ساختار نظامی است متشكل از اجزایی كه رابطهای همبسته با یكدیگر و با كل نظام دارند، یعنی اجزا به كل و كل به اجزا سازنده وابستهاند، چنان كه اختلال در عمل یك جز، موجب اختلال در كاركرد كل نظام میشود. لوسین گلدمن در زمینه ادبیات ساختار گفته است: "در ادبیات منظور از ساختارگرایی بیشتر به معنای نظامی است كه بر پایه زبان شناسی استوار است... وظیفه نقد ساختاری از 3 مرحله تشكیل میشود:
1. استخراج اجزا ساختار اثر
2. برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجرا
3. نشان دادن دلالتی كه در كلیه ساختار اثر هست.
اما آن چه در نقد ساختاری بیشترین اهمیت را دارد آن است كه این روش نمیكوشد تا معانی درونی اثر را آشكار كند، بلكه كوشش آن بر این است كه سازههای یك متن را استخراج كند. به گفته لوی استروس، شاید روش ساختارگرایی چیزی بیش از این نباشد، تلاش برای یافتن عنصر دگرگونی ناپذیر در میان تمایزهای سطحی.
این گفته در واقع جانمایه ساختارگرایی را روشن میسازد. ساختارگرا باید تمایزهای سطحی و ظاهری بین متون را كناز زده، تا به آن عنصر یكه و ثابت متون همپایه دست یابد.