• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2289)
پنج شنبه 12/5/1391 - 2:30 -0 تشکر 488260
درست بنویسیم

حسن ذوالفقاری

درست بنویسیم

هنگام سخن گفتن برای القا به تر معنی ها از تكیه, آهنگ و تأكید بهره می گیریم. رعایت این موردها به سخنور كمك می كند به آسانی بتواند با شنونده اش ارتباط برقرار كند. رعایت شیوه ی خط فارسی نیز در یك نوشته موجب گویایی, سادگی و سهولت خواندن و نوشتن می شود. به كمك شیوه ای یك دست از دوگانگی پرهیز می شود.
در شیوه ی خط فارسی اصل بر چند مطلب است:
۱- رعایت موازین دستور زبان فارسی
۲- رعایت استقلال واژه ها
۳- همخوانی نوشتار با گفتار
۴- پی روی واژگان بیگانه از شیوه ی خط فارسی
۵- آسانی خواندن و نوشتن
٦- گزینش به ترین شكل نوشتاری
۷- انعطاف پذیری
۸- چشم نوازی و زیبایی خط

اکنون به این چند جمله دقت كنید:
۱-  این سخن توسّط استاد گفته شد.
۲- كتاب مدیر مدرسه نوشته ی جلال آل احمد كه مبین مشكلات آموزشی ایران است را خواندم
۳- فینال آخر مسابقات جام جهانی را دیدم.
۴- ظرفیت مسافر این اتوبوس بسیار محدود است.
۵- اخوان اعزّه مستحضرند كه قرائت رسالات عدیده موجب رفعت فكر و وسعت نظر می گردد.
هر یك از این جمله های بالا دچار نارسایی هایی در نگارش هستند .
در جمله ی نخست با وجود نهاد (استاد) فعل (گفته شد) مجهول به كار رفته است. جمله ی درست چنین است: استاد این سخن را گفت یا این سخن گفته شد.
در جمله ی دوم «را» نشانه ی مفعول بدون فاصله پس از آن قرار نگرفته است. جمله ی درست چنین است: كتاب مدیر مدرسه نوشته ی آل احمد را كه مبین مشكلات آموزشی ایران است، خواندم.
در جمله ی سوم" فینال" یعنی پایان و به كار بردن آن با كلمه ی "آخر" زاید است. باید گفت: پایان مسابقات (یا آخر مسابقات، یا فینال مسابقات). البته به تر است از كاربرد واژه های بیگانه مانند "فینال" پرهیز كنیم و برابر فارسی آن را به کار بگیریم.
در جمله ی چهارم، ظرفیت مسافر نادرست است و مقصود ظرفیت اتوبوس است.
جمله ی پنجم را به فارسی روان و بدون بهره گیری از واژه های عربی دشوار چنین می توان نوشت: برادران گرامی آگاهند كه خواندن كتاب های فراوان سببب پرواز اندیشه و وسعت نظر می شود.
در زبان فارسی امروز نمونه های این كاربردهای نادرست در نوشته ها و گفته ها بسیار دیده می شود. شرط یك نوشته ی خوب جز درون مایه ی علمی و دقیق آن، خالی بودن از علط های زبانی است.  ما در این جا شماری از پر كاربردترین غلط های نگارشی را ذكر می كنیم تا از كاربرد این گونه مواد پرهیز كنیم و یا در صورت دیدن در نوشته های دیگران آن ها را درست كنیم.

۱- از كاربرد واژه های زاید و بی نقش در جمله پرهیز كنیم:
به جمله های بی نقش «حشو» می گویند. نمونه هایی از حشوهای پركاربرد در زبان فارسی عبارتند از:
سیر گردش كار، سال عام الفیل ، شب لیلةالقدر، فرشته ی ملك الموت، فینال آخر، استارت شروع، نیم رخ صورت، سوابق گذشته، حسن خوب، درخت نخل خرما، دستبند دست، ریسك خطرناك، مدخل ورودی، پس در این صورت ، پارسال گذشته، مسلح به سلاح، بازنویسی دوباره، اوج قله ی كوه، سن .....سالگی، از قبل پیش بینی كردن، نزول به پایین، عروج به بالا، سقوط به پایین، ابر هوا، مرغك كوچك، عسل شیرین، تخم مرغ كبوتر، رایحه ی بوی خوش، روغن چرب، مفید فایده، مثمر ثمر، روزنامه های روزانه، متحد شدن با هم، دوباره بازگشتن، احاطه از هر طرف ، سایر... دیگر، دیشب گذشته و...

۲- جمله ها باید آن چنان روشن و گویا باشند كه از آن ها دو یا چند برداشت نشود:
مثال ۱: آن ها هشت خواهر و برادرند.
الف) آن ها هشت خواهر و هشت برادرند؟
ب) آن ها جمعن هشت خواهر و برادرند؟
مثال ۲: سرقت خرگوش ها از باغ وحش افزایش یافت.
الف) سرقت خود خرگوش ها؟
ب) خرگوش های سارق كه از باغ وحش دزدی می كنند؟
مثال ۳: حسین دوست بیست ساله ی من است.
الف) حسین بیست سال با من دوست است؟
ب) حسین دوست من است و بیست سال دارد؟

۳- از كاربرد تعبیرهای نامناسب و تكلّف های كلامی و الگوهای بیگانه پرهیز كنیم و نوشته ها و عبارت ها گویا و قابل فهم باشند:
□ او می رود تا به نتایج عالی دست یابد- او نزدیك است به نتایج عالی دست یابد.
□ خیابان ها از كثیفی رنج می برند- خیابان ها كثیف است.
□ در راستای كاهش پیشرفت مطالعه و كتاب خوانی- برای كند شدن پیشرفت مطالعه و كتاب خوانی.
□ می توانیم روی او حساب كنیم- می توانیم از او استفاده كنیم .(بهره بگیریم)
□ جوانان به فوتبال پر بها می دهند- جوانان به فوتبال توجّه می كنند.
□ اسرار به بیرون نشت كرد- اسرار به بیرون راه یافت.
□ امسال بهار خوبی را تجربه كردیم- داریم امسال بهار خوبی داشتیم.
□ زلزله ی منجیل از تلفات زیادی برخوردار بود- زلزله ی منجیل تلفات زیادی داشت.

۴- تكیه كلام های گفتاری نباید در نوشته راه یابد:
□ عرض كنم كه كتاب عامل رشد و شكوفایی جامعه است.
□ گلستان سعدی به عنوان بزرگ ترین اثر منثور فارسی است
□ به قول معروف او دانش آموز زرنگی است.
«عرض كنم كه» ، «به عنوان» و «به قول معروف» تكیه كلام است و باید در نوشته حذف شود.

۵- از كاربرد جمله های دراز پرهیز كنیم:

اگر جمله ای با كوتاه ترین كلمه ها مفهوم می شود آن را بی علت بلند نكنیم.
دانش جوی خوب تمام سعی و كوشش و همّ و غمّ خود را مصرف آن می سازد كه برای كشوری كه در آن زندگی می كند و همه ی افراد جامعه و انسان ها مثمر ثمر و مفید فایده باشد چنان كه همه از او سود و فایده و بهره بگیرند.
این جمله ی بلند را می توان خیلی كوتاه نیز بیان كرد: دانش جوی خوب می كوشد برای جامعه سودمند باشد.

٦- کوشش كنیم چند جمله را با یك فعل به هم عطف نكنیم:
هر چه شمار فعل هاو جمله ها بیش تر باشد، جمله ها كوتاه تر و قابل دریافت تر می شوند:
پدرش عبدالله از مردم بلخ در روزگار نوح پسر منصور سامانی كه در آن عهد از شهرهای بزرگ بود، كار دیوانی در روستای خرمیثن در نزدیكی روستای افشنه پیشه و با دختری به نام ستاره ازدواج كرد.
این جمله بلند و نامفهوم را می توان به چند جمله ی كوچك تر تبدیل كرد:
پدرش عبدالله نام داشت. وی از مردم بلخ بود و در روزگار نوح پسر منصور سامانی می زیست. بلخ در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. وی كار دیوانی را در روستای خرمیثن پیشه كرد. این روستا در نزدیكی افشنه بود. عبدالله در روستای افشنه با دختری به نام ستاره ازدواج كرد...

پنج شنبه 12/5/1391 - 3:11 - 0 تشکر 488310

نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی5 

یکی از هنرنمایی ها و اختراعات واژه نویسان فارسی زبان، چسباندن حرف اضافه ی فارسی " به " به حرف تعریف عربی " ال " است و بدین ترتیب واژه های من در آوردی، عجیب الخلقه و بی هویتی ساخته اند که برخی از آن ها هنوز در زبان فارسی هستند تا هنگامی که فارسی زبانان با ساختن برابر های فارسی، زبان خود را از آن ها پاک کنند. از آن جمله اند مثلن بالطبع، بالاخص، بالقوه، بالفعل و مانند این ها. خوشبختانه برابر های بسیاری از این واژه ها ساخته شده و رفته رفته جای خود را در زبان فارسی یافته و به کار برده می شوند.  از آن جمله اند : سرانجام برای واژه ی من درآوردی بالاخره، واژگون یا وارونه برای بالعکس و خود گوهر یا سرشتین برای بالفطره. ( برای آشنایی با برابر های این گونه موجودات ناقص الخلقه و البته بسیاری از واژه های بیگانه می توانید به واژه نامه ی بیگانه – فارسی آریا ادیب نگاه کنید).

● به کار بردن همزه ی عربی برای واژه های فارسی

گروه بسیاری از پارسی نویسان روزانه ده ها بار همزه ی عربی  را در نوشته های خود به کار می برند و نمی دانند که این نشانه ی نوشتاری ِ عربی در زبان پارسی جایی ندارد. بر این پایه نوشتن واژه هایی مانند " پائیز " ، " پائین " ، "موئین " ، "روئین" ، " آئین " ،" پر گوئی" ، " چائی "،  " امریکائی " و... نادرست است و باید پاییز ، پایین ، مویین ، رویین ، آیین ، پر گویی ، چایی،  آمریکایی  و چون این ها نوشت.

● نوشتن واژه های عربی به صورتی که در زبان عربی اصلن وجود و معنی ندارد

مانند:

نوشتن واژه ی عربی ازدحام ( به معنی انبوه شدن جمعیت) به صورت فارسی ازدهام که واژه ای کاملن بی معنی است

نوشتن واژه ی عربی جرات ( به معنی دلیر شدن و بی باکی ) به صورت جرئت که در عربی اصلن وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی رتیل ( به معنی عنکبوت زهردار) به صورت رطیل که عرب اصلن آن را نمی شناسد

نوشتن واژه ی عربی زکام ( به معنی بیماری واگیرِ آمده از سرماخوردگی) به صورت ذکام که در عربی وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی سوال ( به معنی پرسش) به صورت سئوال که نادرست است

نوشتن واژه ی عربی شرایین ( که جمع شریان و به معنی سرخ رگ است) به صورت شرائین که مایه ی شگفتی عرب زبان ها است.

نوشتن واژه ی عربی فطیر ( به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشده ) به صورت فتیر که در هر دو زبان اصلن وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی قفص ( به معنی جایگاهی برای پرندگان و حیوانات وحشی)به صورت قفس که دیگر جا افتاده است

نوشتن واژه ی عربی مساله ( به معنی مطلب یا درخواست) به صورت مسئله که نادرست است

نوشتن واژه ی عربی مسئوول ( به معنی خواسته شده یا دارای وظیفه) به صورت مسئول که دیگر جا افتاده است

نوشتن واژه ی عربی وهله ( به معنی نوبت و دفعه) به صورت وحله که در عربی اثری از آن وجود ندارد

● به جای هم نوشتن واژه های مشابه عربی

آذان / اذان: آذان (جمع اذن به معنی گوش است) و  اذان اعلام کردن و خبردادن وقت نماز است.

بها / بهاء : بها به معنی قیمت ، ارزش و نرخ چیزی است، اما معنی بهاء روشنی ، درخشندگی ، رونق ، زیبایی و نیکویی است و به معنای فر وشکوه و زینت و آرایش نیز به کار رفته است . مانند بهاء الدین یا بها ء الحق و یا بها ء الملک که معنای آن ها رونق دین ، شکوه دین و شکوه کشور است

ثواب / صواب: نوشـتن یکی از این واژه ها به جای دیگری نیز نادرست اسـت. ثواب اسـم است به معـنی " مزد و پاداش " ، اما صواب صفت اسـت به  معـنی  "درسـت، به جا و مناسـب". 

جذر/ جزر: برخی ها در کاربرد درسـت این دو واژه نیز  اشـتباه می کنند.  جذر به معـنای ریشـه اسـت و در ریاضی نیز عددی اسـت که آن را در خودش ضرب می کنند. مانند عدد ٣ که وقتی آن را در خودش ضرب کنند عدد ۹ به دست می آید که آن را مجذور می گویند.  جزر اما فرو نشـسـتن آب دریا، بازگشـتن آب دریا و ضد مد است.

حایل / هایل: این دو واژه را نیز برخی با یکدیگر اشـتباه کرده و به جای هم به کار می برند. حایل اسـم اسـت به معـنای چیزی که پرده وار میان دو چیـز قرار گرفته و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هایل صفـت اسـت به معنی ترسـناک:

شـب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها ( حافظ )

ذِ لت / ز َ لّت:  معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت)  است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.

زرع / ذرع:  زرع  به معـنای " کشـت" و " کاشـتن " اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر با یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.

غیظ / غیض:  در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنی کاهـش آب اسـت

فترت/ فطرت:  معنای فترت، رکود وسـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او

کُحل / کــَهل: کُحل اسم است به معنای " سـرمه"  اما کَهل ، صفتی اسـت برای مرد میان سـال  

محظور/ محذور:  واژه ی محظور به معـنای " ممنوع و حرام" اسـت و محذور، هم به معـنای " آن چه از آن می ترسـند" و هم به معنای "مانع و گرفـتاری"  آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: " محذور اخلاقی " و یا  " در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم

هیز / حیز:  واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی  جا و مکان است.

هیئت / هیأت: واژه ی هیئت به معنی شـکل و صورت چیزی و یا به معنی عـده و دسـته ای از مردم است و  هیأت  جمع آن اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.

١٣- به گردن یا در گردن و اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی

شاعران و نویسندگان واقعی هر ملتی نه تنها آیینه ی تمام نمای اوضاع جامعه و مردم روزگار خود، بلکه پاسداران زبان مردم خود نیز هستند و به همین علت نیز هر ملتی برای نشان دادن درستی کاربرد واژه یا عبارتی از زبان خود، از نوشته های این شاعران و نویسندگان نمونه و مثال می آورد و علت آن هم این است که این گونه شاعران و نویسندگان پیش از آن که دست به قلم ببرند، نخست با شکیبایی فراوان رنج فراگیری درست زبان مادری را بر خود هموار کرده و سپس با رعایت آیین های دستوری و نگارشی  زبان خود، به نوشتن  و بیان اندیشه های خود آغاز کرده اند.

امروز ولی در کنار شاعران و نویسندگان خوب و ممتاز کسانی هم ( به ویژه آنانی که "موج نو" را با هذیان گویی و یاوه سرایی اشتباه گرفته اند) دست به قلم برده اند که هنوز حرف اضافه مناسب جمله ی خود را نمی شناسند و آن را با حرف اضافه ی دیگری اشتباه می گیرند یا در جمله ی خود به جای یک ترکیب وصفی یک ترکیب اضافی را به کار می برند. اکنون به نمونه هایی ار این کاربردهای نادرست نگاهی بکنیم :

نویسنده ای نوشته بود: « نگاه غمگینی به من انداخت». دیگری نیز آورده بود: « با لحنی طلبکار رو به همه گفت» و سومی نوشته بود: « گردن بند زیبایی به گردنش آویزان کرده بود».

باید دانست که صفات چهار دسته است: یک دسته آن هایی که تنها به انسان اختصاص دارد مانند: عاقل، احمق، عاشق، فقیر، بداخلاق، شاد که همه صفت های انسان است که البته به مجاز می توان آن ها را به برخی از جان داران دیگر و با رعایت قاعده ای به اسم معنا نیز نسبت داد (که این قاعده را در پایین تر توضیح می دهم). دسته ی دیگر آن هایی است که مختص جاندار است مانند: هار، وحشی، تیزپا، رام. دسته ی سوم نیز ویژه ی بی جان و شی مانند: خشک، سفت، سرد، نرم، و دسته چهارم که هم شامل جان دار و هم بی جان می گردد مانند: سریع که آن را می توان هم برای انسان و حیوان و هم برای دوچرخه و اتوموبیل به کار برد.

پنج شنبه 12/5/1391 - 3:12 - 0 تشکر 488313

نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی6 

نسبت دادن صفتی که ویژه ی انسان است به بی جان ممکن نیست و سنگ نمی تواند نادان و کتاب نمی تواند عاشق باشد. به همین علت نویسنده ای که می نویسد: « نگاه غمگینی به من انداخت» صفت "غمگین" را که صفتی ویژه ی انسان است برای نگاه که انسان نیست ( بلکه اسم معنا است) به کار برده است ولی قاعده ی این کار را رعایت نکرده است. پیش از توضیح این قاعده نخست باید دانست که صفت گاه ممکن است که جانشین اسم شود و جای موصوف را بگیرد. مثلن هنگامی که می گوییم جوانی را دیدم، شنونده ی فارسی زبان درمی یابد که مراد، یک "مرد جوان" است. به همین شکل هنگام استفاده از صفاتی که تنها مختص انسان است، اگر مثلن بگوییم "خانه ی فقیر" یا  "نگاه غمگین" شنونده فکر می کند منظور از "خانه ی فقیر" خانه ی یک شخص فقیر و منظور از "نگاه غمگین" نگاه یک شخص غمگین است. در حالی که "فقیر" و "غمگین" در واقع صفات توصیف کننده ی وضعیت و حالت "خانه" و  "نگاه" بوده است. یعنی شنونده، این ترکیب ها را نه یک ترکیب وصفی (یعنی صفت و موصوف)، بلکه یک ترکیب اضافی (یعنی مضاف و مضاف الیه) می فهمد. به همین ترتیب عبارت " لحن طلبکار" هم به معنی لحن شخص طلبکار دریافت می شود.

در فارسی برای جلوگیری از این برداشت نادرست این قاعده وجود دارد که هنگامی که صفتی را که ویژه ی انسان است به موصوفی بی جان یا یک اسم معنا نسبت می دهیم باید به آخر آن صفت جزء " انه " را بیافزاییم. یعنی در موردهایی که مثال زده شد باید نوشت: " نگاه غمگینانه ای به من انداخت"، " با لحنی طلبکارانه رو به همه گفت" و " خانه ی فقیرانه" ، همانگونه که می گوییم: فکر عاقلانه یا جمله ی عاشقانه. حال می توانید فکر کنید که آن شاعر یا نویسنده ی جوانی که می نویسد: "خانه ی مسکین" یا  "اندیشه ی فقیر"  چه به روز زبان فارسی می آورد و لابد آن را هم نشانه ای از تجدد و نوآوری می داند.

یکی دیگر نیز نوشته بود: « گردن بند زیبایی به گردنش آویزان کرده بود». در حالی که چیزی را نه به گردن، بلکه در گردن آویزان می کنند و این نویسنده نمی داند که هر حرف اضافه معنی جداگانه ای به فعل می دهد و نمی توان یک حرف اضافه را برای همه ی موردها  به کار برد و میان آویختن از چیزی ، آویختن به چیزی و آویختن در چیزی در معنا فرق هست و هیچ یک را به جای دیگری نمی توان به کار برد و در فارسی دست، حلقه، گردن بند ، کمند، طوق و قلاده را در گردن می آویزند و حمایل می کنند نه به گردن. و اکنون نمونه هایی از این مورد :

چون بود طوق وفا در گردنت / زشت باشد بی وفایی کردنت ( منطق الطیر)

حلقه ای در گردنم افکنده دوست / می برد هر جا که خاطرخواه اوست ( مثنوی)

به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی / کجا تواند رفتن کمند در گردن ( سعدی)

تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار / دست او در گردنم یا خون من در گردنش ( سعدی)

ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است / آیا بود که بینم در گردنت حمایل ؟ ( حافظ)

 ١٤- درباره ی کاربرد نادرست صفت و اسم مونث در فارسی

در زبان عربی، برای ترکیب وصفی قانون ویژه ای وجود دارد و آن این که صفت با موصوف خود هم جنس است، یعنی موصوف مذکر، صفت مذکر و موصوف مونث (و نیز جمع بی جان)، صفت مونث می پذیرد. عرب ها برای مونث کردن صفت به پایان آن " تای " تأنیث می افزایند که در عربی به صورت "ة" نوشته می شود. مانند قیادة السیاسیة  (رهبری سیاسی) و مجالس الحاصة (نشست های ویژه). در فارسی تای تانیث را به صورت  "ه" (های غیرملفوظ) می نویسند.

ایرانیان در زبان فارسی که مونث و مذکر نمی شناسد، به ویژه در گذشته به تقلید از این قاعده ی ربان عربی به کارهایی بسیار جالب و البته نادرستی دست زده اند که خوشبختانه بخشی از آن ها امروز به دلیل خودآگاهی آنان کاربرد خود را از دست داده است، ولی بخش دیگر آن هنوز در زبان ما باقی مانده و همچنان از زبان ها شنیده و در نوشته ها دیده می شود. در زیر با برخی از آن ها آشنا می شویم:

•  مشهورترین ترکیب وصفی ساخته ی ایرانیان استفاده از صفت عربی "مربوطه" است که در عربی صفتی مونث است و همان گونه که گفته شد در این زبان فقط برای موصوف مونث به کار می رود. ولی ایرانیان و برخی دیگر از فارسی زبانان، هر واژه ای را که بخواهند (چه عربی باشد، چه فارسی، چه در عربی مونث باشد چه مذکر، چه مفرد باشد و چه جمع) در ترکیب با "مربوطه" به کار می برند و به گمان خود خیلی هم فصیح و بلیغ سخن گفته اند. مانند: رییس مربوطه، قانون مربوطه، پرونده مربوطه، گزارش مربوطه، دستگاه مربوطه، کشورهای مربوطه.

•  کار مونث کردن صفات به تقلید از زبان عربی در زبان فارسی که مذکر و مونث نمی شناسد بدانجا رسیده است که ایرانیان هر صفتی را (برای هر موصوفی، چه فارسی و چه عربی، چه مونث و چه مذکر،چه مفرد و چه جمع) به راحتی و بر خلاف دستور زبان های فارسی و عربی مونث می کنند . مانند: تحصیلات عالیه، دوره متوسطه، متون قدیمه، قانون مصوبه، پرونده مختومه، بانوی محترمه، نامه شریفه، کاغذ باطله، هیئت تحریریه، هیئت حاکمه، وسایط نقلیه، اعمال شاقه، امور خارجه، روابط حسنه، ارواح خبیثه، احترامات فائقه، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضاییه، مکه معظمه، زن سلیطه، گناهان کبیره و انبوهی ار ترکیب های وصفی نادرست دیگر.

• مونث کردن کلمات که در زبان فارسی محلی ندارد چنان شکلی یافته است که کار از مونث کردن صفات گذشته و ایرانیان دیگر نه فقط صفات، بلکه با استفاده نابجا از تای تانیث عربی نوع مونث بسیاری از کلمات را نیز اختراع کرده و آن ها را نیز در کنار نوع مذکر آن در زبان خود به کار می برند. مانند: جد و جده، حاجی و حاجیه، خال و خاله، دلال و دلاله، رییس و رییسه، رقاص و رقاصه، زوج و زوجه، عم و عمه، مدیر و مدیره، شاعر و شاعره، محبوب و محبوبه، معشوق و معشوقه، ملک و ملکه، ندیم و ندیمه، والد و والده و بسیاری دیگر.

• با همین قاعده اسم ها و صفاتی نیز در فارسی پیدا شده اند که فقط برای زنان به کار می روند. مانند: ضعیفه، سلیطه، معروفه، مخدره و غیره.

همان گونه که گفته شده بخشی از این واژه ها و ترکیب های من درآوردی اکنون دیگر به کار برده نمی شوند و ایرانیان می کوشند با به کار گرفتن برابرهای امروزی و درست برای باقی مانده ی آن ها، از کاربرد آن ها نیز در زبان فارسی خودداری کنند. ایدون باد.

١۵-  «ط» بنویسیم یا «ت»؟

یکی از دغدغه‌های پیش روی هر زبانی در راه تبدیل شدن به یک زبان نوین و خردمندانه، جهش هرچه سریع‌تر به سوی سادگی و کنار نهادن هنجارهای دست ‌و‌ پاگیر بازمانده از منطق حاکم بر روزگاران کهن است. روزگار نو منطق نو می‌خواهد و منطق نو زبان و خط نو.

یکی از این ناهنجاری های بازمانده از روزگاران کهن در خط کنونی فارسی، وجود بیش از یک نویسه‌ (شکل حرف در نوشتار) برای برخی از واج ها (صدای حرف در گفتار) است. مثلن برای واج t دو نویسه ی "ت" و "ط" و همچنین نویسه‌های «س»، «ص» و «ث» برای واج ((s  وجود دارد. روشن است که این چندگانه نویسی از کاربست واژه‌های عربی در زبان فارسی سرچشمه گرفته است.

در زبان عربی کاربست این نویسه‌های گوناگون البته درست و خردمندانه است چرا که هر یک از این ها در برابر یک واج با واگویش (تلفظ) متفاوت قرار می گیرد. اما وجود این چندگانگی در خط فارسی خردمندانه و پذیرفتنی نیست، چرا که در واگویش فارسی، این نویسه‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارند. از این رو اگر خط فارسی پیش از آن که جای خود را به خط دیگری بدهد، بخواهد خود را بازسازی کند و تبدیل به خطی آراسته، روان، ساده و منطقی شود، ناگزیر است تا آن جا که ممکن است به یک‌گانه‌نویسی روی آورد تا از کمند این آشفتگی‌ها برهد. اگر چه همان گونه که گفته شد ضروری است که خط فارسی جای خود را به خط دیگری بدهد.

اکنون برای بررسی به تر واژه‌هایی  که در آن ها نویسه ی "ط" به کار رفته است، آن ها را به چهار دسته تقسیم می کنیم:

دسته‌ی نخست: اعضای این دسته واژه‌هایی هستند که در اصل عربی هستند و به‌ همان گونه وارد زبان پارسی شده‌اند. مانند طول، طیر، طرح، طیران و ... . در باره ی این گروه، تا اطلاع ثانوی ناگزیریم همچنان از همان نویسه "ط" بهره ببریم. چرا که شمار واژه‌های وامی "ط"دار در پارسی امروز بسیار زیاد است و به کنارنهادن این نویسه ممکن است به آشفتگی و پریشانی در خط بیانجامد و از سویی ایجاد چنین دگرگونی ِ بنیادینی - که تنها مربوط به نویسه‌ی "ط" نیست، بلکه سایر حرف های تازی را نیز در بر می‌گیرد - نیازمند یک عزم و آهنگ ملی است و تنها یک "ملت" است که می تواند چنین تصمیم بنیادینی را در باره‌ی خط خود بگیرد. پژوهشگران و نویسندگان به اندازه‌ی توان خود، تنها می توانند بنیاد‌های نظری چنین دگرگونی‌هایی را بپرورانند.

دسته‌ی دوم: این دسته دربرگیرنده‌ی واژه‌هایی است که در اصل عربی نیستند، بلکه به دلیل کاربست هنجارهای واگویشی عربی دارای نویسه "ط" شده اند (به اصطلاح مُعرَّب شده‌اند) و سپس با همان‌گونه‌ی عربی‌ شده وارد زبان فارسی شده‌اند. مانند امپراطور ، سقراط و ...

در این جا باید ، پوشش عربی این واژه‌ها را به کنار نهاده و آن ها را با در نظر گرفتن هنجارهای نگارشی و واگویشی خودمان بازسازی کنیم. چرا که "ط" نماد کاربست هنجارهای شنیداری و واگویشی عربی است و هیچ منطقی نمی تواند کاربست آن را در زبان پارسی توجیه نماید. هر زبانی خود شایستگی و حق آن را دارد که بر هر واژه‌ی بیگانه که برخورد می کند رنگ بومی بزند  و از این رهگذر آن را در خود فرو بلعد. بر این پایه باید همه‌ی این واژه‌ها را از نو با هنجارهای گویشی و شنیداری فارسی بازسازی کرد.

برای نمونه "امپراطور" (imperator) واژه‌‌ای است فرنگی که عرب ها آن را  "اِمبَراطور" شنیده و به کار بسته‌اند. حال چه در حالی که ما واج "ط" در فارسی نداریم. پس یک ایرانی باید  آن را "امپراتور" بنویسد – یعنی همانطور که می گوید و می شنود بنویسد.

همچنین است باطری (battery) که باید "باتری" نوشته شود یا "بلیط" (Billet) که نگارش درست آن "بلیت" است. استوره نیز در همین گروه است (معرب واژه‌ی یونانی historia ).

یک زیرگروه بزرگ این دسته، نام بزرگان غیرعربی است که نامشان معرب شده و سپس در پارسی به‌نادرستی به همان گونه‌ی  عربی ‌گشته به کار رفته‌اند. مانند: ارسطو (ارستو)، سقراط (سقرات)، ذیمقراطیس (دموکریتوس)، طالس (تالس) و ... . این واژه‌ها در اصل تازی نیستند بلکه تازی‌‌شده‌اند و بر پایه‌ی آن چه گفته شد زبان فارسی هیچ بایستگی ِ منطقی برای پاس داشت این رسم ‌الخط غیر بومی ندارد.

دسته سوم: این دسته واژه‌های در اصل فارسی هستند که از سوی تازیان معرب شده و به دلیل چیرگی تازیان در دوره‌هایی از تاریخ، گونه‌ی نوشتاری آن ها بر بومیان غلبه کرده و آن ها نیز آن واژه‌ها را به همان‌گونه‌ی عربی شده به کاربسته‌اند. مانند طوس ( پهلوان و شهری ایرانی که باید توس نوشته شد)، اسطوانه (که پارسی است و از واژه ی فارسی "ستون" است و باید با "ت" نوشته شود.). همچنین است طنبور (تنبور)، طراز (تراز)، طوطی (توتی)، طاس (تاس)، طپیدن (تپیدن)، طوطیا (توتیا)، غلطیدن (غلتیدن)، خطمی (ختمی، گونه‌ای گل) و... که همه پفرسی بوده و باید با "ت" نوشته شوند. در این اواخر چنین دگرگونی هایی خود‌ به‌ خود در حال شکل گیری است.

دسته چهارم: واژه‌هایی که در عمل دارای دو گونه‌ی نوشتاری هستند. یعنی هم با "ت" و هم با "ط" نوشته شده اند و هر دو گونه کم وبیش جا‌افتاده است. مانند: سفسطه/سفسته، اطاق/اتاق، اطو/اتو، اطراق/اتراق، تارم/طارم، طرخون/ترخون، قوطی/ قوتی، طپانچه/ تپانچه ...

درباره‌ی این واژه‌ها نیز با چشم پوشی از اصل و ریشه‌ ی آن ها می توانیم بدون هیچ‌گونه تردیدی گونه‌ی "ت"دار را برگزینیم و به‌کارگیریم. چرا که نویسه‌ی "ط" متعلق به خط فارسی نیست. یعنی در همه‌ی این موردها باید گونه‌ی "ت"دار را برگزید و نوشت. (از: سرای دانای توس. کورش جوشن لو)

ادامه دارد . . .

پنج شنبه 12/5/1391 - 3:15 - 0 تشکر 488314

احسان طیری

بزرگ سازی و گوچک سازی ِ

واژه ها در زبان فارسی

الف ) بزرگ سازی

روندِ بزرگ سازی واژه در فارسی اَشکال سخت متنوعی به خود می گیرد که در بادی امر به نظر نمی‌رسد که چون این باشد و این خود از گوشه های نهان این زبان است که تعدادش بسیار است و تنها با دقت و جست و جو به دست می آید.

اینک برخی موارد بزرگ سازی که نگارنده‌ یافته است و نمونه های مربوط بدان :

١- با افزودن واژه ی « نره » مانند: نره شیر, نره غول, نره گدا ، نره دیو, نره گور.

فردوسی گوید:

« یکی نره گوری بزد بر درخت . که در چنگ او پر مر غی نسخت »

دراین نمونه ها « نره » حتماً و ضرورتاً به معنای « نر» (در مقابل « ماده » ) نیست , بلکه کلانی و هنگفتی نیز درنظر است.

۲- با افزودن واژه اکِ « خر » به معنای بزرگ :

مانند خربوف ( جغد بزرگ ) , خر گردن , خرپول , خرسنگ, خرچنگ, خر آس ( آسیای دستی بزرگ ), خروار

٣ - با افزودن واژه‌اک « مه » و « مس » که شکل دیگر ِ مه است.

مانند: مهبانو, مسمغان (رئیس و پیشوای مغان) مامس و بامس به معنی مادر بزرگ و پدر بزرگ در لهجة زرتشتیان کرمان.

۴ - با افزودن « ابر» مانند: ابر مرد, ابر کوه (ابرقو)، ابرمنش ( برمنش)، ابر قدرت.

۵ - با افزودن « بزرگ » مانند: بزرگ مرد, بزرگ ارتشتاران, بزرگ راه.

۶ - با افزودن « والا» مانند: والاگهر, والانژاد, والامقام, والانسب , والاجاه.

۷- با تکرار ِ همان کلمه . مانند: میرمیران , گیل گیلان, بهبهان , مردان مرد, کس کسان (به کس کسانش نمیدم, به همه کسانش نمیدم) ، شاهنشاه.

تکرار برای تشدید و تاکید، به اشکال دیگری نیز به کار رفته است مانند:‌ خوابِ خواب, مستِ مست , خوبِ خوب, جانِ جان, مردِ مرد ,

فردوسی می گوید: به پیش آیدم زود نیزه به دست . که در پیشتان مردِ مرد آمده است.

۸ - با افزودن پیشوند « شاه» مانند: شاه لوله , شاه سیم , شاهراه .

ب ) کوچک سازی

اما علائم مربوط به تصغیر در فارسی بسیار وسیع است که هم به کمک پساوندها و هم به کمک واژه ها انجام می گیرد.

●) پساوند های تصغیر

پساوندهای تصغیر را می توان در فارسی به چهار گروه تقسیم کرد :

الف. پساوند « کاف »

ب. پساوندهای « چه » و « زه »

ج. پساوند « ل »

د. پساوندهای « و » و « ی »

اینک نمونه هایی درهر باره ذکر می کنیم.

الف) پساوند کاف

گروه اول‌ مانند: مردک ، دنبک ، (دنب= دم) ، فندک (فند) ، خرک , سگک (سگ) ، نمک (نم) , سوزنک (به معنای سوزاک) ، سنجاقک (حشره ایست) ، چارک (وزن) ، پشمک ، طفلک , چنبرک (چنبر) ، غمبرک (غم و بر- غمبرک زدن) , جفتک, حسنک, زردک, پشتک , خرک, کلک , تشتک , کندک (خندق) ، دستک , چشمک , پرک, دوشک, سنگلک, برفک, سرخک, موشک, گزک و غیره.

بررسی انفرادی هر واژه که با کافِ تصغیر همراه است نشان می دهد که ک همیشه نقش تصغیر ندارد, بلکه مانند پسوند «هاء» ، عمل کرد آن سخت گوناگون است و موضوع فقط به تصغیر یا ساختن اسم آلت (مانند سگک, خرک, کلک ) یا بیماری (برفک, سرخک, سوزنک) ختم نمی شود.

در شعر زیرین مولوی استفاده شیرین و متنوعی از پسوند « ک » شده است :

مستک خویش گشته‌ای, گه ترشک گهی خوشک

نازک دلبرک چه؟ در هنرک نه غولکی

گروه دوم مانند: مرتیکه , زنیکه , بچه ایکه (در اصطلاح مردم اصفهان)

گروه سوم مانند: خروک ، ترسوک , لندوک , رموک , خندوک , مردوک , پرستوک, جادوک, هندوک . (که گاه علامت صیغه ی مبالغه است مانند رموک و ترسوک و غیره).

گروه چهارم مانند : بچه کک.

گروه پنجم مانند : حیوونکی , طفلکی

در پایان ِ یادآوری ازاین پساوند، این بیت فردوسی را نیز بیاوریم :

ز تو لختکی روشنی یافتند . بدین سان سر از داد برتافتند

ب) پساوندهای « چه» و « زه یا ژه »

چه:

گروه اول مانند: دولابچه ، کتابچه, دریاچه ، باغچه , بقچه, قالیچه , خوانچه, بازارچه, بامبچه (توسری) , طاقچه , میدان چه, کوچه , لو (لب) چه , کلوچه, آلوچه و غیره (و نیز به صورت « جه » در «خواجه» ( از خوا و چه یا جه)

پساوند « چه » را با پساوند تصغیر « chen » در آلمانی و «چیک وچکا» در روسی می توان خویشاوند دانست. مثلاًَ واژه Madchen آلمانی, به معنای دختر و دوشیزه، درست با واژه «ماده چه» در فارسی ( که البته مورد استعمال ندارد) هم ریشه است. همچنین ( ماده = Maid, Magda ) و «مالچیک» و «دوچکا» در روسی.

گروه دوم مانند: کلیچه (کل= کوتاه) دنبلیچه (دنبال + دم کوچک) .

پساوند « چه » به طور عمده نقش تصغیر بازی می کند.

زه یا ژه :

گروه اول مانند: نیزه (نی), کنیز (کن= زن. از همین ریشه:کنیزک)، پاکیزه (پاک )، مشکیزه (مطهره)، چشمیزه (عدس)، رنگیزه (ماده رنگین) ، خوشیزه.

گروه دوم مانند : مژه (موی + ژه) , نایژه (نای + ژه). با توجه به امکان تبادل ژ= چ = ز باید گفت که این پساوندها که ما آنها را همراه کرده ایم, در واقع اشکال دگرگون شده ی صوتی یکدیگرند.

پساونده « زه و ژه » هم وسیله ی بزرگ و کوچک سازی است و هم وسیله ی افزار سازی.

ج- پساوند « ل »

پساوند « ل » به اشکال مختلف در می آید :

گروه اول: آله، مانند: مچاله, چماله , گلاله, ‌گوساله .

گروه دوم: له، مانند : گندله : سندله, دنبله, چمبله .

گروه سوم: اول و اوله، مانند: چوچوله, فندول , جمبول (در مازندرانی یعنی متراکم )

گروه چهارم: آلو، مانند: پشمالو، چاقالو, توغولو.

گروه پنجم: مطلق ل، مانند : دنبل (دنب) , تنبل (تن=تنب؟)

گروه ششم: آل، مانند : چنگال, زنگال (زنگار؟)

گروه هفتم: غاله، مانند: بزغاله , داسغاله , چغاله , جزغاله , غاغاله (دستاش مثل غاغاله خشکه- هدایت). پزغاله ( در مازندرانی یعنی تاول)

این پساوند مهم با پساوند تصغیری « Lein » در آلمانی برابر است . چنان که بررسی واژه‌ها به آسانی نشان می دهد, این پساوند همیشه نقش تصغیر ندارد و عمل کرد آن در زبان و واژه سازی متنوع است، ولی در مواردی به طور اخص نقش تصغیر بازی می کند مانند: گوساله, گندله: داسغاله و غیره.

د- پساوندهای « و » و « ی »

گروه اول: « و » مانند : یارو, گردو, زائو, خالو, عمو , شکمو, لب لبو, لبو, قهرو, ترازو, بازو ؟

نقش این پساوند سخت متنوع است . گاه علامت صیغه ی مبالغه است مانند « قهرو » و « شکمو » و گاه نوعی ادات نسبت است مانند « عمو » (عم) و « خالو » (خال) و گاه ادات سازنده اسم فاعل است مانند « زائو » که بسیار زا نیست بلکه صرفاَ زاینده است و گاه تصغیر، مانند « گردو » و گاه تحقیر، مانند « یارو » و به همین پساوند است که ( چنان که در پساوند « ک » نمونه هایش ذکر شد) « ک » نیز افزوده می شود. مانند « خزوک » و« رموک » و غیره.

گروه دوم: « ی » مانند : دخی (دختر کوچک) , پیشی, حسنی, حسینی, نصولی (نصراله ) و غیره.

این پساوند در تداول خانوادگی برای تصغیرِ تحبیب آمیز اسامی به کار می رود. شاید پساوند کهنه « اویه » (در شیرویه, برزویه, حسنویه, بابویه, سیبویه وغیره ) وسیله تصغیر و تحبیب بوده است.

● ) علاوه بر پساوندهای نامبرده, که هنوز حق سخن و تحقیق درباره ی آنها ادا نشده است , یک سلسله واژه‌ها نیز وسیله ی تصغیر قرار می گیرند که به قرار زیرین هستند :

بچه:

١ . مانند: بچه شیر, بچه سگ, بچه جن , بچه کفتر, بچه خرس.

۲ . یا مانند: شیر بچه ، سگ بچه .

جره : مانند: جره باز, جره اردک.

توله : مانند: توله خرس, توله سگ, توله روباه.

ریزه: مانند: « زمین ریزه » که نظامی به کار می برد :

گر تو زمین ریزه, چو خورشید و ماه . پای نهی بر فلک قدر و جاه

و یا مانند « خسیس ریزه » که خاقانی به کار می برد:

مشتی خسیس ریزه که اهل سخن نیند

بررسی اجمالی فوق که در آن به ذکر نمونه هایی قناعت شده است ، نمونه ایست از این که چه تنوعی در زبان فارسی در زمینه صرف و نحو وجود دارد که هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته و اگر جست و جو شود دفینه های پنهانی ِ بسیار، در آن عیان می گردد.


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.