نهادسازى در حكومت اسلامى
اهتمام مدیریتى امام خمینى در نهادسازىهاى ثابت و پایدار و ارجاع وظایف حكومتى به نهادهایى بیرون از ستاد رهبرى، دلیل دیگرى بر مغایرت رهبرى ایشان با سیادت كاریزمایى است. بر مبناى الگوى تحلیلى وبرى ساخت كاریزمایى فاقد روش منظم استخدامى، ترفیع و حقوق دستیاران و محدودیت فعالیت ادارى است. «در سیادت كاریزمایى نهادهاى دایمى مثل ادارات، كه مستقل از افراد و كاریزماى شخصى آنها باشند، دیده نمىشود». حال آن كه امام خمینى بر خلاف این نوع سیادت رفتار كردند. گرچه ایشان به نوعى پاكسازى انقلابى و همه جانبه كشور از فرهنگ و نهادهاى طاغوتى اعتقاد داشت؛ ولى هیچ مغایرتى را میان این خواسته با اساس نهادهاى بوروكراتیك نمىدید؛ از اینرو به محض ورود به ایران و پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، «دولت موقت» را تشكیل داد. فعالیت دولت موقت به سرپرستى مهندس مهدى بازرگان در درون ستاد رهبرى نبود. بعدها بازرگان گفت كه میان خط مشى دولت موقت و خط مشى امام خمینى اختلاف و تمایز اساسى وجود داشت:
هدف اتخاذى دولت موقت «خدمت به ایران از طریق اسلام» و به دستور اسلام بود، در حالى كه آقاى خمینى براى انقلاب و براى رسالت خود «خدمت به اسلام از طریق ایران» را اختیار كرده بودهاند. به عقیده ایشان «ملت ایران با دادن خون خودشان، براى اسلام خدمت كردند» و بعدها در دیدار با نمایندگان مجلس در تاریخ 6/3/60 گفتند كه ملت ایران اسلام را مىخواهد.
ممكن است «شوراى انقلاب» را همان «ستاد كاریزما» بنامیم كه تمام خواستهها و تصمیمگیرىهاى رهبر از طریق آن اجرا مىشد؛ لیكن امام خمینى شوراى انقلاب را نهادى ثابت و پایدار تلقى نكرده بود. در نظر ایشان شوراى انقلاب در شرایط انتقالى به منظور ایجاد زمینه براى تأسیس نهادهاى دموكراتیك شكل گرفت. از اینرو امام خمینى پس از قبول استعفاى مهندس مهدى بازرگان، طى حكمى به این شورا، ضمن تأكید بر این نكته كه «شوراى انقلاب را مأمور نمود براى رسیدگى و اداره امور كشور در حال انتقال»، از شوراى انقلاب مىخواهد در اجراى سه امر مهم، یعنى مقدمات همه پرسى قانون اساسى، انتخابات مجلس شوراى ملى و تعیین رئیس جمهور، بىدرنگ اقدام كند.بنابراین خواسته امام خمینى بر باز گرداندن اداره كشور بر روش نهادهاى ثابت بوده است. سخنرانىها و مصاحبههاى ایشان پیش از پیروزى انقلاب اسلامى - به ویژه در دوران اقامت در فرانسه - همگى دلالت بر همین خواسته دارد؛ براى نمونه در هجده دى 1357، خبرنگار انگلیسى از امام خمینى درباره عدم شناخت غرب از حكومت اسلامى و ویژگىهاى آن سؤال كرد و ایشان از نظام جمهورى به سبك سایر كشورها و البته با محتواى اسلامى خبر دادند:
حكومت اسلامى حكومتى است بر پایه قوانین اسلامى. در حكومت اسلامى استقلال كامل حفظ مىشود. ما خواستار جمهورى اسلامى هستیم. جمهورى، فرم و شكل حكومت را تشكیل مىدهد و اسلامى، یعنى محتواى آن فرم، قوانین الهى است.
تلقى امام خمینى از برگزارى اولین دوره انتخابات ریاست جمهورى، مرحلهاى بعد از گام تصویب قانون اساسى توسط اكثریت ملت بود. ایشان تمام اقشار و گروههاى سیاسى و اجتماعى را به این نكته توجه مىدادند كه ریاست جمهورى عبارت از سپردن زمام امور و اداره كشور به شخص رئیس جمهورى است. لذا باید در انتخاب فردى شایسته دقت كرد:
چیزى كه لازم است عرض كنم این است كه در این موقع كه یك مرحله دیگرى از مراحلى كه در كشور ما مىخواهد تحقق پیدا بكند در دست اجراست، و آن تعیین رئیس جمهور است. باید توجه داشته باشند آقایان كه آن صفتى كه در قانون اساسى براى رئیس جمهور تعیین كردهاند مراعات كنند... روز سرنوشت سازى است. مىخواهید زمام امور كشور را به یك كسى بدهید كه مؤثر است در مقدرات كشور شما.
امام خمینى در واگذارى مدیریت اجرایى كشور بر مبناى قانون اساسى به نهاد ریاست جمهورى كاملاً جدى بودند. پس از تعیین اولین رییس جمهورى ایران (ابوالحسن بنى صدر)، اختلاف بین بنى صدر و آقاى رجایى (نخست وزیر) بر سر تعیین اعضاى كابینه بالا گرفت. رئیس جمهور وقت از امام خمینى در خواست اعمال نظر و تصمیم نهایى را كرد، لیكن ایشان در پاسخ به رئیس جمهور، عدم دخالت خود را در این مسأله اعلام داشت و آنان را به تفاهم و انتخاب «اشخاص مؤمن به انقلاب و مدیر و مدبّر و فعّال» سفارش كرد. حتى هنگامى كه رئیس جمهور وقت پیشنهاد پست نخستوزیرى براى فرزند امام خمینى (سیداحمد خمینى) را داد، ایشان با این خواسته مخالفت نموده جواب دادند: «بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدى این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادى بهتر مىتواند خدمت كند». امام خمینى همین مطلب را چند روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى (نوزده اسفند 57) طى نامهاى به رئیس دولت موقت اعلام كردند. بنابراین اهتمام جدى امام خمینى بر استقلال عملى نهادهاى قانونى و عدم دخالت در فعالیت آنها بود. حتى عزل رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنىصدر، براساس اصل 110 قانون اساسى انجام شد. به موجب این اصل كه اختیارات و وظایف رهبرى در آن قید شده، عزل رئیس جمهور پس از حكم دیوان عالى كشور به تخلّف وى از وظایف قانونى یا رأى مجلس شوراى اسلامى به عدم كفایت سیاسى وى توسط فقیه انجام مىشود. امام خمینى پس از رأى اكثریت قاطع نمایندگان مجلس شوراى اسلامى بر عدم كفایت سیاسى ابوالحسن بنى صدر (در 31 خرداد 30)، حكم عزل وى از ریاست جمهورى را در یكم تیر 1360 صادر كردند.لذا این گفته حسین بشیریه كه «اخراج نخستین رئیس جمهورى از منصبش نشانگر غلبه و تسلط اقتدار كاریزمایى بر اقتدار بوروكراتیك و قانونى بود»، خلاف واقع است.
پس از پیروزى انقلاب، موج انقلابىگرى در میان گروههاى سیاسى شركت كننده ممكن است به دو گرایش كاملاً متضاد سوق داده شود: گروههایى بر این موج شدت بخشیده و حاضر به پهلوگرفتن تدریجى آن نمىشوند و گروههایى هم پایان انقلاب را روند پیروزى انقلاب دانسته با نام «اصلاح» و «رفرم» به وضعیت عادى باز مىگردند. انقلابیون افراطى خواهان دگرگونى تمام نهادهاى باقى مانده از حكومت طاغوت مىشوند و انقلابیون اصلاحطلب حاضر به بهرهبردارى انقلابى از نهادهاى موجود نیستند. بازرگان درباره انقلابیون تندرو گفته است:
در خاطر و خواسته انقلابىهاى تند چاره بیچارگىها و رسیدن به خواستهها شدت عمل و خشونت بوده، «اصلاح» یا رفرم گناه و خیانت محسوب مىشد... بدبینى و كینهجویى علیه دولت و دولتیان چنان اوج گرفت كه چپىها و افراطىها حتى از اخراج سپورها و پیشخدمتها راضى نمىشدند. همه چیز مىبایستى عوض و دور ریخته شود. مخصوصاً ارتش، نیروهاى انتظامى و آنچه با سرمایه دارى و مالكیت ارضى و یا بخش خصوصى تولید و توزیع ارتباط دارد. هدف ساده و روشنِ اولیه اخراجِ طاغوت توسعه و تعمیم یافته جان خود را به حذف تمامى آثار نظام گذشته مىداد، چه مثبت و چه منفى.
بازرگان در ادامه، ریشه و سرچشمه روحیه افراطىگرى را ادبیات سیاسى گذشتهاى دانسته كه تحت تأثیر «كشش تبلیغاتى و جاذبه طبیعى افكار سوسیالیستى و ماركسیستى» قرار داشته است. به هر حال در این شرایط، امام خمینى بر حفظ نهادهاى بوروكراتیك توأم با پاكسازى و اصلاح انقلابى آنها همت گماشته بود، یعنى اكثریت این نهادها باید به انجام وظایف و رسالت خود ادامه دهند. با این تفاوت كه تا پیش از انقلاب اسلامى، عمل آنها معطوف به طاغوت بود و از حالا به بعد باید معطوف به اسلام و خدمت به ملت ایران باشد. بر این اساس، امام خمینى در مقابل ایده انحلال بسیارى از نهادها مقاومت كردند. شاید مهمترین این نهادها بعد از نهاد دولت، ارتش باشد. امام خمینى در جمع گروهى از نیروهاى نظامى (21 فروردین 1358) قاطعانه از ضرورت وجود ارتش و اهتمام آن در حفظ مملكت اسلامى دفاع كرده از آن با عنوان «ارتش اسلام» یاد نمودند و هرگونه جسارت به ارتش را در حكم جسارت به لشكر امام زمان(عج) دانستند:
شما لشكر اسلام و قرآن هستید. ملت مؤظف است به شما احترام بگذارد؛ آزرده نشوید از بعضى اخلالگران كه حرفهاى بىجا مىزنند. ما شما را از خود مىدانیم و خود را از شما مىدانیم. ما در همه مراتب با شما هستیم و تا آخر نهضت شما با ما و ما با شما... ارتش اسلامى در پناه اسلام است؛ ارتش اسلامى براى ملت و براى اسلام است و امروز طاغوت از بین رفت و انشاءاللَّه دیگر برنخواهد گشت... اگر كسى به شما جسارت كند، به لشكر امام زمان جسارت كرده است. من به شما اطمینان مىدهم كه شما در جوار اسلام با طُمَانینه، با سلامت، با سعادت زندگى خواهید كرد.
امام خمینى با همان موضع به نهادهاى رسانهاى توجه كردند و هرگز در پى نفى و طرد این ساز و كار فرهنگى مدرن كه داراى ساختى بوروكراتیك است برنیآمدند. به زعم ایشان بخشى از وظایف حكومت اسلامى را باید بر دوش رسانهها، به ویژه رسانه ملى و رادیو و تلویزیون گذاشت. گرچه رسانهها در گذشته در خدمت طاغوت بود، ولى با اصلاح انقلابى مىتواند در خدمت نظام اسلامى و ملت قرارگیرد. ایشان با اعتقاد به این كه رسانهها نوعى ابزار تربیتى هستند، جایگاه رفیعى براى آنها قایل شدند:
تمام این رسانهها باید مربى این جامعه باشند. از اول هم اینها كه درست شد براى تربیت درست شد. فرض كنید كه براى تربیت درست نكردهاند؛ اما این آلات تربیت است. روزنامه و مجله باید مربى باشد براى آنهایى كه روزنامه خوانند. سینما باید مربى باشد براى آنها[یى ]كه در سینما وارد مىشوند. تئاتر هم همین طور و تلویزیون و رادیو هم از همه بالاتر. اینها باید یك دارالتبلیغى، یك دستگاه سازنده باشد كه به وسیله اینها یك مملكت، افرادش یك افراد امین صالح، یك افراد ملى - اسلامى بشود.
واقعیت مسامحه و همكارى امام خمینى با نهادهاى بوروكراتیك به برداشت ایشان از مفهوم «انقلابى گرى» بازمىگردد. در نظر امام خمینى دوره پس از انقلاب كه دوره سازندگى و ساماندهى است، برخلاف دوره انقلاب كه با حركتى پرشتاب و دفعى، حكومت طاغوتى سرنگون مىشود، تدریجى و توأم با صبر و حوصله «انقلابى» است. اندازه این صبر انقلابى هم به شدت و مدت خرابىهایى است كه حكومت طاغوت براى ملت به ارث گذاشته است. به طور طبیعى دوره سازندگى چندین برابر دوره تخریب است؛ لذا امام خمینى تنها پس از چند ماه از پیروزى انقلاب اسلامى (اردیبهشت 1358) مردم را به «صبر انقلابى» فرا خواند و چندى بعد (شهریور 1358) بر ضرورت تدریجى بودن اصلاحات بعد از انقلاب تأكید كرد. در واقع، ایشان با این گفته هرگونه انتظار سازندگى غیر عادى از رهبر انقلاب را منتفى دانست:
بعد از هر انقلاب هم نباید انتظار این داشت كه تا این انقلاب آن چپاولگرها را بیرون كرد، یكدفعه پشت آن دیوار یك گلستانى باشد. اینها كوشش كردند در طول مدت، خصوصاً در این پنجاه سال، پنجاه و چند سال، كه همه نیروهاى انسانى و غیر انسانى را از بین ببرند... و بعد از یك همچو انقلابى كه آنها را كنار زدید، توقع نداشته باشید كه فوراً همه چیز مطابق دلخواهتان عمل بشود، این باید به تدریج بشود.
با چنین دیدگاهى از سازندگىِ بعد از انقلاب، طبیعى است كه فرصتى براى بهرهبردارى از نهادهاى بوروكراتیك به دست مىآید. ساختار اینگونه نهادها به فعالیتهاى تدریجى و زمانبردار سازگار است نه با فعالیتهاى دفعى و پرشتاب. براى همین است كه نهضتهاى انقلابى تا پیش از پیروزى به روش نهادینه عمل نمىكنند. در عین حال، امام خمینى به آفت «عافیتطلبى» و «روزمرّگى» كه از خصلتهاى ذاتى نهادهاى بوروكراتیك است كاملاً توجه داشتند. وقتى هر انقلابى گرفتار نهادهاى بوروكراتیك شود، به آفت عافیتطلبى و روزمرّگى دچار مىشود. اولین نتیجه این گرفتارى كوتاه شدن سقف آرمانهاى انقلابى و كوتاه آمدن ارادههاى انقلابى است؛ چنانكه این گرفتارى در «دولت موقت» آشكار شد. بدون تردید، آرمانهاى ملىگرایانه نسبت به آرمانهاى اسلامى در افقى پایینتر قرار دارد. با آرمانهاى اسلامى مىتوان از دین و مرز و بوم دفاع كرد؛ اما با آرمانهاى ملى هرگز نمىتوان از هویت ملى - اسلامى، توأمان دفاع كرد. در تاریخ معاصر ایران، جنبش صرفاً ملى كه علاوه بر ارزشهاى ملى از ارزشها و هویت اسلامى ایران هم دفاع كند سراغ نداریم. برداشت دولت موقت از شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»، «مفهومى كاملاً ملى و دفاعى» است و بازرگان این معنا را به مردم شركت كننده در پیروزى انقلاب اسلامى نسبت مىدهد. و این به معناى كوتاه كردن آرمانهاى انقلاب اسلامى است. او خود در وصف انقلاب ایران گفته است كه اكثریت مردم با تفكرى واحد در سایه اسلام و اسلامى با خصلت جهانى عام تحقق یافته است.بازرگان از فعالیت گروههاى چپى ماركسیست و غیر مذهبى در زیر سایه و شعارِ اسلامى یاد كرده كه چگونه در دوران مبارزه مردم براى سرنگونى حكومت طاغوتى، از پاسخ به انگیزه و برنامههایشان طفره رفته «صریحاً جواب مىدادند كه فعلاً در صف واحد هستند ولى بعد از پیروزى راه خودشان را خواهند گرفت». بنابراین چگونه مىتوان پذیرفت كه ملت ایران به هنگام انقلاب، از شعار و تفكر اسلامى «مفهومى كاملاً ملى و دفاعى» در خاطر داشتند. مگر این كه بگوییم دولت موقت، خیلى زود گرفتار نهادهاى بوروكراتیك و نه تنها دچار كوتاه آمدن از آرمانهاى اسلامى انقلاب شد كه از اراده انقلابى هم كوتاه آمد. امام خمینى كاملاً به آفت ناشى از خصلت عافیتطلبى و روزمرگى نهادهاى بوروكراتیك در «دولت انقلاب» پىبرده بود
؛ لذا بى آنكه بخواهد این گونه نهادها را كنار بزند، كارگزارن دولت موقت را مورد خطاب قرار دادند كه چرا شدت عمل به خرج نداده و از موضع ضعف كارها را اداره مىكنید:
دولتى كه مىگوید دولت اسلامى است. و هستند - نباید تحت تأثیر واقع بشود و هر طورى سابق بوده همان طورى كه در زمان محمدرضا شاه خان بوده است حالا هم همان فرم باشد. پس شما چكارهاید! تو كه مىگویى من مسلمان هستم، چكاره هستى؟ ما یكى یكى باید بگوییم؟ دانه دانه باید بسپاریم؟ اینها باید اصلاح بشود و شماها - من مىدانم - مسلمانید - من همه افراد اینها را بعضىشان را مىشناسم، بعضىشان را هم معرفى كردهاند به من - اینها همه متعهدند، همه مسلمانند؛ لیكن ضعف النفسند! مىترسند كه مبادا یك وقت میهمانى از اجانب بیاید در كاخ دادگسترى یا در كاخ نخست وزیرى و آنجا ببیند كه یك [محیط] محقّرى است؛ باید حتماً به فرم غرب باشد؟! ضعیفند آقا! تا ضعیفند زیر بار اقویا هستید. آن وقتى كه نَفْس شما قوى شد و اعتنا نكردید، اعتنا به زخارف نكردید، آن وقت است كه از شما حساب، مىبرند.
جریانهاى منورالفكر به دنبال نهضت مشروطیت (1285ش) كاملاً توانستند از طریق تدوین قانون اساسى، اندیشه و شعارهاى تجددخواهانهشان را نهادینه كنند؛ لیكن علماى دین علىرغم مشاركت فعال در رهبرى این نهضت، هرگز نتوانستند در جهت نهادینه شدن اندیشه دینى در نظام جدید موفق شوند. تنها تلاشى كه در این جهت انجام گردید، تدوین و تصویب «متمم قانون اساسى» به همّت شیخ شهید آیةاللَّه فضل اللَّه نورى است كه به موجب آن مصوبات مجلس شوراى ملى بایستى به تأیید پنج نفر از مجتهدینِ منتخب مراجع تقلید مىرسید، اما به دلیل عدم ضمانت اجرایى براى آن، هرگز نهادینه نشد؛ به ویژه با روى كار آمدن دولت مطلقه پهلوى، متمم قانون اساسى به طور كلى به فراموشى سپرده شد. امام خمینى با آگاهى از این تجربه تلخ، به هنگام تدوین قانون اساسى، تلاش مؤثرى براى نهادینه شدن اندیشه سیاسى اسلام انجام دادند و در این راستا نه فقط ایده «هیئت نظارت مجتهدین» در قالب «شوراى نگهبان» بلكه نظریه فقهى «ولایت فقیه» با ضمانتهاى اجرایى كارآمد، در قانون اساسى نهادینه گشت. بدین ترتیب، اقتدار سیاسى ولىّ فقیه بر سیادت قانون مبتنى شد و ولایت فقیه، جایگاه قانونى پیدا كرد كه به موجب اصل یكصدودهم قانون اساسى داراى اختیارات و وظایف بسیار مهمى است. نهادینه شدن ولایت فقیه در قانون اساسى به معناى آن است كه ولى فقیه مىتواند مستقل از سیادت كاریزمایى به وظایف شرعى و قانونى خود عمل نماید. بر این اساس، برداشت بشیریه مبنى بر این كه نهاد ولایت فقیه نوع تازهاى از اقتدار كاریزمایى است كاملاً نادرست است. هر فقیهى كه صلاحیت این منصب قانونى (ولایت فقیه) را داشته باشد مىتواند در این جایگاه قرار گیرد و به وظایف و اختیارات قانونى خود عمل كند. در قانون اساسى دارا بودن شخصیت كاریزمایى از شرایط احراز مقام ولایت فقیه قید نشده است. رفتار قانون مدارانه امام خمینى در دوره رهبرى حكومت اسلامى و اداره جامعه بیانگر اهتمام ایشان بر سیادت قانونى ولایت فقیه بود، نه سیادت كاریزمایى ایشان كاملاً اطمنان داشت كه نهاد ولایت فقیه به دلیل تكیه بر سیادت قانونى، حتى پس از او نیز پابرجا خواهد بود. استوارى و پابرجایى نهاد ولایت فقیه پس از درگذشت امام خمینى تاكنون، دلیل دیگرى بر همین نكته است كه ایشان هرگز خواهان اتّكاى مقام ولایت فقیه به سیادت كاریزمایى نبوده است. به عبارت دیگر، ایشان كوشید بارِ مسؤولیت نهاد ولایت فقیه بیش از آن كه بر دوش شخصیت كاریزمایى سنگینى كند، بر عهده نهادهاى قانونى و بوروكراتیك گذاشته شود.
براى اثبات «فرضیه مختار» دلایل دیگرى نیز وجود دارد كه مجالى براى بیان آن در اینجا نیست. به هر حال، با توضیحات یاد شده معلوم گشت كه امام خمینى با علم به برخورارى از شخصیت كاریزمایى، هرگز نخواستند رهبرى حكومت و مدیریت سیاسى و اجتماعى جامعه خود را مبتنى بر سیادت كاریزمایى كنند. ایشان همواره تلاش داشتند مسایل حكومتى و مدیریتى نظام اسلامى را بر مبناى سیادت سنتى یا قانونى حلّ و فصل نمایند. طرح فرضیه مختار دو مسأله مهم را پیش مىآورد: نخست بیان علت چنین اقدامى از سوى امام خمینى و دوم شیوه عمل ایشان.