• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4093)
يکشنبه 15/5/1391 - 23:52 -0 تشکر 493349
در کوچه باغ شعر

بهار و یار

شاعر:ابوالفضل دادا (تبریز)

فصل گل و درخت و هزار آمده ست باز
وقت وصال و عشرت یار آمده ست باز

عطر نیایش از لب شب بوست اشکار
طرف چمن نسیم نگار آمده ست باز

دلدادگان سروسهمی را نوید باد
نرگس به گل نشست و بهار آمده ست باز

باری کمال سجده و تسبیح غنچه ها
گلبوته ها و سبزه به بار آمده ست باز

عمری پی اش اسیرم و یارم به پای خویش
مانند سایه زیر چنار آمده است باز

شوق پرندگی

حسن قدرت آبادی (تهران)

کوه شکوهمند و سبز
دست مناجات زمین

پر شده دریای بزرگ
موج به موج از یقین

وقت نماز عشق، گل
ز بند غنچه رسته است

سرو در آستان او
قامت عشق بسته است

همقدم چشمه روان
جاری و جویبار شو

حرف شکفتگی چو باغ
زمزمه کن، بهار شو

بیا به بلبل اسیر
شوق پرندگی ببخش

کوچه به کوچه با بهار

سفر

اکرم رئیسی (اصفهان)

سال ها می گذرد
لیک از یار سفر کرده من
خبری هرگز نیست
می گذرد از جلوی چشمانم
خاطرات سبزش
از غم دوری او
به کجا باید رفت؟
نه چراغی، نه نگاهی که بگوید از عشق
که بنالد زغم هجر و سفر
زیرا این سقف حیات
می زنم فریادی
من ز یار خوبم
کرده باشم یادی

بی صداترین صدا، عشق

رضا خواجوی (دزفول)

توی شهر بی صدایی، بی صداترین صدا عشق
توی خاک غربت و غم، با همه کس آشنا عشق

با تموم خستگی ها، با همه شکستگی ها
بهترین پناه و یاور برای این آدما عشق

میون این همه دشمن، میون کینه و نفرت
توی این نامردمی ها، اون رفیق بی ریا عشق

وقتی که برای آدم معنی شده ابهام
توی بهت حرف و واژه بهترین نام خدا، عشق

میون جاده غربت، توی راه بی کسی ها
بهترین پناه برای، خستگی عابرا، عشق

وقتی که سکوت و گریه، توی قلب آدما هست
توی سکوت قلب خسته، اون صدای آشنا، عشق

تبسم

هوشنگ هوشنگی (تهران)

لحظه تجسم بهار شد
و رقص برگ
لحظه شکوه آب و آینه
موسم خروش و اشک ابر
باز شد دوباره دفتر بهار
تازه شد حدیث سبز روزگار
جان گرفته فرصت دعا
می رود دعای تو، دعای من
به آسمان
جسم زندگی، گرفته جان!
لحظه تبسم است!

سبز

محمد رحیمی(رامهرمز)

یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند

پلک چشمان تر پنجره را بگشاید
سمت دلگیر تماشای مرا سبز کند

سیب لبخند به لب های تو آویزد و بعد
فصل نمناک غزل های مرا سبز کند

بعد از آن، هی هی تنهایی چوپانی دل
کسی آمد نفس نای مرا سبز کند

عند لیبانه سخن ساز کند کلک مرا
طبع شیرین شکر جای مرا سبز کند

کسی از نسل اقاقی، کسی از جنس بهار
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند

منبع:نشریه خانواده، شماره 394

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:54 - 0 تشکر 493383


شاید عشق بیش از هر موضوع دیگری در ادبیات جهان، درطول تاریخ مطرح شده باشد. این در ذات آدمی است که دوست بدارد، دوستش بدارند، عاشق شود و عاشقی داشته باشد. عشق تنها نباید عشق به مکمل باشد، بلکه عشق به خدا، عشق به پدر و مادر، عشق به طبیعت و ... هم عشق است.
عشق واکنشی آموختنی و احساسی فراگرفتنی است. همان طور که پرندگان و پروانه ها عاشق می شوند، ما که انسانیم و اشرف مخلوقات حق داریم یار، مونس و همدمی داشته باشیم.
بنابراین در شماره های آینده هربار چند بیت از ابیاتی آورده می شود که در آن از کلمه عشق استفاده شود، شما هم می توانید برای ما این گونه اشعار را ارسال کنید.

اگر به مذهب تو خان عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
***
دلی کاو عاشق رویت نباشد
همیشه غرق در خون جگر باد

مار از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد

اندر سرما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد

هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد
***
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
***
چون عاشق می شدم گفتم که بر دم گوهر مقصود
ندانستم که این دریاچه موج خونفشان دارد

چتو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
***
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هرکسی بر حَسَب فکر گمانی دارد

منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسی خانواده

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:55 - 0 تشکر 493385


بسم الله الرحمن الرحیم
(( وقف پیامبر الگوئی فرهنگ سازی))
این بیان ازوقف می گویم سخن
این سخن نیکـــو بود ای انجمن

وقف را مشکل گشا در کار بین
نقش آن چون گل بود زیبا جبین

اولین واقف رســـــول الله بود
این عمــــل از بهر ما الگو نمود

ساخت مسجدتاکه سازد زندگی
وقف بنمود آن ســـــرای بندگی

اولین مسجد قبا بــود ای عزیز
دومین مسجد نبـی آن مشک خیز

وقف بنمود آن همـه بهـر سجود
تا که صد حمدی کنند حـی ودود

اهل فرهنگ و ادب بودی رسول
پایگاه حــق نمــودی این شمول

در مدینه وقف احمــد شد مثال
داد بستان هــابه گل در کل سال

هفت بستان وقف آن مردم نمود
تا که گل آردبــه دوران کل سود

خواست آن عبد خدا این بندگی
وقف کــردی زندگی با زنــدگی

اهل فرهنگ و سخنهـا ناب بود
واقف الســــر فاتح الابواب بود

بهرفردا کشت آن فرهنگ راست
راه پاکش تا ابـــد الگوی ماست

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:55 - 0 تشکر 493390

 آن دست‌ها 

از جنس كدام حرف است، آن پینه‌ها روی دستان تو دست‌هایی كه زمانی آب را و بابا را و نان را خوب نوشت؟

از جنس كدام كتاب است آن دست‌ها

كه برگ‌های كاهی‌اش

تُردتر از برگ درختان است

ولی در پاییز

هم‌چنان سبز می‌ماند؟

از جنس كدام خستگی است

آن دست‌ها

كه هنوز می‌شود به آنها تكیه د اد

و نهراسید از آن همه درد؟

آن دست‌ها را می‌شناسم

آن دست‌ها انگار

دست‌های من است

دست‌های آسمان است

و دست‌های خدا

آن دست‌ها جایی میان روزها

شب را پاك می‌كند

آن دست‌ها

كه با كرم‌های خوش‌بو بیگانه است

آن دست‌های سحرخیز

آن دست‌های بدون دستكش

دست‌های بی‌هراس

دست‌های زبردست

دست‌های داستان‌های دوست‌داشتنی

دست‌های...

دست‌ها بالا می‌روند

بالا و بالاتر

دست‌هایی پر از تاروپود پینه‌ها

دست‌هایی پر از روزهای خط خورده

دست‌هایی پر از صدای سكه‌های پایان كار

دست‌هایی پر از صدای آینه

وقتی آخرین اشعه‌های خود را

به تصور غروب می‌بخشد

و دست‌ها می‌كارند و می‌كارند و می‌كارند

پینه‌ها رشد می‌كنند و رشد می‌كنند و رشد می‌كنند

باغچه‌ای پر از پینه سرمایه‌های آن دست‌هاست

و من اما باور نمی‌كنم

باور نمی‌كنم

آن دست‌ها

آن دست‌های ناشناس

دست‌های پدر من است

دست‌های پدر من این شكلی نبود

آنجا كه دستان مادر را گرفته بود

و رو به دوربین می‌خندید

منبع ماهنامه قاصدک شماره 52

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:55 - 0 تشکر 493393

 دلتنگ هستم 

خسته شدم من

از دود ماشین

از بوی سیگار

از بوی بنزین

خسته شدم از

بوق و ترافیك

كارخانه‌های

آلوده و شیك

از فاضلاب و

موش فراوان

روئیده بر من

صدها خیابان

دلتنگ هستم

دلتنگ گل‌ها

دلتنگ باغ و

دریا و صحرا
منبع ماهنامه قاصدک شماره 52

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:56 - 0 تشکر 493396


  من زمین نیستم

زمین آن‌جاست كه روزی من و تو

حرف اول ناممان را

با شاخه درختی نوشتیم

زمین آن‌جاست كه من و تو

از درخت بلندش بالا رفتیم

و به خورشید خندیدیم

زمین آن‌جاست

پشت آن پنجره

كه می‌شود همه دنیا را قاب كرد

زمین آن‌جاست

كه دستان من

در باغچه

دنبال آخرین جوانه شادی‌ست

زمین‌ آن‌جاست

كه دریا

روح زلال زمین

شعر می‌خواند و می‌خروشد

زمین‌آن‌جاست كه

دامن پر از گلی

گسترده بر زمین

بهار را صدا می‌زند

بهار آن‌جاست

كه زمین

شكفتن خویش را جشن می‌گیرد

و آسمان آینه‌ای است

كه زمین

در آن فكرهای نورانی خود را

تماشا می‌كند

زمین آن‌جاست

بهشت آن‌جاست

و ای كاش همیشه آن‌جا باشد

ای كاش هیچ دستی

نخواهد

زمین

روزی با شرمندگی

صورت خویش را بپوشاند

و بگوید: نه من زمین نیستم!
منبع ماهنامه قاصدک شماره 52

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:56 - 0 تشکر 493399

 بهشت روی زمین 

هماره تا به جهان خاندان آدم بود
وجود نابغه، تاریخ‌ساز عالم بود
ظهور نادره‌مردان روزگار، به دهر
هماره مظهر بس كارهای معظم بود
نگر به دودة پیغمبران كه در آفاق
طلوعشان همه با خیر محض توأم بود
هزار گونه تحول در اجتماع بشر
رهین بعثت آنان ز عهد آدم بود
وز آن میانه فزونمایه‌تر در این تأثیر
سپهر پایه محمد، نبی خاتم بود
بدین قرار، نوابغ نه در قیاس رسل
عقولشان به دوصد ابتكار، ملهم بود
رجال علم و سیاست، فحول فضل و هنر
حیاتشان چو چراغی به شام مظلم بود
بسا كه نادره مردی ز خطه‌ای مغموم
به پای‌خاست كه آرامبخش هر غم بود
نفوذ همت و تأثیر این قبیل رجال
اگر چه بود فراوان، شمارشان كم بود
در امتداد زمان، قهرمان به نام بلند
هماره مظهر تذكار، همچو رستم بود
در این دیار، از آن پس كه سالیان دراز
وطن دچار هزاران بلای مبرم بود،
در آن زمان كه عیان گشت فرصت اصلاح
به كشوری كه سراسر خراب و درهم بود،
پدید گشت به كشور، یكی امیر فخیم
كه از هزار امیر و وزیر، افخم بود
بلندنام امیری كه بهر پاس وطن
به عزم راسخ و رأی رزین مصمم بود
كه بود این هنری خواجهی كفایت‌مند؟
كه یادگار كیان‌فر، ز سام نیرم بود
ستوده خواجة‌ والامنش، امیر كبیر
بزرگوار تقی‌خان صدراعظم بود
همان كز اول دوران ناصرالدین‌شاه
وجود او به جراحات ملك، مرهم بود
به راه خدمت ایران در التزام خلوص
به حكم همت و وجدان پاك، ملزم بود
به درك ملتی آزاد و كشوری آباد
علاقه‌مند ز جان، تا به واپسین دم بود
بهشت روی زمین خواست كرد ایران را
كه از تجمع اشرار، چون جهنم بود
بسا موانع سرسخت از درون و برون
به پیش راه هدفهای او فراهم بود
امیر دید كه درد در غم و وبال وطن
به خودپرستی مشتی رجال، مُدغَم بود
امیر دید كه هر یك ز سروران و صدور
اسیر و بندة دینار بود و درهم بود
امیر دید كه با فقر و جهل و بیماری
حیات ملت ایران قرین ماتم بود
امیر دید كه با حیف و میل بیت‌المال
قیود مالی كشور گسسته از هم بود
امیر دید كه بیگانه از شمال و جنوب
گزند ما را، شائق چو مارِ ارقم بود
امیر دید كه شه موم گشته در كف مام
چگونه مامی؟ كآلایش مجسم بود
بدید در كف امواج شر خراسان را
كه از شرارت سالار، غرقه در یم بود
بدید كبك سفیران خروسخوانی كرد
چنان‌كه بانگش گه زیر بود و گه بم بود
به رفع این‌همه اشكال، چاره‌ جویی كرد
كه در كمال و خرد، چون به جود حاتم بود
از او به خادم و خائن رسید بیم و امید
كه هم به دستش تریاق بود و هم سم بود
چو بهر نیت اصلاح، عزم وی شد جزم
از او رمید هرآن كو ز كیفرش رم بود
صف فساد، به ضدیتش علم برداشت
چو دید بر سر دوش امیر، پرچم بود
عناد خارجی و كید داخلی با هم
به طرح توطئه بر نفی میر منضم بود
شه جوان سبكسر مثال قتلش داد
به حیله‌ورزی مادر كه درخور ذم بود
سپس به خواهش مادر مقام او بخشید
بدان رقیب كه با خائنان پسر عم بود!
لقب نهاد ورا صدراعظم نوری
اگرچه ناری و ملعون چو ابن‌ملجم بود
حریم دولت ایران به خارجی یله كرد
به دست آن كه به اغیار، یار و محرم بود
رگ امیر بفرمود تا زند فصّاد
به فین كاشان، كانجا مسیل این دم بود
رگ امیر نبود آنچه شد گشوده به فین
رگ حیات بلادیده كشور جم بود
طراوت سحری داد، باغ ایران را
ولی دریغ كه كوته زمان چو شبنم بود
نماند آن همه تدبیر و همت والا
كه قدر و منزلتش در بلندطارم بود
به قرنی از گذر ارتقا واپس ماند
خجسته كشور ما كز شكوه، اقدم بود
امیر اگر به سر كار مانده بود، ادیب
كنون سواد وطن چون بهشت خرم بود

منبع:http://www.ettelaat.com

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:56 - 0 تشکر 493403

 عشق تا اوج دقایق های سرخ 

شاعر: رضا حدادیان

نوجوانی جبهه ها را درک کرد
بازی پس کوچه ها را ترک کرد

رفت تا خط مقدم تا خدا
رفت تا معنا کند آیینه را

آن بسیجی نبض فردا را گرفت
نبض فردایی فریبا را گرفت

رفت تا در جبهه ها زیبا شود
نیمه ی گم گشته اش پیدا شود

خاک ایران را حمایت می نمود
خونفشانی را روایت می نمود

«تکه ای از آسمان مال من است
راه پرواز من از این روزن است »

جبهه درها را به رویش باز کرد
او خودش را تا خدا آغاز کرد

یورش دشمن ، شقایق های سرخ
عشق تا اوج دقایق های سرخ

تانک ها ناگاه پیدا می شوند
بی خدایی ها هویدا می شوند

نوجوان ما پر از دلدادگی است
او پر از انگیزه ی آزادگی است

داخل دستان او نارنجکی است
وای ! این با زندگی بیگانه کیست ؟

او که این سان مست و بی پروا شده
او ه این سان عاشق و شیدا شده

سنگر خود را رها کرد و پرید
پرده های خواب و رؤیا را درید

تانک دشمن ناگهان آتش گرفت
نقشه ی گردن کشان آتش گرفت

یک کبوتر از میان شعله ها
آسمان ، پرواز آبی تا خدا

منبع: نشریه جوانان امروز، شماره 2094

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:57 - 0 تشکر 493407

 در وصف سید شهیدان اهل قلم 

راز نو

شاعر: علیرضا قزوه
ای یکه سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو درخاک چه می کرد؟
می گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب
می گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد
دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد
یک روز اگر از من وعشق تو بپرسند
پیغمبرتان کیست، بگو درد، بگو درد
ای سرخ تر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوی، درختان همه زردند، همه زرد
ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجره ات داغ مرا تازه نمی کرد.
*******

امام زاده

شاعر: رضا امیر خانی
فروردین 72- شهادت سید مرتضای آوینی
همان که مادر دوران چواونزاده، تویی
خدا اگر به کسی تاب عشق داده، تویی
خلیفه روی زمین او اگر نهاده، تویی
بهل که ساده بگویم، امام زاده تویی
به تکه تکه ی نعشت دخیل باید بست
دخیل برکرم جبرئیل باید بست
وگرنه نعش تو را سوی آسمان که برد؟
که این امانت تابوت از علی بخرد؟
امانتی خدا را امین او برده است.
علی نرفت، نوشته بدان زمین خورده است
***
تو کیستی که برایت علی غریبی خواند؟
تو کیستی که فقط از تو دل فریبی ماند؟
نمی توان که تو را با شهید تخمین زد
درست دست قضا بود. قرعه برمین زد
دعای صحت و حرز سلامتی مینی است
که زیر پای چپ مرتضای آوینی است

به زیر لب، تو چه خواندی که آسمان خم شد
و از میان زمین، مرد واپسین کم شد
به زیر لب، تو چه خواندی که ره نشان دادند
وتحفه ی نعش تو را دست آسمان دادند
به زیر لب تو چه خواندی که قفل بسته شکست
وبغض مانده ی مردان دل شکسته شکست
به زیر لب، تو چه خواندی؟ بگو، بلند بگو
زکاروان عقب افتاده گان کم اند، بگو
***
جنوب جای عجیبی است، آسمانش نیز
بهشت شاهد ما و فرشته گانش نیز
بهل که در بگشایند او جنوبی بود
کلون کنند و بگویند روز خوبی بود
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:57 - 0 تشکر 493410

 در وصف خورشید(1) 
اشعاری در وصف شهید آیت الله سعیدی

شاعر: خسرو فرشیدورد

خون تو در درون كفن جوش می زند
روح تو در فضای وطن جوش می زند
خون تو ای قرنفل سرخ شرف مدام
در جام لاله های چمن جوش می زند
فریادهای سرخ غرورآفرین تو
در شعر و حرف و نغمه من جوش می زند
خفتی به خاك سرد ولی خون گرم تو
در ذره های خاك وطن جوش می زند
افسانه های فخر و غرور و نبرد تو
در هر پیام و شعر و سخن جوش می زند
*******

شاعر: علی معلم دامغانی

شرار عشق ما افسردنی نیست
گل زخم نظر پژمردنی نیست
نداریم آفت اهل تعلق
كه اسباب تجرد بردنی نیست
من بشكسته را مگذار و مگذر
هنوز این صید لاغر مردنی نیست
به آزاد حضورت كی پریشم
كه طبع نازكت آزردنی نیست
سیه بهر شهیدانت چه پوشم؟
دریغ كشتگانت خوردنی نیست
بگو آزاد ما كن هر چه خواهی
« معلم » شور ما افسردنی نیست
*******

شاعر: سیمین دخت وحیدی

قسم به آن كبوتری كه بی صدا شهید می شود
به آن سری كه در نماز عشق ناپدید می شود
به آن دلی كه در شب سیاه، مثل روز روشن است
و چشم او تجلی نماز صبح عید می شود
به آن كسی كه یك شبه ره هزار ساله می رود
به غنچه ای كه قبل از این كه گل شود شهید می شود
اگر تو پرشكوفه شوی بهار سبزتر شود
و ازخ دای ما با ما عنایتی جدید می شود
ز هفتخوان شب گذشته اند خوب های خوبمان
ولی مگو جهان به كام عده ای پلید می شود
همیشه شب سیاه بوده ای درخت طور موسوی
اگر ز شوق شعله ور شوی شبت سپید می شود
*******

شاعر: پرویز بیگی حبیب آبادی

سفر به خطه خورشید انتخاب تو بود
بهار و آینه و عشق در ركاب تو بود
سوال من همه این بود، ره چگونه بری؟
عبور با كفنی لاله گون جواب تو بود
به روز هجرت گلگونت ای پرنده سبز
شهاب، مانده و درمانده از شتاب تو بود
دل شقایق آتش گرفته با من گفت
كه راز سوختن او ز التهاب تو بود
تو را ز عرش چو خواندند بر ضیافت عشق
عجب نبود اگر رنگ خون خضاب تو بود
من از تفاهم پرواز با تو دانستم
سفر به خطه خورشید انتخاب تو بود
*******

شاعر: حسن حسینی

گامی به تولا زده بودیم ای كاش
جامی زه می « لا » زده بودیم ای كاش
آن شب كه قراولان طوفان رفتند
چون موج به دریا زده بودیم ای كاش
*
بر عشق دوام می دهد خون شهید
از فتح پیام می دهد خون شهید
برخیز كه با زبان گویای سكوت
پیغام قیام می دهد خون شهید
*
هلا پاسداران آئین سرخ
سواران شوریده بر زین سرخ
به شعر دلیری تصاویر زیبا
به دیوان مردی مضامین سرخ
از این باغ، زنگار زردی زدود
وفاتان به آن عهد دیرین سرخ
گذشتید چون از حصار خزانی
چه دیدید آن سوی پرچین سرخ
پس از برگریزان و پر پر شدن ها
مبارك شما را گل آذین سرخ
*
كس چون تو طریق پاك بازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
ز این پیش دلاورا كسی چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
يکشنبه 15/5/1391 - 23:57 - 0 تشکر 493411

 در وصف خورشید(2) 

اشعاری در وصف شهید آیت الله سعیدی

شاعر: اکبر بهداروند

به پاكی پاك تر از روح آبی
سرود سرخ نای انقلابی
امیر لحظه های عشق و ایثار
شهید سر زمین آفتابی
*
او مظهری از شجاعت و ایمان بود
از خویش گذشته عاشق جانان بود
وقتی كه شهید شد تبسم می كرد
آن كشته عشق بر سر پیمان بود
*******

شاعر: حمید سبزواری

چون جغد مگو دریغ بر خاك شهید
بس كن سخن از سینه صد چاك شهید
در هودج نور رفت تا بزم ملیك
از دامن خاك پیكر پاك شهید
*
در چشمه نور شستشو كرد شهید
بر قبله انتخاب رو كرد شهید
آن گاه نماز عشق را قامت بست
پس سجده به خاك كوی او كرد شهید
*******

شاعر: نصرالله مردانی

بوی گندم بوی باران می دهی
بوی عطرتازه نان می دهی
بوی دریا بوی ساحل بوی موج
بوی ابر و باد و باران می دهی
بوی گلگون جامگان سربدار
بوی مردی بوی ایمان می دهی
بوی عاشورای خونین حسین
بوی گلزار شهیدان می دهی
بوی باغ خرم گلدسته ها
بوی مسجد بوی قرآن می دهی
بوی پایان زمان انتظار
بوی آن خورشید پنهان می دهی
*******
شاعر: شاعر: محمد پورجواد

تازه خورشید

خیال فجر داشت
آن گاه كه شتك قطره های خونت
نام « خمینی » را
بر دیواره سلول كلیشه می كرد
*

هنوز

شاعر: محمد پورجواد

آذرخش های روشنگری
قلب تیره شب را در ننوردیده بود
و تو وصیت كردی
كه « مرده ات نخوانند
كه مستانه
قهقهه شهادت سروده ای »
تا مرغ حق را
رستن آموزی
*******
شاعر: علیرضا قزوه
گلواژه لبیك به لب ها حك بود
از وسعت گام ها زمین در شك بود
ای كاش درآن صبح ظفر می دیدی
خورشید به مشت عاشقان، كوچك بود
***
در عشق نمی توان زبان بازی كرد
می باید ایستاد، جانبازی كرد
از خون شهید شرمتان باد،‌ مگر
با حرمت لاله می توان بازی كرد؟
***
خوشا آنان كه جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.