بنیانهای فقهی و اجتماعی ولایت فقیه
ولایت فقیه نظریهای است كه ریشه در اعماق فقه سیاسی شیعه دارد. نظریات دیگری كه در محدودة فقه سیاسی شیعه برای برخورد عمل سیاسیِ فعال شیعیان در تاریخ غیبت ائمه معصومین اظهار میشود، هیچ یك به گونهای نیست كه در عرض این نظریه قرار گیرد.
ولایت فقیه تنها ولایت و حاكمیت ذاتاً مشروعی است كه در دوران غیبت برای شیعیان قابل تصور است و هر نوع حاكمیتی غیر از آن مصداق حاكمیت طاغوت و یا به تعبیر «نائینی» همان موجود سیاهی است كه در برخی از شرایط میتوان به محدود كردن آن اقدام كرد.
ولایت فقیه نظریهای است كه میتواند فاصله و گسل دولت و ملت را در جامعة شیعی به طور كامل حذف كند، دیگر نظریهها و از جمله آنچه در جنبش عدالتخانه و مشروطه مطرح شد، گرچه شیعیان را به سوی نوعی حركت اجتماعی فعال بسیج میكند، لكن فاصله مردم و دولت را به شرحی كه پیش از این گذشت به طور كامل حذف نمیكند.
مبانی نظری حركتی كه امام خمینی براساس ولایت فقیه سامان داد، ریشه در بنیانهای فرهنگی جامعه شیعی داشت. در تاریخ فقه شیعه فقیهی را نمیتوان یافت كه مسئله ولایت فقیه را طرح و طرد كرده باشد و یا فقیهی را نمیتوان یافت كه به مشروعیت حاكمیت دیگری غیر از ولایت فقیه فتوا داده باشد.
مرحوم شیخ محمد حسن نجفی صاحب «جواهر» فقیهی است كه در احاطه بر فتواهای مشهور سرآمد دیگران است، چنانكه او را لسان مشهور مینامند. او در «جواهرالكلام» دربارة ولایت فقیه میگوید، اجماع بر این اصل را از تتبع در اقوال فقیهان میتوان به دست آورد و سپس مینویسد:
«شگفت است كه برخی از آدمها در این اصل و عموم آن تردید كرده و وسوسه میكنند، گویی كه آنان چیزی از طعم فقه نچشیدهاند و لحن گفتار فقیهان و رموز آنان را در نیافتهاند!»(13)
امام آرمانی را كه در متن فرهنگ و اعتقاد مردم ریشه داشت، در نابترین و عریانترین چهره بیان كرد. ناب بودن بیان امام از این جهت بود كه او به هیچ یك از اهداف میانی كه در عملكرد فعال نیروی مذهبی میتوانست مورد نظر قرار گیرد، بسنده نكرد و محدود كردن ظلم و مانند آن را هدف حركت معرفی نكرد، بلكه تحقق حاكمیت آرمانی را در دستور كار قرار داد و عریان بودن بیان ایشان از این نظر كه مفاهیم دینی را هزینه تفسیر و بازخوانی اندیشهها و نظریههای رقیب نكرد.
نظریة رقیبی كه در مشروطه برای جنبش عدالتخانه وجود داشت مشروطة سكولار بود، در آن زمان مفاهیم فقهی در جهت قرائت دینی آن نظریه به كار گرفته شد و این امر بر پیچیدگی مسائل اجتماعی آن زمان افزود، نظریه رقیبی كه در دهة چهل در قبال حاكمیت موجود بهعنوانِ جریان اپوزیسیون فعال بود، نظریة رادیكال و چپ بود كه از آموزههای ماركسیستی الهام میگرفت.
امام خمینی نه اندیشههای چپ را تفسیر دینی كرد و نه هنگامی كه جاذبههای حركت مذهبی نگاه بخشی از جریان چپ را متوجه مذهب ساخت، به باز خوانی و تفسیر ماركسیستی از اسلام رضایت داد.
او نه ماركسیسم را تفسیر اسلامی كرد و نه تفسیر ماركسیستی از اسلام را پذیرفت. استقبال و حمایت گستردة مردم از حركت امام نشانة شناخت درست و مناسب ایشان از زمینههای فرهنگی و اجتماعی بود كه در تاریخ و جغرافیای این مرز و بوم ریشه دوانیده بود. امام در حركت پانزده خرداد زمینههای عاطفی عاشورا و ابعاد كلامی، فلسفی و عرفانی آن واقعه را در بستر ارتباط فقهی مرجعیت با مردم به فعلیت رسانید و از آن پس به مدت پانزده سال، نسلی را در فضای آرمانها و الگوهای دینی پرورش داد. ایشان بالاخره در پایان دهة پنجاه در حالی پیروزی سیاسی حركت خود را میدید كه نظریهپردازان چپ چهار دهه تلاش خود را بیحاصل مییافتند.