اسباب نزول (1)
در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت : همان گونه كه می دانیم قرآن , تدریجی و در مـنـاسـبت های مختلف نازل شده است بر حسب اقتضا اگرحادثه ای پیش می آمد یا مسلمانان دچار مشكلی می شدند, یك یا چند آیه و احیانایك سوره برای رفع مشكل نازل می گردید پر واضح اسـت كـه آیـات نـازل شده در هرمناسبتی , به همان حادثه و مناسبت نظر دارد پس اگر ابهام یا اشـكـالـی در لـفـظ یـامعنای آیه پدید آید, با شناخت آن حادثه یا پیش آمد, رفع اشكال می كرد در نـتـیـجـه برای دانستن معنا و تفسیر كامل هر آیه , باید به شان نزول آن رجوع كرد تا كاملاموضوع روشن شود پس شان نزول می تواند قرینه ای باشد تا دلالت آیه را تكمیل كند و بدون آن , دلالت آیه نـاقص می ماند مثلا در مورد آیه «ان الصفا و المروة من شعائراللّه فمن حج البیت اواعتمر فلا جناح عـلیه ان یطوف بهما»[1] اشكال شده است كه سعی میان دو كوه صفا و مروه در حج و عمره از اركان است , چرا به لفظ «لاجناح »[2] تعبیر شده است ؟
معنای ظاهری آیه چنین است : گناهی نیست كه میان آن دو كوه سعی نمایید این عبارت جواز را می رساند نه وجوب را ولی با مراجعه به شان نزول آیه روشن می شود كه این عبارت برای رفع توهم گـنـاه آمـده است , زیرا پس از صلح حدیبیه درسال ششم هجری مقرر شد كه پیامبر اكرم (ص ) و صحابه سال بعد برای انجام مراسم عمره به مكه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود كه به مدت سه روز مشركان بت های خود را از اطراف بیت و هم چنین از روی كوه صفا و مروه بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعی را انجام دهند پس از گذشت سه روز بت ها برگردانده شـد بـرخـی از مـسـلمانان به عللی هنوز مراسم سعی را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بت ها, چـنـیـن گمان بردند كه با وجود بت ها, سعی میان صفا و مروه گناه است آیه مذكور نازل شد تا مـسلمانان از سعی خودداری نكنند, زیرااساسا سعی از شعائر الهی است و وجود بت ها امر عارضی اسـت و بـه آن زیـان نـمـی رساند[3]لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول كاملا واضح و روشن می شود و مساله جواز یا وجوب سعی در كار نیست , بلكه صرفا «دفع توهم منع» است یعنی با وجود بت ها منعی از انجام سعی نیست پس شناخت اسباب نزول نقش اساسی در فهم و پی بردن به معانی بسیاری از آیات ایفا می كند.[4] راه شـناخت و پی بردن به اسباب نزول بسی دشوار است , زیرا پیشینیان در این زمینه مطلب قابل تـوجـهـی ثبت و ضبط نكرده اند, جز اندكی كه كاملا چاره سازنیست شاید یكی از علل عدم ضبط دقیق این بود كه خود به وضع آشنا بودند ودیگر نیازی نمی دیدند كه معلومات و مشاهدات خود را بـه عنوان سند برای آینده ثبت كنند بعدها روایاتی در این زمینه فراهم شد كه بیش تر دارای ضعف سند و غیرقابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در كار وجود داشته است به ویژه در دوران تاریك حكومت بنی امیه كه از روی غرض ورزی , آیات بی شماری با تنظیم شان نزول های ساختگی , طبق دل خـواه تفسیر و تاویل شده است از امام احمدبن حنبل دراین باره نقل شده : «سه چیز اصل و پایه درسـتـی نـدارد: روایـاتی كه درباره جنگ های صدر اسلام ثبت شده , روایاتی كه درباره فتنه های آخرالزمان گفته شده و روایاتی كه درباره تفسیر و تاویل قرآن آورده اند» امام بدرالدین زركشی از بـرخی محققین نقل می كند: «مقصود بیش ترین روایات در این باره قابل اعتماد نیست , نه این كه هـمـه آن هـا قـابـل اعتماد نباشند»[5] معروف ترین كسی كه در این باره روایاتی جمع آوری كرده است , ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری (متوفای468 )است كه جلال الدین سیوطی (مـتـوفای911 ) بر او خرده گرفته و می گوید كه درفراهم كردن روایات ضعیف همت گماشته , صـحیح و سقیم را به هم آمیخته وبیش تر روایات خود را از طریق كلبی از ابی صالح از ابن عباس آورده اسـت كـه جـداواهـی و ضـعـیف است [6] سپس خود سیوطی در این زمینه رساله ای نـگـاشـتـه بـه نام لباب النقول (برگزیده های منقول ) كه خود نیز در انتخاب روایات ازروایت های ضعیف , مصون نمانده است مثلا درباره آیه «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به و لئن صبرتم لـهو خیر للصابرین , و اصبر و ما صبرك الا باللّه و لا تحزن علیهم و لاتك فی ضیق مما یمكرون , ان اللّه مـع الـذیـن اتقوا و الذین هم محسنون »[7] نوشته است كه پیامبر(ص ) آن گاه كه بر سر نـعـش حمزه ایستاد و او را بدان حالت زار یافت ,فرمود: «لامثلن بسبعین منهم مكانك , هرآینه با هـفـتـاد نفر از آنان (قریش ) همان كنم كه با تو كردند ـ بریدن گوش و بینی و پاره كردن شكم » آن گاه جبرئیل این آیات رانازل نمود و او را از این كار منع كرد[8] در حالی كه سوره نحل از سـوره هـای مـكـی است سال ها پیش از جنگ احد كه در مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد, نازل شده است به علاوه از مقام پیامبر(ص ) كه تربیت شده آیین اسلام است و هم واره عدل و انصاف را در زنـدگـی خـود پیش گرفته , كاملا به دور است كه چنین اندیشه ناعادلانه ای را به خود راه دهـد آری آیـات فـوق در مـكه موقعی كه مسلمانان موردشكنجه كفار بودند نازل شد كه هرگز تجاوز نكنید و بهتر است شكیبا باشید.[9] سبب نزول یا شان نزول . چـه فـرقی میان این دو عبارت وجود دارد؟
بیش تر مفسرین فرقی میان این دوقایل نشده اند و هر مـنـاسـبـتـی را كـه ایجاب كرده است آیه یا آیه هایی نازل شود, گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند در صورتی كه میان این دو عبارت فرق است , ازاین جهت كه شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانی درباره شخص و یا حادثه ای , خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـكـام , آیه یاآیاتی نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات می گویند, مثلا مـی گـویـنـد كـه فـلان آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائكه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است كه تمامی این ها را شان نزول آیه می گویند اما سبب نزول , حادثه یاپیش آمدی است كـه مـتـعـاقـب آن , آیـه یا آیاتی نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب , اخص است و شان اعم .
تنزیل و تاویل
در اصـطلاح سلف , تنزیل بر مورد نزول گفته می شود این مورد می تواند یك واقعه خاص باشد كه آن واقـعـه سبب نزول آیه شده است ولی تاویل مفهوم عامی است كه از آیه برداشت می شود و قابل انـطـباق بر جریانات مشابه است در برخی تعابیر به این دو اصطلاح ظهر و بطن نیز گفته می شود كـه ظـهـر همان تنزیل و بطن همان تاویل است , زیرا ظاهر آیه همان مورد نزول را می رساند و در بـطن آیه مفهوم گسترده تری نهفته است فضیل بن یسار درباره حدیث معروف «مافی القرآن آیة الا ولها ظهر و بطن » كه از پیامبر اكرم (ص ) نقل شده است , از امام صادق (ع ) سؤال كردحضرت در جـواب فـرمـود: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله , منه ما قد مضی و منه مالم یكن , یجری كما تجری الـشمس و القمر,[10] ظهر همان مورد نزول آیه است و بطن تاویل آن (كه موارد قابل انطباق را شـامل می شود) برخی در گذشته اتفاق افتاده و برخی هنوز نیامده است قرآن (پیوسته زنده و جـاویـد و قابل بهره گیری است و) مانند آفتاب و ماه در جریان است » در حدیث دیگر می فرماید: «ظـهـر القرآن الذین نزل فیهم و بطنه الذین عملوا بمثل اعمالهم ,[11] ظهر, كسانی را در بر مـی گـیـرد كـه آیه درباره آنان نازل شده است و بطن كسانی را شامل می شود كه كرداری مانند كردارآنان داشته باشند».
استفاده فقهی از شان نزول و تنزیل و تاویل .
فـقها و دانش مندان اسلامی با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آیات ,قاعده ای را به دست آورده انـد و بـا تـمـسك به آن قاعده , احكام را استنباط می كنندآن قاعده عبارت است از: «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد, اعتبار به گستردگی لفظ است , نه خصوصیت مورد» یعنی یك فـقـیه دانا و توانا باید خصوصیات مورد راكنار بگذارد و از جنبه های عمومی لفظ بهره بگیرد البته جـنبه های خصوصی برای فهم دلالت كلام مفید است , ولی انحصار را نمی رساند, زیرا احكام الهی پـیـوسـتـه هـمگانی بوده و در همه زمان ها جریان دارند اینك دو نمونه از آیات را می آوریم كه در روایات , جنبه كلی آن بررسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است :. نمونه اول : در سوره بقره چنین آمده است : «و للّه المشرق و المغرب فاینما تولوافثم وجه اللّه ان اللّه واسـع عـلـیـم »[12] ایـن آیـه از آیاتی است كه دارای ظهر و بطن (تنزیل و تاویل ) است كه با راه نـمایی امام معصوم جنبه عمومی آن روشن شده است این آیه در ظاهر با آیاتی كه ایجاب می كند حـتـمـا رو بـه كـعـبه نماز بخوانیدمنافات دارد, ولی با مراجعه به شان نزول , این تنافی بر طرف می شود. شان نزول آیه چنین است : یهودیان به مسلمانان اعتراض می كردند كه اگر نمازگزاردن به سوی بیت المقدس حق است , آن گونه كه تا كنون عمل می شد پس تحویل آن به سوی كعبه باطل است و اگـر رو به سوی كعبه نماز خواندن حق است ,پس بطلان آن چه تا كنون خوانده شده است ثابت مـی شـود خـداونـد در ایـن آیـه جواب می دهد كه هر دو كار حق بوده و هست زیرا اصل نماز, یك حـقـیـقـت ثابت است ولی رو به سوی كعبه یا بیت المقدس , یك امر اعتباری محض است كه برای ایجادوحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده شده است به هر كجا كه رو كنی خداهست و رو بـه خـدا ایـستاده ای پس رو به مشرق نمازگزاردن به جهت قرار داشتن كعبه (مكه ) در شرق مـدیـنـه و رو به مغرب نماز خواندن به دلیل قرار داشتن بیت المقدس در غرب مدینه همگی از آن خداست و روبه خداست خداوند درتنگنای جهت خاص قرار نگرفته است : «ان اللّه واسع علیم ».
[1] . بقره 2: 158.
[2] . جناح معرب گناه است .
[3] . ر ك : تفسیر عیاشی , ج1 , ص 70.
[4] . ر ك : التمهید, ج1 , ص 243 به بعد.
[5] . البرهان , ج2 , ص 156.
[6] . ر ك : لباب النقول در حاشیه جلالین , ج1 , ص 11.
[7] . نحل 16: 128 ـ 126.
[8] . ر ك : لباب النقول در حاشیه جلالین , ج1 , ص 213.
[9] . ر ك : التمهید, ج1 , ص 253 ـ 247.
[10] . الصفار, بصائر الدرجات , ص 196, حدیث 7.
[11] . تفسیر عیاشی , ج1 , ص 11, حدیث 4.
[12] . بقره 2: 115.