درك سبب و كنترل
انگیزش یا اشتیاق افراد براى شركت در رفتارهاى مربوط به سلامت, نه تنها به باورهاى آن ها در مورد موضوع سلامت مورد نظر بستگى دارد, بلكه متأثر از اعتقاد آن ها به توانایى اجراى رفتار ذیربط نیز مى باشد. به این موضوع, تحت عنوان انتظار یا باور مرتبط به خودكارآمدى, اشاره شده است; و بندورا (1986) آن را به عنوان تعیین كننده كلیدى همه رفتارها, از جمله رفتارهاى مرتبط با سلامت, پیشنهاد كرده است. بندورا یك نظریه كلى در مورد تغییرات رفتارى ارائه داده است. این نظریه دو باور مهم ذى ربط را از هم تفكیك مى كند: خودكارآمدى, كه به این اعتقاد اشاره دارد كه فرد مى تواند در یك وظیفه خاص یا با یك رفتار خاص موفق شود (براى مثال, ترك سیگار); و كارآمدى نتیجه, كه به این اعتقاد اشاره دارد كه رفتار به یك پیامد ارزشمند منجر مى شود (براى مثال, این كه درمان موفقیت آمیز خواهد بود).
اعتقادات مربوط به خودكارآمدى بر تجارب گذشته افراد و مشاهدات آن ها در مورد رفتارهاى دیگران در موقعیت هاى مشابه, مبتنى اند. افراد داراى خودكارآمدى بالا, به احتمال زیاد, موفقیت هاى گذشته را به تلاش ها یا توانایى هاى شخصى خود نسبت مى دهند, نه به كمك دیگران یا به عامل شانس. همچنین آن ها, احتمال بیشترى هست كه اعتقاد عمیقى به مركز كنترل درونى داشته باشند. این دو مفهوم (استنادها و مركز كنترل درونى) براى تبیین رفتارهاى مرتبط با سلامت و بیمارى نیز به كار مى روند.
مفهوم مركز كنترل سلامت توسط والستون, والستون, سوث, و دابینز (Wallston et al., 1987) ارائه شده است, و سه منبع متمایز كنترل بر رفتارهاى مربوط به سلامت, یعنى خود (كنترل درونى), افراد قدرتمند دیگر (پزشكان), و عامل شانس, را تشخیص مى دهد. به طور كلى, افرادى كه داراى باورهاى عمیق مربوط به مركز كنترل درونى هستند, احتمال بیشترى هست كه به رفتارهاى پیشگیرانه و سایر رفتارهاى مربوط به سلامتى اقدام كنند. اما براى این كه این باورهاى مربوط به كنترل, پیش بینى كننده هاى مفیدى باشند, معمولاً لازم است كه نوع رفتار مرتبط با سلامت مشخص شود (براى مثال, كنترل بر دیابت).
نظریه استناد (بنگرید به: Turnquist, Harvey & Anderson, 1988) به تبیین هاى افراد از رویداد ها مى پردازد و نشان داده است كه این تبیین ها مى توانند بر حسب تعدادى جنبه هاى مهم توصیف شوند (معلول عوامل درونى یا بیرونى, معلول عوامل موقت یا دراز مدت تر; معلول یك علت خاص یا یك علت كلى تر; و…). مشخص شده است كه انواع استنادهاى علّى مختلفى كه افراد براى تبیین بیمارى ها و حوادث به كار مى برند, سازگارى و بهزیستى روان شناختى بعدى آن ها را تحت تأثیر قرار مى دهد (براى مثال Affleck et al, 1987).
نظریه استناد در توصیف جنبه هاى درازمدت تر یا مرتبط با شخصیت در تفكر علّى نیز به كار رفته است, به این جنبه ها سبك هاى استنادى گفته مى شود. این جنبه ها, فرض شان بر این است كه انواع استنادهاى مختلف افراد, در طى زمان و در موقعیت هاى مختلف, از ثبات و یكنواختى برخوردارند. این موضوع, عمدتاً, در بررسى نقش شناخت ها در افسردگى (Peterson & Seligman, 1984) به كار رفته است, اما آثار بعدى امكان سبك هاى استنادى در ادراك نشانگان را نشان مى دهند (Rabbins & Kirmayer, 1991).
الگوهاى بازنمایى بیمارى (Lau, Bernard & Hartman, 1989; Meyer, Leventhal & Guttman, 1985) به روشى مى پردازند كه بیماران با آن روش از بیمارى یا تهدیدات مربوط به سلامت مفهوم سازى نموده و یا آن را درك مى كنند. براساس نظر لونتال و همكارانش, سه مرحله در تنظیم رفتارهاى سازگارى جویانه در خلال یك بیمارى, وجود دارد (Meyer et al, 1985). این مراحل شامل, بازنمایى هاى شناختى, طراحى هاى رفتارى یا مقابله, و ارزیابى است. مرحله اول این است كه فرد یك الگو یا تصویر از اشكال كار بدن اش و علل و پیامدهاى آن ایجاد مى كند. مرحله دوم شامل تدوین طرح هایى براى مقابله با مشكل است. كارآمدى این طرح ها در خلال مرحله سوم ارزیابى مى شود, كه ممكن است به نوبه خود موجب تغییراتى در بازنمایى و یا در طرح هاى مقابله اى شود.
پنج مؤلفه در بازنمایى هاى مربوط به بیمارى مشخص شده اند:
1. هویت: كه متشكل از یك برچسب انتزاعى (براى مثال, فزون تنش), و علائم و نشانگان عینى است كه تجربه یا تداعى مى شوند. این مؤلفه در واقع تصور خود بیمار درباره ماهیت بیمارى است.
2. پیامدها: تصورات فرد درباره پیامدهاى كوتاه مدت و دراز مدت تر بیمارى.
3. خط زمانى: چارچوب زمانى ادراك شده فرد براى رشد و استمرار بیمارى یا تهدید مربوط به سلامت. در وهله اول, نوعاً گمان مى رود كه بیمارى یك خط زمانى حادّ یا كوتاه مدت داشته باشد, و ممكن است وقت زیادى صرف شود تا مزمن بودن یك شرایط, به درستى فهمیده شود.
4. علل: علل ادراك شده بیمارى (به مطالبى كه پیش تر, در باب نظریه استناد, گفته شد مراجعه كنید).
5. درمان: تصورات فرد درباره احتمالات درمانى و تأثیرات محتمل درمان ها.
اگرچه تحقیقات در این حوزه, هنوز در مراحل اولیه آن قرار دارد, اما نشان داده است كه بسیارى از واكنش ها به بیمارى (مثل, نوع مقابله, التزام به مصرف دارو) به وسیله تصور خود فرد یا ادراك وى از بیمارى تعیین مى شوند (بنگرید به: Skelton, Croyle, 1991).