2-تفرس به سنت:
از نوادر حكایات زندگى خود آن مرحوم هم این است كهمىفرمودند:«روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهرا كارمند دولت در همدان بودپیش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفى ندارم،تقاضا دارم از خدا بخواه،فرزندى به من كرامت فرماید كه سخت در طلب فرزند هستم،ولى نمىدانم چه كاركنم؟»مرحوم آقاى آخوند مىفرمودند دلم به حالش سوخت،یك مرتبه جرقهاى درذهنم برق زد و سخنى به زبان آوردم كه نه در كتابى دیده بودم و نه در معالجات اطباءسراغ داشتم،فقط نوعى تفرس و تیمن نسبتبه سنت پاك پیامبر بزرگوار اسلام(ص)بود.آنگاه كه خداوند متعال مىخواهد نطفه زهراى مرضیه منعقد گردد،از سوىخداوند متعال به پیامبر خودش ابلاغ مىگردد چهل روز از همسر و خانواده خودشدورى گزیند و پس از چهل روز به سراغ خدیجه برود.این جدایى و فاصله انداختنلابد نكتهاى را در برداشته است.به این مرد سائل گفتم:من دعا مىكنم،در ضمن روشىرا هم تیمنا به تو یاد مىدهم تا طبق آن رفتار نمایى.امیدوارم خداوند متعال ترا مایوسنكند.به او گفتم:
وقتى به شهر خود برگشتى،چهل روز از همسر خود جدایى اختیار كن،هرگز بهسراغ او نرو، ولى پس از نماز و دعا با وى همبستر شو.امید استخداوند متعالفرزندى به تو عنایت فرماید. اگر فرزندت پسر شد،نام او را«محمد»بگذار.
سالى گذشت،روزى از درس برگشته بودم،دیدم چند جعبه پرتقال را در دالانمنزل گذاشتهاند و رفتهاند.از مشهدى صفر(خادم منزل كه پیرمرد باصفایى بود)پرسیدم،گفتیك نفر با ماشین آورد و اینجا گذاشت و چون شما نبودید گفت عصربرمىگردم...منتظر بودم، دیدم همان آقایى است كه یكسال پیش از من دعاى اولادخواسته بود.گفتم خوش آمدید!این پرتقالها براى چیست؟
گفت این پرتقالها محصول باغ خودم و شیرینى فرزندم محمد است،كه پارسالمرا ارشاد نمودى و طبق فرموده شما عمل كردم و خداوند متعال در اثر دعاى خیر شمافرزندى به من عنایت فرمود،شیرینى و تحفه آن را براى شما آوردهام.
مرحوم آقاى آخوند مىگفت:نماز گزاردم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوندمتعال درخواست فرد مؤمنى را عملى ساخته است.
این قصه یكى از نوادر حكایات و سرگذشتهاى آن عالم ربانى و عارف صمدانىبود كه از این سرى قصهها و عجایب در زندگى او فراوان وجود داشت.