عمده مطالب این كتاب عقلانى است. وظیفه حكومت برقرارى عدالت در شهرها, استان ها و امپراتورى است. سیاست درباره محدودیت هاى رفتار انسان بحث مى كند. دو استدلال براى ضرورت چنین محدودیت هایى وجود دارد:
استدلال اول این است كه فرض مى كنیم همه افراد دسترسى به مواد اولیه و دارند.
اگر هركس از این طریق مالكیتى براى خود ایجاد نماید, وجود دولتى براى سامان دادن این حقوق ضرورت مى یابد. استدلال دوم براساس مفهوم خیر و شر و نیاز به اخلاق و اقتصاد و سیاست مبتنى است. از آن جا كه روح انسان داراى سه جنبه عقل, خواهش و غضب است, وجود حكومتى براى تعدیل انسان ها و ایجاد محدودیت هایى براى آن ها ضرورى مى نماید. براین اساس مى توان نتیجه گرفت بهترین حكومتى كه مى تواند اقتدار خود را اعمال نماید, پادشاهى مطلقه است. البته شاه فقط باید حكومت كند و متواضع و باهوش باشد تا مردم را حول خود جمع نماید. قطب الدین شیرازى برخلاف فارابى و خواجه نصیر معتقد است سعادت تنها در اجتماع به دست نمىآید. جامعه فقط مى تواند موانع دسترسى به سعادت را از بین ببرد. از دیدگاه این فیلسوف اسلامى فلسفه سیاسى در حد تطابق اعمال شاه با حقوق و قوانین اسلامى تنزل مى یابد