باران مهربانیها
v مهربانیها و خوبیهای یدالله، مثل باران رحمت بود وقتی میبارید، همه را فرامیگرفت
v خیلی راحت میشد به او تكیه كرد؛ چون نه كینه داشت و نه اهل غرضورزی بود قلبی پاك و زلال و روحی بزرگ و مهربان داشت
v هیچ وقت با كسی برخورد تند و یا بد نمیكرد خیلی آرام و متواضع بود؛ بخصوص در برابر بزرگتران صبور و پرحوصله بود خونسردی و آرامش، از صفات بارز و اصلی او بود اینها همه از ایمان و توكل زیاد او ناشی میشد
v شاداب و خندهرو بود این صفت همیشه در اولیم برخوردهایش، انسان را شیفته او میكرد
v به عنوان یك فرمانده، شجاع و نترس بود انگار توپ و گلوله هیچ معنایی برای او نداشتند همین آدم، هنگام دعای كمیل و یا نماز شب، آدمی میشد كه بیا و ببین!
v ایشان به طور عملی، ابتكار و خلاقیت داشت، چنان خلاقیتی كه شاید اگر یك آدم نظامی مدتها فكر میكرد، نمیتوانست چنان طرحها و كارهایی را ارائه دهد روحیه سلحشوری خاصی داشت اعتماد به نفس ایشان، به حدی بالا بود كه هر كس با خدا ارتباط داشت، وقتی او را میدید، به این روحیات او پی میبرد
v یدالله كلهر بسیار پرحوصله و صبور بود از همان بچگی، همیشه به ما نصیحت میكرد كه با هم دعوا نكنیم همیشه از مردانگس و گذشت صحبت میكرد و از خودسازی، و خود نیز همیشه چنین بود با گذشت، فداكار، صبور و پرحوصله
من یكی از والیبالیستهای شهریار بودم وقتی جنگ شروع شد، او از اولین كسانی بود كه به جبهه رفت پس از مدتی، وقتی به شهریار بازگشت، درباره جنگ، دلیلهای به وجود آمدن آن و بسیاری مسایل دیگر برای ما صحبت میكرد تحت تاثیر همین حرفهای او و با شناختی كه از او و رفتار و شخصیتاش داشتیم، همه به جبهه رفتیم
v حاج یدالله كلهر، در میان نیروهایی كه با ایشان كار میكردند، به نام مراد معروف بودند و واقعا هم مراد و الگوی بسیاری از بسیجیان و سربازان بود تمام مسؤولیتهایی كه به عهده داشت، برای شخصیت و وجود او برازنده بود
v حاجی در مراسم عزاداری یا دعا، حالتهای خاصی داشت وقتی به چهره ایشان خیره میشدیم، احساس میكردیم كه كسی دارد نوحهسرایی میكند و آن وقت این حالت ایشان، آدم را منقلب میكرد در مراسم دعا و نماز، دعای توسل یا كمیل- هر وقت حاجی حضور داشت، من و بقیه بچهها سعی میكردیم سر وقت در مراسم باشیم و خود من سعی میكردم خیلی نزدیك به حاجی باشم تا حالتهای خاص او را بهتر بگیرم تا دعاها یا برنامهها بیشتر در من اثر كند
v خط فكری شهید كلهر، رفتار او و بدیدن ایشان از دنیا و مسائل مادی، برای یاران و همرزمان ایشان، معنای خاصی دارد بعضی وقتها اگر ما یاد و خاطره آنان را زنده نكنیم، همه چیز فراموشمان میشود و به دنیا میپیوندیم وقتی در پارك یا خیابان راه میرویم، اگر یك لحظه از خاطره و یاد شهیدان جنگ غافل شویم، انگار خودمان را باختهایم خیلی شبها هست كه وقتی از شهیدان یاد میكنیم، درد و رنج یاد آنان، با اشك و گریه همراه میشود این گریهها، مثل گریه كردن حضرت علیعلیه السلام بر سر چاه است غمها و اندوههای ما، فقط با یاد و خاطره آنان آرام میگیرد وجود و دل سرگشته ما، فقط با یاد آنان و خاطرههای به یاد ماندنیشان آرام و قرار میگیرد
v من خاطره خوبی از سفر حج از ایشان دارم در مدینه، من و حاج حسین معینی، روی پله نشسته بودیم كه شهید كلهر را دیدیم او جنان باصفا و صمیمیت و چنان با روی گشاده با ما روبوسی كرد كه خاطره آن همیشه در یاد من خواهد ماند او یك الگوی اخلاقی برای همه ما بود هیچ وقت او را در حالت اضطراب یا ترس از دشمن ندیدیم شجاع و بیباك بود او در نماز، سجدههای طولانی داشت نماز شب و زیارت عاشورا میخواند از اول آشناییام با شهید كلهر، هر وقت كه میشد، او را میدیدم و اگر نمیشد، به وسیله نامه با او ارتباط برقرار میكردم پس از مدتی كه ایشان را ندیده بودم، در جبهه مجنون و در قرارگاه كوثر، او را دیدم در آن جا او پاسخ آخرین نامهام را كه هنوز پست نكرده بود، برایم خواند و ناخودآگاه، دوباره در جیبش گذاشت پس از شهادتش، با این كه احساس میكردم تكیهگاه محكمی را از دست دادهام، با این حال میدانستم كه او مرغ باغ ملكوت و به سوی معبود خود پرگشود و این ماییم كه از قافله عقب ماندهایم! شهید یدالله كلهر، نمونه و الگویی از تمام دلاورانی بود كه در طول 1200 كیلومتر خط جبهه، قدم به قدم، با دشمن دین و میهن، ایثارگرانه جنگیدند و به شهادت رسیدند