با سلام
اول تقاضا دارم بحث های پیرامون تناسخ و مسخ را فقط از طرق همین تاپیک دنبال کنیم و بحث را پراکنده نکنیم.
درمورد قدروت خداوند و شمول قدرت خداوند باید به عرض برسونم آیات فراوانی داریم که شمول قدرت حق تعالی را اثبات می کنند مانند :«تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیءٍ قدیر »[ملک/1] « ربنا اتتم لنل نورنا و اغفر لنا إنک علی کل شیءٍ قدیر » [تحریم/8] «لتعلموا أن الله علی کل شیء قدیر »[طلاق/12] «له الملک و له الحمد و هو علی کل شیء قدیر »[التغابن/1] «و کان الله علی کل شیء قدیرا»[الاحزاب/27] که همه آیات اشاره شده بر قدرت خداوند و فراگیر بودن قدرت او تاکید دارند. اما باید بدانیم که خداوند بر محالات ذاتی و امور ممتنع قدرت ندارد ، یعنی خداوند اینگونه نیست که بتواند امور محال و ممتنع را انجام دهد و این امر موجب نمی شود که از قدرت او کاسته شود زیرا اصولاً قدرت به امر محال تعلق نمی گیرد . برای روشن مطلب نیاز به بیان چند نکته ضروری است .
نکته اول در تعریف قدرت برای قدرت تعاریف متعددی شده است که بهترین آنها این دو تعریف می باشند « قدرت یعنی آنکه شیء به گونه ای باشد که اگر بخواهد انجام بدهد و اگر نخواهد انجام ندهد » و دیگری «قدرت عبارتست از آنکه شیء از روی آگاهی به خیر بودن فعل و داشتن اختیار در برگزیدن آن ، مبدأ فاعلی برای آن باشد»( به قیود تعریف توجه شود!!)
نکته دوم در اثبات قدرت حق تعالی . براهین عقلی متعددی بر اثبات قدرت در حق تعالی اقامه شده است که از مختصر ترین آنها همین برهان است که « قدرت یک کمال وجودی است و حق تعالی در مرتبه ذات خود واجد همه کمالات وجودی است ، پس حق تعالی قدرت دارد. »
نکته سوم، همانطور که در تعریف قدرت بیان شد ، یکی از قیود تعریف قدرت (تعریف دوم) « آگاهی به خیر بودن فعل» آمده است و در تعریف اول هم قید« اگر بخواهد » آمده است که این دو قید در تعریف بیانگر این موضوع هستند که قدرت به شیء ممکن تعلق می گیرد نه ممتنع ، زیرا خواست متعلق امکان است و علم و آگاهی هم متعلق شی است نه لا شیء .
از این سه نکته که اولاً تعریف قدرت را بیان کرد و سپس قدرت در حق تعالی را به اثبات رساند و آنگاه قیود قدرت را شرح داد می توان این نتیجه را گرفت که قدرت به لاشیء یا همان ممتنع یا همان محال ذاتی تعلق نمی گیرد و فقط مجرای قدرت امور ممکن هستند . مثلاً خیلی از مثالها ذکر شده است که احیاناً شما هم دیده یا شنیده اید ، اینکه اگر خداوند قدرت دراد آیا می تواند همانند خود را بیافریند ؟، یا اینکه آیا خداوند می تواند سنگی بیافریند که خود او نتواند آنرا بلند سازد ؟، یا مثلاً آیا خداوند قدرت دارد که در برخی از مکانها حضور نداشته باشد؟ . در همه این مثالها قدرت به امور محال و ممتنع تعلق گرفته است که محال بودن آن را گفتیم زیرا امور ممتنع ذات و شیئیتی ندارند که قدرت به آن ها تعلق بگیرد.
پس اموری که محال شدند دیگر قدرت به آها تعلق نمی گیرد و تخصصاً از بحث قدرت خارج می شوند و یکی از این محالات هم مسخ بود که برهانی بر استحاله آن اقامه کردیم . پس دیگر جای این بحت باقی نمی ماند که بگوییم درست است که مسخ محال عقلی است ولی خداوندآز آن جهت که بر همه چیز قادر است ،قادر به اجرای آن هم است!!! .چون بطلان این قول هم روشن شد.
اما در مورد اینکه گفته شده جریانات زیادی از مسخ دیده شده آیا دلیل بر قبول آن نیست ؟؟ باید بگویم که من هم اموری را شنیده ام اما آیا هر شنیده ای دلیل بر وقوع آن مسموع است ؟؟؟ و اینکه گفته شده روایت داریم ، در فرض وجود چنین روایتی آیا آن روایت صحیح است یا صحیح نیست؟ مطلق است یا مقید؟ مرسل است یا مرفوع؟ از روایات اعتقادی است یا تشریعی و یا اخلاقی؟ آیا ظهور در نص دارد یا باید به تأویل رود؟ و ده ها سئوال دیگر که در فرض صحت حدیث پیش می آید.
اما در مورد سخنی که قبلاً گفته بودم که انسانها در آخرت معذب خواهند بود ، این سخن قابل قبض و بسط می باشد و مجال وسیعی برای بحث می خواهد . اجمالاً باید بگویم که فهوای کلام شما دوست گرامی مبنی بر اینکه عذاب احتصاص به آن دنیا ندارد و شامل این دنیا هم می شود درست است و سخن قبلی من هم باید با یکسری قیود مطرح می شد زیرا نمی توان نمونه هایی از عذاب الهی در این دنیا را انکار کرد نظیر غرق شدن قوم نوح(ع) یا نابود شدن قارون و یا از بین رفتن قوم عاد و ثمود و ... که همه اینها مورد عذاب الهی قرار گرفته اند پس عذاب تنها متعلق به آخرت نیست. البته این بحث طولانیست و نیاز به فرصت بیشتری برای توضیح می خواهد.
اما بحت پیرامون تناسخ
بحثی که در مورد تناسخ می خواستم شروع کنم متأسفانه ناتمام ماند.اما حالا در ابتدا به ذکر برهانی در ابطال انواع تناسخ می پردازیم تا بعد سئوالات – نوای آسمانی- را هم پاسخ دهیم .
« تناسخ یعنی نفس آدم بعد از آنکه به نوعی از کمال و استکمال رسید و از بدن جدا شد به بدن دیگری منتقل شود.»
حال ما می گوییم این امر ممتنع و محال است زیرا بدنی که نفس می خواهد به آن منتقل شود یا خودش نفس دارد ، و یا ندارد. اگر نفس داشته باشد مستلزم آن است که یک بدن دارای دو نفس بشود که این وحدت کثیر و کثرت واحد است که محال بودن ان واضح است ، و اگر آن بدن نفس ندارد، مستلزم آن است که چیزی که به فعلیت رسیده است دوباره برگردد و بالقوه شود مثلاً یک پیرمرد بزرگ برگردد و کودک شود که این هم واضح البطلان است و اگر نفس تکامل یافته انسان بعد از جدایی از بدن ، به بدن گیاه یا حیوان منتقل شود این هم مستلزم بالقوه شدن بالفعل میشود (بر گرفته از برهان ابطال تناسخ علامه طباطبایی) پاسخ به بحث چیزهایی که ما را به یاد تناسخ می اندازدسئوالات زیادی مطرح شده که به طور خلاصه جواب های آن را می توان اینگونه داد که ، همه می دانیم که تسلسل امر محال و ناشدنی است و براهین زیادی در برخی از کتب بر استحاله آن اقامه شده است. پس ما در یک مجموعه از علت ها و معلول ها نمی توانیم بی نهایت علت و معلول داشته باشیمو باید در یک جایی از علت ها به یک علتی برسیم که دیگر معلول نیست و فقط علت مادون خود می باشد زیرا در غیر این صورت هیچ چیزی بوجود نمی تواند بیاید. حال که این را پذیرفتیم این سئوال مطرح می شود که آن انسان اولیه که ما او را حضرت آدم (ع) می نامیم یا هر کس دیگر که اولین انسان بوده و قبل از او هیچ انسانی نبود آیا دارای این خصوصیاتی که شما ذکر کردید هست یا خیر؟ یعنی آیا به اموری علاقه دارد یا ندارد؟ آیا ارتباط احساس با اطرافیان خود دارد یا ندارد ؟ آیا اشتیاق یا انزجار از خود بروز می دهد یا خیر؟ آیا برده بوده یا نبوده؟ مسلماً هر کدام از سئولات جوابی دارد . حال باید پرسید که او اینها را از کجا آورده است او که اولین است و دارای اولین روح است و روحش قبل از او متعلق به هیچ کس دیگری نبوده این ویژگی ها و آثار را از کجا آورده؟؟؟ . هرپاسخی که به این سئوال داده شود جواب سوالات مطرح شده هم هست. برخی از این ویژگی ها به نحوه ژنتیکی فرد بستگی دارد و برخی به جنبه روحی او مثلاً در علم زیست شناسی با کرومزوم ها سروکار داریم که ترکیب کرومزوم ها نر و ماده با هزاران نقشه ژنتیکی آن ترکیبات متفاوت و جدیدی با ویژگی های منحصر به فرد به وجود می آوید که همه در شکل گیری فرد حاصل نقش بسزایی دارند هم در مزاج هم در خلقیات و رفتاریات او.پس ملاحضه کردید که که تناسخ همانطور که گفته شد اصولاً باطل است و در فرض وقوع آن این امور هیچ ربطی به آن ندارند. تذکر!! نکنه بیان شده در مورد مسخ در بین دانشمندان و عالمان مسلمان طرفدارن و مخالفان زیادی دارد و تعداد مخالفان آن به مراتب بیشتر است از طرفدارن این نظریه . بهتر آن است که نظریات ایشان هم خوانده شود که بتوان در مورد آنها هم بحش شود (ولله اعلم)