• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 4089)
شنبه 14/5/1391 - 10:50 -0 تشکر 490890
آداب قضاوت در اسلام

قضاوت در اسلام اهمیت بسیار والایی داشته بگونه ای که اسلام شرایط بسیار سختی را برای قاضی قرار داده است از طرفی دیگر قضاوت یک سلسله ادابی داشته که قاضی مکلف یه رعایت انهاست با دقت در این اداب وشرایطی که قبلا گذشت روشن میشود که که اسلام نه برای خود قضاوت بلکه از ان جهت که قضاوت با ابرو و حیثیت و جان و مال افراد سر و کار دارد این سخت گیریها رو کرده است به بیانی دیگر شرایط و ادابی که اسلام در این باره منظور کرده است نشان از جایگاه والای این موضوعات در اسلام دارد چرا که اسلام میخواهد با وضع این شرایط و اداب ضریب اشتباه قضات را پایین اورده و ابرو و حیثیت و ... مردم از اشتباه عمدی و غیری عمدی قضات در امان باشد.

شنبه 14/5/1391 - 11:18 - 0 تشکر 490925

چهارم: خرید و فروش شخصى
روشن است مقصود خرید و فروش در جلسه قضاوت و حکم نیست، بلکه بدان معناست که خرید و فروش نیازهاى متعارف خود را از بازار شهرى که مى‏دانند وى قاضى آن شهر است، خود انجام ندهد، و از کسبه‏اى که مى‏شناسد، مثل نانوا و بقال و عطّار شخصاً خرید نکند. شاید ملاک این حکم ـ به تناسب حکم و موضوع ـ آن باشد که فروشنده یا مشترى، مراعات قاضى را در قیمت مى‏کنند، و به وى ارزانتر از نرخى بدهند که با دیگران حساب مى‏کنند، چون از قاضى مى‏ترسند یا طمع و امیدى به وى دارند، به ویژه اگر مشترى و فروشنده، پرونده‏اى نزد قاضى به عنوان خصم یا متهم داشته باشند. احتمال دیگرى در جواهر الکلام به این تعبیر آمده است:
تشویش البال و احتمال المحاباة المقتضى بمیل قلبه؛
ذهن قاضى را آشفته کرده و به مقتضاى میل قلبى به فروشنده، ممکن است در دادرسى آسان گیرد.
اما احادیثى که در این باره به آنها استدلال شده مانند:
ماعدل والٍ اتجر فی رعیّته أبداً؛
والى که میان مردمانش تجارت کند، هرگز به عدالت رفتار نکرده است.
ّ:
لُعن الامام یتّجر فی رعیّته؛48
پیشوایى که میان مردمانش تجارت کند، ملعون است.
اوّلاً این احادیث فقط از طریق اهل سنت نقل شده است. ثانیاً مربوط به قاضى نیست، بلکه مربوط به والى است، ثالثاً تجارت، غیر از خرید و فروش متعارف نیازمندى‏هاى روزانه جارى میان تمامى اصناف است. فروش نانوا و قصاب و بقال، و خرید مردم از اینان، تجارت نیست، از این رو در این احادیث امام و والى از این گونه خرید و فروش منع نشده‏اند، بلکه از تجارت منع شده‏اند و تجارت، دادوستد کلانى است که در قبال کشاورزى و صنعت انجام مى‏شود، که در حدیث معروف تحف العقول آمده است.
از آن رو که بر امام و والى، نظارت بر امور مردم و حفظ منافع و مصالح امت واجب است، به ویژه در امور اقتصادى، اگر اینان به تجارت بپردازند و درپى منفعت و سود باشند، با وظایفشان همخوانى ندارد، از این رو گفته شده: دولت، تاجر موفقى نیست.
پس درست آن است که کراهت خرید و فروش براى قاضى، مربوط به معاملات عادى و داد و ستد روزانه براى تأمین نیازهاى متعارف است، نه شغل تجارت. ملاک کراهت، همان است که بدان اشاره کردیم، بنابراین به خرید و فروش اختصاص ندارد، بلکه شامل معاملات مشابه نیز مى‏شود، مانند اجاره و مقاطعه و مضاربه و صلح و هدیه و... مبادا به رشوه دهى و رشوه‏گیرى و اتهام منجر شود. افزون بر این، مى‏توان به نکته اخلاقى در این باب اشاره کرد و آن این که بهتر است اشخاصى که متصدى مناصب مهم هستند به امور جزئى و کارهاى کوچک نپردازند و وقت خود را فقط براى کارهاى والا و ارزشمند، صرف کنند و دیگر امور را به خدمتگزاران بسپارند یا براى این گونه امور، نایب و وکیل برگزینند. امام على(ع) برادرش عقیل را وکیل خود براى حل و فصل دعاوى شخصى مربوط به خود قرار داد و فرمود:
إنّ للخصومة قحماً و إنّى لأکره أنْ أحضرها؛49
در خصومت و طرح دعوا گیرو دارى هست و من خوش ندارم در آن وارد شوم.
صاحب جواهر مى‏گوید:
بهتر آن است قاضى کسى را خود وکیل کند که مردم وى را نمى‏شناسند.50
زیرا اگر بدانند این شخص وکیل قاضى براى خرید و فروش است، همان اشکال را خواهد داشت، یعنى مردم از سر ترس یا طمع، در معامله او را مراعات مى‏کنند، بلکه مى‏توان گفت وکیل را بیشتر مراعات مى‏کنند، چون امکان ساخت و ساز با وکیل آسانتر از قاضى است.
اما عمل امام على(ع) در بازار کرباسچى‏ها که به فروشنده فرمود: «یا شیخ، أحسن بیعی فی قمیصی بثلاث دراهم؛ اى شیخ، با من بهتر معامله کن و پیراهن را به سه درهم بده» وقتى فروشنده امام را شناخت، ایشان دیگر از او پیراهن را نخرید و سراغ دیگرى آمد، اما چون وى هم امام را شناخت، از او نیز نخرید، تا جوان نورسى آمد و از وى پیراهنى به سه درهم خرید.51 این قضیه‏اى مربوط به واقعه‏اى خاص است و پس از این که مشخص شده که قیمت، سه درهم است، جاى محابات و مراعات قیمت براى امام باقى نمى‏ماند. علت نخریدن امام از فروشنده‏اى که ایشان را شناخت و احترام گذارد، دانسته نشده، محابات یا تخفیف و یا چیز دیگر فهمیده نمى‏شود. به هر روى، ملاک کراهت، همان است که بدان اشاره شد و حدیث نیز آن را تأیید مى‏کند، از این رو در زمان ما در شهرهاى مختلف، وضع همین طور است و قضات منصوب از طرف حکومت را عامه  مردم نمى‏شناسند مگر کسى که به دادگسترى مراجعه داشته باشد. این وضع به ویژه درشهرهاى بزرگ مصداق دارد مانند تهران و اصفهان و شیراز و تبریز... حتى در بسیارى از شهرهاى دیگر مصداق دارد. آرى شخصیت‏هاى مهم قضایى و مسئولان امور در بخشهاى مهم قوه قضائیه که مردم از طریق رادیو و تلویزیون یا از طریق نشست‏ها و دیدارهایى که با مردم داشته‏اند، آنها را مى‏شناسند، مى‏باید از خرید و فروش شخصى در خیابانها و بازارها و مقابل چشم دیگران دورى کنند. خلاصه آن که حکمت این ادب، همان دورى تا از اتهام و حفظ حقوق مردم در وقت مراجعه به دادگاه است. گذشته از این که از جهت اخلاقى و روحى سزاوار نیست قاضى، خود به امور خرد و ناچیز بپردازد
.

شنبه 14/5/1391 - 11:18 - 0 تشکر 490926

پنجم: براى حکم در باره  خود، وکیل بگیرد.
روشن است انسان در زندگى اجتماعى و برخوردهایش با دیگران، گاه دچار اختلاف و نزاع مى‏شود، حتى با وجود برادرى و برخوردارى از نهایت صدق و راستى وصفا؛ علت آن است که گاه وى(یا او و دیگرى) دچار فراموشى و اشتباه مى‏شوند و هر کدام معتقد است در موردى خاص به ویژه دربدهى‏ها و مالکیت اموال، حق با وى است. در این موقعها مى‏باید اختلاف را حل کرده، حال یا با مصالحه و چشم پوشى یکى از آن دو یا هردو، یا باپذیرش حکم قاضى. قاضى براساس بینه و قَسَم یا علمى که برآیند مجموع قرائن و شواهد و مسائل مربوطه است، حکم مى‏کند(البته اگر معتقد باشیم علم قاضى، معتبر و حجت است).
قاضى نیز انسانى مانند دیگر مردمان است که بین آنان زندگى مى‏کند و طبق اصول و قوانین پذیرفته شده میان مردم در معاملات و مبادلات متعارف با دیگران برخورد دارد، گاه مانند دیگر مردم، کار به اختلاف قاضى با دیگرى مى‏انجامد.
دراین صورت نیز اگر نتواند با مصالحه به اختلاف پایان دهند باید به دادگاه و حکم قاضى مراجعه کنند. در این گونه مرافعه خود قاضى طرف دعوا شخصاً عهده دار امور قضایى خود شود. البته نه بدان معنا که نتواند در مرافعه‏اى که مربوط به وى است، در شعبه‏اى از محاکم که خود او رئیس و قاضى آن است، قضاوت کند، بطلان قضاوت در چنین مرافعه‏اى آشکار است. بدیهى است قاضى پرونده‏اى که خود طرف دعواى آن است متهم به آن مى‏شود که به سود خود حکم کرده است، حتى اگر طبق اصول و قواعد حکم صحیح صادر کرده باشد. بلکه مراد از عدم تصدى امور قضایى خود، آن است که این قاضى طرف دعوا، شخصاً کنارخصم خود در دادگاه و در برابر قاضى حاضر براى دفاع از خویش حاضر نشود، بلکه براى این کار وکیل بگیرد تا از وى دفاع کند. چون حضور قاضى به همراه خصم در محضر دادگاه نوعى ماجراجویى است، در حالى که از قاضى انتظار هست گذشت و بخشش داشته، بزرگوارى به خرج دهد، ولى قاضى که در این سطح باشد که براى منفعت دنیوى(که مى‏توانست از طریق سهل و آسانى حل گردد) در دادگاه حاضر شود، چگونه شایستگى خواهد داشت عهده‏دار قضاوت شده، پاسدار و نگاهبان حقوق و آبرو و جان مردمان باشد؟ افزون بر این ممکن است قاضى محکمه وقتى ببیند یکى از دو طرف دعوى، قاضى و همکار وى است(چه برسد به این که ما فوق و رئیس وى باشد.) این وضع ممکن است حس حمایت و همکارى و جانبدارى از همکار را در وى برانگیخته، رعایت حال او را بکند، گرچه عدالت وى را از جانبدارى باز مى‏دارد، اما به هر روى در مقام اتهام قرار مى‏گیرد، پس مى‏باید از چنین وضعى دورى کرد، چه قاضى درگیر، مدعى باشد و چه مدّعى علیه.
حق آن است که قاضى طرف دعوا براى به دست آوردن حقش وکیل بگیرد، تا از وى دفاع کند، نیز از آن رو که گزارش شده: امام على(ع) در دعوایى عقیل را وکیل خود قرار داد و فرمود:
إنَّ للخصومة قُحماً52و إنّی لأکره أنْ أحضرها؛53
دعوا و خصومت نوعى گیرودار و ماجراجویى است و من خوش ندارم در چنین کارى وارد شوم.
«قُحمْ» چنان که در لغت است، ورود و اقدام به کارى است، بى آن که شناختى در آن باره وجود داشته باشد، یا پیش از آن که خیر و شرّش معلوم باشد، که منافات شأن و مقام قاضى است. اگر امام(ع) دعوى را خوش نداشت، به سبب حفظ شأن مقام الهى بود، نه این که تکبر و غرور داشته باشد، وى ابو تراب ـ خاک نشین ـ بود. البته استدلال به این عمل امام(ع) تمام نیست؛ زیرا اوّلاً: اجتناب امام از طرح دعوا در محکمه به واسطه مقام ولایت و حکومت ایشان بود نه مقام قضاوت، البته اگر قضیه در زمان خلافت ایشان باشد. عزت نفس شریف ایشان مانع از آن مى‏شد که در مرافعه‏اى، کنار خصم در دادگاه حضور یابد. ثانیاً: ایشان این عمل را انجام داد، یعنى به همراه خصم در محضر قاضى حضور یافت، با این که امام و خلیفه بود. ظاهراً در همین مورد بود که امام به رفتار قاضى اعتراض کرد و فرمود:
لتخلفک فی رعایة المساواة بین الخصمَین و نادیتنى بالکنیة إکراماً و الخصمَ بالإسم تخفیفاً أردت ذلک أولم ترد؛
چون مساوات میان خصوم را رعایت نکردى! مرا از روى احترام، با کنیه صدا کردى و خصمم را از روى استحفاف، با نام صدا زدى، این کار را با قصد انجام دادى یا بدون قصد، فرقى ندارد.
صاحب جواهر مى‏گوید:
عمل امام(ع) و پیامبر(ص)، براى بیان احکام شرعى بوده که قاضى در آن مورد اشتباه کرده یا به خاطر مصالح دیگرى بوده است.
اگر مقصود صاحب جواهر، مقام ولایى پیامبر و امام است، چنان که از ظاهر امر و صراحت بیان خطاى قاضى در احکام شرعى بر مى‏آید، سخنى کامل است اما ربطى به مقام قضاوت و حضور قاضى همراه با خصمش در محضر دادگاه ندارد. اگر منظور صاحب جواهر، حضور پیامبر و امام به عنوان قاضى ـ افزون بر ولایت ـ است، به مسئله ما ربط دارد ـ گرچه خلاف ظاهر است ـ اما توجه دادن به خطاى قاضى در چگونگى قضاوت، پس از حضور با خصم در محضر دادگاه بوده است به هر روى تردیدى نیست که کراهت دارد خود قاضى با خصمش براى اقامه  دعوى در محضر دادگاه حاضر شود. دلیل را دانستید که این کار بر خلاف شأن قضا و قاضى است، از این رو مى‏باید در صورت نیاز، دیگرى را وکیل خود گرداند.

شنبه 14/5/1391 - 11:20 - 0 تشکر 490928

ششم: ترش رویى یا خوشرویى برابر طرفین دعوا.
محقق در شرائع مى‏گوید:
مکروه است قاضى آن گونه ترش روى باشد که نتوان دلیل و حجّت را گفت، نیز کراهت دارد آن قدر خوشروى باشد که ایمن از جسارت و گستاخى خصوم نباشد.
از روایات باب آمیختگى و تعامل با مردم در روابط اجتماعى بر مى‏آید انسان مى‏بایست میانه رو و باوقار با چهره  گشاده و کم سخن باشد و سخن به راستى و درستى بگوید55، نه بسیار بخندد و مزاح کند و پر حرف باشد و در سخن گفتن مبالغه کند56. مى‏باید دل و زبانش یکى بوده، بر خلاف آنچه در دل دارد، چیزى اظهار و ابراز نکند، تا نفاق و دو رویى در او به وجود نیاید. امام على(ع) فرمود:
ما أضمر أحدء شیئاً إلاّ ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه؛
هرگز کسى چیزى را پنهان نمى‏دارد مگر این که از لغزشهاى زبان و دگرگونى چهره‏اش آشکار مى‏شود.
این از ناحیه  خود انسان بود اما نسبت به دیگران که با وى آمد و شد دارند، امور زیادى هست که باید رعایت شود مانند احترام گذاشتن، جواب سلام دادن، گوش دادن به سخن دیگرى تا آخر بدون اینکه سخن او را قطع کند و یا عجله نماید و یا سخن دیگرى را به میان کشد و یا مجادله کند.
همه  اینها در مورد معاشرت و برخوردهاى عادى و اثر گذارى و اثر پذیرى در زندگى میان برادران ایمانى و هم کیش بود. اما آنجا که انسان در مورد نیازهاى دیگران مسئولیتى دارد و عهده دار منصبى است، به ویژه اگر قاضى و حاکم باشد و اموال عمومى و آبرو و حیثیت و حتّى جان مردم در دست او باشد، مردم در سخن گفتن با او مقیدند و احتیاط مى‏کنند و با بیم یا امید به او جواب مى‏دهند؛ در اینجا سخن قاضى و تعبیرات و حتى حرکات چهره  او در برخورد با طرفین دعوا و مراجعان، موءثر است. در نتیجه، رعایت عدالت و حقوق مراجعان، اقتضا مى‏کند که قاضى مواظب حرکات و برخوردهاى خود باشد.
قاضى به عنوان یک مسلمان، برادر مسلمانان است و لازم است در مرحله  اوّل حق برادرى را رعایت کند، اضافه بر آن مواظب تأثیر حرکات خود بر طرفین دعوا باشد. از این رو، محقق حلّى تصریح مى‏کند که انقباض و ترش رویى مذموم است که مانع از اقامه  حجت شود نه مطلق انقباض و ترش رویى. بدین معنا که انقباض در مخاطب موءثر بوده و موجب گریز او مى‏شود.
در روایت است ـ از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) ـ که:
حالت انقباض و چهره در هم‏کشیدن، دشمنى برانگیز است.
اگر قاضى چهره در هم کشد، در طرف تأثیر مى‏نهد و او مى‏ترسد و در بیان دلایل خود، زبانش مى‏گیرد و نمى‏تواند درست دفاع کند، در نتیجه گاهى از حق خود محروم مى‏شود و مسبّب آن قاضى است. پس لازم است از آن پرهیز شود تا رعایت حق و عدالت شده باشد.
از طرفى، ملایمت و نرمش با دیگران نیز اگر باعث مى‏شود طرف مقابل جرأت پیدا کند، از آداب ناپسند است. نرمش، در قاضى، اثر بیشترى دارد، هر گاه طرف دعوا احساس نرمش و تأثیر پذیرى در قاضى کند، به طمع مى‏افتد و در گفتار به خود جرأت مى‏دهد که ناحق را حق جلوه دهد. از این رو محقق گفته است:
نرمشى که لازم است قاضى از آن پرهیز کند، آن است که مایه  گستاخى طرف دعوا شود، نه هر نرمشى.
مجلس قضاوت، مجلس جدى و جایگاه عدالت و حقیقت است، نه مجلس گفتگو و شوخى. لازم است قاضى این شأن را حفظ کند، به صورتى که اگر در سخنان هریک از طرفین دعوا یا شاهد یا وکیل یا هرکس دیگرى که با اجازه قاضى سخن مى‏گوید، حرف خنده دارى زده شد، قاضى بر مجلس مسلط باشد؛ زیرا وى علاوه بر این که قاضى است، مدیریت محکمه را نیز بر عهده دارد.
این ادب قضایى از روایات مختلف استفاده مى‏شود و نیز مى‏توان با این سخن امام على(ع) بر این ادب قضایى استدلال کرد: سلمة بن کُهیل نقل مى‏کند که شنیدم: على(ع) به شُریح مى‏گفت:
در مجلس قضاوت که خداوند اجر آن را واجب گردانیده و اندوخته‏اى نیکو براى کسى که به حق قضاوت کند در نظر گرفته، از رنجاندن و آزار دیگران خوددارى کن.58
ترش رویى و بد خلقى قاضى در مقابل طرف دعوا مایه آزار او مى‏شود، چه منجر به این شود که او در بیان دلیل خود دچار مشکل شود یا نشود. اما على(ع) در این روایت صریحاً از آن نهى کرده است مگر این که گفته شود لفظ «ایّاک» دلالت بر حرمت ندارد، اما مسلّماً دلالت بر کراهت دارد و از این رو از آداب قضاوت شمرده شده است.
حاصل اینکه انسان مى‏داند که در معاشرتهاى عادى رو تُرش کردن کار ناپسندى است، چه رسد به قاضى در مقابل طرف دعوا به ویژه اگر ترش رویى قاضى باعث شود که طرف نتواند دلیل خود را به خوبى بیان کند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.