اندیشه نوین با عرضه نوین
ششمین و آخرین موردى را که مى شود در ارتباط با ابتکار و خلاّقیّت استاد ذکر نمود ابتکارات و ذوقیّاتى است که در نحوه عرضه و ارائه فرآورده هاى دینى اعمّ از مسائل تفسیرى، اعتقادى، اجتماعى و اخلاقى به کار مى گیرند.
استاد، حفظ باطن و محتوا را بى تغییر قالب و ظاهر، ناممکن مى داند، و معتقد است که در روش آموزش دین، مسائل بسیارى وجود دارد که نیازمند به تحوّل است و با این تلقّى، شیوه جدید نگرش به مکتب و نگارش آن را آغاز کرده، او خود از گذشته دور، شیوه نویسندگى را تدریس مى کرد و پیوسته از تکلّفات قلمبه حرف زدن و پیچیده نوشتن، شدیداً بیزار بوده و هست که در خصوص روان نویسى ایشان در مباحث آینده، مطالبى خواهد آمد.
نگاه به تفسیر نمونه از این زاویه و شاید براى اوّلین بار، تقسیم و تجزیه مباحث آن به دو بخش کلّى: 1- مباحث توضیحى و ادبى مربوط به ظاهر آیات و جملات و مفردات 2- نکته و پیام ها، و به این صورت قابل هضم شدنِ مفاهیم تفسیرى براى »خاص و عام«، بهترین گواه بر مدّعاى فوق است. این روش در تفسیر نهج البلاغه، تکامل یافته، به این صورت که ابتدا، سند خطبه مورد بحث قرار مى گیرد (البتّه در پاورقى، به جهت فنّى و تخصّصى بودن که در نتیجه از حوصله عامّه مردم خارج است) سپس مجموع خطبه به چند بخش متناسب تقسیم شده، هر بخشى مستقلاًّ شرح و تفسیر مى شود، یعنى جمله به جمله آن مورد بحث واقع شده، مراد و محتواى هر جمله و ارتباط آن با قبل و بعد، به روشنى مورد دقّت نظر قرار مى گیرد، و در مرحله سوّم، نکته ها و پیام هایى که از این بخش به دست مى آید با تیتر و عنوان مناسب، بیان مى شود و در مرحله چهارم تمام لغات مشکله این بخش در پاورقى (باز هم به جهت خارج بودن این مسائل از حوصله عامّه) مورد بررسى قرار مى گیرد و در آخرین مرحله، با بازگشت به آغاز، این بخش از خطبه ترجمه مى شود.
این نحوه از عرضه و ارائه که عبارات عمیق و احیاناً به ظاهر پیچیده و معقّد خطبه هاى نهج البلاغه را براى خاص و عام «راحة الحلقوم» مى سازد، دلیل روشنى است بر مدّعاى مزبور; چنان که اگر به مکتب اسلام ایشان نیز از این منظر نگاه شود تصدیق مى شود که این مجلّه ابتکارى ترین شیوه عرضه معارف و مفاهیم دینى در آن عصر، به حساب مى آمد.
مورد دیگر تفسیر موضوعى «پیام قرآن» است که انصافاً روش تازه و بدیعى در عرضه یک دوره اصول عقاید و معارف اعتقادى و اخلاقى و... قرآن، مى باشد و حقّاً - چنان که بعضى از اساتید حوزه، تأکید داشتند - جا دارد که به عنوان کتاب درسى حوزه ها درآید.
در این کتاب تمام مباحث اعتقادى از شناخت شناسى گرفته تا مباحث معاد و عدل و امامت و نیز مباحث حکومتى و اخلاقى اسلام، از نظر آیات قرآنى (با چاشنى قرار دادن روایات و نکات تاریخى در لابه لاى مباحث) مورد بحث قرار مى گیرد به این صورت که ابتدا مجموعه آیات مربوط به یک عنوانِ اعتقادى شناسایى شده، سپس به همان سبک تفسیر تربیتى، ترجمه، شرح و تفسیر مى شود آن گاه نکته هایى که از جمع بندى این آیات در ارتباط با آن عنوان اعتقادى به دست مى آید یکى پس از دیگرى بیان مى گردد.
مورد چهارم کتاب »فیلسوف نماها« است که صرف نظر از خلاّقیتى که از حیث محتوا در آن، اِعمال شده (و بحثش گذشت) از جهت عرضه و ارائه مطالب نیز -لااقل در محدوده حوزه و کتاب هاى حوزوى و دینى - شاهکارى از ذوق و هنر و نوآورى است; زیرا اوّلاً: مطالبى که به عنوان نقد سخنان »مارکسیسم و ماتریالیسم» در آن بیان گردیده با حقایق شیرین و جالب اجتماعى و تاریخى آمیخته شده و ثانیاً: در قالب قصّه و داستان درآمده است.
استاد خود در این زمینه در مقدّمه کتاب مى نویسد:
»نگارنده سال ها در اطراف این مکتب (مکتب مارکسیسم) و عواقب خطرناک معنوى و مادّى که از آن متوجّه عالم بشریّت مى شود، مطالعاتى به عمل آورده... مانع بزرگى که بیش از هر چیز بر سر این راه خودنمایى مى کرد، عدم اطّلاع غالب افراد از اصطلاحات فلسفى جدید و قدیم بود ولى آن هم با حذف آن اصطلاحات و یا تبدیل به عبارات ساده معمولى - بدون این که ارزش حقیقى خود را از دست دهد - از میان برداشته شد. باز براى کمک به این منظور، مطالب مزبور را با یک رشته حقایق شیرین و جالب اجتماعى و تاریخى آمیخته، و در قالب داستانى ریختیم تا فهم آن از هر جهت سهل و آسان باشد«.
و درست به همین دلیل نزدیک به «چهل بار!» این کتاب به زیور طبع آراسته شد و با استقبال عجیبى روبرو گشت.
مورد پنجم کتاب »خدا را چگونه بشناسیم« است که باز استاد در مقدّمه آن مى نویسد:
«فلاسفه در شناسایى صفات خدا راهى را انتخاب کرده اند و علماى علم کلام راه دیگرى و علماى حدیث هم به نوبه خود راه ثالثى را پیموده اند. آرزوى ما این است که در این باب از راهى برویم که مزایاى همه راه ها را داشته باشد، در عین حال از نقاط ضعف آنها نیز خالى باشد و در این راه، حدّاکثر کوشش خود را به کار مى بریم، لذا روش بحث هاى آنها را به هم آمیخته و روش معتدلى که قاعدتاً به حقیقت نزدیک تر است انتخاب مى کنیم«.
در هر حال، هم فکر نوین، عرضه نوینى را طلب مى کند و هم، عصر نوین با شنوندگان و خوانندگان و بینندگان جدیدش، اقتضا دارد که معارف و فرآورده هاى دینى با ابتکارى ترین شکل، ارائه و بلکه با مجهّزترین و جدیدترین وسائل ارتباط جمعى، عرضه شود، استاد که دقیقاً به این تحوّل و دگرگونى التفات دارد در مقدّمه کتاب »انگیزه پیدایش مذاهب« مى گوید:
»برخورد افکار در عصر ما که عصر ارتباط هاى وسیع و سریع است، امرى اجتناب ناپذیر است، جنگ عقاید در عصر ما از جنگ هاى نظامى، وسیع تر و گسترده تر مى باشد و وجود وسائل مجهّز ارتباط جمعى به این جنگ، وسعت بى سابقه اى بخشیده است. جایى که نیمى از مردم جهان (حدود دو میلیارد نفر) فى المثل مى توانند یک مسابقه ورزشى را با وسائل روز مشاهده کنند، یا یک مجله یا روزنامه در چندین میلیون نسخه در پنج قاره دنیا منتشر مى گردد، اهمّیّت برخورد عقاید با استفاده از این وسائل را آشکارتر مى سازد. براى پى بردن به اهمّیّت موضوع، کافى است بدانیم این تعداد تماشا کننده یا مستمع، به آن اندازه است که اگر ما بخواهیم همه روز، جلسه اى بالغ بر یک هزار نفر داشته باشیم، شش هزار سال تمام یعنى تمام طول تاریخ گذشته بشر را اشغال خواهد کرد و یا اگر کتابى را از آغاز تاریخ بشر تا امروز هر سال تجدید طبع در یکهزار نسخه مى کردیم مجموعاً به اندازه تیراژ یکى از این مطبوعات آن هم در یک روز مى شد!«.
در پایان این فصل لازم است به یک سؤال پاسخ داده شود و آن این که آیا چنین ذهن مبتکر و خلاّقى در همه انسان ها وجود دارد و یا در بعضى از انسان ها به ودیعت گذاشته شده است؟ و در هر صورت چگونه مى شود قوّه خلاّقیّت را شکوفا کرد و به فعلیّت رساند؟
در جواب سؤال اوّل باید گفت که شواهدى از آیات و روایات دلیل بر آن است که همه انسان ها بالقوّه از نوعى از ابتکار و خلاّقیّت برخوردارند و اساساً این نکته از امتیازات نوع انسان بر سایر انواع است و ممکن است آیه »علّمه البیان« در سوره »الرّحمن« ناظر به همین باشد.