• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 1420)
سه شنبه 10/5/1391 - 11:54 -0 تشکر 486545
خانواده در قرآن

الف ـ كاركرد و جایگاه خانه در قرآن

واژه‌ی «بیت» به معنای خانه، 71 بار با مشتقات آن در صیغه‌های «بیت» و جمع آن «بیوت» در قرآن كریم آمده است. این كلمات در 12 مورد به مصداق بیت‌الله، یعنی كعبه (خانه خدا)، 2 مورد برای بیت عتیق، 2 مورد بیت معمور و باقی به معنای «خانه»، همان محیط مخصوص زندگی خانواده آمده است.

با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به كلمه بیت، چنین به دست می‌آید كه این مكان مسقفِ محدود كه محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش وی است، مورد عنایت حق بوده و برحسب كارایی و جایگاهش در حیات انسانی، از اهمیت بسزایی برخوردار است كه در اینجا به بعضی از این موارد اشاره می‌شود

سه شنبه 10/5/1391 - 12:2 - 0 تشکر 486563

ـ اصل طهارت

در خلقت الهی، شرط تكوین هر چیز، طهارت و صحت بنیان آن است. هیچ دانه‌ی ناسالم و آلوده‌ای منشأ خلقی پاك و سالم نخواهد بود. هر ثمره‌ی نیكویی، قطعاً بنیانی نیكو دارد. «الم تر كیف ضرب الله مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء... و مثل كلمة خبیثة كشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار» (ابراهیم، 26-24)

خداوند برای طهارت نسل انسان به عنوان برترین مخلوقش، خانواده را چون حریم امنی به این امر اختصاص داده است. خداوند به هیچ وجه اجازه‌ی كمترین اهانت و سوءنیت به حریم مقدس خانواده را نمی‌دهد و مجازات شدیدی برای متجاوزین وضع نموده است.

خداوند برای حفظ طهارت كانون خانواده، زنا را تحریم نموده و جزایی برای آن تعیین كرده است و می‌فرماید: «و لاتأخذكم بهما رأفة فی دین الله» (نور، 2) از این معنا چنین استفاده می‌شود كه زنا مخالفت صریح با دین خداست و طهارت خانواده جزیی از این دیانت است.

حكم دیگری كه بر اساس حفظ كرامت خانواده و احترام به انسان وضع شده، حكم قذف است كه می‌فرماید: «والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعة شهدا فاجلدوهم ثمانین جلدة ...» (نور، 4)

در حكم زنا نظر بر آن است كه اهل خانه (زن و مرد) خیانتی بر علیه خانواده و همسر مرتكب نشوند و در حكم قذف، خانه را از تیررس تهمت، افترا و خیانت خارجی مصون می‌دارد تا علاوه بر صیانت خانواده، جامعه نیز تربیت شود و حد و مرز پاكی را بشناسد. سختگیری قرآن در اثبات این محرمات (آوردن چهار شاهد با شرایط دقیق فقهی) صرفاً برای حفظ شئون و خوش‌نامی خانواده‌ها و جلوگیری از اشاعه‌ی فحشا در جامعه است. مجازات محرمات دیگری چون لعان و ظهار نیز به حرمت خاص خانواده برمی‌گردد. خداوند در سوره مجادله با لحنی عتاب‌آمیز حكم ظهار را تعیین می‌فرماید: «والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون...» (مجادله، 3)، «كسانی كه همسران خود را «ظهار» می‌كنند، سپس از گفته خود باز می‌گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده‌ای را آزاد كنند. این دستوری است كه به آن اندرز داده می‌شوید و خداوند به آن‌چه انجام می‌دهید، آگاه است.» با این حكم نیز، خداوند نهاد خانواده را پشتیبانی می‌كند و از زن به عنوان محور این كانون حمایت ویژه دارد؛ زیرا با سست شدن جایگاه زن در خانواده اصل خانواده تضعیف می‌شود.

از احكام دیگری كه خداوند توسط آن «طهارت خانواده» را تضمین می‌كند، موضوع عده بعد از طلاق و بعد از فوت همسر است تا علاوه بر حفظ حرمت خانواده‌ی قبل و ایجاد فرصتی بین تشكیل دو خانواده، از تداخل نسل‌ها و حتی ایجاد شك در این امر جلوگیری شود. «والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء...» (بقره، 228)

البته عده در طلاق، فرصت و فراغتی است برای زن و مرد تا یك‌بار دیگر به ادامه‌ی زندگی با یكدیگر و بازگشتشان بیندیشند؛ شاید از فروپاشی یك زندگی جلوگیری شود.

سه شنبه 10/5/1391 - 12:2 - 0 تشکر 486564

ـ اصل امنیت

امنیت در حیات فردی و اجتماعی انسان، از حقوق اولیه و اصول مهم رشد و پایداری است. این اصل در خانواده از حساسیت ویژه‌ای برخوردار است. خانواده، نیازمند امنیت درونی و بیرونی است. امنیت درونی بیشتر به جنبه‌های اخلاقی در روابط برمی‌گردد. فرد در خانواده باید از حیث مالی، جانی، اخلاقی و ... امنیت داشته باشد. كمترین احساس ناامنی در هر یك از اعضا، آرامش در خانواده را مختل می‌كند. آن‌چه در اصل طهارت اشاره شد، توجه خالق یكتا به امنیت معنوی خانواده است كه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ اما امنیت جانی و اقتصادی این نهاد نیز حایز اهمیت است و در تحكیم خانواده نیز بسیار مؤثر است. كسب اجازه‌ی مؤمنین برای ورود به خانه‌ی یكدیگر در اسلام، از جمله سفارشاتی است كه خداوند برای حمایت از حریم خانواده وضع نموده است. در این حكم صیانت از دو جنبه‌ی مادی و معنوی خانواده مورد نظر است؛ علاوه بر آن‌كه تزكیه جامعه را در پی خواهد داشت (هو ازكی لكم) «‌یا ایهاالذین امنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتكم ....» (نور، 28-27)

فرد در خانواده باید كاملاً احساس محرمیت و امنیت داشته باشد و حضور هیچ غیری نباید این آرامش را از او بگیرد و مالكیت او را مخدوش كند؛ لذا خداوند می‌فرماید: «چنان‌چه فردی در خانه نبود، داخل نشوید یا اجازه بگیرید و اگر اجازه ورود ندادند، برگردید كه به پاكی نزدیك‌تر است.» دفاع از حریم خانواده بر اعضای آن واجب است و اگر كسی در این راه كشته شود، شهید محسوب می‌شود. این دفاع از وظایف حكومت اسلامی است و باید در اولویت مصالح جامعه قرار گیرد

سه شنبه 10/5/1391 - 12:3 - 0 تشکر 486566

فهرست منابع:

بهشتی، احمد: «خانواده در قرآن»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.

جوادی آملی، عبدالله: «زن در آیینه جمال وجلال»، تهران، رجاء، 1369.

ساروخانی، باقر: «جامعه‌شناسی خانواده»، تهران، سروش، 1379.

سیاسی، علی‌اكبر: «نظریه‌های مربوط به شخصیت»، تهران، دانشگاه تهران، 1354.

طباطبایی، محمدحسین: «تفسیر المیزان»، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363.

غزالی، ‌محمد: «احیاءالعلوم»، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.

فرجاد، محمدحسین: «آسیب‌شناسی اجتماعی»، تهران، بدر، 1363.

قرشی، سید علی‌اكبر: «قاموس قرآن»، تهران، بیان جوان، 1382.

قنادان، منصور: «جامعه‌شناسی مفاهیم كلیدی»، تهران، آوای نور، 1375.

كاتوزیان، ناصر: «حقوق مدنی خانواده»، تهران، بهمن برنا، 1382.

كازنـو، ژان: «جامعه‌شناسی وسـایل ارتبـاط جمعی»، بـاقر سـاروخانی و منـوچهر محسنی، تهران، اطلاعات، 1373.

مجلسی، محمدباقر: «روضةالمتقین»، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1364.

مكارم شیرازی، ناصر: «تفسیر نمونه»، قم، دارالكتب الاسلامیة، 1368.

میبدی، رشیدالدین: «تفسیر كشف‌الاسرار و عدة الابرار»، تهران، امیركبیر، 1357.

نجاریان، فرزانه: «عوامل مؤثر در كارایی خانواده»، دانشگاه آزاد اسلامی (پایان‌نامه كارشناسی ارشد)، 1375.

سه شنبه 10/5/1391 - 12:20 - 0 تشکر 486604

سلام
ممنون از مطلب خوبتون
خدا در قرآن به تشکیل خانواده و ازدواج خیلی تاکید کردن ولی متاسفانه خیلیها قدرش و نمیدونین و سر مسائل پیش پا افتاده زندگیشون و بهم میپاشن.

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

شنبه 14/5/1391 - 2:3 - 0 تشکر 490570

خانواده چیست


از بدو پیدایش انسان بر روی كره زمین، همواره زنان و مردان، با تشكیل كانونی به نام خانواده، عمری را در كنار یكدیگر گذرانیده و فرزندانی در دامان پرمهر خویش پرورانده و از این جهان رخت بر بسته اند.
طبیعی ترین شكل خانواده، همین است كه هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفكند.
كوشش مصلحان جامعه - مخصوصاً پیامبران خدا - این بوده است كه نظام خانواده، یك نظام مستحكم و پایداری باشد و هیچ عاملی نتواند این كانون سعادت را متلاشی گرداند.
دنیای امروز كه دنیایی مضطرب و پریشان است، علی رغم پیشرفت های حیرت انگیز علم و صنعت، در مسأله خانواده با مشكلات بزرگی روبه رو است.
برای این كه بتوانیم مشكلات زندگی خانوادگی را از جامعه خود ریشه كن كنیم و گامی در راه تداوم بخشیدن به كوشش مصلحان و رهبران اجتماعی برداریم، ابتدا باید بدانیم كه خانواده چیست و این واحد كوچك اجتماع از دیدگاه قرآن مجید چگونه است.
خانواده را از دیدگاه های مختلف می توان تعریف كرد. كه پاره ای از آنها سطحی و پاره ای دیگر عمقی است.
پر واضح است كه هر چه دیدگاه ما عمیق تر باشد، به شناختی كامل تر و قابل اعتماد تر رسیده ایم و هر چه شناخت ما از خانواده كامل تر و عمیق تر باشد، بهتر می توانیم به این نهاد مقدس، رونق بخشیم و تزلزل و ناپایداری را از محیط آن دور سازیم.
در یك نگاه ظاهری متوجه می شویم كه عناصر اصلی تشكیل دهنده خانواده، یك زن و یك مرد است كه مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یكدیگر پیوند زناشویی بسته اند و بعد فرزند یا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است.
خانواده را با همین نگاه ظاهری می شود تعریف كرد، ولی این اندازه كافی نیست، عمده این است كه ببینیم چرا زن و مرد، به دنبال تشكیل زندگی مشترك می روند و آیا این یك نیاز فطری و طبیعی است یا - به قول ماركسیست ها كه همه چیز را روبنای اقتصاد می دانند - یك نیاز غیر طبیعی و طبقاتی است.
در این جا نمی خواهیم درباره نظریه ماركسیسم بحثی داشته باشیم‏(1) شاید كسانی باشند - و هستند - كه زناشویی آنها انگیزه اقتصادی دارد. پدری دختر خود را به خاطر سبك كردن هزینه زندگی به خانه شوهر می فرستد، یا برای استفاده از مزایای اقتصادى، دختر خود را به مرد ثروتمندی می دهد، همچنان كه بعضی از مردان، دختری را به خاطر ثروت او یا ثروت پدرش به همسری انتخاب می كنند.
بعضی از ازدواج ها نیز به خاطر قدرت و موقعیت است، خانواده های قدرتمند و دارای موقعیت، در ازدواج های خود به این مسأله زیاد توجه می كنند؛ آنها می كوشند كه از این راه، بر موقعیت و قدرت خود بیفزایند و نگذارند كه از طبقه محروم، كسی به این خوان انحصاری دسترسی پیدا كند.
زیبایی هم یكی از انگیزه هاست. بسیارند كسانی كه زیبایی اندام را اصل و محور می شناسند و به هیچ یك از ارزش های انسانی توجه نمی كنند.
در مجموع، برای كسانی كه به خاطر مال یا جمال یا قدرت، تشكیل خانواده می دهند، خانواده، كانون بهره گیری مرد یا زن از ثروت یا قدرت یا زیبایی دیگری است و چون فلسفه تشكیل خانواده را همین امور می دانند، دوام و استحكام خانواده نیز در نظر آنها به همین امور بستگی دارد و هیچ مانعی نیست كه با از بین رفتن آنها، زندگی خانوادگی نیز همچون سایه ای به دنبال آنها محو و زایل گردد.
البته، اسلام مخالف این نیست كه زن و شوهر از مال و مقام و قدرت و جمال یكدیگر بهره مند شوند، اما به طور حتم، مخالف این است كه: اساس تشكیل خانواده، این امور مادی و غیر قابل دوام باشد.
می توان علت تشكیل خانواده را رفع نیاز جنسی دانست. مسلماً نیاز جنسی زن و مرد به یكدیگر، عاملی است كه آنها را به یكدیگر جذب می كند و به تحمل یك سلسله مسؤولیت ها و محدودیت ها وا می دارد، اما پر واضح است كه این نیاز نیز نمی تواند علت تامه تشكیل خانواده باشد.
نیاز جنسی همیشه شدید نیست؛ در آغاز جوانی شدید است، امّا به تدریج كه سن بالا می رود، این نیاز هم رو به ضعف می گذارد، با این حال می بینیم كه در سنین بالا، زندگىِ خانوادگی از استحكام بیشتری برخوردار است و حتی در سنین بسیار بالا كه تقریباً این نیاز از بین رفته است، زن و شوهر آن چنان به وحدت می رسند كه به طور كلی در یكدیگر محو می شوند و همچنان به هم عشق می ورزند.
اگر علت تامه تشكیل خانواده نیاز جنسی باشد، باید زندگی خانوادگی تابع آن بوده، همچون خود آن نیاز در معرض تغییر باشد.
وانگهى، اگر عامل گرایش زن و مرد به یكدیگر رفع نیاز جنسی باشد، هیچ ضرورتی ندارد كه زن و مرد با یكدیگر پیمان زناشویی ببندند، آنها می توانند زندگی انفرادی و آزاد داشته باشند و فقط برای رفع این نیاز طبیعی با یكدیگر تماس حاصل كنند.
خانواده بر یك اصل و پایه مهم تری استوار است؛ اصلی كه نه تنها رفع نیاز جنسی تابع آن است، بلكه كلیه عوارضی كه در این كانون وجود دارد، تابع آن است.
این اصل باید شناخته شود تا زن و مرد، به هنگام بستن پیمان زناشویی گرفتار انحراف نشوند و تنها تكیه آنها بر همان اصل باشد و سایر چیزها را فرع قرار دهند.
ممكن است داشتن فرزند را اصل قرار دهیم، انسان میل دارد كه ادامه وجود خودش را در فرزند بنگرد، علمای روان شناس، میل به مادر شدن را طبیعی زنان می دانند و انگیزه مادری را از انگیزه های بسیار قوی می شناسند؛ البته درباره انگیزه پدری اختلاف كرده اند.
به هر حال، وجود فرزندان، از ثمرات شیرین ازدواج است. مردان و زنانی كه توانسته اند فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه دهند، احساس سرفرازی می كنند.
بنابراین، شاید به جا باشد اگر گفته شود كه: تشكیل خانواده، به خاطر توالد و تناسل است، لیكن با همه اهمیتی كه برای این جنبه قائلیم، نمی توانیم این را نیز اصل و پایه یگانه و منحصر به فرد قرار دهیم.
بسیارند خانواده هایی كه صاحب فرزند نشده اند، یا فرزندی برای آنها نمانده است، مع الوصف، عشق و علاقه زنان و شوهران این خانواده ها به یكدیگر، به همان اندازه قوی است كه سایر زنان و شوهران؛ در عین حال، جای انكار هم نیست كه بعضی از خانواده ها به خاطر فرزند دار نشدن، متلاشی شده اند.
در یكی از روایات آمده است كه پیامبر گرامی اسلامْ به پیروان خود فرمود:.
تَزَوَّجُوا... أما علمتُمْ أنّى أباهى بِكُمُ الاُمَمَ حَتّی بِالسِقْطِ؛(2).
ازدواج كنید، زیرا من حتی به جنین های سقط شده شما بر امت های دیگر در روز قیامت مباهات می كنم.
مسلماً در این سفارش حكیمانه، به یكی از ثمرات گران بهای زناشویی اشاره شده است، ولی دلیل بر این نیست كه فقط فلسفه زناشویی همین است و بس! همچنان كه در روایت دیگری آمده است كه:.
مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ؛(3).
هر كس ازدواج كند، نصف دین خود را حفظ كرده است.
این هم كاملاً حكیمانه است، زیرا ازدواج، جوانان را از لغزش و انحراف و بی عفتی حفظ می كند و آنها را در مقابل نیمی از چیزهایی كه دین را به خطر می اندازد، بیمه می نماید.
ولی دیدیم كه این هم علة العلل ازدواج و پیمان زناشویی نیست؛ در عین حال، عامل رفعِ نیازِ جنسی و فرزنددار شدن، از عامل قدرت، مال، مقام و زیبایى، اهمیت بیشتری دارد و حتی ازدواج هایی كه به خاطر این امور، صورت می گیرد، بیشتر و بهتر قابل دوام است تا ازدواج هایی كه به خاطر مال و مقام و قدرت و زیبایى.
تشكیل خانواده، فایده دیگری نیز دارد كه ممكن است گفته شود: علت این كه زنان و مردان به تشكیل خانواده می پردازند، همان است.
انسان یك موجود اجتماعی است و نیاز به تعاون و معاضدت دارد. در محیط خانواده، برنامه تعاون و معاضدت، به طور بسیار مطلوبی اجرا می شود. اگر یكی بیمار شود، دیگری از او پرستاری می كند واگر یكی دچار فتور و ضعف گردد، دیگری زیر بازوی او را می گیرد و اگر یكی از نظر مالی ناتوان شود، دیگری به او كمك می كند و حتی گاهی عواطف خانوادگی آنچنان قدرت پیدا می كند كه اعضای خانواده، در قبال یكدیگر احساس مالكیت شخصی نمی كنند.
در بسیاری از خانواده ها، مخصوصاً در محیط اسلامی خودمان، این برنامه ها به طور كامل جریان دارد. پدران و مادران و فرزندان، نسبت به یكدیگر فداكاری می كنند و همگی مانند یك روحند در چند بدن! این خانواده ها مظهر وحدتند نه كثرت. در حقیقت، پدر و مادر همچون هسته مركزی اتم هستند و فرزندان مانند الكترون ها برگرد آنها می چرخند و یكدیگر را حفظ می كنند.
معلوم می شود كه در مسأله تشكیل خانواده، یك راز دیگری نهفته است كه اگر شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد، انسان به واسطه آن به همه چیز می رسد: هم نیاز جنسی اش رفع می شود، هم به فرزند می رسد، هم از نعمت بسیار پرارزش تعاون و تعاضد بهره مند می شود و هم به فواید دیگر می رسد.
این كه در این جا می پرسیم:خانواده چیست نه برای این است كه چیستی خانواده را از لحاظ وضع نابسامانی كه در دنیای كنونی دارد، به دست آوریم، بلكه برای این منظور است كه ماهیت آن را آن چنان كه باید باشد، بشناسیم.
به عبارت دیگر: می خواهیم بدانیم خانواده از دیدگاه اسلام یعنی چه روابط فیزیكی دو جنس مخالف و تولید مثل و امور دیگری كه اشاره شد، كدام یك راز اصلی و شرط كافی تشكیل خانواده است.
كلید گشایش این معما در قرآن است. از نظر این كتاب آسمانى، انسان ها طوری آفریده شده اند كه جفت خواهی به سرشت و آفرینش آنها بر می گردد. تشكیل خانواده، معلول این است كه هر كدام از دو عنصر زن و مرد، تا یكدیگر را نجویند و نخواهند و با یكدیگر نیامیزند و به تعاون و معاضدت یكدیگر تن ندهند، ناقصند. این دو عنصر، مكمل یكدیگرند. تنها رابطه فیزیكی دوتن نیست كه آنها را تكمیل می كند و تنها تولید فرزند نیست كه آنها را دلخوش می گرداند و تنها امور مادی ظاهری نیستند كه آنها را به یكدیگر جذب می كنند. نكته ای باریك تر از مو در این جا نهفته است، هم نیاز روحی است و هم نیاز جسمى. طراح آفرینش، طرح خلقت موجودات جاندار را این گونه ریخته است.
از دیدگاه قرآن، اصولاً خلقت انسان ها جفت جفت است. هیچ مردی و هیچ زنی نیست كه برای او جفتی خلق نشده باشد. اینها به حسب فطرت خود، در پی یافتن جفت خود كوشش و تلاش می كنند و هر كدام با تاكتیك مخصوص خود، این وظیفه فطری را انجام می دهند. مرد با تاكتیك مردانه خود و زن با تاكتیك زنانه خود و سرانجام همدیگر را می جویند و كامل می كنند. منطق قرآن در این باره چنین است:.
1. وَخَلَقْناكُمْ أزْواجاً؛(4).
ما شما را جفت جفت آفریدیم.
2. وَمِنْ ایاتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ أزْواجاً لِتَسْكُنُوا إلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛(5).
یكی از آیات قدرت خداوند این است كه برای شما از جنس خودتان همسر آفریده تا وسیله سكون و آرامش شما باشد و در میان شما دوستی و رحمت قرار داده است.
3. وَاللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أزْواجاً؛(6).
خداوند شما را از خاك و سپس از نطفه آفرید و شما را جفت جفت گردانید.
4. فِاطِرُ السَّمواتِ وَالأرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أزْواجاً وَمِنَ الأنْعامِ أزْواجاً یَذْرَؤُكُمْ فیهِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ء؛(7).
خداوند، آفریدگار آسمان ها و زمین است و برای شما از جنس خودتان جفت هایی قرار داده و برای چارپایان نیز از جنس خودشان جفت هایی آفریده است. این جفت قرار دادن، وسیله تكثیر نسل های شماست و هیچ چیز مانند خدا نیست.
قرآن با این گونه تعبیرات، در حقیقت به فلسفه اساسی تشكیل خانواده اشاره كرده است. اگر جفت گرایی در سرشت انسان عجین نشده بود و همسران، وسیله سكون و آرامش یكدیگر نبودند و دوستی و رحمت در میان آنها قرار داده نمی شد، چه نیازی داشتند كه با بستن پیمان زناشویى، تنهایی و استقلال فردی خود را در جمع كوچك خانواده مضمحل كنند و همه لوازم و نتایج آن را تحمل نمایند!.
درست است كه جفت گرایی - به تصریح قرآن - در میان حیوانات نیز هست، اما فرقی كه قرآن میان جفت گرایی انسان و حیوان می گذارد این است كه در مورد حیوانات، صحبت از این كه جفت ها وسیله سكون و آرامش یكدیگرند و در میان آنها مودّت و رحمت قرار داده شده است، نیست ، ولی این مطلب درباره انسان ها با صراحت هرچه بیشتر بیان شده و مورد تأكید قرار گرفته است.
در وجود انسان زمینه ای از مودت و رحمت وجود دارد كه تجلی گاه آن فقط محیط خانواده است؛ البته زمینه های دیگری از مودت و رحمت نیز هست كه تجلی گاه آن جامعه است. این زمینه ها باید به طور كامل بروز و ظهور كنند.
وقتی عشق و دلبستگی زن و شوهر نسبت به یكدیگر به مرحله ای می رسد كه به طور كلی در غم و شادی یكدیگر شریكند و حتی غم و شادی یكی عیناً غم و شادی دیگری است و هیچ كدام بدون حضور دیگری زندگی گرم و پرنشاط و شیرینی ندارد، به خاطر همان مودت و رحمتی است كه قرآن روی آن تكیه می كند.
انسان، سكون و آرامش می خواهد، در كل نظام هستی این سكون و آرامش را خدا به انسان می دهد. قرآن در این باره می فرماید:.
هُوَ الَّذی أنْزَلَ السَّكینَةَ فِی قُلوبِ المُؤْمِنینَ؛(8).
اوست كه سكون و آرامش را در دل های مؤمنان نازل كرده است.
هنگامی انسان به این سكون و آرامش نایل می شود كه به آن قدرت لایزالی كه نظام بخش هستی است ایمان داشته باشد. در این صورت، انسان در برابر حوادث و مصایب و فراز و نشیب ها نمی لرزد و محكم و استوار می ایستد.
اما همسران نیز وسیله سكون و آرامش یكدیگرند و این، حتی به ایمان آنها هم بستگی ندارد، اگر چه ایمان، همچنان كه درجاهای دیگر نقش مؤثری دارد. در این جا نیز نقش دارد.
می توان گفت: همان طوری كه انسان به آب و غذا نیاز دارد و هنگامی كه رفع گرسنگی و تشنگی كرد، سكون و آرامش می یابد، زنان و مردان نیز به یكدیگر نیاز دارند و هنگامی كه یكدیگر را یافتند، آرامش پیدا می كنند.
بدین ترتیب، رفع نیاز جنسی یا عوامل دیگر، در تشكیل خانواده؛ اصل نیستند. اصل، این است كه محیط پر از صفای خانواده، تجلی گاه مودت و رحمت زن و مرد نسبت به یكدیگر و وسیله سكون و آرامش آنها باشد، و به همین جهت است كه اگر زن و مرد در انتخاب همسر، به این اصل اساسی و مهم توجه نداشته باشند و حقیقتاً در صدد یافتن وسیله سكون و آرامش برنیایند و خانواده ای تشكیل ندهند كه تجلی گاه مودت و رحمت باشد، ناكام می مانند و روی خوشبختی و آرامش را نمی بینند.

عشق هایی كز پی رنگی بود 

عشق نبود عاقبت ننگی بود.

آمیزش جنسی و فرزنددار شدن و زیبایی های ظاهرى، به خودی خود امری جسمانی و بدنی هستند و در این میان، نباید آمیزش روح ها و نیازی كه روان زن و مرد به یكدیگر دارند، از نظر محو گردد.
در محیط خانواده، اگر فقط روابط جسمی و واكنش های فیزیكی مطرح باشد و بس، روح ها سرگردان می مانند و در تمام عمر در حسرتِ ناكامی می سوزند و می سازند و بی تردید، هرگاه روح ها ناكام و حسرت زده باشند، جسم ها نیز پریشان و ناتوانند.
اما آن جا كه روح های تشنه زن و مرد از سرچشمه زلال یكدیگر سیراب می شوند و به قول مولوى:.
هر دو بحری آشنا آموخته هر دو جان بی دوختن بردوخته.
كامیابی و سعادت برای هر دو تأمین است و نیازهای جسمی و فیزیكی نیز به طور كامل برآورده می شوند.
در خانواده هایی كه فقط روابط جنسی مطرح نیست، بلكه روح ها نیز به طور كامل همدیگر را یافته اند، می توان تشابه فكری و سلیقه ای و اخلاقی را میان همسران، به روشنی مشاهده كرد. آنها به مرحله ای می رسند كه خود را جدای از یكدیگر نمی بینند و حتی به جرأت می توان گفت: علاقه هر یك از آنها به خود، عین علاقه به دیگری و علاقه به دیگرى، عین علاقه به خویش است.

همچو لعلی كو شود كل لعل ناب

پر شود او از صفات آفتاب.

وصف آن سنگی نماند اندر او

پر شود از وصف خود او پشت ورو.

بعد از آن گر دوست دارد خویش را

دوستی خور بود آن ای فتا.

وركه خود را دوست دارد لعل ناب

خواه تا او دوست دارد آفتاب.

اندر این دو دوستی خود فرق نیست 

هر دو جانب جز ضیای شرق نیست.

این جاست كه انسان با الهام از قرآن مجید پی می برد كه خانواده فقط محیط آمیزش نطفه ها و سلول های نطفه ای اسپرم و اوول و تولید فرزند و تلاقی بدن ها و اصطكاك فیزیكی آنها و آمیزش جنسی نیست، بلكه محیط آمیزش روح ها و جذب و انجذاب باطنی زن و مرد و پر شدن خلأ روحی هر یك به دیگری و به وحدت رسیدن و فنای آنها در یكدیگر است.
این، همان چیزی است كه هماهنگ با خلقت و آفرینش زن و مرد است و باید باشد و اگر نیست، عیب و گناه انسان هاست كه با دور ماندن از اقتضای آفرینش و الهام نگرفتن از وحی الهى، گرفتار آن شده اند و به جای رسیدن به وحدت، اسیر كثرتند و البته آنهایی كه از نور وحی الهی روشنی گرفته و به حیات خانوادگی خود فروغ بخشیده اند، این چنینند.

گفت: معشوقی به عاشق ز امتحان.

در صبوحی كای فلان ابن الفلان.

مرمرا تو دوست تر داری عجب.

یا كه خود را! راست گویا ذالكرب.

گفت: من در تو چنان فانی شدم.

كه پرم از تو ز ساران تا قدم.

بر من از هستی من جز نام نیست.

در وجودم جز تو ای خوش كام نیست.

زان سبب فانی شدم من این چنین.

همچو سركه در تو بحر انگبین

what`s life?life is love.
شنبه 14/5/1391 - 2:11 - 0 تشکر 490582

 معیارها، در تشكیل خانواده.



وقتی از معیارها سخن می گوییم، در درجه اول باید توجه داشته باشیم كه اعضای اولیه خانواده، یك زن و یك مرد می باشند و هر دو عضو تشكیل دهنده هستند و بنابراین، هر دو باید در انتخاب یكدیگر كمال دقت را به كار برند و مخصوصاً از معیارها غفلت نورزند.
زن و مرد باید توجه داشته باشند كه چه می خواهند و چرا می خواهند پیمانی را امضا كنند كه برای آنها ایجاد تكلیف و مسؤولیت می كند و بسیاری از آزادی های آنها را از بین می برد!.
آنها باید به این حقیقت آگاه باشند كه زندگی زناشویی برای هر یك از زوجین ایجاد حق می كند و خواه ناخواه باید در برابر حقوق متقابل یكدیگر تسلیم شوند و بپذیرند كه در برابر هر حقى، وظیفه ای و در برابر هر وظیفه اى، حقی ایجاد می شود و ارزش انسان به وظیفه شناسی و ادای تكالیف است.
بنابراین، نه فقط مرد باید مواظب باشد كه با امضای پیمان زناشویی به چه زنی حق می دهد و در برابر چه زنی موظف و مكلف می شود، بلكه زن نیز باید مواظب این جهت باشد و هیچ یكِ آنها گرفتار ظواهر فریبنده و جلوه های بی محتوا یا كم محتوا نشوند و با معیارهای مادى، خود را به دام مسؤولیت نیفكنند، بلكه به معیارهایی متكی شوند كه ارزش تحمل مسؤولیت را داشته باشند.
زن و مرد، هر كدام به تنهایی همچون الكتریسیته مثبت و منفی هستند. نه الكتریسیته مثبت به تنهایی نورافكن و حرارت بخش و انرژی زاست و نه الكتریسیته منفى! اینها هنگامی نور می دهند و حرارت می بخشند و مولد انرژی هستند كه یكدیگر را بیابند. اینها هر كدام به تنهایی بی موج و بی حركتند و حتی نشانی از هستی خود به ما نمی دهند؛ اما همین كه تلاقی كردند، آشكارا از هستی خود خبر می دهند و فواید بی شماری از خود ظاهر می سازند.
نشاط و فروغ زندگی و تموج انسانیت انسان، هنگامی تحقق می یابد كه این دو، براساس نیازهای روحی و جسمی و میل تركیبىِ طبیعىِ یكدیگر را بیابند و با تمام وجود مجذوب یكدیگر شوند.
بنابراین، چه ناآگاه زنان و مردانی كه فقط بر ثروت یا جمال جسمانی تكیه می كنند و یا تنها اشباع و ارضای غریزه جنسی را در نظر می گیرند و به دست خود، خویشتن را از همه مزایای زندگی خانوادگی بی بهره و محروم می سازند!.
اینها فكر می كنند كامجویی بشر فقط به رنگ پوست و درهم و دینار تأمین می شود و دل بهانه جوی انسان با سرابی از این گونه امور، سیراب و اشباع می گردد!.
واقعیت این است كه این گونه زنان و مردان، در حقیقت، خویشتن خویش را نشناخته و به عمق نیازهای وجودی خود پی نبرده اند و نه تنها جنس مخالف خود را كشف نكرده، بلكه خود را هم كشف نكرده اند!.
مولوی در اوایل مثنوى، در داستان شاه و كنیزك، نكته های لطیف و ظریفی آورده و نشان داده است كه تجملات و زرق و برقِ كاخ شاهی و سیم و زر و جواهرِ قیمتی و نقش و نگارها، هیچ كدام نتوانسته است قلب بی قرار كنیزك را صید كند و در كمند عشق شاه بیندازد.


مرغ جانش در قفس چون می تپید


داد مال و آن كنیزك را خرید.


چون خرید او را و بر خوردار شد


آن كنیزك از قضا بیمار شد.


آن یكی خر داشت و پالانش نبود


یافت پالان، گرگ خر را در ربود.


كوزه بودش آب می نامد به دست


آب را چون یافت، خود كوزه شكست.


سرانجام معلوم می شود كه بیماری كنیزك از بیماری های جسمی نیست، بلكه از بیماری هایی است كه منشأ آن، كمبودها و عقده های روانی است.


دید از زاریش كو زار دل است


تن خوش است و او گرفتار دل است.


عاشقی پیداست از زاری دل


نیست بیماری چو بیماری دل.


مادر یزید بن معاویه، زنی مسیحی و بیابان نشین بود كه معاویه به خاطر زیبایی اش و با استفاده از نفوذ و قدرت خویش، او را از پدرش خواستگاری كرده و به همسری گرفته بود.
معاویه گمان كرده بود دختر ماهرویی كه در هوای لطیف و آزاد و معتدل كوهستان ها و صحراهای سبز و خرم سوریه رشد كرده، در كاخ طاغوتی وی خود را كامیاب و سعادتمند می یابد و او را به عنوان یك همسر ایدآل می پذیرد و به او دل می بندد؛ اما معاویه هنگامی متوجه رؤیاهای پوچ خود شد كه او را محزون و بی تاب دید و به او گفت: تو در سلطنتی بزرگ هستی و قدر آن را نمی دانى.
میسون بی درنگ، در پاسخ وی اشعاری سرود كه ترجمه فارسی آنها، چنین است:.
خانه ای كه در تنگنای آن، روح ها خفقان پیدا می كنند، پیش من از كاخی بلند، محبوب تر است.
پوشیدن لباس درشت و روشنی دیده، پیش من از پوشیدن لباس های شفاف محبوب تر است.
خوردن خشكه نانی در خانه ای شكسته، پیش من از خوردن گرده نان (تازه) محبوب تر است.
صدای بادهایی كه از هر بیابانی می وزد، پیش من از آهنگ دف و چنگ، محبوب تر است.
سگی كه در كنار من عوعو كند، پیش من از گربه ای كه الفت می گیرد، محبوب تر است.
شتری كه كینه توز و دشوار است، پیش من از استر رام محبوب تر است.
مردی كریم و لاغر اندام از عموزادگان، پیش من از مردی مقتدر و سختگیر محبوب تر است.(9).
میسون با اشاره ای می فهماند كه زندگی كاخ نشینی و تشریفات عریض و طویل دربارى، او را خوشبخت نكرده، زیرا (قرة العین) خود را نیافته است.
اصطلاح فارسی (قرة العین) چشم روشنی است، لیكن در آن تعبیر عربى، لطفی نهفته است كه در این تعبیر فارسى، آن لطف، نهفته نیست اگر چه بی لطف هم نیست.
قرةالعین، كسی است كه چشم را به سوی خود می كشاند. انسان دلش می خواهد بیشتر به او نگاه كند و از دیدنش خسته نمی شود. شعر فارسی زیر، به همین حقیقت توجه دارد:.
نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی روى!.
كه یاد خویشتنم در ضمیر می آید.
ز دیدنت نتوانم،.
كه:.
دیده، بر دوزم،.
اگر معاینه بینم كه تیر می آید.
همسران ایدآل قرة العین یكدیگرند، زیرا یكدیگر را بر حسب میل طبیعی و نیازهای اصیل و اساسی خویش یافته و مجذوب یكدیگر شده اند.
جالب این است كه اسلام به این حقیقت توجه كامل داشته است. پیشوای عالی قدر اسلام فرمود:.
یكی از چیزهایی كه مرد مسلمان را اصلاح می كند، این است كه زنی داشته باشد كه وقتی به او نگاه می كند، شادگردد و هنگامی كه از خانه خارج می شود، شوهر را در قلب و در اعماق وجود خود حفظ كند و هرگاه به او دستوری می دهد، اطاعت كند.(10).
مسلماً قضیه یك بعدی نیست. زن هم نیاز به شوهری دارد كه جایی در دل وی باز كند و به دیدنش شاد گردد؛ چگونه می شود متوقع بود كه زن در غیاب شوهر، در كمند علاقه به او، حافظ خانه و ناموس و زندگی اش باشد، ولی آن شوهر، به اصطلاح (قرة العین) وی نباشد!.
قرة العین، همان كسی است كه دیدنش موجب نشاط و شادی گردد. نه تنها زنان و شوهران باید قرّة العین یكدیگر باشند، بلكه فرزندان نیز برای پدران و مادران، و دوستان صمیمی برای یكدیگر و مرادها برای مریدها این چنینند

what`s life?life is love.
شنبه 14/5/1391 - 2:12 - 0 تشکر 490583

سنخیت و تضاد.



برای این كه زن و مردِ مسلمان بتوانند در چارچوب مكتب خویش همسر ایدآلی بیابند و همچون دو قطب غیر همنام، مغناطیس یكدیگر را جذب كنند، به چند معیار اساسی باید توجه شود.
این نكته مسلم است كه مغناطیس، هیچ گاه، سنگ، خاك، چوب یا پارچه به خود جذب نمی كند، همچنان كه دو قطب مثبت یا دو قطب منفی مغناطیس نیز یكدیگر را جذب نمی كنند و به همین جهت است كه برای حصول جذب و انجذاب، از جهتی سنخیت یا تجانس و از جهتی تضاد یا عدم تجانس شرط است.
در مسأله گزینش همسر نیز قاعده همین است. یك نوع عدم تجانس، به مقتضای آفرینش، میان زن و مرد هست كه همچون الكتریسیته مثبت و منفى، یكدیگر را كامل و منشأ اثر می سازند و همچون قطب مثبت و منفىِ دو آهن ربا، یكدیگر را می ربایند و به وحدت می رسند.
اما از سوی دیگر، چند نوع تجانس و سنخیت هم لازم است كه در قرآن و احادیث اسلامی روی آنها تكیه شده است



و ما آنها را زیر چهار عنوان ذكر می كنیم:.


1. سنخیت در انسان بودن.


تجانس و سنخیت، از انسان بودن شروع می شود. زن و مرد، هر دو انسانند. چقدر در اشتباه بوده اند كسانی كه مرد را انسان و زن را واسطه میان انسان و حیوان - یا حیوانِ شبیه انسان - تصور كرده اند! اینها نه تنها زن را نشناخته و به او توهین كرده اند، بلكه مرد را هم نشناخته اند و ارزش او را پایین آورده اند!.
چگونه ممكن است یك انسان سالم و طبیعى، مجذوب یك حیوان بشود یا حیوانی را به خود جذب نماید! به طور حتم یا مرد باید از انسانیت خود تنزل كند یا زن باید از حیوانیت خود بگذرد، تا بتوانند در حوزه جاذبه یكدیگر قرار گیرند و مجذوبِ هم شوند. فلاسفه ما می گویند: (السِنخِیَّةُ عِلّةُ الاِنْضِمامِ؛ برای هم آغوش شدن و به یكدیگر پیوستن و به وحدت رسیدن، سنخیت لازم است.).
در پدیده جذب و انجذاب، همچنان كه سنخیت شرط است، تضاد نیز شرط است. تردیدی نیست كه الكتریسیته، با الكتریسیته هم آغوش می شود و آهن با آهن ربا! جز این كه مثبت با منفی و منفی با مثبت. مولوی این سنخیت در جذب و انجذاب را به این صورت مطرح كرده است:.


ذره ذره كاندرین ارض و سماست


جنس خود را همچو كاه و كهرباست.


ناریان مر ناریان را طالبند


نوریان مر نوریان را جاذبند.


بدین ترتیب، بهترین دلیل بر این كه زن و مرد از لحاظ انسانیت تفاوتی با هم ندارند، همین قاعده سنخیت در جذب و انجذاب است.
درحیوانات نیز قاعده همین است، در میان آنها نیز تا سنخیت نباشد، مسأله جفت گیری مطرح نیست.
مگر انسان چه خصوصیتی دارد كه مستثنا باشد! به چه دلیل، در تجاذب جنسی حیوانات، سنخیت شرط است و در تجاذب جنسی انسان ها عدم سنخیت! آیا آنهایی كه این گونه فكر می كنند می خواهند بگویند: بر قلم صنع خطا رفته است!.
حافظ هم روزگاری گرفتار چنین اندیشه غلطی شده بود. او در دوران جوانی خود گفت:.


پیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت!.


آفرین بر نظر پاك خطا پوشش باد!.


ولی سرانجام به بركت تقوا و حكمت عملی متوجه شد كه خودش خطا كرده، نه قلم صنع و به همین جهت، چنین گفت:.


نیست بر دایره یك نقطه خطا از كم و بیش.


كه من این مسأله بی چون و چرا می بینم‏(11).


آیا اینها هم حاضرند به تقوا و حكمت عملی روی آورند و حافظ وار این حقیقت را بی چون و چرا بپذیرند كه بر دایره عظیم هستى، حتی یك نقطه خطا وجود ندارد!.
گمان نزدیك به اطمینان من این است كه روی سخن خداوند در آیه قرآنی زیر، به همین گونه افراد است:.
یِا أیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها؛(12).
ای مردم! در برابر پروردگارتان كه شما را از یك نفس آفریده و جفتش را هم از خودش آفریده است، تقوا پیشه كنید.
آرى، آنان كه زن و مرد را از لحاظ انسان بودن از جنس و سنخ یكدیگر نمی دانند، هم به زن اهانت كرده اند و هم به مرد، و این، بر خلاف تقواست

what`s life?life is love.
شنبه 14/5/1391 - 2:13 - 0 تشکر 490585

2. سنخیت در ایمان.


همان طوری كه انسان بودن، فطری و طبیعی انسان است و محال است كه میان انسان و غیر انسان، جذب و انجذاب و تركیب و توحید، صورت گیرد، ایمان به خدا هم فطری انسان است و بنابراین، غیر ممكن است كه یك انسان مؤمن - كه به یگانگی خداوند معتقد است - بتواند با یك انسان مادی یا مشرك، كه از فطرت پاك و انسانی خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با یك جذب و انجذابِ كامل، به وحدت برسد و از راه تركیب، دوگانگی را به یگانگی مبدل كند؛ بر همین اساس است كه قرآن كریم می فرماید:.
وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَلأمَة مُؤْمِنَة خَیْر مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أعْجَبَتْكُمْ وَلا تَنْكِحُوا المُشْرِكینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَلَعَبْد مُؤْمِن خَیْر مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أعْجَبَكُمْ؛(13).
با زنان مشرك ازدواج نكنید تا این كه ایمان بیاورند و كنیز با ایمان از زن مشرك بهتر است، اگر چه آن زن مشرك (از لحاظ زیبایى) مایه شگفتی شما باشد، و به مردان مشرك زن ندهید تا این كه ایمان بیاورند و بنده با ایمان از مرد مشرك بهتر است، اگر چه آن مرد مشرك مایه شگفتی شما باشد.
وقتی مرد یا زن با ایمان نتوانند با مشرك ازدواج كنند، مسلماً با افراد مادی هم نمی توانند ازدواج كنند؛ زیرا به هر حال، مشرك به خدایی معتقد است، ولی مادی به هیچ چیز معتقد نیست.
قرآن نه تنها چنین ازدواجی را منع كرده است، بلكه خاطرنشان می كند كه میان این گونه افراد، جاذبه ای وجود ندارد.
الزَّانی لایَنْكِحُ إلاّ زانِیَةً أوْ مُشْرِكَةً وَالزّانِیَةُ لایَنْكِحُها إلاّ زانٍ أوْ مُشْرِك؛(14).
مرد زناكار جز با زن زناكار یا مشرك و زن زناكار نیز جز با مرد زناكار یا مشرك، نمی آمیزد.
كسانی هستند كه به خدا معتقدند، اما به نبوت و رسالت اعتقاد ندارند ازدواج با اینها نیز صحیح نیست؛ زیرا ایمان به خدا بدون اعتقاد به نبوت، سازندگی ندارد و به همین جهت، باز سنخیتی میان مسلمان و این گونه افراد وجود ندارد.
كسانی هم هستند كه ایمان به خدا و نبوت دارند، اما به نبوت كسی معتقدند كه اسلام، پیامبری او را قبول ندارد. ازدواج با اینها نیز بدون تردید صحیح نیست؛ زیرا فاصله، زیاد و سنخیت، ناچیز است.
اما یهودیان و مسیحیان، هم به خدا معتقدند و هم به نبوت حضرت موسی و عیسیی كه قرآن نیز رسالت آنها را تأیید كرده است كه اینها را اهل كتاب می نامند و مسلماً سنخیت میان مسلمان و اهل كتاب، زیاد است؛ زیرا در اعتقاد به مبدأ و معاد و رسالت و بسیاری از فروع و برنامه های عملى، با هم تشابه دارند؛ مانند: نماز و روزه و... مطابق بعضی از روایات، با زرتشتیان نیز باید معامله اهل كتاب كرد.
به همین جهت است كه قرآن، هنگامی كه در سوره مائده - كه آخرین سوره ای است كه بر پیامبر نازل شده و مطابق روایات رسیده، احكام این سوره ناسخ است و نه منسوخ - امور حلال را می شمارد، می فرماید:.
الْیَوْمَ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أوتُوا الكِتابَ حِلّ لَكُمْ وَطَعامُكُمْ حِلّ لَهُمْ وَالمُحْصَناتُ مِنَ المُؤْمِناتِ وَالمُحْصَناتُ مِنَ الّذینَ اُوتُوا الكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ؛(15).
امروز چیزهای پاكیزه و طعام اهل كتاب( از قبیل گندم و نخود و برنج و لوبیا) و زن های پاكدامنِ مؤمن و اهل كتاب بر شما حلال شده است.
مطابق این آیه شریفه، ازدواج مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحى، بلا اشكال است؛ فقط بعضی گفته اند: این حكم به وسیله آیه 221 سوره بقره - كه قبلاً نقل شد - نسخ شده است؛ زیرا اهل كتاب، جزء مشركان هستند؛ اما پاسخ این است كه: اولا به اهل كتاب مشرك گفته نمی شود و ثانیاً، سوره بقره قبل از سوره مائده نازل شده است و نمی تواند ناسخ احكام سوره مائده باشد.
بعضی نیز گفته اند: این حكم به وسیله آیه زیرنسخ شده است:.
لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ؛(16).
زنان كافر را نگاه داری نكنید.
این نیز صحیح نیست؛ زیرا اولاً سوره ممتحنه قبل از سوره مائده نازل شده است و ثانیاً مقصود از این آیه این است كه اگر مردی مسلمان می شود، در صورتی حق دارد زن خود را نگاه داری كند كه مسلمان شود؛ اما اگر مسلمان نشود، نباید او را نگاه بدارد.
مفسر عالی قدر حضرت علاّمه طباطبایی - رضوان الله علیه - در تفسیر المیزان، ذیل آیه 5 سوره مائده می فرمایند:.
(نظر به این كه این آیه در مقام امتنان و تخفیف است، به وسیله آیه: لاتَنْكِحُوا المُشْرِكاتِ وآیه: لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ قابل نسخ نیست.).
بدین ترتیب، از خود قرآن دلیلی بر منع ازدواج با زنان اهل كتاب نداریم و تفاوتی میان ازدواج دایم و منقطع هم نیست، لیكن، روایات در این باره مختلف است.
فتاوای فقها نیز مختلف است؛ صاحب جواهر - رحمة الله علیه - روایات منع را حمل بر كراهت كرده است. بعضی میان ازدواج دایم و منقطع فرق گذاشته، ازدواج منقطع را تجویز و ازدواج دایم را منع كرده اند. بعضی هم در مورد ازدواج دایم، توصیه به احتیاط كرده اند و به هر حال، بر مقلدان است كه مطابق رساله های عملیه مراجعِ فتوا عمل نمایند.
نكته ای كه در یكی از روایات آمده، این است كه امام صادق(ع) فرمود:.
من دوست نمی دارم كه مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحی ازدواج كند، زیرا بیم آن است كه فرزندش یهودی یا مسیحی شود.(17).
به نظر می رسد كه نكته مهم همین است؛ یك زن مسلمان، سعی می كند كه فرزند خود را مسلمان بار بیاورد و یك زن غیرمسلمان نیز می كوشد كه فرزند خود را غیرمسلمان پرورش دهد؛ بنابراین، توجه به این حقیقت، بسیار ضروری است. اگر كسی طالب ایمان و سعادت فرزندان خود باشد، هرگز با زن غیرمسلمان ازدواج نمی كند، مگر این كه فرزند نخواهد یا مطمئن باشد كه بتواند وظیفه دینی خود را در قبال او به خوبی انجام دهد.
ازدواج زن مسلمان با مرد یهودی و مسیحى، بدون هیچ تردیدی ممنوع است؛ زیرا با توجه به ویژگی هایی كه در خُلق و خوی زن و مرد هست و تأثیری كه زنان از شوهران می پذیرند، نه تنها نمی توانند تعهد اسلامی خود را نسبت به فرزندان انجام دهند، بلكه خودشان نیز در معرض خطرند

what`s life?life is love.
شنبه 14/5/1391 - 2:14 - 0 تشکر 490586

 3. سنخیت در احصان.


كلمه (احصان) به معنای منع است و در قرآن كریم، اسم مفعول این كلمه؛ یعنی (محصنات) در چهار معنا به كار رفته است:.
1. زنان پاكدامن و عفیفی كه خود را از آلودگی و روابط نامشروع منع و محافظت می كنند.(18).
2. زنان شوهرداری كه درحصار شوهر هستند و ازدواج با آنان ممنوع است.(19).
3. زنان آزادی كه دخالت دیگران در سرنوشت آنها ممنوع است.(20).
4. منظور از احصان، اسلام است و طبق این معنا، محصنات به زنان مسلمان گفته می شود.
در این جا منظور ما از سنخیت در احصان، همان معنای اول است و در حقیقت، خواسته ایم از اصطلاح قرآن خارج نشویم.
در قرآن مجید، نه تنها به احصان زن توجه شده، بلكه در مورد مرد نیز اهمیت احصان گوشزد گردیده است.
دیدیم كه در آیه پنجم سوره مائده، هنگامی كه حلال ها شمرده می شدند. از زنان مسلمان و اهل كتاب كه هر دو به محصنات توصیف شده اند، به عنوان كسانی كه ازدواج با آنها حلال است، یاد شد؛ اما در همان آیه، بلافاصله، مرد را نیز محدود به احصان كرده و می فرماید:.
إذا ءاتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أخْدانٍ؛.
در صورتی شما می توانید با محصنات مسلمان یا اهل كتاب ازدواج كنید كه كابین آنها را بدهید و خود به احصان و پاكدامنی آراسته شوید و از زنا و رفیقه بازی خودداری كنید.
آیه سوم سوره نور نیز این مطلب را به این صورت بیان كرد كه: اصولا جذب و انجذابی میان مرد زناكار و زن پاكدامن و زن زناكار و مرد پاكدامن نیست، بلكه تنها زناكاران هستند كه درحوزه تجاذب یكدیگر قرار می گیرند؛ زیرا به گفته شاعر:.


كبوتر با كبوتر باز با باز


كند هم جنس با هم جنس پرواز.


دلیل آن هم كاملا روشن است؛ آنهایی كه آیینه روحشان به زنگار بی عفتی و هرزگی آلوده نیست، در اعماق وجودشان نسبت به آنانی كه روحی آلوده به گناه و هرزگی دارند، احساس تنفر می كنند.
زنان پاكدامن، در نظر جامعه سرفراز و عزیزند و زن های هرزه، از چشم مردم افتاده و در منجلاب انزوا و بدبختی دست و پا می زنند؛ مردها هم همین طورند.
طبع پاكی كه به گناهان آلوده نشده، طالب پاكی است؛ چنین طبعی جز مجذوب پاكی نمی شود و جز پاكی را به خود جذب نمی كند و چه در این زمینه زیبا و دلنشین است تعبیر قرآن! كه می فرماید:.
اَلخَبیثاتُ لِلخَبیثینَ وَالخَبیثُونَ لِلخَبیثاتِ وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ؛(21).
زن های پلید برای مردهای پلید و مردهای پلید برای زن های پلید و زنان پاك برای مردان پاك و مردان پاك برای زنان پاكند.
مولوی داستانی نقل به این مضمون می كند كه:.


آن حكیمی گفت: دیدم در تكى


می دویدی زاغ با یك لك لكی.


در عجب ماندم بجستم حالشان


تا چه قدر مشترك یابم نشان.


چون شدم نزدیك، من حیران و دنگ


خود بدیدم هر دوان بودند لنگ!.


معلوم می شود كه تا سنخیت نباشد، محال است كه دو موجود متخالف، با یكدیگر اتحاد پیدا كنند. زاغ و لك لك با هم سنخیتی ندارند، لیكن عارضه لنگی توانسته است آنها را رفیق راه و همدم و مونس یكدیگر سازد.
مولوی به دنبال نقل داستان فوق چنین می گوید:.


با زبان معنوی گل با جعل


این همی گوید كه ای گنده بغل.


گر گریزانی زگلشن بی گمان


هست آن نفرت كمال گلستان.


غیرت من بر سر تو دور باش


می زند كای خس از این جا دور باش.


ور بیامیزی تو با من ای دنى


این گمان آید كه ازكان منی.


بلبلان را جای می زیبد چمن


مر جعل را در چمن خوشتر وطن.


حق مراچون از پلیدی پاك داشت


چون سزد بر من پلیدی را گماشت.


برای این كه زن و مرد بتوانند در محیط خانواده، از سعادت واقعی برخوردار شوند، اسلام سنخیت در احصان را مورد توجه قرار داده و از این رهگذر، به دوام و استحكام خانواده ها نیز كمك فراوان كرده است

what`s life?life is love.
شنبه 14/5/1391 - 2:16 - 0 تشکر 490587

 4. كفائت.


باز هم بر این مطلب اصرار می ورزیم كه مقصود از ازدواج، تنها آمیزش جسمی و تلاقی فیزیكی نیست، بلكه آمیزش و اتحاد جان ها و روان ها نیز مورد عنایت است.
چگونه ممكن است دو انسانی كه هیچ تشابه روانی ندارند، بتوانند عمری را با تفاهم در زیر یك سقف بگذرانند و از كثرت و تباین، به وحدت كامل و توافق برسند!.
می گویند: شهید بلخی كه یكی از علما بود، تنها نشسته بود و مطالعه می كرد، جاهلی بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته اى! وی در جواب گفت: حال كه تو آمدى، تنها شدم!.
هم نشینی با بعضی از افراد، زجری دارد كه تنهایی ندارد. سعدی بر این نكته، واقف است كه: (چندان كه عالم را از جاهل نفرت است، جاهل را از عالم وحشت است!).
بسیارند كسانی كه از كفائت زن و شوى، هم طبقه بودن آنها از لحاظ ثروت و مقامات مادى، می فهمند؛ این گونه برداشت ها نه منطقی است و نه اسلامى.
امام صادقژ: به اینها فرموده است كه:.
اَلمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أكْفاءُ بَعْضٍ؛(22).
بعضی از مؤمنان كفو و همتای یكدیگرند.
مردم مؤمن با یكدیگر، كفائت دارند.
در تاریخ و احادیث اسلامی آمده است كه پیامبر خداْ جویبر را كه مرد تهیدستی بود، به خانه زیاد بن لبید كه مردی متمكن بود، فرستاد و از او خواست كه دختر خود را به وی بدهد.
زیاد به حضور پیامبر آمد و گفت: ما دخترانمان را به كسانی می دهیم كه با ما كفائت داشته باشند.
پیامبر خداْ فرمود:.
جُوَیْبِر مُؤمِن، وَالمُؤْمِنُ كُفو لِلْمُؤْمِنَةِ، وَالمُسْلِمُ كُفْو لِلْمُسْلِمَةِ، فَزَوِّجْهُ یا زِیاد وَلا تَرْغَبْ عَنْهُ؛(23).
جویبر، مؤمن است و مرد مؤمن كفو و همتای زن مؤمنه و مرد مسلمان كفوِ زن مسلمان است. دختر را به او بده و به این كار بی میل نباش.
و با این ارشاد، ذلفا (دختر زیاد) كه دختری شایسته بود، به همسری جویبر درآمد.
این مطلب كه در این گونه روایات آمده، در مبحث (سنخیت در ایمان) نیز روشن شده است و چیز تازه ای نیست.
آنچه در این جا تازگی دارد، همان كفائتی است كه از لحاظ رفعت و علوِّ مرتبه انسانیتِ شخص مطرح است و در این زمینه، در منابع اسلامی آمده است كه:.
اگر خداوند فاطمه را برای علی خلق نمی كرد بر روی زمین از آدم به بعد، هیچ كس با او كفائت نداشت.(24).
مرحوم مجلسی اول، ذیل همین حدیث می گوید:.
البته بعضی از پیامبران جد فاطمه هستند و نمی توانند با او ازدواج كنند، ولی موسی و عیسی جد او نیستند؛ اما كفو او هم نیستند و این، دلیل است بر این كه مقام حضرت زهرا از مقام آن پیامبران اولو العزم بالاتر است. چنان كه بر برتری مقام على(ع) هم دلالت دارد.
در این جا مقصود ما از كفائت زن و شوى، همین مفهوم لطیف است؛ علاوه بر این كه زن و شوی در انسانیت و احصان، سنخیت و كفائت دارند، باید از لحاظ اخلاقی و درجه و مرتبه انسانیت نیز سنخیت داشته باشند. این مفهوم را ما به پیروی از روایات و رهنمودهای اسلام، باواژه كفائت مشخص كرده ایم.
امام صادق(ع) فرمود:.
اَلكُفْو أنْ یَكُونَ عَفِیفاً وَعِنْدَهُ یَسار؛(25).
كفائت شخص این است كه پاكدامن باشد و بتواند هزینه ازدواج و خانواده را تأمین كند.
عفت و پاكدامنی یك امر اخلاقی است؛ كسی كه عفیف نیست، از لحاظ اخلاقی دچار انحطاط است. پر واضح است كه كسی كه دچار انحطاط اخلاقی است، با كسی كه در مرتبه فضیلت اخلاقی است، كفائت ندارد؛ در حدیث زیر، این حقیقت، واضح تر بیان شده است:.
پیامبر خداْ فرمود:.
اِذا جا ءَكُم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَدینَهُ فَزَوِّجُوهُ وإلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَة فِى الأرْضِ وَفَساد كَبیر؛(26).
هرگاه كسی آمد كه اخلاق و دینش را می پسندید، به او همسر بدهید و اگر ندهید، در روی زمین، فتنه و فسادی بزرگ است.
و نیز فرمود:.
النِّكاحُ رِقّ فَاِذا أنْكَحَ اَحَدُكُمْ وَلیدَهُ فَقَدْ أرَقَّها، فَلْیَنْظُرْ أحَدُكُمْ لِمَنْ یرقُّ كَریمَتَهُ؛(27).
زناشویی محدود كردن آزادی است، هنگامی كه دختری را شوهر می دهید، آزادی او را محدود می كنید. ببینید آزادی دخت گرامی خود را به دست چه كسی محدود می كنید.
در كتاب های فقهی ما آمده است كه:.
هرگاه ولی (پدر یا جد پدرى)، دختری را از ازدواج با مردی كه كفائت دارد، منع كند و دختر به این ازدواج مایل باشد، اجازه ولی لازم نیست؛ اما اگر او را از ازدواج با كسی كه به نظر عرف، كفائت ندارد منع كند، دختر باید اطاعت كند، بلكه اگر او را از ازدواج با كسی منع كند كه كفائت شرعی دارد، ولی برای خانواده ننگ و زشتی محسوب می شود، باید اطاعت كند.(28).
كفائتی كه در این مسأله مورد نظر است، تنها كفائت از لحاظ ایمان و اسلام نیست، بلكه مربوط به جنبه های اخلاقی و فضایل و كمالات انسانی نیز هست.
یقینا كسانی كه طالب سعادت بیشتر هستند و می خواهند فرزندانی لایق بپرورانند، به اهمیت این شرط بیشتر و بهتر توجه می كنند.
تا این جا هر چه گفتیم، درباره سنخیت ها بود. لازم است درباره تضاد یا عدم تجانس نیز مقداری بحث كنیم

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.