U       – U     –       –U       U    U     –  U     –    –  U      U –     U



شعر طاهر ذوالیمینین


در تاریخ طبری آمده است که طاهر ذوالیمینین که به روزگار مدمون حکومت خراسان یافت از آن پس که نام مأمون را در خراسان از خطبه افکند، شب به خانه رفت و بخفت و بمرد. گویا پیش از خفتن این جمله را از او شنیده بودند، «در مرگ نیز مردی وایذ.» که هشت هجایی است و تقطیع آن چنین است:



در       مرگ     نیز      مردی      وایذ


U  –        U       –        – –       – – 




شعر ابوالینبغی عباس بن طرخان



ابن خرداد به در «المسالک و الممالک» به این شاعر که در خدمت آل برمک می زیسته است یک شعر نسبت داده است و آن این است:



  1. سمرقند کندمند              بذینت کی افکند

  2. ازشاش ته بهی             همیشه ته خهی


که معنی آن این است:



  1. ای سمرقند خراب و ویران             ترا بدین روز که افکند

  2. تو از شهر چاچ(تاشکند امروز) بهتری         و تو هماره خوب و پسندیده ای


گوئیا ابوالینبغی که شاعری ذواللسانین بوده است، این سخن را در رثای شهر جنگ زده ی سمرقند گفته باشد. تقطیع نخستین بیت آن این است:



سمرقند       کندمند      ب      ذی       نت      کی        افکند


U          –       –         U     –  U –          –  –   U        – – 


جمله اشعاری که برشمردیم و پس از اسلام سروده شده است همگی به وزن هجایی است و همین نکته سبب شده است که برخی از شعر شناسان معتقد گردند که «شعر عرب، تکمیل شده ی اشعار هشت هجایی و با قافیه اواخر عهد ساسانی است.( شعر در ایران، از شادروان بهار)» و یا آنکه «شعر عروضی فارسی از دو مبدأ پدید آمده است: یکی از طریق تکامل قطعه های هشت هجایی قافیه دار و تفنن در پیدا کردن وزنهای مشابه که دو بیتی، قطعه، مثنوی و غزل را پدید آورده و دیگر از راه تقلید از عرب که که شاعران توانسته اند قصییده ای بزرگ و طولانی در مدح امیران را پدید آورند» و برخی معتقد شدند که «قواعد وزن شعر فارسی که علم عروض خوانده می شود، یک باره و به تمامی از عربی اقتباس
نشانه

شده و تصرفاتی که دانشمندان ایرانی به حسب احتیاج در ان روا داشته اند، در اصول آن تغییری ایجاد نکرده است(وزن شعر فارسی، دکتر خانلری)».


استاد همایی را در این باب عقیدتی دیگر است، ایشان برآنند که «از اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری به بعد فارسی زبانان، عروض عرب را در اشعار خود تقلید کرده اند ولیکن نظر به خصوصیات ممیزه ای که اصل زبان فارسی در مقابل زبان تازی داردو در همه جا با یکدیگر نمی توانند همراه باشند، تمام بحور عرب با اصول و زحافاتی که دارد، در اشعار فارسی نیامده و از این جهت است که اشعار پارسی خاصه فهلویات الحان و اوزان مخصوصه و مجملاً عروض تازه ای در مقابل عروض عرب پیدا کرده است(تاریخ ادبیات ایران نوشته ی استاد همایی)».

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.