• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
زن ریحانه آفرینش (بازدید: 2798)
يکشنبه 15/5/1391 - 22:42 -0 تشکر 493187
نظام حقوق زن در اسلام (دیدگاه شهید مطهری)

در این تاپیک به حق طلاق و مسئله ی تعدد زجات  (نظام حقوقی زن در اسلام) پرداخته میشود... دوستان به نظرتون مشکلات جامعه ی امروزی در این زمینه چه مورد هایی میتونه باشه.


حق طلاق



هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از
آنرا مورد توجه قرار نداده است ، و در هیچ عصری مانند این عصر عملا بشر
دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است .
قانونگزاران ، حقوقدانان ، روانشناسان هر كدام با وسائلی كه در اختیار
دارند سعی میكنند بنیان ازدواجها را استوارتر و پایدارتر و خلل‏ناپذیرتر
سازند . اما " از قضا سركنگبین صفرافزود " . آمارها نشان می‏دهد كه سال‏
بسال بر عدد طلاقها افزوده میشود و خطر از هم پاشیدن بر بسیاری از
كانون‏های خانوادگی سایه افكنده است .
معمولا هر وقت یك بیماری مورد توجه قرار میگیرد و مساعی مادی و معنوی‏
برای مبارزه و جلوگیری از آن بكار میرود از میزان تلفات آن كاسته میشود
و احیانا ریشه كن میگردد ، اما بیماری طلاق بر عكس است .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:14 - 0 تشکر 493205

مقام طبیعی مرد ، در حیات خانوادگی


از نظر اسلام منتهای اهانت و تحقیر برای یك زن اینست كه مرد بگوید من‏
ترا دوست ندارم ، از تو تنفر دارم ، و آنگاه قانون بخواهد بزور و اجبار
آن زن را در خانه آنمرد نگهدارد . قانون میتواند اجبارا زن را در خانه‏
مرد نگهدارد ، ولی قادر نیست زن را در مقام طبیعی خود در محیط زناشوئی ،
یعنی مقام محبوبیت و مركزیت نگهداری كند . قانون قادر است مرد را
مجبور به نگهداری از زن و پرداخت نفقه و غیره بكند ، اما قادر نیست مرد
را در مقام و مرتبه یك فداكار و بصورت یك نقطه " گردان " در گرد یك‏ نقطه مركزی نگهدارد .
از این رو هر زمان كه شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبیعی مرده است .
اینجا پرسش دیگری پیش می‏آید و آن اینكه اگر این شعله از ناحیه زن‏
خاموش بشود چطور ؟ آیا حیات خانوادگی با از میان رفتن علاقه زن بمرد
باقی است یا از میان میرود ؟ اگر باقی است چه فرقی میان زن و مرد است‏
كه سلب علاقه مرد موجب پایان حیات خانوادگی میشود و سلب علاقه زن موجب‏
پایان این حیات نمیشود ؟ و اگر با سلب علاقه زن نیز حیات خانوادگی پایان می‏یابد پس در
صورتیكه زن از مرد سلب علاقه كند باید ازدواج را پایان یافته تلقی كنیم و
به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهیم .
جواب اینست كه حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یك طرف‏
. تنها چیزی كه هست روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است و ما
در مقالات گذشته با استناد به تحقیقات دانشمندان آنرا بیان كردیم .
طبیعت علائق زوجین را به این صورت قرار داده است كه زن را پاسخ دهنده‏
بمرد قرار داده است . علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همانست كه بصورت‏
عكس العمل به علاقه و احترام یك مرد نسبت باو بوجود می‏آید . از اینرو
علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته باوست .
طبیعت ، كلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است ، مرد است‏
كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت باو وفادار بماند زن نیز او را دوست‏
میدارد و نسبت باو وفادار میماند . بطور قطع زن طبعا از مرد وفادارتر
است ، و بی وفائی زن عكس العمل بی وفائی مرد است .
طبیعت كلید فسخ طبیعی ازدواج را بدست مرد داده است ، یعنی این مرد
است كه با بی علاقگی و بی وفائی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی علاقه‏
میكند . بر خلاف زن كه بی علاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد
ندارد بلكه احیانا آنرا تیزتر میكند . از اینرو بیعلاقگی مرد منجر به بی‏
علاقگی طرفین میشود ، ولی بی علاقگی زن منجر به بی علاقگی طرفین نمیشود .
سردی و خاموشی علاقه مرد ، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است ، اما
سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آنرا بصورت مریضی نیمه جان در می‏آورد كه‏
امید بهبود و شفا دارد . در صورتی كه بی علاقگی از زن شروع شود
مرد اگر عاقل و وفادار باشد میتواند با ابراز
محبت و مهربانی علاقه زن را باز گرداند و از این كار برای مرد اهانت‏
نیست كه محبوب رمیده خود را بزور قانون نگهدارد تا تدریجا او را رام‏
كند ، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است كه برای حفظ حامی و
دلباخته خود بزور و اجبار قانون متوسل شود .
البته این در صورتی است كه علت بی علاقگی زن فساد اخلاق و ستمگری مرد
نباشد . اگر مرد ستمگری آغاز كند و زن بخاطر ستمگری و اضرار مرد باو بی‏
علاقه گردد مطلب دیگری است و ما جداگانه آنجا كه درباره مسئله دوم این‏
بحث یعنی خودداریهای ناجوانمردانه از طلاق بحث میكنیم درباره آن بحث‏
خواهیم كرد و خواهیم گفت كه بمرد اجازه داده نخواهد شد كه سوء استفاده‏
كند و زوجه را برای اضرار و ستمگری نگهدارد .
بهرحال تفاوت زن و مرد در اینست كه مرد به شخص زن نیازمند است و زن‏
به قلب مرد . حمایت و مهربانی قلبی مرد آنقدر برای زن ارزش دارد كه‏
ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:16 - 0 تشکر 493213

نظر یك بانوی روانشناس


در شماره 113 زن روز مقاله‏ای از یك كتاب بنام " روانشناسی مادران "
بقلم یك بانوی فرانسوی بنام " بئاتریس ماریو " درج شده بود . این‏
خانم طبق مندرجات آن مقاله دكتر در روانشناسی است ، روانشناس و
روانكاو مخصوص بیمارستانهای پاریس است و خودش نیز مادر است و سه‏
فرزند دارد . در قسمتهائی از اینمقاله ، نیازمندیهای یك زن در حالیكه باردار یا
بچه‏دار است به محبت و مهربانی شوهر بخوبی تشریح شده است . میگوید "
از وقتیكه یك زن حس میكند كه بزودی بچه‏دار خواهد شد شروع میكند
بنگریستن ، جستجو كردن و بو كشیدن بدن و اندام خود ، مخصوصا اگر بچه‏
اولش باشد . این حالت كنجكاوی بسیار شدید است ، درست مثل این كه زن‏
با خود بیگانه است ، میخواهد وجود خویشتن را كشف كند ، وقتی كه زن‏
نخستین ضربه‏های كوچولوی بچه‏اش را در شكم خویش احساس كرد شروع میكند
بگوش دادن بهمه صداهای اندام خود ، حضور موجود دیگری در بدن زن چنان‏
سعادت و خوشحالی باو میدهد كه كم كم میل به انزوا و تنهائی پیدا میكند و
از دنیای خارج قطع ارتباط میكند ،
زیرا میخواهد با كوچولوئی كه هنوز بدنیا نیامده است خلوت كند . . . .
مردها در روزهای آبستنی همسرانشان وظایف بسیار مهمی بعهده دارند و
متأسفانه همیشه از انجام این وظایف شانه خالی می‏كنند . ما در آینده نیاز
دارد كه حس كند شوهرش او را میفهمد دوست دارد و پشتیبان او است وگرنه‏
وقتی دید كه شكمش بالا آمده است ، زیبائیش لطمه خورده ، حالت استفراغ‏
دارد و از زایمان میترسد ، همه این ناراحتی‏ها را بحساب شوهرش خواهد
گذاشت كه او را آبستن ساخته است . . . مرد وظیفه دارد كه در ماههای‏
آبستنی بیشتر از پیش در كنار زنش باشد ، خانواده به پدری مهربان نیاز
دارد تا زن و بچه‏ها بتوانند از همه مشكلات و شادیها و اندوه‏های خود با او
حرف بزنند . حتی اگر حرفهایشان بی معنی یا خسته كننده باشد ، زن آبستن‏
خیلی نیازمند آن است كه از بچه‏اش با او حرف بزنند .
تمام غرور و افتخار یك زن مادر شدن اوست‏
، و وقتی احساس كند كه شوهرش نسبت بكودكی كه او بزودی بدنیا خواهد
آورد بی اعتنا است ، این احساس غرور و افتخار جایش را به احساس‏
حقارت و بیهودگی میدهد ، از مادر بودن بیزار میشود و آبستنی برایش معنی‏
یك " احتضار " پیدا میكند . ثابت شده است كه چنین زنانی دردهای‏
آبستنی را خیلی بدشواری تحمل میكنند . . . رابطه مادر و فرزند یك رابطه‏
دو نفری نیست ، بلكه یك رابطه سه نفری است : مادر كودك پدر ، و پدر
حتی اگر غایب باشد ( زن را طلاق داده باشد ) در زندگی درونی مادر ، در
تخیلات و تصورات او ، و نیز در احساس مادری نقش اساسی دارد . . . "
اینها بود سخنان یك بانوی دانشمند كه هم روانشناس است و هم مادر .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:18 - 0 تشکر 493217

بنیانی كه بر اساس عواطف بنا شده است


اكنون درست فكر كنید موجودی كه تا این اندازه به عواطف و علائق قلبی و
حمایت و مهربانی موجود دیگر نیازمند است ، همه چیز را با عواطف و
مهربانی او میتواند تحمل كند ، بدون عواطف و مهربانیهای او حتی فرزند
برای او مفهوم درستی ندارد ، موجودی كه به قلب و احساسات موجود دیگر
نیازمند است نه تنها بوجود او ، چگونه ممكن است با زور قانون او را به‏
آن موجود دیگر كه نامش مرد است چسبانید ؟
آیا این اشتباه نیست كه ما از طرفی موجبات بلهوسی و بی علاقگی مردان‏
را نسبت بهمسرانشان فراهم كنیم و زمینه‏های هوسرانی را
هر روز فراهم‏تر سازیم و آنگاه بخواهیم با زور قانون آنها را
بمردان متصل كنیم و به اصطلاح به ریش مردان بچسبانیم ؟ اسلام كاری كرده كه‏
مرد عملا زن را بخواهد و دوستدار او باشد ، اسلام هرگز نخواسته كه بزور زن‏ را بمرد بچسباند .
بطور كلی هر جا كه پای علاقه و ارادت و اخلاص در میان باشد و این امور
پایه و ركن كار محسوب شوند جای اجبار قانونی نیست . ممكن است جای‏
تأسف باشد ولی جای اجبار و الزام و اكراه نیست .
مثالی ذكر كنم - میدانم كه در نماز جماعت عدالت امام و اعتقاد
مأمومین بعدالت او شرط است . ارتباط و اجتماع امام و مأمومین ارتباط و
اجتماعی است كه بر اساس عدالت امام و ارادت و علاقه و اخلاص مأمومین‏
استوار شده است . قلب و احساسات ركن اساسی این ارتباط و اجتماع است .
بهمین دلیل این اجتماع و ارتباط اجبار بردار و الزام بردار نیست . قانون‏
نمیتواند ضامن بقاء و ادامه آن باشد . اگر مأمومین نسبت بامام جماعت‏
خود بی علاقه گردند و اراده و اخلاصشان سلب گردد این ارتباط و اجتماع طبعا
از هم پاشیده است خواه سلب اراده و علاقه و اخلاص مأمومین از امام بجا
باشد یا بیجا . فرضا امام جماعت دارای عالیترین درجه عدالت و تقوا و
صلاحیت باشد نمیتوان مأمومین را مجبور به اقتدا كرد . مضحك است اگر
امام جماعتی به دادگستری عرض حال بدهد چرا مردم بمن ارادت ندارند ؟ چرا
مردم بمن اعتقاد ندارند ؟ و بالاخره چرا مردم بمن اقتدا نمیكنند ؟ بلكه‏
منتهای اهانت بمقام یك امام جماعت اینست كه مردم را با قوه جبریه‏
باقتداء به او وادار كنند همچنین است رابطه انتخاب كنندگان و نمایندگان .
 این ارتباط نیز یك‏ ارتباطی است كه بر اساس علاقه و عقیده و ایمان باید استوار باشد
 قلب‏ و احساسات ركن این ارتباط و اجتماع است . مردم باید معتقد و علاقمند و
مؤمن باشند به نماینده‏ای كه انتخاب میكنند . حالا اگر مردمی شخصی را
انتخاب نكنند نمیتوان و نباید مردم را به انتخاب او مجبور كرد هر چند
آن مردم در اشتباه باشند و شخص مورد نظر در منتهای صلاحیت ، و واجد
شرائط باشد . زیرا طبیعت انتخاب كردن و رأی دادن با اجبار ناسازگار
است و چنین شخصی نمیتواند به استناد صلاحیت خود به دادگاه شكایت كند كه‏
چرا مردم مرا كه چنین و چنانم انتخاب نمیكنند .
كاری كه در این قبیل موارد باید انجام داد اینست كه سطح فكر مردم بالا
برده شود . تربیت آنها بشكل صحیح در آید تا اینكه در وقتی كه می‏خواهند
فریضه دینی خود را ادا كنند عادلهای واقعی را پیدا كنند و به آنها ارادت‏
بورزند و اقتدا كنند ، و وقتی كه میخواهند فریضه اجتماعی خود را ادا كنند
افراد صلاحیت‏دار را پیدا كنند و از روی میل و علاقه به آنها رأی بدهند و
اگر احیانا مردم پس از مدتی ارادت ، تغییر عقیده دادند و بسوی كس دیگر
رفتند و بی جهت هم اینكار را كردند ، جای تأسف و تأثر هست ،
اما جای‏ اجبار و اكراه و دخالت زور نیست .
فریضه خانوادگی نیز درست مانند همان فریضه دینی و فریضه اجتماعی است‏
. پس عمده اینست كه بدانیم اسلام زندگی خانوادگی را یك اجتماع طبیعی‏
میداند و برای این اجتماع طبیعی یك مكانیسم مخصوص تشخیص داده است ، و
رعایت آن مكانیسم را لازم و غیر قابل تخلف دانسته است .
بزرگترین اعجاز اسلام در تشخیص این مكانیسم است . علت اینكه دنیای‏
غرب نتوانسته است بر مشكلات خانوادگی فائق آید و هر روز مشكلی بر
مشكلات آن افزوده است عدم توجه بهمین جهت است . اما خوشبختانه‏
تحقیقات علمی تدریجا آنرا روشن میكند . من مانند این آفتاب عالمتاب‏
روشن می‏بینم كه دنیای غرب در پرتو علم تدریجا اصول اسلامی را در مقررات‏
خانوادگی خواهد پذیرفت . و البته من هرگز تعلیمات متین و نورانی اسلام‏
را با آنچه باین نام در دست مردم است یكی نمی‏دانم .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:18 - 0 تشکر 493218

آنچه بنیان خانوادگی را استوار می‏سازد بیش از تساوی است


آنچه دنیای غرب در حال حاضر خود را فریفته آن نشان میدهد " تساوی "
است . غافل از آنكه مسئله تساوی را در چهارده قرن پیش اسلام حل كرده‏
است . در مسائل خانوادگی كه نظام خاصی دارد چیزی بالاتر از " تساوی "
وجود دارد . طبیعت در اجتماع مدنی فقط قانون تساوی را وضع كرده و گذشته‏
ولی در اجتماع خانوادگی جز تساوی قوانین دیگری نیز وضع كرده است . تساوی‏
به تنهائی كافی نیست كه روابط خانوادگی را تنظیم كند . سایر قوانین‏
طبیعت را در اجتماع خانوادگی باید شناخت .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:20 - 0 تشکر 493225

تساوی در فساد


متأسفانه كلمه تساوی بواسطه تكرار و تلقین زیاد خاصیت اصلی خودشرا از
دست داده است . كمتر فكر میكنند كه مقصود از تساوی ، تساوی در حقوق‏
است . خیال میكنند همین قدر كه مفهوم " تساوی " در یك موردی صدق كرد
كار تمام است . بعقیده این بی خبران ، در گذشته مردها به زنها زور میگفتند ، اما امروز چون آنها
نیز بمردها زور می‏گویند ، پس همه چیز درست شد ، زیرا تساوی در زورگوئی‏
برقرار شده است . در گذشته در حدود ده درصد ازدواجها از ناحیه مردها
منجر بطلاق و جدائی میشد ، اما حالا در بعضی نقاط جهان چهل درصد ازدواجها
منجر بطلاق میشود و نیمی از این طلاق‏ها را زنها بوجود می‏آورند ، پس جشن‏
بگیریم ، و شادی كنیم زیرا " تساوی " كامل حكم فرما است . در گذشته‏
فقط مردها بودند كه به زنها خیانت میكردند ، مردها بودند كه پابند عفت‏
و تقوی نبودند ، اما امروز بحمدالله زنها نیز خیانت میكنند ، پابند عفت‏
و تقوا نیستند ، چه از این بهتر ؟ زنده باد تساوی ، مرگ بر تفاوت . در
گذشته مردها مظهر بی رحمی و قساوت بودند ، مردها بودند كه با داشتن چند
كودك دلبند ، زن و فرزند را رها كرده بدنبال معشوقه نو میرفتند ، امروز
زنان دیرینه پیوند نیز پس از سالها زناشوئی و داشتن چند كودك در اثر
یك آشنائی در مجلس رقص با یك مرد دیگر ، با كمال قساوت و بیرحمی‏
خانه و آشیانه را رها میكنند و بدنبال هوس دل خود میروند ، به به ، چه‏
از این بالاتر ؟ زن و مرد در یكپایه قرار گرفتند و " تساوی " برقرار شد .
اینست كه بجای درمان دردهای بی پایان اجتماع و بجای اصلاح نقاط ضعف‏
مردان و زنان ، و استوار ساختن كانون خانوادگی ، روز بروز پایه كانون‏
خانوادگی را سست‏تر و متزلزل‏تر میكنیم ، در عوض رقص و پایكوبی میكنیم‏
كه بحمداله هر چه هست بسوی تساوی می‏رویم . بلكه تدریجا زنها در فساد و
انحراف و قساوت و بیرحمی از مردان گوی سبقت میربایند .
از آنچه گفته شد معلوم شد كه چرا اسلام با اینكه طلاق را مبغوض و منفور
میداند مانع قانونی در جلو آن قرار نمیدهد . معلوم شد معنی حلال مبغوض‏
چیست ؟ چطور می‏شود یك چیز هم حلال باشد و هم بی نهایت منفور و مبغوض .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:25 - 0 تشکر 493245

طلاق ( 4 )


از بحثهای پیش معلوم شد اسلام با طلاق و انحلال كانون خانوادگی نظر
مخالف دارد ، آنرا دشمن میدارد ، انواع تدابیر اخلاقی و اجتماعی برای حفظ
این كانون از خطر انحلال بكار برده است ، برای جلوگیری از وقوع طلاق بهر
وسیله‏ای متوسل شده و از هر سلاحی استفاده كرده است ،
جز وسیله زور و سلاح‏ قانون . اسلام با اینجهت كه از زور و سلاح قانون برای
 جلوگیری مرد از طلاق‏ استفاده شود و زن با زور قانون در خانه مرد بماند مخالف است ،
آنرا با مقام و موقعی كه زن باید در محیط خانواده داشته باشد مغایر می‏داند ، زیرا
ركن اساسی زندگی خانوادگی احساسات و عواطف است و آنكس كه باید
احساسات و عواطف زناشوئی را دریافت و جذب كند تا بتواند بنوبه خود
بفرزندان خود مهر و محبت بپاشد زن است . بی مهری شوهر و خاموش شدن‏
شعله احساسات شوهری او نسبت به زن محیط خانوادگی را سرد و تاریك میكند
. زیرا حتی احساسات مادرانه یك زن نسبت بفرزندان بستگی زیادی دارد
به احساسات شوهر درباره‏ او . بقول خانم بئاتریس ماربو كه قسمتی از گفتار او را
در مقاله پیش‏ نقل كردیم احساسات مادری غریزه نیست ، باین معنی كه
چنین نیست كه‏ بهرحال مادر مقادیری احساسات ثابت و غیر قابل كاهش و
افزایش نسبت‏ بفرزندان خود داشته باشد ، و برخورداری او از
عواطف شوهر تأثیر فراوانی‏ در احساسات مادری او دارد .
نتیجه اینكه وجود زن باید از وجود مرد عواطف و احساسات بگیرد تا
بتواند فرزندان را از سرچشمه فیاض عواطف خود سیراب كند .
مرد مانند كوهسار است و زن بمنزله چشمه و فرزندان بمنزله گلها و
گیاهها . چشمه باید باران كوهساران را دریافت و جذب كند تا بتواند آنرا
بصورت آب صاف و زلال بیرون دهد و گلها و گیاهها و سبزه‏ها را شاداب و
خرم نماید . اگر باران به كوهساران نبارد یا وضع كوهسار طوری باشد كه‏
چیزی جذب زمین نشود ، چشمه خشك و گلها و گیاهها میمیرند .
پس همانطوریكه ركن حیات دشت و صحرا ، باران و بالاخص باران كوهستانی‏
است ، ركن حیات خانوادگی احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است . از
این عواطف است كه هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی‏ میگیرد .
وقتی كه احساسات و عواطف مرد نسبت به زن اینچنین وضع و موقعی در روح‏
زندگی خانوادگی دارد ، چگونه ممكنست از قانون بعنوان یك سلاح و یك‏
تازیانه علیه مرد استفاده كرد ؟
اسلام با طلاقهای ناجوانمردانه ، یعنی با اینكه مردی پس از امضاء پیمان زناشوئی ،
و احیانا مدتی زندگی مشترك ، به خاطر هوس زن نو
یا یك هوس دیگر زن پیشین را از خود براند ، سخت مخالف است ، اما راه‏
چاره از نظر اسلام این نیست كه " ناجوانمرد " را مجبور به نگهداری زن‏
كند ، اینچنین نگهداری با قانون طبیعی زندگی خانوادگی مغایرت دارد .
اگر زن با زور قانون و قوه مجریه بخواهد بخانه شوهر برگردد ، میتواند
آن خانه را اشغال نظامی كند ، اما نمیتواند بانوی آن خانواده و رابطه‏
جذب احساسات از شوهر و دفع احساسات بفرزندان بوده باشد ، و هم‏
نمیتواند وجدان نیازمند به مهر خود را اشباع و اقناع نماید .
اسلام كوششها كرده كه ناجوانمردی و طلاقهای ناجوانمردانه از میان برود و
مردان جوانمردانه از زنان نگهداری و پذیرائی كنند . ولی اسلام بر خود
بعنوان یك قانونگذار ، و بر زن بعنوان مركز منظومه خانوادگی و رابط جذب‏
و دفع احساسات ، نمی‏پسندد كه زن را به زور و اجبار در نزد مرد ناجوانمرد نگهداری كند .
آنچه اسلام كرده است درست نقطه مقابل كاری است كه غرب و غرب پرستان‏
كرده و میكنند . اسلام با عوامل ناجوانمردی و بی وفائی و هوسبازی سخت‏
نبرد میكند اما حاضر نیست زن را بزور به ناجوانمرد و بی وفا بچسباند .
اما غربیان و غرب پرستان روزبروز بر عوامل ناجوانمردی و بی وفائی و
هوسبازی مرد میافزایند آنگاه میخواهند زن را بزور بمرد هوسباز و بی وفا و ناجوانمرد بچسبانند . . .
تصدیق میفرمائید كه اسلام با اینكه ناجوانمردان را بهیچوجه در نگهداری زن مجبور نكرده و آنها را آزاد گذاشته است و همه مساعی خود را در راه زنده نگهداشتن روح انسانیت و جوانمردی بكار برده است ، عملا توانسته است بمیزان بسیار قابل توجهی از طلاقهای ناجوانمردانه بكاهد . در
صورتیكه دیگران كه توجهی به اینمسائل ندارند و همه سعادتها را از زور و
سر نیزه طلب می‏كنند موفقیتهای بسیار كمتری در این زمینه داشته‏اند ،
گذشته از طلاق‏هائیكه به تقاضای زنان در اثر ناسازگاری و بقول مجله‏
نیوزویك بخاطر " كامجوئی " زنان صورت میگیرد ، طلاقهائیكه بوسیله‏
بوالهوسی مردان در آنجاها صورت گرفته و میگیرد از آنچه در میان ما صورت‏
میگیرد بسی افزونتر است .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:27 - 0 تشکر 493256

طبیعت صلح خانوادگی با سایر صلحها جدا است


بطور قطع در میان زن و مرد باید صلح و سازش برقرار باشد . اما صلح و
سازشی كه در زندگی زناشوئی باید حكمفرما باشد با صلح و سازشی كه میان دو
همكار ، دو شریك ، دو همسایه ، دو دولت مجاور و هم مرز باید برقرار
باشد تفاوت بسیار دارد .
صلح و سازش در زندگی زناشوئی نظیر صلح و سازشی است كه میان پدران و
مادران با فرزندان باید برقرار باشد كه مساوی است با گذشت و فداكاری و
علاقمندی بسرنوشت یكدیگر و شكستن حصار دو گانگی ، و سعادت او را سعادت‏
خود دانستن و بدبختی او را بدبختی خود دانستن . بر خلاف صلح و سازش میان‏
دو همكار یا دو شریك یا دو همسایه یا دو دولت مجاور .
اینگونه صلحها عبارت است از عدم تعرض و عدم تجاوز به حقوق یكدیگر .
در میان دو دولت متخاصم " صلح مسلح " هم كافی است . اگر نیروی سومی دخالت كند
 و نوار مرزی دو كشور را اشغال كند و
مانع تصادم نیروهای دو كشور شود صلح برقرار شده است زیرا صلح سیاسی جز
عدم تعرض و عدم تصادم مفهومی ندارد .
اما صلح خانوادگی غیر از صلح سیاسی است . در صلح خانوادگی عدم تجاوز
بحقوق یكدیگر كافی نیست ، از صلح مسلح كاری ساخته نیست . چیزی بالاتر و
اساسی‏تر ضرورت دارد ، اتحاد و یگانگی و آمیخته شدن روحها باید تحقق‏
پذیرد ، همچنانكه در صلح و سازش میان پدران و فرزندان نیز چیزی بالاتر از
عدم تعرض ضروری است . متأسفانه مغرب زمین به علل تاریخی و احیانا
منطقه‏ای ، با عواطف ( حتی در محیط خانوادگی ) بیگانه است ، صلح‏
خانوادگی از نظر غربی با صلح سیاسی یا اجتماعی تفاوتی ندارد . غربی‏
همانطوریكه با تمركز نیرو در مرز دو كشور صلح برقرار می‏كند ، می‏خواهد با
تمركز قوه دادگستری در مرز حیات زن و مرد صلح برقرار كند ، غافل از
اینكه اساس زندگی خانوادگی برچیده شدن مرز است ، وحدت است ، بیگانه‏
شمردن هر نیروی دیگر است . غرب پرستان بجای اینكه مغرب زمین را به اشتباهاتش
در مسائل خانوادگی‏ واقف كنند و به افتخارات خود بنازند ، چنان در همرنگ شدن با آنها سر
از پا نمیشناسند كه خودشانرا هم فراموش كرده‏اند . اما این خود گم كردن‏
دیری نخواهد پائید و با زمانیكه مشرق زمین شخصیت خود را باز یابد و قلاده‏
بندگی غرب را پاره نماید و به فكر مستقل و فلسفه مستقل زندگی خویش تكیه‏
كند فاصله زیادی نداریم .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:31 - 0 تشکر 493272

اسلام ، از هر عامل انصراف از طلاق استقبال می‏كند


ممكنست بعضی افراد از گفته‏های پیش چنین نتیجه‏گیری كنند كه ما
مدعی هستیم برای طلاق مرد هیچگونه مانعی نباید به وجود آورد ، همینكه مردی‏
تصمیم به طلاق گرفت باید راهرا از هر جهت بروی او باز گذاشت . خیر ،
چنین نیست آنچه ما درباره نظر اسلام گفتیم فقط این بود كه از زور و جبر
قانون نباید به عنوان مانع در جلو مرد استفاده كرد .
اسلام از هر چیزی كه مرد را از طلاق منصرف كند استقبال می‏كند ، اسلام‏
عمدا برای طلاق شرائط و مقرراتی قرار داده كه طبعا موجب تأخیر افتادن طلاق‏
و غالبا موجب انصراف از طلاق می‏گردد .
اسلام علاوه بر اینكه مجریان صیغه و شهود و دیگرانرا توصیه كرده كه با
كوششهای خود مرد را از طلاق منصرف كنند ، طلاق را جز در حضور دو شاهد عادل‏
صحیح نمیداند ، یعنی همان دو نفری كه اگر بنا باشد طلاق در حضور آنها
صورت بگیرد بواسطه خاصیت عدالت و تقوی خود منتهای سعی و كوشش را برای‏
ایجاد صلح و صفا میان زن و مرد بكار میبرند .
اما اینكه امروز معمول شده است كه مجری طلاق صیغه طلاق را در حضور دو
نفر عادل جاری میكند كه زوجین را هرگز ندیده و نمی‏شناسند و فقط اسمی از
زوجین در حضور آنها برده میشود ، مطلب دیگری است و ربطی بنظر و هدف‏
اسلام ندارد ، معمول میان ما اینست كه مجریان طلاق دو نفر عادل را پیدا
می‏كنند و نام زوجین را در حضور آنها میبرند . مثلا میگویند : زوج ، احمد و
زوجه فاطمه ، من بوكالت از زوج زوجه را طلاق دادم . اما این احمد و فاطمه‏
كیست ؟ آیا عدلین كه بعنوان شهود صیغه طلاق را گوش می‏كنند آنها را دیده‏اند ؟
 آیا اگر روزی بنای شهادت شد میتوانند شهادت بدهند كه
در حضور ما طلاق این دو نفر بالخصوص جاری شده‏ است ؟ البته نه .
پس این چه جور شهادتی است ؟ من نمی‏دانم .
بهر حال یكی از اموری كه موجب انصراف مردان از طلاق میگردد لزوم حضور
عدلین است ، اگر به صورت صحیحی عمل بشود . اسلام برای ازدواج كه آغاز
پیمان است حضور عدلین را شرط ندانسته است ، زیرا نمیخواسته است عملا
موجبات تأخیر افتادن كار خیری را فراهم كند . ولی برای طلاق با اینكه‏
پایان كار است حضور عدلین را شرط دانسته است .
همچنین اسلام در مورد ازدواج ، عادت ماهانه زن را مانع وقوع عقد قرار
نداده است ، اما آنرا مانع وقوع طلاق قرار داده است ، با اینكه چنانكه‏
میدانیم عادت ماهانه زن چون مانع آمیزش زناشوئی زن و مرد است با
ازدواج مربوط میشود نه با طلاق كه فصل جدائی است و زن و مرد از آن به بعد
با هم كاری ندارند . قاعدتا میبایست اسلام اجراء صیغه ازدواج را در حال‏
عادت ماهانه زن جایز نشمارد . زیرا ممكنست زن و مردی كه تازه بهم‏
میرسند رعایت لزوم پرهیز در وقت عادت را نكنند ، بر خلاف طلاق كه فصل‏
جدائی است و عادت ماهانه در آن تأثیر ندارد . ولی اسلام از آنجا كه‏
طرفدار " وصل " و مخالف " فصل " است ، زمان عادت را مانع صحت طلاق‏
قرار داده ، ولی مانع صحت عقد ازدواج قرار نداده است . در بعضی از
مواقع سه ماه " تربص " لازم است تا اجازه صیغه طلاق داده شود .
بدیهی است این همه عائق و مانع ایجاد كردن به منظور اینست كه
در اینمدت ناراحتیها و عصبانیتهائی كه موجب تصمیم به طلاق شده است‏
از میان برود و زن و مرد بزندگی عادی خود برگردند .
بعلاوه ، آنجا كه كراهت از طرف مرد باشد و طلاق بصورت رجعی صورت گیرد
، مدتی را بنام " عده " برای مرد مهلت قرار داده كه می‏تواند در آن‏ مدت رجوع كند .
اسلام به ملاحظه اینكه هزینه ازدواج و هزینه عده و نگهداری فرزندان را به‏
عهده مرد گذاشته است یك مانع عملی برای مرد تراشیده است . مردی كه‏
بخواهد زن خود را طلاق دهد و زن دیگر بگیرد ، باید نفقه عده زن اول را
بدهد ، هزینه فرزندانی كه از او دارد بر عهده بگیرد ، برای زن نو مهر
قرار دهد ، و از نو زیر بار هزینه زندگی او و فرزندانی كه بعدا از او متولد می‏شود برود .
این امور به علاوه مسؤولیت سرپرستی كودكان بی مادر ، دورنمای وحشتناكی‏
از طلاق برای مرد می‏سازد و خود به خود جلو تصمیم او را به طلاق می‏گیرد .
گذشته از همه اینها ، اسلام آنجا كه بیم انحلال و از هم پاشیدگی كانون‏
خانوادگی در میان باشد لازم دانسته است كه دادگاه خانوادگی تشكیل و
حكمیت برقرار گردد . باین ترتیب كه یكنفر داور به نمایندگی از طرف مرد
و یكنفر داور دیگر به نمایندگی از طرف زن برای رسیدگی و اصلاح معین‏ می‏شوند .
داوران منتهای كوشش خود را درباره اصلاح آنها بعمل می‏آورند و اختلافات‏
آنها را حل میكنند و احیانا با مشورت قبلی با خود زن و مرد اگر جدائی‏
میان آنها را اصلح تشخیص دادند آنها را از یكدیگر جدا میكنند . البته‏
اگر در میان خاندان زوجین افرادی باشند كه صلاحیت حكمیت داشته باشند
آنها نسبت به دیگران اولویت دارند . این نص قرآن كریم است كه در آیه 35 از سوره‏
النساء میفرماید :
« و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ، ان‏
یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله كان علیما خبیرا ».
یعنی اگر بیم آن داشته باشید كه میان زن و شوهر شكاف و جدائی بیفتد ،
یك نفر داور از خاندان مرد و یك نفر داور از خاندان زن برانگیزید ، اگر
داوران نیت اصلاح داشته باشند خداوند میان آنها توافق ایجاد میكند ،
خداوند دانا و مطلع است .
صاحب تفسیر كشاف در تفسیر كلمه " حكم " می‏گوید :
" ای رجلا مقنعا رضیا یصلح لحكومه العدل والاصلاح بینهما " .
یعنی كسی كه بعنوان داور انتخاب میشود ، باید مورد اعتماد و دارای‏
نفوذ كلام و منطق نافذ بوده باشد ، پسندیده و شایسته برای داوری عادلانه و
برای اصلاح باشد . سپس میگوید علت اینكه در درجه اول باید داورها از
میان خاندان زوج و زوجه انتخاب شوند اینست كه نزدیكان زوجین از
واقعیات جاری میان آنها با خبرترند ، و هم علاقه آنها به اصلاح ، بواسطه‏
خویشاوندی ، از بیگانه بیشتر است . بعلاوه زوجین اسرار دل خود را در حضور
خویشاوند بهتر از بیگانه آشكار می‏كنند . اسراری را كه حاضر نیستند به‏
بیگانه بگویند به خویشاوندان می‏گویند .
راجع باینكه آیا تشكیل حكمیت واجب است یا مستحب ، میان علما اختلاف‏
است ، محققین عقیده دارند این كار وظیفه حكومت است و واجب است .
شهید ثانی در مسالك صریحا فتوا میدهد كه مسئله داوری بترتیبی كه گفته شد
واجب و ضروری است و وظیفه حكام است كه همواره اینكار را بكنند .
سید محمد رشید رضا صاحب تفسیر المنار پس از آنكه رأی میدهد كه تشكیل‏
حكمیت واجب است ، به اختلاف علماء اسلامی راجع به وجوب و استحباب این‏
كار اشاره می‏كند و سپس می‏گوید : آنچه عملا در میان مسلمین وجود ندارد خود
این كار و استفاده از مزایای بی پایان آن است ، طلاقها مرتب صورت‏
میگیرد و شقاقها و خلافها در خانه‏ها راه می‏یابد بدون آنكه از اصل حكمیت‏
كه نص قرآن كریم است كوچكترین استفاده‏ای بشود ، تمام نیروی علماء
مسلمین صرف بحث و جذل در اطراف وجوب و استحباب این كار شده است .
كسی پیدا نشد كه بگوید بالاخره چه واجب و چه مستحب ، چرا قدمی برای عملی‏
شدن آن بر نمیدارید ؟ چرا همه نیروها صرف بحث و جدل میشود ؟ اگر بنا
است عمل نشود و مردم از مزایای آن استفاده نكنند چه فرق میكند كه واجب‏
باشد یا مستحب ؟
شهید ثانی راجع به شروطی كه داورها بخاطر اصلاح میان زوجین می‏توانند
بزوج تحمیل كنند اینطور میگوید : " مثلا داوران زوج را ملزم میكنند كه‏
زوجه را در فلان شهر یا فلان خانه سكنی دهد ، یا اینكه فی المثل مادر خود
را یا زن دیگر خود را در خانه او ولو در اتاق جداگانه سكنی ندهد . یا مثلا
مهر زن را كه بذمه گرفته است نقد بپردازد .
یا اگر پولی از زن بقرض‏ گرفته است فورا بپردازد " .
غرض اینست كه هر اقدامی كه سبب تأخیر اقدام زوج در تصمیم بطلاق بشود
، از نظر اسلام عمل صحیح و مطلوبی است .
از اینجا پاسخ پرسشی كه در مقاله 22 باینصورت مطرح شد : " آیا اجتماع‏
یعنی آن هیئتی كه بنام محكمه و غیره نماینده اجتماع است ،
حق دارد در امر طلاق كه از نظر اسلام مبغوض و منفور است‏
مداخله كند باینصورت كه از تسریع در تصمیم مرد بطلاق جلوگیری كند ؟ " .
جواب اینست : البته میتواند چنین كاری بكند . زیرا همه تصمیمهائی كه‏
بطلاق گرفته میشود نشانه مرگ واقعی ازدواج نیست ، بعبارت دیگر همه‏
تصمیم‏هائیكه درباره طلاق گرفته میشود دلیل خاموش شدن كامل شعله محبت مرد
و سقوط زن از مقام و موقع طبیعی خود و عدم قابلیت مرد برای نگهداری از
زن نیست . غالب تصمیمها در اثر یك عصبانیت و یا غفلت و اشتباه پیدا
میشود . جامعه هر اندازه و بهر وسیله اقداماتی بعمل آورد كه تصمیمات‏
ناشی از عصبانیت و غفلت عملی نشود بجاست و مورد استقبال اسلام است .
محاكم بعنوان نمایندگی از اجتماع ، میتوانند متصدیان دفاتر طلاق را از
اقدام بطلاق ، تا وقتی محكمه عدم موفقیت خود را در ایجاد صلح و سازش‏
میان زوجین باطلاع آنها نرسانده است منع كنند ، محاكم كوشش خود را در
ایجاد صلح و سازش میان زوجین به عمل می‏آورند و فقط هنگامی كه بر محكمه‏
ثابت شد كه امكان صلح و سازش میان زوجین نیست گواهی عدم امكان سازش‏
صادر و به اطلاع صاحبان دفاتر میرساند .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:33 - 0 تشکر 493274

سوابق خدمت زن در خانواده


مطلب دیگر اینكه طلاق‏های ناجوانمردانه علاوه بر انحلال كانون مقدس‏
خانوادگی اشكالات خاصی برای شخص زن بوجود می‏آورد كه نباید آنها را
نادیده گرفت . زنی سالها با صمیمیت در خانه مردی زندگی میكند
و چون میان او و خودش دوگانگی قائل نیست و آن‏
خانه را خانه خود و لانه خود میداند منتهای خدمت و مجاهدت را برای سر و
سامان دادن به آن خانه بكار میبرد . غالبا زنها ( به استثنای زنان باصطلاح‏
طبقات متجدد شهری " كار خدمت و زحمت و صرفه‏جوئی در خوراك و لباس و
هزینه خانه را بجائی میرسانند كه خود مردان را ناراضی میكنند ، از آوردن‏
خدمتكار بخاطر اینكه در هزینه زندگی صرفه‏جوئی شود مضایقه مینمایند . نیرو
و جوانی و سلامت خود را فدای خانه ولانه و آشیانه و در واقع فدای شوهر
میكنند . اكنون فرض كنید شوهر چنین زنی پس از سالها زندگی مشترك ،
هوس زن نو و طلاق همسر كهنه بسرش میزند و میخواهد زن نو را به لانه و
آشیانه زن اول كه به قیمت عمر و جوانی و سلامت و آرزوهای بر باد رفته او
تمام شده بیاورد . میخواهد با محصول دسترنج زن اول با زن دیگر عیاشی و
هوسرانی كند ، تكلیف این كار چیست ؟
اینجا دیگر تنها مسئله بهم خوردن كانون خانوادگی و گسیخته شدن رابطه‏
زوجیت مطرح نیست كه گفته شود ناجوانمردی شوهر مرگ ازدواج است و تحمیل‏
زن بمرد ناجوانمرد دون شأن و مقام طبیعی زن است .
مسئله دیگری مطرح است : مسئله آواره و بی آشیانه شدن ، مسئله تحویل‏
دادن آشیانه خود ساخته را برقیب ، مسئله هدر رفتن رنجها و كارها و
زحمتها و خدمتها مطرح است .
شوهر و كانون خانوادگی و خاموش شدن شعله حیات خانوادگی به جهنم ، هر
انسانی لانه و آشیانه‏ای می‏خواهد و به لانه و آشیانه‏ای كه
به دست خود برای‏ خود ساخته است علاقه‏مند است . اگر مرغی را از خانه و لانه‏ای كه برای خود
ساخته است بیرون كنند از خود دفاع میكند ، آیا زن حق ندارد از لانه و
آشیانه خود دفاع كند ؟ آیا این كار از طرف مرد ظلم واضح نیست ؟ اسلام از
این نظر چه فكری كرده است ؟
بعقیده ما این مشكله كاملا قابل توجه است . غالب ناراحتی‏هائی كه‏
بواسطه طلاق‏های ناجوانمردانه صورت میگیرد از این ناحیه است . در اینگونه‏
موارد است كه طلاق تنها فسخ زوجیت نیست ، ورشكستگی و نابودی زن است .
اما همانطوری كه در متن پرسش اشاره شد ، مسئله خانه و آشیانه با مسئله‏
طلاق دو تاست ، این دو را از یكدیگر باید تفكیك كرد . از نظر اسلام و
مقررات اسلامی این مشكل حل شده است . این مشكل از جهل بمقررات اسلامی و
از سوء استفاده مردان از حسن نیت و وفاداری زنان بوجود آمده است .
این مشكل از آنجا پیدا شده كه غالبا مردان و زنان گمان میكنند كار و
خدمتی كه زن در خانه مرد میكند و محصولی كه از آن كارها پدید می‏آید به‏
مرد تعلق دارد ، بلكه گمان می‏كنند مرد حق دارد كه به زن مانند یك برده‏
یا مزدور فرمان دهد و بر زن واجب است كه فرمان او را در این مسائل‏
بپذیرد . در صورتی كه مكرر گفته‏ایم كه زن از نظر كار و فعالیت آزادی‏
كامل دارد و هر كاری كه می‏كند بشخص خود او تعلق دارد و مرد حق ندارد
بصورت یك كارفرما در مقابل زن ظاهر شود . اسلام با استقلال اقتصادی كه به‏
زن داده و به علاوه هزینه زندگی او و فرزندانش را بعهده مرد گذاشته است‏
به او فرصت كافی و كامل داده كه خود را از نظر مال و ثروت و امكانات
 یك زندگی آبرومندانه از مرد مستغنی نماید
بطوری كه طلاق و جدائی از این نظر برای او نگرانی به وجود نیاورد ، زن‏
تمام چیزهائی كه خود برای لانه و آشیانه خود فراهم آورده باید متعلق بخود
بداند و مرد حق ندارد آنها را از او بگیرد . اینگونه نگرانیها در
رژیمهائی وجود دارد كه زن را مجبور به كار كردن در خانه شوهر میدانند و
محصول كار او را هم متعلق به شوهر میدانند نه بخود او . نگرانیهائی هم كه‏
در میان مردم ما وجود دارد غالبا ناشی از جهالت و بی خبری از قانون‏ اسلامی است .
علت دیگر این ناراحتی‏ها سوء استفاده مرد از وفاداری زن است ، برخی از
زنان نه بخاطر بی خبری از قانون اسلام بلكه بخاطر اعتماد بشوهران در خانه‏
آنها فداكاری می‏كنند . دلشان می‏خواهد حساب من و تو در كار نباشد . سخن‏
مال من و تو در میان نباشد . از اینرو در فكر خود و در فكر استفاده از
فرصتی كه اسلام به آنها داده است نمی‏افتند . یك وقت چشم باز می‏كنند كه‏
می‏بینند عمر خود را در فداكاری برای یك عنصر بی وفا صرف كرده‏اند و
فرصتهای كافی كه اسلام به آنها داده است از كف داده‏اند .
اینگونه زنان از اول باید توجه داشته باشند كه " چه خوش بی مهربانی‏
از دو سر بی " اگر بناست زن از حق شرعی خود در اندوختن مال و ثروت و
تشكیل لانه و آشیانه بنام خود صرف نظر كند و نیروی كار خود را هدیه مرد
نماید . مرد هم در عوض به حكم " « و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها
او ردوها »" باید به همان اندازه یا بیشتر بعنوان هدیه و بخشش نثار زن‏
نماید ، در میان مردان با وفا همیشه معمول بوده و هست كه
در عوض فداكاریها و خدمات‏ صادقانه زن ، اشیاء گرانبها و خانه و
یا مستغل دیگری به زن خود هدیه‏ كرده‏اند .
بهر حال مقصود اینست كه مشكله بی آشیانه شدن زن بقانون طلاق مربوط
نیست . تغییر قانون طلاق آنرا اصلاح نمی‏كند . این مشكله بمسئله استقلال و
عدم استقلال اقتصادی زن مربوط است و اسلام آنرا حل كرده است . این مشكله‏
در میان ما از بی خبری گروهی از زنان از تعالیم اسلامی ، و غفلت و ساده‏
دلی گروهی دیگر ناشی میشود . زنان اگر به فرصتی كه اسلام در این زمینه به‏
آنها داده است آگاه شوند و در فداكاری و گذشت در راه شوهر ساده دلی‏
نشان ندهند این مشكل خود بخود حل شده است .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:34 - 0 تشکر 493277

طلاق ( 5 )


خواننده محترم در یاد دارد كه در فصل 22 گفتیم ناراحتیهای طلاق در میان‏
ما از دو ناحیه است : یكی از ناحیه طلاقهای ناجوانمردانه و ناشی از بی‏
وفائی و نامردمی برخی از مردان ، دیگر از ناحیه خودداریهای ناجوانمردانه‏
برخی مردان از طلاق زنی كه امید سازش میان آنها نیست و فقط بخاطر زجر
دادن زن ، نه بخاطر زندگی با او ، از طلاق خودداری میكنند .
در دو فصل پیش راجع به قسمت اول بحث كردیم ، گفتیم اسلام از هر
وسیله‏ای كه مانع طلاقهای ناجوانمردانه بشود استقبال میكند و خود با تدابیر
خاصی سعی كرده كه اینگونه طلاقها صورت نگیرد ، اسلام فقط با استعمال زور و
استفاده از قوه قهریه برای برقراری روابط خانوادگی مخالف است .
از آنچه گفته شد معلوم شد كه خانواده از نظر اسلام یك واحد زنده است و
اسلام كوشش میكند این موجود زنده بحیات خود ادامه دهد . اما وقتی كه این‏
موجود زنده مرد ، اسلام با نظر تأسف به آن مینگرد و اجازه دفن آنرا صادر میكند
ولی حاضر نیست پیكره او را با مومیای قانون مومیائی كند و با جسد مومیائی شده
 او خود را سر گرم‏ نماید . معلوم شد علت اینكه مرد حق طلاق دارد اینست كه
رابطه زوجیت بر پایه‏ علقه طبیعی است و مكانیسم خاصی دارد ،
كلید استحكام بخشیدن و هم كلید
سست كردن و متلاشی كردن آنرا خلقت بدست مرد داده است . هر یك از زن و
مرد بحكم خلقت نسبت بهم وضع و موقع خاصی دارند كه قابل عوض شدن یا
همانند شدن نیست . اینوضع و موقع خاص بنوبه خود علت اموری است و از
آنجمله حق طلاق است . و به عبارت دیگر علت این امر نقش خاص و
جداگانه‏ای است كه هر یك از زن و مرد در مسئله عشق و جفتجوئی دارند نه‏
چیز دیگر .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.