به همانگونه نیز قلب و نفس آدمی مانند آئینهایست كه برای جلوهی حقایق در آن بایستی پنج مانع زیر وجود نداشته باشد:
1- نقصان ذات و جوهر
2- تیرگی قلب از معاصی و پلیدیها
3- محاذی نبودن قلب با حقیقت مطلوب
4- وجود حجاب میان قلب و حقایق
5- ندانستن راه علم و جاهل بودن به جهت مطلوب.
به طور كلی صوفیان میگفتند كه قلب برای تجلی حقایق همیشه مستعد است و آنچه كه میان قلب و ادراك حقایق حایل میگردد همان پنج حجاب است كه نوشته شد. و از این نظر در تصوف ایرانی اسلامی تعلیم داده شده است كه سالك راه حقیقت یابد به تصویهی باطن بكوشد و از معاصی و پلیدیها كه موجب تیرگی قلب میگردد دوری گزیند و به كلی قطع علایق دنیوی كند و در صفا و جلاء قلب خویش همت گمارد و نیز طالب درك حقیقت گردد و قلب خود را به محاذات حقیقت مطلوب قرار دهد و برای برطرف ساختن حجابهای میان قلب و حقایق، شهوات خود را مقهور نماید و پس از آن خلوت اختیار و جمع همت كند و با تمام قلب روی به خدای تعالی آورد و كوشش كند كه جز خداوند متعال موجود دیگری در قلبش راه نیابد. و در هنگام نشستن در خلوت مرتباً با تمام قلب ذكر پروردگار گوید تا زمانیكه صورت لفظ و حیات كلاً در ذهنش محو شود، و پیش از آن منتظر افاضهی حقایق از جانب حق گردد، و هنگامیكه همتش صاف و ارادهاش درست و مواظبتش كامل شود دیگر مجذوب شهوات نخواهد گردید و تعلقات دنیوی او را از درك حقایق منصرف نخواهد نمود. و در این هنگام قلبش نورانی و سینهاش گسترده و سر ملكوت برای او آشكار میگردد و تیرگی ها از دلش زدوده میشود و حجابهای میان قلب و حقایق از میان میرود و لوامع حق ابتدا مانند برقی بر او عبور كرده و سپس اندك اندك ثابت میگردد و حقایق امور الهی در نفس و قلبش نقش میبندد بنابراین صوفی در مورد درك حقایق ازلی راه كشف و شهود میپیماید و هیچگاه گرد استدلال نمیگردد.
پای استدلالیان چو بین بود
|
پای چو بین سخت بیتمكین بود
|