* بالاخره نقد خود را كردند... بله، همانطور كه خواهش كردم حساب شعرم را از اینكه درباره ایشان گفته بودم، جدا كردند. بعد كه ایشان شعر را تأیید كردند،گفتم: «هر شاعری به ازای شعری كه میگوید صلهای میخواهد. من هم صله میخواهم.» گفتند: «چه میخواهید؟» گفتم: «یكی از عباهای خودتان را» بعد از یكی دو هفته، آقای محمدی گلپایگانی زنگ زدند كه: «ظاهراَ عبایی از آقا خواسته بودید. قد شما چقدر است؟ میخواهیم سفارش بدهیم برایتان بدوزند.» این جریان به سال 1371 برمیگردد و ربطی به وصلت و خویشاوندی ما ندارد. اصلاَ آن موقع چنین بحثی در میان نبود. من این شعر را تا سال گذشته در جایی چاپ نكرده بودم و فقط بعضی از خواص و دوستان نزدیك آن را شفاهاً از من شنیده بودند. دنبال این هم نبودم كه آن را چاپ كنم. در طی آن سالها، هیچ وقت آقا راجع به این شعر با من صحبت نكرده بودند. یك بار خودم مطرح كردم و ایشان فرمودند: «من بسیار حساسم كه مبادا درباره من اغراق شود و شخص پرستی و این نوع عیوب در جامعه ما رواج پیدا كند. یك بار دیدم از تلویزیون راجع به من شعری پخش میشود، به قدری ناراحت شدم كه قبل از آنكه شعر تمام شود، بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و بعد به مسئولان صدا و سیما پیغام دادم كه این چه كاری بود كردید؟ دیگر این شعر را پخش نكنید.» ایشان تا این حد در این زمینه حساس هستند. من هم چون شعر را برای دلم و به خاطر ایشان گفته بودم، احساس نیاز نمیكردم كه در جایی چاپ شود، تا حدود ?.?سال پیش كه یك بار از روزنامه جام جم نزد من آمدند كه ما داریم به مناسبت بیستمین سال رهبری آیت الله خامنهای، ویژهنامهای را در مورد ایشان تهیه میكنیم و میخواهیم در مورد جنبه فرهنگی شخصیت ایشان با شما مصاحبه كنیم. طبعاً بخشی از این گفتوگو به مباحث ادبی كشیده شد. من در آنجا مناسب دیدم كه این شعر در آن ویژه نامه چاپ شود، چون دیگر نه تنها موجبی برای نگفتن آن نمیدیدم ، بلكه با توجه به هجمهها و بیانصافیهایی كه نسبت به ایشان میشد و بهخصوص كینهها و عداوتهایی كه عدهای ابراز میكردند، این شعر را خواندم و چاپ شد و بعد به سایتها رسید. حالا هم می بینم تك و توك بعضی از نیروهای انقلاب و علاقمندان به شعر و ادب و علاقمندان به آقا، نسخهای از این شعر را دارند و گاهی هم این طرف و آن طرف میخوانند.