• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 6454)
سه شنبه 3/5/1391 - 23:59 -0 تشکر 479313
گناه، پشیمانی و بازگشت در شعر

با سلام
رمضان فرصتی مناسب است تا در کنار بسته شدن دست و پای شیطان در آغوش رحمت حضرت حق به سوی او باز گردیم و کمبود های سفر طولانی آخرت را با برداشتن توشه ی مناسب جبران کنیم.
از دوستان عضو انجمن درخواست می گردد مطالب خود را در این خصوص در این مبحث قرار دهند.
التماس دعا
حضرت امام راحل (ره) فرمود: « عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.»
************************************************************

در محضر خدا ،عزیزم گنه چرا

تا کی کنیم، بر خود و خلق و خدا جفا

در محضر خدایِ جهانیم و بی درنگ

از او نمی کنیم چرا لحظه ای حیا

در محضر خدا، شکمِ سیر همچو طبل

یادی نکرده ایم ز اطفال بینوا

در محضر خدایم و با آرزوی دور

کاین نفس پر نموده ام از باطل و هوا

در محضر خدا به تمنای منفعت

پستم نموده بازی دنیای بیوفا

در محضر خدای چنان ول شدم که من

افسار نفس خویش، نمودم دگر رها

فرمان حق نپذیرم ز زشت و نیک

در محضر خدا ،چه کنی سرکشی، دلا

در محضر خدا، ز ابلیسِ نابکار

هرگز وجود خویش، نکردم ز او جدا

در محضر خدا، شده ای غرق منکرات

کردی شتاب، به زشتی تو هر کجا

در محضر خدایم و از او جدا نگر

شیطان احاطه کرده ز هر سو مرا، مرا

در محضر خدای، شنو این ندا ز او

صد عهد توبه گر که شکستی بیا، بیا

در محضر خدا بُوَدت چاره، ای «مبین»

دائم ادب نمای، تو از سر، تا به پا

وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن           

   نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران

نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:32 - 0 تشکر 482047




در بهاران سری از خاک برون آوردن




خنده ای کردن و از باد خزان افسردن






همه این است نصیبی که حیاتش نامی




پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن






مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور




کز پیش آفت پیری بود و پژمردن






فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو




جان دریغست فدا کردن و تن پروردن






گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید




نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن






گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی




هم به مردی که گناه است دلی آزردن






صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی




شیوه تنگ غروبست گلو بفشردن






پیش پای همه افتاده کلید مقصود




چیست دانی دل افتاده به دست آوردن






بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز




گر سلامت بتوان بار به منزل بردن






ای خوشا توبه و آویختن از خوبی ها




و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن






صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه چشم




می توان هر چه سیاهی به دمی بستردن






از دبستان جهان درس محبت آموز




امتحان است بترس از خطر واخوردن






شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب




دست بشکسته مگر نیست وبال گردن



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:36 - 0 تشکر 482052



خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم




خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم






خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی




گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم






خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد




خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم






پریشان یادگاریهای بر بادند و می پیچند




به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم






خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد




چه جای من که از سردی و خاموشی ز مستانم






سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم




شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم






نه جامی کو دمد در آتش افسرده جان من




نه دودی کو برآید از سر شوریده سامانم






شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وی




به اشک توبه خوش کردم که می بارد به دامانم






گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی




که من واخواندن این پنجه پیچیده نتوانم






کجا یار و دیاری ماند از بی مهری ایام




که تا آهی برد سوز و گداز من به یارانم






سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش




شب پائیز تبریز است در باغ گلستانم






گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی




من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم






به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بی حاصل




به چرخ افتاده و گوئی در آفاقست جولانم






چه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن




به زورقهای صاحب کشته سرگشته می مانم






ازین شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین




چه می گویم نمی فهمم چه می خواهم نمی دانم






به اشک من گل و گلزار شعر فارسی خندان




من شوریده بخت از چشم گریان ابر نیسانم






کجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیز




به خوان اشک چشم و خون دل عمریست مهمانم






فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن




که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 6/5/1391 - 16:37 - 0 تشکر 482056




ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی




از ساکنان فرش فراموش می کنی






گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش




آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی






چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب




گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی






عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است




گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی






از من خدای را غزل عاشقی مخواه




کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی






زین اخگر نهفته دمیدن خدای را




بس اخگر شکفته که خاموش می کنی






من شاه کشور ادب و شرم و عفتم




با من کدام دست در آغوش می کنی






پیرانه سرمشاهده خط شاهدان




نیش ندامتی است که خود نوش می کنی






من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا




گر توبه با خدای خطا پوش می کنی






گو جام باده جوش محبت چرا زند




ترکانه یاد خون سیاووش می کنی






دنیا خود از دریچه عبرت عزیز ماست




زین خاک و شیشه آینه هوش می کنی






با شعر سایه چند چو خمیازه های صبح




ما را خمار خمر شب دوش می کنی






تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار




نیما نرفته گر سفر یوش می کنی



نصرالدین کریمی(مُبین)
جمعه 27/5/1391 - 23:53 - 0 تشکر 516896

در محضر خدا گناه نکنیم

نصرالدین کریمی(مُبین)
يکشنبه 12/6/1391 - 23:20 - 0 تشکر 541538


پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
            .....
پایه ها ی برجش از عاج و بلور
برسر تختی نشسته با غرور
ماه، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد و برق شب، طنین خنده اش
سیل و توفان، نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او، آفتاب
برق تیغ و خنجر او، ماهتاب





پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین

بود، اما در میان ما نبود
          ........
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیج معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
            ..........
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شدی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
          .........
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
برسرم باران گُرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده خشم خدا...
نیت من، در نماز و در دعا
            ......
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از برکردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
           ...........
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانة خوب خداست !
گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
باوضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
           .........
گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت: آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
           .......
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است
         ........
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...
            .........
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
            ........
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست ، پاک و بی ریا
               .........
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
         .........
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
          ........
می توان در باره هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا ....


نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.