• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 1682)
سه شنبه 3/5/1391 - 18:25 -0 تشکر 478880
فهم قرآن

شرایط فهم قرآن

 

 

بهره گیری عمیق علمی از قرآن كریم و فهمیدن معارف بلند آن، مشروط است به ارتباط و پیوند با معلّم حقیقی قرآن كه همانا خداوند بخشنده است «الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[1] علم قرآن همراه با رحمت خدای سبحان است و رحمت خاصّه‌ی خداوند شامل حال پرهیزكاران می‌گردد. « وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعلمكم الله»[2] قرآن كریم می‌فرماید شما تقوا را لباس پاكی روح خود كنید كه بهترین لباس است: « وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِكَ خَیْرٌ»[3] و خداوند نیز به شما علم عطا می‌كند. در جای دیگر به صورت شرط و جزا می‌فرماید « إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[4] اگر تقوی را پیشه‌ی خود كنید و در برابر دستورهای الهی با تقوی باشید، خداوند برای شمار نوری از علم را قرار می‌دهد كه جدا كننده‌ی بین حق و باطل است.
قرآن كریم كتابی ساده و معمولی نیست تا انسان بتواند بر اثر آشنایی با قواعد عربی و مانند آن به همه‌ی معارفش دست یابد، كتابی است كه ریشه در اوج آسمان و مقام «لدن» دارد و از علم خداوند سرچشمه گرفته و درك معارف بی‌انتهای آن بدون نردبان تقوا و ارتباط با خدا، امكان پذیر نیست، اگر چه چشم و گوش و حواس انسان در بهره‌مندی از علم، دخالت دارند ولی جای علم و مخزن اصلی آن همان قلب است و خدای سبحان علم الهی را به قلب كسی القا و الهام می‌كند كه با نیروی تقوا، از سلامت و پاكی لازم برخوردار باشد.
تقوا در قرآن كریم، در برابر مقامات ایمانی دیگر نیست، بر خلاف توبه، بازگشت، صدق، احسان و... كه همه از مقامات ایمانند. تقوا دارای مراتب است و با هر درجه از ایمان سازگار است؛ هدایت نیز دارای همین درجات است و هر كس هر مرتبه‌أی از تقوا داشته باشد، هدایت معادل همان مرتبه از تقوا نصیب او می‌گردد. آیه‌ی « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[5] نشان می‌دهد كه تقوا دارای مراتبی است كه هر كس در مرتبه‌‌ی بالاتری قرار بگیرد نسبت به دیگران، كرامت بیشتری دارد.
تقوای عام، تقوای خاص، تقوای اخصّ
قرآن كریم یك درجه از تقوا را به عنوان اصل ایمان معرّفی می‌كند كه همان انجام واجبات و ترك محرّمات است. این تقوا، تقوای عمومی است و تحصیل آن بر همه‌ی مردم لازم است چنانكه فرمود: « فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَه‌ی التَّقْوی»[6]. این نازلترین درجه‌ی تقوا است كه «تقوای عام» شمرده می‌شود.
مرحله‌ی بالاتر از آن كه «تقوای خاص» نامیده می‌شود، آن است كه مستحبّات را انجام دهد و مكروهات را ترك كند و بالاخره «تقوای اخصّ» آن است كه دارنده‌ی آن جز خدا نمی‌اندیشد و خود را از هر چه غیر خداست نگهداری می‌كند كه فرمود: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»[7] ای اهل ایمان تقوای الهی را در بالاترین درجه و آنچنان كه در خور اوست كسب كنید، گرچه تقوای الهی به مقداری كه شایسته‌ی خداست مقدور نیست ولی به مقداری كه مقدور انسان است مطلوب است كه فرمود: « فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[8].
خدای سبحان برای فهم قرآن، قلب پاك و طاهر را لازم می‌داند؛ چنانكه می‌فرماید «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ* فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[9] این قرآن عربی مبین یك ریشه و اصلی دارد به نام كتاب مكنون كه این قرآن در آن كتاب مكنون و مرتبط با آن است. معانی اوّلیه الفاظ قرآن را می‌توان با طهارت ظاهری از قرآن استفاده كرد ولی درك معارف بلند كتاب مكنون امكان‌پذیر نیست مگر با طهارت باطنی و قلبی. اگر كسی بخواهد با ظاهر قرآن در تماس باشد. بدون طهارت و غسل یا وضو نمی‌شود و حتّی نمی‌تواند آیات آن را ببوسد. امّا ارتباط با محتوای عمیق قرآن و با جان و باطن قرآن، نیاز به قلبی سالم و جانی با طهارت دارد. انسان باید پستی‌های اخلاقی و نیز جمود و انحراف فكری و اعتقادی را كه همگی پلیدند و موجب آلودگی روح هستند، از خود دور كند و دل و جان خویش را آرایش دهد تا آیینه‌ی قرآن گردد و معارف بلندش در آن نقش بندد.
روش پیشینیان كه توفیق اندیشیدن و فهم قرآن نصیب آنان می‌گردید، این بود كه نخست ده آیه را از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعلیم می‌دیدند و تا آنچه را از معارف علمی و دستورات عملی مربوط به آن ده آیه، به خوبی فرا نمی‌گرفتند، وارد آیات دیگر نمی‌شدند: «إنهم كانوا یأخذون من رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ عشر آیات فلا یأخذون فی العشر الآخر حتی یعلموا ما فی هذه من العلم و العمل»[10] و گاهی چنان جرقه‌ای از سوی خداوند در دل آنان اثر می‌كرد كه رسول خدا درباره‌ی آنان می‌فرمود «انصرف الرجل و هو فقیه»[11] و این سخن را آن حضرت درباره‌ی شخصی فرمود كه وقتی به آیه «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه‌ی خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه‌ی شَرًّا یَرَهُ»[12] رسید گفت این كلام مرا كفایت می‌كند و به سوی زادگاهش بازگشت؛ در حالی كه به فرموده‌ی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقیه شده بود؛[13] زیرا عصاره‌أی از دو حكمت نظری و عملی را آموخت و به آن ملتزم شد.


[1] ـ سوره‌ی الرحمن، آیات 1 و 2؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود.
[2] ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی 282.
[3] ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 26.
[4] ـ سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
[5] ـ سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 13؛ گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
[6] ـ سوره‌ی فتح، آیه‌ی 26؛ و (در مقابل) خداوند آرامش و سكینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت.
[7] ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 102.
[8] ـ سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 16؛ پس تا می‌توانید تقوای الهی پیشه كنید.
[9] ـ سوره‌ی واقعه، آیات 77ـ 79.
[10] ـ بحار، ج 89، ص 106.
[11] ـ بحار، ج 89، ص 107؛ این مرد رفت در حالی كه فقیه بود.
[12] ـ سوره‌ی زلزله، آیات 7 و 8؛ پس هر كس هموزن ذرّه‌ای كار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هر كس هموزن ذرّه‌ای كار بد كرده آن را می‌بیند.
[13] ـ بحار، ج 89، ص 107.
قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 8/5/1391 - 19:0 - 0 تشکر 484382

فهم ظاهر و باطن قرآن



قرآن كریم ریسمان الهی است كه از مقام «لدن»آویخته شده و مرحله‌ی نازله‌ی آن در پوشش لفظ عربی روشن درآمده تا همگان بتوانند پس از تلاوت یا شنیدن، با تعقّل و فكر كردن از آن بهره‌مند گردند و همراه با قرآن عروج معنوی یابند «حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِینِ* إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[1] قرآن كریم مراتبی دارد و بعضی از مراحل بلند آن در دسترس فكر و علم حصولی صاحب نظران نیست؛ زیرا كه آن مرحله از نوع مفهوم و ماهیت و تصور و تصدیق نیست. این مراحل، با فكر عادی بشر قابل دریافت نیست مگر آنكه خود انسان عروج كند و به آن جایگاه بلند برسد و حقیقت قرآن را در آن مقام شامخ بیابد. اگر گفته می‌شود كه «نماز معراج مؤمن است»[2]، به دلیل آن است كه انسان را عروج می‌دهد و كسی كه عروج پیدا كند زمینه‌ی دریافت آن معنای بلند قرآن را یافته است. شهیدانی كه در راه خدا، شربت شهادت نوشیده‌اند و «أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[3] هستند، پس از رسیدن به مقام زندگی نزد خدا می‌توانند به قدر معرفت و تجرّد روحی خود به معارف و بطون قرآن دست یابند.
در روایات شریفه این نكته بارها تكرار و تأیید شده است كه قرآن كریم علاوه بر ظاهر، بطونی دارد: «إن للقرآن ظاهراً و باطناً»[4] و برخی روایات برای قرآن هفت بطن[5] و در برخی دیگر هفتاد بطن قائل شده است. البتّه مقصود از هفتاد بطن و مانند آن، كثرت بطون است نه آنكه عدد مخصوصی در نظر باشد.
مرحوم آیةالله حكیم ـ رحمه الله ـ از برخی بزرگان نقل كرده كه ما به اتّفاق مرحوم سیّد اسماعیل صدر و مرحوم آخوند و بعضی بزرگان به خدمت مرحوم فتحعلی كه مفسّر بزرگی بودند، می‌رفتیم و ایشان روز اوّل، آیه‌أی را طوری معنا كرد كه به ذهن ما نیامده بود. فردای آن روز همان آیه را طور دیگری معنا كرد و پس فردا همان آیه را به گونه‌أی دیگر و با عمق بیشتری معنا كردند.
در مورد آیه‌ی كریمه‌ی «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ»[6] از حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایتی وارد شده كه فرمود ما باطن قرآنیم و منظور از «علّی»در این آیه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است.[7] این تفسیر، تفسیر باطن قرآن است كه آن حضرت نشان داده و مقصودشان آن است كه حقیقت علوی، و نور محمّدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آن مقام بلند «لدن»حضور دارد.
از حضرت حسین بن علی و نیز از حضرت صادق ـ علیهم السّلام ـ نقل شده كه فرمودند: «كتاب الله عزوجل علی أربعه‌ی أشیاءٍ: علی العباره‌ی و الإشاره‌ی و اللطائف و الحقائق، فالعباره‌ی للعوام و الإشاره‌ی للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقائق للانبیاء»[8] یعنی، خدای عزوجلّ معارف خود را در قرآن كریم به چهار گونه بیان فرموده است: به صورت عبارت و لفظ صریح و اشاره و لطایف و حقائق كه عبارات آن برای فهم توده‌ی مردم است و اشاراتش برای خواصّ و لطایف آن برای اولیا و حقایق آن برای انبیای الهی است.




[1] ـ سوره‌ی زخرف، آیات 1 ـ 3؛ حم، سوگند به كتاب مبین (روشنگر). كه ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درك كنید.
[2] ـ بحار، ج 79، ص 303.
[3] ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 169؛ نزد پروردگارشان زنده هستند.
[4] ـ وسائل الشیعه، ج 27، ص 192.
[5] ـ تفسیر صافی، مقدمه هشتم.
[6] ـ سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 4؛ و آن در «ام الكتاب» (لوح محفوظ) نزد ما بلند پایه و استوار است.
[7] ـ تفسیر برهان، ج 4، ص 135، ح 7.
[8] ـ بحار، ج 75، ص 278.



قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 8/5/1391 - 19:1 - 0 تشکر 484384

فهم قرآن، مقدور همگان 




از مباحث گذشته روشن شد كه عترت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ همانند خود آن حضرت، به همه‌ی معارف قرآن و به ظاهر، باطن، تأویل، تنزیل و غیر آن آگاهی جامع و فراگیر دارند.
برخی از اخباریین و دیگران خواسته‌اند از روایاتی مانند: «إنما یعرف القرآن من خُوطب به»[1] استفاده كنند كه فهم قرآن مخصوص پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و عترت ایشان است و دیگران توان فهم قرآن را ندارند؛ در حالی كه در مباحث گذشته روشن شد كه قرآن كریم برای هدایت همه‌ی افراد جامعه آمده و كتابی روشن و روشنگر است و خدای سبحان همگی را به اندیشیدن در قرآن و تعقّل در آیات آن و بهره‌مند شدن از معارف حیاتبخش و انسان سازش دعوت كرده است. نمونه‌هایی از آیات فراوان قرآن در این زمینه، در فصول گذشته ذكر شد كه لزومی در تكرار آنها نیست.
علاوه بر آیات مذكور، سیره و سنّت عترت ـ علیهم السّلام ـ نیز همین بوده كه مردم را به تفكّر و اندیشیدن در قرآن كریم دعوت كرده، قابل فهم بودن آن را مفروض و مسلّم دانسته‌اند. از آن جمله می‌توان به روایاتی اشاره كرد كه می‌فرماید: هر سخنی كه از ما برای شما نقل شد، در صورتی آن را بپذیرید كه با كتاب خدا موافق باشد و اگر با كتاب خدا مخالف بود، آن را نپذیرید؛ چنانكه امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه»[2] و نیز می‌فرماید: هر حدیثی كه موافق كتاب خدا نباشد زخرف و باطل است: «و كل حدیث لا یوافق كتاب الله فهو زخرف»[3] و در مواردی نیز فرموده‌اند كه حدیث مخالف كتاب خدا از ما نیست لذا باید آن را بر دیوار بكوبید «فاضْربوه علی الجدار».
این روایات كثیره كه اختصاصی به رفع تعارض بین روایات ندارد و با عرضه‌ی یك قاعده و قانون كلّی، شامل هر روایتی می‌شود، خواه معارض داشته باشد یا نه، و نیز روایات بسیاری كه در آن استدلال ائمه ـ علیهم السّلام ـ به آیات قرآن نقل شده و ظاهر قرآن را برای مخاطبان و پرسشگران قابل فهم دانسته دلالت دارد بر ممكن بودن فهم قرآن برای همه. اگر چه احاطه‌ به همه‌ی معارف و ظرایف قرآن نیازمند راهنمایی معصومین است؛ علاوه بر اینكه فهم قرآن امری وجدانی است و همه‌ی ما با تلاوت قرآن و مشاهده‌ی آیات مربوط به یك موضوع، به وضوح می‌یابیم كه به فهم روشنی از آن مطلب دست یافته‌ایم و دچار ابهام و تزلزل و تردید نیستیم، البته فهم هر كتابی نیازمند به علوم پایه و نیز دانشهای ویژه‌ی آن كتاب است كه باید قبلاً فراهم شود.
عبدالاعلی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ سؤال می‌كند كه من در هنگام حركت لغزیدم و ناخنهای پایم آسیب دید، هنگام وضو كه باید پشت پا را مسح بكشم نمی‌توانم چون روی انگشتانم را بسته‌ام. حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود «اِمْسح علی المِراره‌ی»روی پارچه‌أی را كه بر انگشتانت بسته‌أی مسح كن. سپس فرمود: «إنّ هذا و شبهه یُعرف من كتاب الله»[4]: این مسئله و مانند آن را به راحتی از كتاب خدا می‌توان استفاده كرد، اگر بخواهید پارچه را بردارید، سختی دارد و خداوند در قرآن فرموده: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[5] پس اصل مسح باید صورت بگیرد ولی نیازی نیست كه مباشرتاً از زیر پارچه و روی زخم باشد بلكه روی همان پارچه را باید مسح كرد.
پس این سخن كه فهم ظاهر قرآن و استدلال به آن فقط مخصوص اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است و دیگران تنها باید آن را تلاوت كنند و حق فهمیدن آن را ندارند نادرست است و هیچ آیه یا روایتی در این زمینه نداریم كه به طور صریح یا با ظهور، چنین مطلبی را تایید كند. در آنجا نیز كه حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند قرآن سخن نمی‌گوید و من به شما از او خبر می‌دهم، در آنجا قرینه وجود دارد كه منظور اسرار گذشته و آینده و باطن قرآن است و لذا در جای دیگر درباره‌ی فهم ظواهر قرآن می‌فرماید «و كتاب الله بیْن أظهركم ناطق لایعیا لسانه»[6] قرآن، كتاب ناطق است كه به زبان فصیح و بلیغ سخن می‌گوید و هیچ گاه خستگی و گرفتگی در زبان آن ایجاد نمی‌شود. نطق قرآن درجاتی دارد كه برخی از آنها مخصوص شنوندگان خاصی است كه انتظار ویژه‌أی از قرآن دارند و پرسش مخصوصی را به ساحت قرآن دارند و نیز با آوای درونی آن نیز از راه باطن خویش آشنایند كه چنین كلام و نطقی همگانی نیست.




[1] ـ وسائل الشیعه، ج 18، ص 136؛ بحار، ج 24، ص 238؛ همانا قرآن را فقط مخاطب آن می‌فهمد.
[2] ـ بحار، ج 2، ص 227.
[3] ـ كافی، ج 1، ص 69.
[4] ـ تهذیب الاحكام، ج 1، ص 363، ح 1097.
[5] ـ سوره‌ی حج، آیه‌ی 78؛ و در دین (اسلام) كار سنگین و سختی بر شما قرار نداد.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبه‌ی 133.




قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 8/5/1391 - 19:1 - 0 تشکر 484386

زبان قرآن، آشنای فطرت



چون قرآن مجید به منظور هدایت همگان فرود آمده است، همه‌ی انسانهایی كه در پهنه‌ی زمین و گستره‌ی زمان بسر می‌برند، از نور رهنمود آن برخوردار خواهند شد و در فهم معارف قرآن، نه فرهنگ خاصّی معتبر است كه بدون آن، رسیدن به اسرار قرآن میسّر نباشد و نه تمدّن مخصوصی مانع است، كه با وجود آن، بهره‌مندی از لطف‌های قرآن میسر نگردد؛ نه عربیّت شرط راهیابی به حقایق قرآن است و نه عجمیت مانع رسیدن به ذخیره‌های معرفتی آن. قرآن، بیم دهنده‌ی جهانیان و هدایتگر همه‌ی انسانهاست از این رو زبان آن نیز آشنای فطرت همگان است.
اگر كتابی جهان شمول و جاودانه باشد، باید به گونه‌أی با جهانیان سخن بگوید كه همگان از فهم آن نصیبی داشته باشند و هیچ كس بهانه‌ی نارسایی زبان یا نا آشنایی آن را خار راه پیمودن و بالارفتن خود نبیند و از پیمودن مسیر سعادت نا امید نشود. تنها زبانی كه جهان گسترده‌ی بشریت را هماهنگ می‌كند، زبان فطرت است كه فرهنگ مشترك انسانها است؛ فطرتی خدا آشنا كه آفریدگار جهان، ثبات و حفظ آن را برای همگان در همیشه‌ی تاریخ تأمین فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»[1]
نشانه‌ی فطری بودن زبان قرآن ومشترك بودن فرهنگ جهان شمول آن را می‌توان در گردهمایی دلپذیر سلمان فارسی وصهیب رومی و بلال حبشی و اویس قرنی و عمّار عربی، در ساحت قدس پیامبر جهانی، حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشاهده كرد. آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ با شعار «بُعثت إلی الأحمر و الأسود و الأبیض»[2] مشهور و پیشوای همگان شد و این نبود مگر آنكه در پیشگاه وحی، كه ظهور تام وحدت حقّ است، زیادی صورتها، محكوم وحدت سیرت است و متعدّد بودن زبانها و نژادها و كشورها و عادات و رسوم و... تسلیم اتّحاد درونی است كه: «متّحد، جانهای مردان خداست».
آنان كه برای رنگ و نژاد و لهجه و دیگر عوارض نابودشدنی، اصالت قایل می‌شوند، خود همانند جماد و گیاه و جانورند كه جز عوارض ظاهری و صوری، تفاوتی اساسی با جرمهای مادی یا انواع دامی ندارند و در این میان، تنها عالمان خدا ترسند كه فطرتِ پذیرش سروش وحی الهی را پاس نهاده‌اند و در راه آن گام برداشته و به هدف خود رسیده‌اند. چنین وارستگانی، دارای فصل ممیّز انسانی هستند و با خشیت عالمانه‌ی برخاسته از فطرتشان، عامل وحدت دیگرانند وگرنه دلباختگان به مظاهر رنگارنگ طبیعت دنیا كه «لّین مسّها و قاتل سمّها»(لمس آن نرم است و سمّ آن كشنده) است، از یكدیگر پراكنده‌اند كه: «جان شیران و سگان از هم جداست».
علومی كه اكنون در دنیا هست، چه علوم عقلی وچه علوم نقلی، هر یك در رشته‌ی خاصّی تدوین شده و برای گروه مخصوصی سودمند است همه كس زبان این علوم را نمی‌فهمند و از آن بهره‌مند نمی‌شود، مخاطبان هر رشته از رشته‌های صنعت و كشاورزی و... و فقه و اصول و... افراد محدودی هستند كه اصطلاحات و زبان آن رشته را می‌دانند و عموم مردم از آنها بهره‌مند نیستند ولی كتابی كه برای بشریت است، باید دو خصوصیّت داشته باشد: اوّل آنكه برای همه قابل فهم باشد و دوم اینكه برای همه سودمند باشد.
علوم مختلف بشری مانند میوه‌های متنوّعی هستند كه هر كس میل به برخی از آنها دارد ولی قرآن كریم چنین نیست بلكه مانند آب است. آب چیزی نیست كه موجود زنده‌ای بگوید من به آب نیاز ندارم. آب، عامل زندگی بشر است و همگی آن را خوب می‌شناسند و به سادگی از آن بهره‌مند می‌شوند.
قرآن كه مدّعی است من برای بشریت آمده‌ام، باید به گونه‌أی باشد كه همگان آن را بفهمند و برای همگان سودمند باشد به طوری كه هیچ بشری بی‌نیاز از آن نباشد. خواه كسانی كه تفاوت در جنس داشته باشند مثل زن و مرد و خواه آنان كه تفاوت در سنّ دارند، مانند جوان و پیر و خواه افرادی كه تفاوتهای حرفه‌ای بر آنان سایه افكنده باشد، چون طبیب و كاسب و كشاورز و یا تفاوتهای نژادی و جغرافیایی، مانند سیاه، سفید، سرخ، شرقی، غربی، شمالی و جنوبی؛ آنها را ظاهراً از یكدیگر جدا كرده است. قرآن كریم اگر چه برای فرود در این عالم نیاز به زبان خاص دارد كه همان عربی فصیح و روشن است ولی زبان و فرهنگ آن، همان زبان و فرهنگ فطرت است و همگان آن را می‌فهمند و تنها در این صورت می‌تواند جهانی باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ یك نژاد و گروه خاص می‌بود هیچ‌گاه نمی‌توانست بشری و جهانی باشد.
خدای سبحان، قرآن كریم را به عنوان یادآوری آسان معرفی می‌كند: «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»[3] یعنی این كتاب را برای یاد حقّ، آسان قرار دادیم پس آیا كسی هست كه بدان متذكر شود؟ قرآن آسانترین و بهترین و نزدیكترین راه برای اُنس با خدا در دل و نام خدا بر لب است. آسانی قرآن به دلیل آشنایی پیام آن با دل و جان انسان است نه آنكه كتابی سَبُك و بی‌مغز باشد چنانكه فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً»[4] قرآن كریم كلامی سنگین و پرمغز است ولی در عین حال، به دلیل هماهنگی و آشنایی با فطرت انسان، فهمیدن آن و بهره‌مندی از آن برای همگان آسان است.
جمع بین این دو خصوصّیت كه هم سنگین و پر محتوا باشد و هم آسان و روان و همه فهم، از ویژگیهای اعجاز قرآن است، وزین بودن مستلزم دشوار بودن نیست چنانكه آسان بودن مستلزم سبك سری و تهی مغزی نخواهد بود و راز اجتماع دو صفت آسانی و وزین بودن آن است كه این دو صفت متقابل هم نیستند تا جمع آنها ممكن نباشد.




[1] ـ سوره‌ی روم، آیه‌ی 30؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن، این فطرتی است كه خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. من مبعوث شدم به سوی سرخ و سیاه و سفید.
[2] ـ بحار، ج 16، ص 377، ح 28.
[3] ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی 17.
[4] ـ سوره‌ی مزمّل، آیه‌ی 5.



قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

يکشنبه 8/5/1391 - 19:1 - 0 تشکر 484387

تفاوت ظرفیتها در فهم قرآن




بنابراین، قرآن كریم كتابی عمیق و دارای باطن‌ها است و هر كس به حدّ ظرفیّت وجودی خود می‌تواند از آن بهره‌مند شود و ائمه ـ علیهم السّلام ـ نیز آیات كریمه‌ی قرآن را برای همه‌ی افراد یكسان معنی نمی‌كردند. برای برخی به ظاهر قرآن معنی می‌فرمودند و برای برخی به باطن قرآن؛ و این بستگی به تحمّل آن افراد داشت.
«ذریح محاربی»كه از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ است و دارای كتاب روایی است و جایگاهی بس تمام دارد، از امام ششم ـ سلام الله علیه ـ درباره‌ی معنای آیه‌ی كریمه‌ی «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»[1] مطلبی را می‌پرسد و آن حضرت در جواب می‌فرمایند: مقصود از «تفثهم»ملاقات امام است یعنی پس از حج به حضور امام شرفیاب شدن. و مقصود از «وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»یعنی، آن عهدها را، كه همان مناسك حج است، انجام دادن.[2] عبدالله بن سنان كه این روایت را از ذریح محاربی شنیده، می‌گوید: این مطلب برای من تازگی داشت خدمت امام ششم ـ علیه السّلام ـ شرفیاب شده عرض كردم: آیه را برایم معنا بفرمائید. آن حضرت فرمودند: «أخذ الشارب و قصّ الأظفار»یعنی موی شارب را كم كردن و ناخن را چیدن! عبدالله بن سنان عرض می‌كند: «جُعلت فداك إنّ ذریح حدّثنی عنك بأنّك قلت له «لیقضوا تفثهم»: لقاءُ الإمام «و لیوفوا نذورهم»: تلك المناسك»ذریح محاربی از شما نقل می‌كند كه فرموده‌اید مقصود از آیه، لقای امام و انجام مناسك است ولی شما برای من به گونه‌ی دیگری تفسیر می‌كنید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «صَدَقَ ذریح و صَدَقْتَ»هم او صادق و راستگوست و هم این خبر كه داده است، صادق و درست است. «إن للقرآن ظاهراً و باطناً و من یحتمل مثل ما یحتمل ذریح؟»[3] قرآن ظاهری دارد كه «ثُمَّ لْیَقْضُوا»بر اساس ظاهر به معنای اصلاح ظاهری بدن است و باطنی دارد كه بر اساس آن، معنای این عبارت، اصلاح باطن و درون انسان است كه با ملاقات امام ـ علیه السّلام ـ حاصل می‌شود و چون هر سؤال كننده‌ای نمی‌تواند اسرار قرآن و معارف باطن آن را تحمّل كند، لذا قرآن را برای هر كس به قدر توانش تفسیر می‌كنیم و ذریح از حاملان اسرار قرآن است.
آنچه در زیارت جامعه‌ی كبیره به امامان ـ علیهم السّلام ـ عرض می‌كنیم: «محتمل لِعِلْمكم»[4] یعنی به شما متوسل می‌شوم و از خدا می‌خواهم كه بتوانم علم شما را تحمل كنم، ناظر به احادیث معروفی است كه فرموده‌اند: «إن أحادیثنا صعب مُسْتصعب لا یحتملها إلا نبیّ مرسل أو مَلَك مقرّب أو عبدٌ امْتحن الله قلبه للتقوی»[5] یعنی فهم دقیق احادیث ما، بسیار مشكل است و كسی توان تحمّل آن را ندارد جز نبیّ مرسل یا فرشته‌ی مقرّب یا بنده‌أی كه خداوند قلب او را برای تقوا آزمایش كرده است.
جابر از حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ تفسیر آیه‌أی را پرسید و آن حضرت پاسخ دادند. بار دیگر از همان آیه پرسید و امام به گونه‌ی دیگری جواب فرمودند. جابر عرض كرد پیش از این، جواب دیگری فرمودید. حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «یا جابر إن القرآن بطناً و للبطن بطنٌ و له ظهْر و للظهر ظهْر، یا جابر لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إن الآیة یكون أوّلها فی شیءٍ و آخرها فی شیءٍ و هو كلام متّصل متصرّف علی وجوهٍ»[6]؛ أی جابر برای قرآن بطن است و برای آن بطن هم بطن است و برای قرآن ظهر است و برای ظهر آن نیز ظهر است؛ أی جابر هیچ چیزی مانند تفسیر فرآن از عقل‌های مردان دور نیست، به درستی كه اوّلِ آیه‌أی در چیزی سخن می‌گوید و آخرش در چیز دیگر و قرآن، كلام متّصل و پیوسته‌أی است كه وجوه فراوان دارد.
گفتنی است كه پی بردن به معانی باطنی قرآن مخصوص پاكان و معصومین ـ علیهم السّلام ـ است لیكن پیروان راستین علمی و عملی آن جان‌های نورانی به مقدار پیروی از آنان سهمی از ادراك باطن را خواهند داشت؛ البته همان طور كه ظاهر آیات تفسیر كننده‌ی یكدیگر بوده و با هم مرتبطند، باطن آنها نیز بیان كننده‌ی همدیگر بوده و با هم پیوند ناگسستنی دارند.




[1] ـ سورة حج، آیة 29؛ سپس، باید آلودگی‌هایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا كنند.
[2] ـ بحار، ج 47، ص 338.
[3] ـ بحار، ج 89، ص 84.
[4] ـ مفاتیح الجنان.
[5] ـ بحار، ج 2، ص 183، ح 1.
[6] ـ بحار، ج 89، ص 91.




قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:21 - 0 تشکر 488868

فهم قرآن، مقدور همگان 




از مباحث گذشته روشن شد كه عترت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ همانند خود آن حضرت، به همه‌ی معارف قرآن و به ظاهر، باطن، تأویل، تنزیل و غیر آن آگاهی جامع و فراگیر دارند.
برخی از اخباریین و دیگران خواسته‌اند از روایاتی مانند: «إنما یعرف القرآن من خُوطب به»[1] استفاده كنند كه فهم قرآن مخصوص پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و عترت ایشان است و دیگران توان فهم قرآن را ندارند؛ در حالی كه در مباحث گذشته روشن شد كه قرآن كریم برای هدایت همه‌ی افراد جامعه آمده و كتابی روشن و روشنگر است و خدای سبحان همگی را به اندیشیدن در قرآن و تعقّل در آیات آن و بهره‌مند شدن از معارف حیاتبخش و انسان سازش دعوت كرده است. نمونه‌هایی از آیات فراوان قرآن در این زمینه، در فصول گذشته ذكر شد كه لزومی در تكرار آنها نیست.
علاوه بر آیات مذكور، سیره و سنّت عترت ـ علیهم السّلام ـ نیز همین بوده كه مردم را به تفكّر و اندیشیدن در قرآن كریم دعوت كرده، قابل فهم بودن آن را مفروض و مسلّم دانسته‌اند. از آن جمله می‌توان به روایاتی اشاره كرد كه می‌فرماید: هر سخنی كه از ما برای شما نقل شد، در صورتی آن را بپذیرید كه با كتاب خدا موافق باشد و اگر با كتاب خدا مخالف بود، آن را نپذیرید؛ چنانكه امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه»[2] و نیز می‌فرماید: هر حدیثی كه موافق كتاب خدا نباشد زخرف و باطل است: «و كل حدیث لا یوافق كتاب الله فهو زخرف»[3] و در مواردی نیز فرموده‌اند كه حدیث مخالف كتاب خدا از ما نیست لذا باید آن را بر دیوار بكوبید «فاضْربوه علی الجدار».
این روایات كثیره كه اختصاصی به رفع تعارض بین روایات ندارد و با عرضه‌ی یك قاعده و قانون كلّی، شامل هر روایتی می‌شود، خواه معارض داشته باشد یا نه، و نیز روایات بسیاری كه در آن استدلال ائمه ـ علیهم السّلام ـ به آیات قرآن نقل شده و ظاهر قرآن را برای مخاطبان و پرسشگران قابل فهم دانسته دلالت دارد بر ممكن بودن فهم قرآن برای همه. اگر چه احاطه‌ به همه‌ی معارف و ظرایف قرآن نیازمند راهنمایی معصومین است؛ علاوه بر اینكه فهم قرآن امری وجدانی است و همه‌ی ما با تلاوت قرآن و مشاهده‌ی آیات مربوط به یك موضوع، به وضوح می‌یابیم كه به فهم روشنی از آن مطلب دست یافته‌ایم و دچار ابهام و تزلزل و تردید نیستیم، البته فهم هر كتابی نیازمند به علوم پایه و نیز دانشهای ویژه‌ی آن كتاب است كه باید قبلاً فراهم شود.
عبدالاعلی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ سؤال می‌كند كه من در هنگام حركت لغزیدم و ناخنهای پایم آسیب دید، هنگام وضو كه باید پشت پا را مسح بكشم نمی‌توانم چون روی انگشتانم را بسته‌ام. حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود «اِمْسح علی المِراره‌ی»روی پارچه‌أی را كه بر انگشتانت بسته‌أی مسح كن. سپس فرمود: «إنّ هذا و شبهه یُعرف من كتاب الله»[4]: این مسئله و مانند آن را به راحتی از كتاب خدا می‌توان استفاده كرد، اگر بخواهید پارچه را بردارید، سختی دارد و خداوند در قرآن فرموده: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[5] پس اصل مسح باید صورت بگیرد ولی نیازی نیست كه مباشرتاً از زیر پارچه و روی زخم باشد بلكه روی همان پارچه را باید مسح كرد.
پس این سخن كه فهم ظاهر قرآن و استدلال به آن فقط مخصوص اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است و دیگران تنها باید آن را تلاوت كنند و حق فهمیدن آن را ندارند نادرست است و هیچ آیه یا روایتی در این زمینه نداریم كه به طور صریح یا با ظهور، چنین مطلبی را تایید كند. در آنجا نیز كه حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند قرآن سخن نمی‌گوید و من به شما از او خبر می‌دهم، در آنجا قرینه وجود دارد كه منظور اسرار گذشته و آینده و باطن قرآن است و لذا در جای دیگر درباره‌ی فهم ظواهر قرآن می‌فرماید «و كتاب الله بیْن أظهركم ناطق لایعیا لسانه»[6] قرآن، كتاب ناطق است كه به زبان فصیح و بلیغ سخن می‌گوید و هیچ گاه خستگی و گرفتگی در زبان آن ایجاد نمی‌شود. نطق قرآن درجاتی دارد كه برخی از آنها مخصوص شنوندگان خاصی است كه انتظار ویژه‌أی از قرآن دارند و پرسش مخصوصی را به ساحت قرآن دارند و نیز با آوای درونی آن نیز از راه باطن خویش آشنایند كه چنین كلام و نطقی همگانی نیست.




[1] ـ وسائل الشیعه، ج 18، ص 136؛ بحار، ج 24، ص 238؛ همانا قرآن را فقط مخاطب آن می‌فهمد.
[2] ـ بحار، ج 2، ص 227.
[3] ـ كافی، ج 1، ص 69.
[4] ـ تهذیب الاحكام، ج 1، ص 363، ح 1097.
[5] ـ سوره‌ی حج، آیه‌ی 78؛ و در دین (اسلام) كار سنگین و سختی بر شما قرار نداد.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبه‌ی 133.




قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:22 - 0 تشکر 488870

زبان قرآن، آشنای فطرت



چون قرآن مجید به منظور هدایت همگان فرود آمده است، همه‌ی انسانهایی كه در پهنه‌ی زمین و گستره‌ی زمان بسر می‌برند، از نور رهنمود آن برخوردار خواهند شد و در فهم معارف قرآن، نه فرهنگ خاصّی معتبر است كه بدون آن، رسیدن به اسرار قرآن میسّر نباشد و نه تمدّن مخصوصی مانع است، كه با وجود آن، بهره‌مندی از لطف‌های قرآن میسر نگردد؛ نه عربیّت شرط راهیابی به حقایق قرآن است و نه عجمیت مانع رسیدن به ذخیره‌های معرفتی آن. قرآن، بیم دهنده‌ی جهانیان و هدایتگر همه‌ی انسانهاست از این رو زبان آن نیز آشنای فطرت همگان است.
اگر كتابی جهان شمول و جاودانه باشد، باید به گونه‌أی با جهانیان سخن بگوید كه همگان از فهم آن نصیبی داشته باشند و هیچ كس بهانه‌ی نارسایی زبان یا نا آشنایی آن را خار راه پیمودن و بالارفتن خود نبیند و از پیمودن مسیر سعادت نا امید نشود. تنها زبانی كه جهان گسترده‌ی بشریت را هماهنگ می‌كند، زبان فطرت است كه فرهنگ مشترك انسانها است؛ فطرتی خدا آشنا كه آفریدگار جهان، ثبات و حفظ آن را برای همگان در همیشه‌ی تاریخ تأمین فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»[1]
نشانه‌ی فطری بودن زبان قرآن ومشترك بودن فرهنگ جهان شمول آن را می‌توان در گردهمایی دلپذیر سلمان فارسی وصهیب رومی و بلال حبشی و اویس قرنی و عمّار عربی، در ساحت قدس پیامبر جهانی، حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشاهده كرد. آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ با شعار «بُعثت إلی الأحمر و الأسود و الأبیض»[2] مشهور و پیشوای همگان شد و این نبود مگر آنكه در پیشگاه وحی، كه ظهور تام وحدت حقّ است، زیادی صورتها، محكوم وحدت سیرت است و متعدّد بودن زبانها و نژادها و كشورها و عادات و رسوم و... تسلیم اتّحاد درونی است كه: «متّحد، جانهای مردان خداست».
آنان كه برای رنگ و نژاد و لهجه و دیگر عوارض نابودشدنی، اصالت قایل می‌شوند، خود همانند جماد و گیاه و جانورند كه جز عوارض ظاهری و صوری، تفاوتی اساسی با جرمهای مادی یا انواع دامی ندارند و در این میان، تنها عالمان خدا ترسند كه فطرتِ پذیرش سروش وحی الهی را پاس نهاده‌اند و در راه آن گام برداشته و به هدف خود رسیده‌اند. چنین وارستگانی، دارای فصل ممیّز انسانی هستند و با خشیت عالمانه‌ی برخاسته از فطرتشان، عامل وحدت دیگرانند وگرنه دلباختگان به مظاهر رنگارنگ طبیعت دنیا كه «لّین مسّها و قاتل سمّها»(لمس آن نرم است و سمّ آن كشنده) است، از یكدیگر پراكنده‌اند كه: «جان شیران و سگان از هم جداست».
علومی كه اكنون در دنیا هست، چه علوم عقلی وچه علوم نقلی، هر یك در رشته‌ی خاصّی تدوین شده و برای گروه مخصوصی سودمند است همه كس زبان این علوم را نمی‌فهمند و از آن بهره‌مند نمی‌شود، مخاطبان هر رشته از رشته‌های صنعت و كشاورزی و... و فقه و اصول و... افراد محدودی هستند كه اصطلاحات و زبان آن رشته را می‌دانند و عموم مردم از آنها بهره‌مند نیستند ولی كتابی كه برای بشریت است، باید دو خصوصیّت داشته باشد: اوّل آنكه برای همه قابل فهم باشد و دوم اینكه برای همه سودمند باشد.
علوم مختلف بشری مانند میوه‌های متنوّعی هستند كه هر كس میل به برخی از آنها دارد ولی قرآن كریم چنین نیست بلكه مانند آب است. آب چیزی نیست كه موجود زنده‌ای بگوید من به آب نیاز ندارم. آب، عامل زندگی بشر است و همگی آن را خوب می‌شناسند و به سادگی از آن بهره‌مند می‌شوند.
قرآن كه مدّعی است من برای بشریت آمده‌ام، باید به گونه‌أی باشد كه همگان آن را بفهمند و برای همگان سودمند باشد به طوری كه هیچ بشری بی‌نیاز از آن نباشد. خواه كسانی كه تفاوت در جنس داشته باشند مثل زن و مرد و خواه آنان كه تفاوت در سنّ دارند، مانند جوان و پیر و خواه افرادی كه تفاوتهای حرفه‌ای بر آنان سایه افكنده باشد، چون طبیب و كاسب و كشاورز و یا تفاوتهای نژادی و جغرافیایی، مانند سیاه، سفید، سرخ، شرقی، غربی، شمالی و جنوبی؛ آنها را ظاهراً از یكدیگر جدا كرده است. قرآن كریم اگر چه برای فرود در این عالم نیاز به زبان خاص دارد كه همان عربی فصیح و روشن است ولی زبان و فرهنگ آن، همان زبان و فرهنگ فطرت است و همگان آن را می‌فهمند و تنها در این صورت می‌تواند جهانی باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ یك نژاد و گروه خاص می‌بود هیچ‌گاه نمی‌توانست بشری و جهانی باشد.
خدای سبحان، قرآن كریم را به عنوان یادآوری آسان معرفی می‌كند: «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»[3] یعنی این كتاب را برای یاد حقّ، آسان قرار دادیم پس آیا كسی هست كه بدان متذكر شود؟ قرآن آسانترین و بهترین و نزدیكترین راه برای اُنس با خدا در دل و نام خدا بر لب است. آسانی قرآن به دلیل آشنایی پیام آن با دل و جان انسان است نه آنكه كتابی سَبُك و بی‌مغز باشد چنانكه فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً»[4] قرآن كریم كلامی سنگین و پرمغز است ولی در عین حال، به دلیل هماهنگی و آشنایی با فطرت انسان، فهمیدن آن و بهره‌مندی از آن برای همگان آسان است.
جمع بین این دو خصوصّیت كه هم سنگین و پر محتوا باشد و هم آسان و روان و همه فهم، از ویژگیهای اعجاز قرآن است، وزین بودن مستلزم دشوار بودن نیست چنانكه آسان بودن مستلزم سبك سری و تهی مغزی نخواهد بود و راز اجتماع دو صفت آسانی و وزین بودن آن است كه این دو صفت متقابل هم نیستند تا جمع آنها ممكن نباشد.




[1] ـ سوره‌ی روم، آیه‌ی 30؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن، این فطرتی است كه خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. من مبعوث شدم به سوی سرخ و سیاه و سفید.
[2] ـ بحار، ج 16، ص 377، ح 28.
[3] ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی 17.
[4] ـ سوره‌ی مزمّل، آیه‌ی 5.



قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:22 - 0 تشکر 488871

تفاوت ظرفیتها در فهم قرآن




بنابراین، قرآن كریم كتابی عمیق و دارای باطن‌ها است و هر كس به حدّ ظرفیّت وجودی خود می‌تواند از آن بهره‌مند شود و ائمه ـ علیهم السّلام ـ نیز آیات كریمه‌ی قرآن را برای همه‌ی افراد یكسان معنی نمی‌كردند. برای برخی به ظاهر قرآن معنی می‌فرمودند و برای برخی به باطن قرآن؛ و این بستگی به تحمّل آن افراد داشت.
«ذریح محاربی»كه از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ است و دارای كتاب روایی است و جایگاهی بس تمام دارد، از امام ششم ـ سلام الله علیه ـ درباره‌ی معنای آیه‌ی كریمه‌ی «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»[1] مطلبی را می‌پرسد و آن حضرت در جواب می‌فرمایند: مقصود از «تفثهم»ملاقات امام است یعنی پس از حج به حضور امام شرفیاب شدن. و مقصود از «وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»یعنی، آن عهدها را، كه همان مناسك حج است، انجام دادن.[2] عبدالله بن سنان كه این روایت را از ذریح محاربی شنیده، می‌گوید: این مطلب برای من تازگی داشت خدمت امام ششم ـ علیه السّلام ـ شرفیاب شده عرض كردم: آیه را برایم معنا بفرمائید. آن حضرت فرمودند: «أخذ الشارب و قصّ الأظفار»یعنی موی شارب را كم كردن و ناخن را چیدن! عبدالله بن سنان عرض می‌كند: «جُعلت فداك إنّ ذریح حدّثنی عنك بأنّك قلت له «لیقضوا تفثهم»: لقاءُ الإمام «و لیوفوا نذورهم»: تلك المناسك»ذریح محاربی از شما نقل می‌كند كه فرموده‌اید مقصود از آیه، لقای امام و انجام مناسك است ولی شما برای من به گونه‌ی دیگری تفسیر می‌كنید. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «صَدَقَ ذریح و صَدَقْتَ»هم او صادق و راستگوست و هم این خبر كه داده است، صادق و درست است. «إن للقرآن ظاهراً و باطناً و من یحتمل مثل ما یحتمل ذریح؟»[3] قرآن ظاهری دارد كه «ثُمَّ لْیَقْضُوا»بر اساس ظاهر به معنای اصلاح ظاهری بدن است و باطنی دارد كه بر اساس آن، معنای این عبارت، اصلاح باطن و درون انسان است كه با ملاقات امام ـ علیه السّلام ـ حاصل می‌شود و چون هر سؤال كننده‌ای نمی‌تواند اسرار قرآن و معارف باطن آن را تحمّل كند، لذا قرآن را برای هر كس به قدر توانش تفسیر می‌كنیم و ذریح از حاملان اسرار قرآن است.
آنچه در زیارت جامعه‌ی كبیره به امامان ـ علیهم السّلام ـ عرض می‌كنیم: «محتمل لِعِلْمكم»[4] یعنی به شما متوسل می‌شوم و از خدا می‌خواهم كه بتوانم علم شما را تحمل كنم، ناظر به احادیث معروفی است كه فرموده‌اند: «إن أحادیثنا صعب مُسْتصعب لا یحتملها إلا نبیّ مرسل أو مَلَك مقرّب أو عبدٌ امْتحن الله قلبه للتقوی»[5] یعنی فهم دقیق احادیث ما، بسیار مشكل است و كسی توان تحمّل آن را ندارد جز نبیّ مرسل یا فرشته‌ی مقرّب یا بنده‌أی كه خداوند قلب او را برای تقوا آزمایش كرده است.
جابر از حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ تفسیر آیه‌أی را پرسید و آن حضرت پاسخ دادند. بار دیگر از همان آیه پرسید و امام به گونه‌ی دیگری جواب فرمودند. جابر عرض كرد پیش از این، جواب دیگری فرمودید. حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «یا جابر إن القرآن بطناً و للبطن بطنٌ و له ظهْر و للظهر ظهْر، یا جابر لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إن الآیة یكون أوّلها فی شیءٍ و آخرها فی شیءٍ و هو كلام متّصل متصرّف علی وجوهٍ»[6]؛ أی جابر برای قرآن بطن است و برای آن بطن هم بطن است و برای قرآن ظهر است و برای ظهر آن نیز ظهر است؛ أی جابر هیچ چیزی مانند تفسیر فرآن از عقل‌های مردان دور نیست، به درستی كه اوّلِ آیه‌أی در چیزی سخن می‌گوید و آخرش در چیز دیگر و قرآن، كلام متّصل و پیوسته‌أی است كه وجوه فراوان دارد.
گفتنی است كه پی بردن به معانی باطنی قرآن مخصوص پاكان و معصومین ـ علیهم السّلام ـ است لیكن پیروان راستین علمی و عملی آن جان‌های نورانی به مقدار پیروی از آنان سهمی از ادراك باطن را خواهند داشت؛ البته همان طور كه ظاهر آیات تفسیر كننده‌ی یكدیگر بوده و با هم مرتبطند، باطن آنها نیز بیان كننده‌ی همدیگر بوده و با هم پیوند ناگسستنی دارند.




[1] ـ سورة حج، آیة 29؛ سپس، باید آلودگی‌هایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا كنند.
[2] ـ بحار، ج 47، ص 338.
[3] ـ بحار، ج 89، ص 84.
[4] ـ مفاتیح الجنان.
[5] ـ بحار، ج 2، ص 183، ح 1.
[6] ـ بحار، ج 89، ص 91.




قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:23 - 0 تشکر 488874














فهم قرآن، تكامل پذیر است




انبیای الهی آمده‌اند گنجینه‌های فكر و عقل بشر را بشورانند تا انسانهای با فطرتی شكوفا، اصول و معارف ثابت دین را دریابند و خاتم پیامبران، حضرت محمّد مصطفی ـ صلّی الله علیه و آله ـ با معجزه‌ی ختمیّه‌ی خود، قرآن، برترین، ژرفترین و دقیقترین معارف الهی را از نزد «مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ»[1]و از مقام «لَدُنْ»برای بشر به ارمغان آورد. آیات قرآن كریم با دست اعجاز الهی به گونه‌أی تنظیم شده كه تا پایان جهان، معارف نورانی آنْ فرا راه انسان است و در هر زمان، فهم از قرآن چه از نظر كیفی و چه از نظر كمّی در تكامل و زیادشدن است. هر چه فطرت انسانها شكوفاتر می‌شود و عقل و علم آنان از انسان و جهان، افزونتر می‌گردد، فهم از قرآن نیز شكوفاتر می‌شود و نه تنها تعداد یافته‌های او از این كتاب جاودانه رو به فراوانی می‌نهد كه فهمهای گذشته‌ی او نیز ژرفتر و پر فروغتر می‌گردد.
به عنوان مثال، زمان و مكان نداشتن ذات مقدّس خدا كه اكنون از مسائل روشن و بدیهی صاحب نظران علمی است و هر كس كه اندكی با مسائل الهی آشنا باشد، می‌داند كه ذات مقدّس خدا دور از خصوصیات جسم‌ها است و به همین دلیل دارای وضع، كم، كیف و مكان و زمان نیست. همین مسئله كه اكنون برای بسیاری بدیهی و ضروری است، در صدر اسلام چنین نبود بلكه در شمار مسائل نظری آن زمان بود. مرحوم كلینی نقل می‌كند كه امام صادق ـ سلام الله علیه ـ بر دیواری تكیه زده بود، در این حال، زراره در مورد یكی از مسائل توحیدی، سخنی گفت كه دلالت بر زمانمند یا متمكن بودن خداوند داشت! امام ـ علیه السّلام ـ با شنیدن آن سخن، از حالت تكیه زدن خارج شده و به حالت استوار درآمد و به زراره فرمود: أی زراره حرف محالی زدی، مگر می‌شود برای خدا جسم یا مكان و زمانی باشد. «فاستوی جالساً و قال: أحلت یا زراره‌ی»[2].
آنچه را كه امام صادق ـ سلام الله علیه ـ به زراره فرمود اكنون از بدیهیات است و هیچ فرد مبتدی كه آشنایی با مسائل الهی داشته باشد، آن طرز تفكّر زراره در صدر اسلام را ندارد و این نشانگر توسعه یافتن ظرفیتها و متكامل شدن فهمهای جامعه‌ی انسانی از قرآن است و اگر نظرات مفسّرین در طول تاریخ اسلام ملاحظه شود، این مسئله بهتر آشكار می‌گردد.
درباره‌ی نزول سوره‌ی مباركه‌ی «توحید»و آیات اوّلیه‌ی سوره‌ی «حدید»«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ... وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»[3] هم مرحوم كلینی و هم شیخ صدوق روایتی را از امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ نقل می‌كنند كه آن حضرت فرمودند : «إن الله عزّوجلّ علم أنّه یكون فی آخر الزمان أقوامٌ متعمّقون فأنزل الله تعالی «قال: هو الله أحد»و الایات من سوره‌ی الحدید إلی قوله «علیم بذات الصدور»فمن رام وراء ذلك فقد هلك»[4] یعنی خدای عزّوجلّ می‌دانست كه در آینده‌ی دور متعمّقان و ژرف اندیشانی خواهند بود پس نازل فرمود سوره‌ی توحید و ایاتی از اول سوره‌ی حدید را تا آنجا كه می‌فرماید «عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»پس هر كس بیش از این معارف را قصد كند تحقیقاً هلاك شده است.
تفكّر اخباری گری در فهم قرآن و روایات
طرز تفكّر اخباریگری در فهم روایات این است كه ما باید تابع فهم افراد ساده یا متوسّطین از مسلمانان صدر اسلام باشیم و هر چه آنان از آن روایات فهمیدند، همان را حفظ نموده، عمل كنیم. این طرز تفكر نه تنها در فهم روایات، كه در فهم قرآن كریم نیز مورد قبول نیست، زیرا فهم‌ها مختلف هستند و وحی الهی همانند باران رحمتی است كه از آسمان غیب می‌بارد. و دلهای مفسّران همانند ظرف‌های گوناگون كه هر كس به اندازه‌ی ظرفیّت خود بهره می‌برد، شاید آیندگان بتوانند معارف الهی را چه در قرآن و چه در روایات اهل بیت عصمت و طهارت، به نحو دقیقتر و عمیقتری از گذشتگان خود بفهمند و آیات الهی نیز به گونه‌أی است كه فهم هر مرتبه‌ی از آن، راه را برای فهم مرتبه‌های بالاتر هموار می‌سازد.
قبلاً گذشت كه طبق حدیث رسیده درجات بهشت به عدد آیات قرآن است[5] و حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ به فرزندش «محمّد بن حنفیّه»فرمود: در بهشت به قاری قرآن می‌گویند «إقرء ارقَ»[6] بخوان و بالابرو. اگر قاری قرآن از یك آیه ده مطلب فهمید، ده درجه بالا می‌رود واگر از آیات قرآن هزار مطلب فهمید، هزار درجه بالا می‌رود. پس هم درجات قرآن بی‌نهایت است و هم درجات بهشتی كه هماهنگ با درجات قرآن است؛ و این اختصاصی به قرآن ندارد احادیث رسیده از اهل بیت ـ سلام الله علیهم ـ نیز چنین هستند؛ زیرا منبع اصلی احادیث همان قرآن كریم است كه اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ از آن با بیان ویژه، استنباط فرموده به امّت اسلامی اعلام داشته‌اند، لذا درجات آنها نیز همتای درجات قران خواهد بود از این جهت تحمّل و ادراك برخی از مرتبه‌های والای حدیثْ، مقدور همگان نیست، زیرا بعضی از مراحل علمی عترت ـ علیهم السّلام ـ را فقط انبیا و فرشتگان و عبدِ مؤمنی كه قلب او با تقوای الهی امتحان شده باشد احتمال و پذیرش دارند.[7]
نكاتی پیرامون تكامل پذیری فهم قرآن
یكم: فهم (علم) چون از سنخ هستی (وجود) است نه چیستی (ماهیّت) لذا محكوم به احكام ماهوی نخواهد بود و آنچه از حقیقت عَیْنیِ علم برگرفته می‌شود همانا مفهوم است نه ماهیّت، البته مفهوم در برخی از احكام‌ْ، شریك ماهیّت است، مثلاً حصول در ذهن و ادراك حصولی مفهوم علم، حكم مشترك مفهوم و ماهیت است.
دوم: فهم (علم) چون از صنف هستی مجرّد است نه مادّی لذا محكوم به احكام موجودی مادی نخواهد بود، تَجَزّی و قسمت‌پذیری از لوازم موجود مادّی است، و هیچ علمی از آن جهت كه موجود مجرّد است و در ظرف روح انسانی مثلاً یافت می‌شود هرگز به نصف و ثلث و رُبع و مانند آن تجزیه نمی‌شود. تحوّل و تغیّر خواه دفعی(كون و فساد) و خواه تدریجی (حركت) از احكام ویژه‌ی موجود مادی است و هرگز علم كه از سنخ وجود مجرّد است متحوّل و متغیّر نخواهد شد. خواه به نحو تكامل و خواه به نحو نقص، یعنی شدّت و ضعف در آن راه ندارد تا نظیر دمای آب یا هوا گاهی افزایش و زمانی كاهش یابد بلكه از ثابت كه ویژگی موجود مجرّد است برخوردار می‌باشد و چون دور از مقدار و كمیّتِ متّصل یا منفصل است، احكام كم متصّل یا منفصل بر چنین موجود مجردّی مترتّب نخواهد بود.
لذا می‌توان گفت كه فهم (علم) از آسیب تغییر تكاملی یا تناقصی (كیفی) و همچنین از گزند زیادشدن یا كم‌شدن (كمی) محفوظ خواهد بود.
سوّم: فهم (علم) چون از سنخ وجود است و حقیقت وجود، مشكّك است حتی در مراحل تجردّی آن دارای شدّت و ضعف است، لذا ممكن است علمی شدیدتر از علم دیگر باشد. البته برای پیدایش علم شدید كه درجه برتر از علم است شرائط و اسبابی است كه با فقدان آنها چنین دانش برینی پدید نمی‌آید.
چهارم: چون نفسِ انسانی «جسمانیّه‌ی الحدوث و روحانیّه‌ی البقاء»است لذا قابل تكامل و تحوّل كمالی است و تكامل آن در این است كه به وجود شدید علمی برسد و پایین آمدن او در این خواهد بود كه فاقد علم باشد یا به مرتبه‌ی ضعیف از وجودِ علمی برسد، بنابراین، تحوّل در عالِم رواست گرچه در علم نارواست.
پنجم: چون علم، وجود مجرّد است، كثرت آن از سنخ زیادی كمّی نخواهد بود یعنی اگر كسی به مطلبی آگاه شد آنگاه به لوازم، ملزومها، ملازمهای علّتی و معلولی آن پی برد، نمی‌توان گفت چنین علمی زیادی كمّی یافته است؛ زیرا كمیّت، خواه متّصل و خواه منفصل، هرگز عارض موجود مجرّد نمی‌شود؛ البته علم، كثرت پذیر خواهد بود، لیكن هر كثرتی از سنخ كم نیست، بلكه برخی از انحای كثرتْ مخصوص موجودهای مجرّد است و در موجود مادّی راه ندارد، پس گرچه هرگونه تعدّد كمی، كثرت است، لیكن هر كثرتی، به عنوان ازدیاد كمّی محسوب نمی‌گردد.
در نتیجه، علمْ دارای كثرتِ غیر كمی است چنانكه دارای درجات شدید و ضعیف است گرچه از زیادشدن و كم شدن كمّی و از شدّت و ضعف كیفی و مانند آن محفوظ است.
ششم: درجات وجودی علم را می‌توان از احساس، خیال، وهم، تعقل و نیز از انشعاب علم به حصولی و حضوری و همچنین از درجات گوناگون یقین مانند علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین یاد كرد و آنها را شاهد كثرت تشكیكی حقیقت علم قرار داد.
هفتم: برای تحوّل عالِم از علمی به علم دیگر، علّت‌ها و سبب‌های فراوانی وجود دارد كه تأثیر اصیل آن به عهده‌ی دگرگونی مقدّمات تصوّری و تصدیقی هر مطلب می‌باشد و ارتباط معارف به نحو موجبه‌ی جزائیه (فی الجملة) نه به نحو موجبه‌ی كلّیه (بالجمله) سهم خاص خود را خواهد داشت كه بازگشت آن نیز به تحوّل در برخی از مقدّمات است.



[1] ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی55؛ خداوند مالك مقتدر.
[2] ـ بحار، ج 54، ص 160.
[3] ـ سوره‌ی حدید، آیه‌ی 6؛ اول و آخر و پیدا و پنهان اوست، و او و آنچه در دل و سینه‌ها وجود دارد دانا هست.
[4] ـ كافی، ج 1، ص 91، ح 3.
[5] ـ بحار، ج 92، ص 188.
[6] ـ بحار، ج 7، ص 208، ح 96.
[7] ـ نهج البلاغه، خطبه‌ی 189.




قرآن در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:23 - 0 تشکر 488875

علوم مورد نیاز برای فهم و تفسیر قرآن(1)



1. تسلط بر قرآن و روایات ذیل آیات
مفسر قرآن برای تدبّر، نیازمند آگاهیِ وسیع و جزیی از جایگاهِ مباحث و موضوعاتِ مطرح شده در قرآن می‎باشد از این رو تشخیص آیه از روایت و آگاهی اجمالی بر جایگاه آن در قرآن و حفظ قابلِ توجهِ بسیاری از آیات، علامتِ تسلط بر قرآن می‎باشد كه از تلاوت و انسِ بسیار فراوانِ با قرآن و ختم‎هایِ مكرر آن بدست می‎آید.
برای این تسلط «حفظِ كلِ آیات»ضرورت ندارد لیكن فضیلتی مهم بشمار می‎رود.
احاطة لازم بر روایاتِ توضیح دهندة آیات، امر مهم دیگری است كه مفسر باید آن را دارا باشد؛ در این زمینه مرور اجمالیِ كتب تفسیرِ روایی و آگاهیِ كلی بر مباحث آنها، كفایت می‎كند.
این احاطة بر قرآن و روایات، در فهمِ دقیق واژه‎ها و آیات، اختیارِ وجوه تركیبی مناسب، كشفِ نكاتِ بلاغیِ آیات و حلِ مشكلاتِ تفسیری و رفعِ تعارضاتِ میانِ آیات و روایات، نقشی بسیار حساس را ایفا می‎كند؛ از این رو، برای تدبرِ در سطحِ «اشاراتِ قرآن»اولین قدم می‎باشد.
كتب مهم در این زمینه تفسیر «نورالثقلین، البرهان و صافی»از شیعه و «درّ المنثور»و «تفسیر طبری»از اهل سنّت می‎باشد.
2. لغت معتبر قریب به عصر قرآن
فهمِ معانیِ دقیقِ واژه‎های قرآن، قدمِ دوّم در تدبر می‎باشد چرا كه واژه‎ها، مجرای كاوش و تدبر، و دریچة ورود به حوزة ملكوتی قرآن می‎باشند و پس از تسلط بر قرآن و روایات از مهمترین كلیدها به شمار می‎آید.
برای كشف مرادِ خداوند، نیازمندِ فهم ریشة لغوی، معنی حقیقی واژه و مواردِ استعمال آن در صدر اسلامی می‎باشیم چرا كه زبان و لغت پیوسته به مرور زمان و به واسطة آمیزش با زبان و فرهنگ‎های دیگر، دستخوشِ دگرگونی و تحوّل بوده، واژه‎ها، معانی تازه‎ای به خود می‎گیرند.
این معانیِ تازه، برای نسلهای دور از صدر اسلام، حجابی برای فهمِ مقاصدِ قرآن می‎گردد و طبعاً‌ امر تدبر را به انحراف می‎كشاند، از این رو ضروری است كه از فرهنگ‎هایِ لغتِ هر چه نزدیكتر به عصر قرآن بهره جوییم خصوصاً، فرهنگ‎هایی كه در ارتباط با قرآن فراهم گشته‎اند.
دخالتِ رأی و نظر محققینِ لغت، در معنی واژه‎ها و خصوصیات آنها، ضرورتِ مراجعه به چند فرهنگ و دقت نظر اجتهادی را در فهمِ معنی دقیق، تأكید می‎كند.
عدم وجودِ مترادف در قرآن ما را به سعی و تلاش و دقتِ بیشتری در كشفِ خصوصیاتِ واژه‎ها وادار نموده، از قناعت به معانیِ مشتركِ مطرح شده در فرهنگ‎ها، باز می‎دارد چرا كه در قرآن هر واژه در جایگاه خویش، نقش اساسی در اعجاز بلاغی قرآن ایفا می‎كند و جایگزینی واژه‎های مشابه به اعجاز قرآن صدمه می‎زند چرا كه فرو فرستندة قرآن، حكیم بوده، هر نكته و تعبیر را در جایگاه مناسب خویش آورده است برخلافِ ما كه به واسطة عدم احاطه بر لغت و عدم شناخت جایگاه‎ها و عدم برخورداری از حكمت، آنچنان كه باید در كاربردِ واژه‎ها دقت لازم به كار نمی‎گیریم.
توجّه به مواردِ استعمالِ واژه در قرآن، نكتة مهمِ دیگری است كه ما را در بهره‎جویی از معانیِ متعدد لغوی، و اختیارِ معنیِ مناسب با سیاق آیه، یاری می‎دهد؛ استفاده از نكته سنجی‎هایِ مفسرینِ محققِ در لغت و توجّه به روایاتِ ذیلِ آیات، این بهره‎مندی را به كمالِ خود نزدیك می‎گرداند.
از فرهنگ‎های معتبر، «العین»خلیل بن احمد (170ـ100ق)، «الجمهرة»ابن دُرَید (223ـ321ق)، «التهذیب»ازهری (282ـ370ق)، «معجم مقاییس اللغة»ابن فارس (م ـ 395ق)، «الصحاح»جوهری (م ـ 400ق)، كتاب برمكی (م ـ 397ق)، «المحكم»ابن سیدّه (م ـ 458ق)، «اساس البلاغة»زمخشری (467 ـ 538ق)، «المفردات»راغب اصفهانی (م ـ 503ق)، «النهایة»ابن اثیر (544ـ606ق)، «لسان العرب»ابن منظور (م ـ 711ق)، «القاموس المحیط»فیروز آبادی (م ـ 816 ق)، «تاج العروس»زَبیدی شرح قاموس (1145ـ1205ق) می‎باشد.[1]
3. ادبیات عرب
آگاهی بر «صرف و نحو، معانی، بیان و بدیع) امری بسیار ضروری در كنار فهمِ معانیِ دقیق واژه‎هایِ قرآن می‎باشد و از یكدیگر جدایی نمی‎پذیرند.
«صرف»نظر به شناسنامة كلمات و «نحو»نظر به جایگاه واژه‎های در جمله و نقش معنایی آنها دارد.
«معانی، بیان و بدیع»، جنبه‎های فصاحت و بلاغت آیات و زیبایی‎های هنری قرآن را مورد توجّه قرار می‎دهند.
«معانی»به فصاحت واژه‎ها، بلاغت تركیبِ آیات و كیفیّت چینش واژه‎ها و جملات نظر دارد و با توجّه به اهداف آیات و مقاصد هدایت الهی، ما را به مقتضایِ حالِ مخاطبِ آیات و انگیزه‎های درونی‎اش آگاه می‎نماید.
«بیان»به اسلوبهایِ سخن در آیات می‎پردازد و علتِ اختیارِ آن شیوة هنری را در ارتباط با اهداف آیات و مخاطبِ آن جستجو می‎كند؛ شیوه‎هایِ مختلف مورد بحث در علم بیان، برای ارائه یك معنی، «حقیقت و مجاز، تشبیه و استعاره و كنایه»می‎باشد كه هر یك، از زیبایی، ظرافت و تأثیر خاصی در شنونده، برخوردار می‎باشند.
«بدیع»نظر به زیبایی‎های لفظی و معنوی دارد كه نقش اساسی در سخن ندارد، بلكه بر زیبایی سخن می‎افزاید برخلاف «معانی،‌بیان»كه نقش مهمی را در پیام رسانی و تأثر و تحوّل روحی مخاطب، بازی می‎كند.
طهارت و لطافتِ روحی، ذوق سلیم به همراهِ انسِ با اسلوبها و شیوه‎هایِ هنریِ قرآن، ما را به حوزه‎های ناشناختة اعجازِ بلاغیِ قرآن، رهنمون می‎شود.
یك مفسّر، باید در علم صرف و نحو، صاحب نظر و در علمِ فصاحت و بلاغت (معانی، بیان و بدیع) از تشخیص و لطافتِ روحی و ذوقِ مناسبی، برخوردار باشد؛ از كتب معتبر «دلائل الاعجاز»و «اسرار البلاغة»شیخ عبدالقاهر جرجانی، «مطول»و «مختصر المعانی»تفتازانی می‎باشد؛ از جمله كتب در عصر حاضر، از «جواهر البلاغة»هاشمی، «البلاغة الواضحه»علی الجارم، می‎توان نام برد از تفاسیر مناسب در بلاغت قرآن «تلخیص البیان فی مجازات القرآن»شریف رضی (406 ـ 359ق)، «درة التنزیل و غرّة التأویل»الخطیب الاسكافی (م ـ 421ق)، «الجمّان فی تشبیهات القرآن»ابن تاقیا بغدادی (485 ـ 100ق). «الاشاره الی الایجاز فی بعضی انواع المجاز»عزّبن عبدالسلام (660ـ578ق)، «بدیع القرآن»ابن أبی الاصبع و «كشاف»زمخشری و تفسیر أبی السعود می‎باشد.
از كتب در زمینة صرف و نحو قرآن، «املاء ما منَّ به الرحمن»ابوالبقاء عكبری (616ـ538ق)، «البیان فی غریب اعراب القرآن»ابن انباری (577ـ513ق) و تفاسیر «مجمع البیان»طبرسی، «البحر المحیط»ابوحیان، «روح المعانی»آلوسی می‎باشد.
4. منطق و روش‎های تحقیق[2]
«منطق»قانونِ تفكر صحیح است كه از شرایط شیوه‎ها و اقسامِ «تعریف و استدلال صحیح»سخن می‎گوید و معیارهای تشخیص صحت و خطای «صورت تفكر»را مطرح می‎نماید، از این رو فراگیری آن در امر تدبّر ضروری می‎باشد.
علاوه بر آن، آگاهی بر روش‎هایِ تحقیق در علوم، خصوصاً در حوزة علومِ انسانی، برای تدبر در مباحث متنوع قرآن بسیار ضرورت دارد كه به علمِ «متدلوژی یا روش شناسی»موسوم می‎باشد.
آگاهی بر منطقِ نوین خصوصاً منطق ریاضی نیز جهت فهم و دفع شبهاتِ فكری، بسیار مفید بلكه ضروری است.
تذكر: منطق صوری صرفاً به صورت و شكل فكری و استدلال می‎پردازد و كار به موادّ و روش‎هایِ تفكر ندارد.
در منطق جدید، ضرورتِ آزادیِ محقق و متفكر از عواملِ درونی و بیرونیِ مؤثر در نتایجِ تحقیق، مطرح می‎شود، چرا كه به نقشِ حساسِ محیط روانی، تربیتی و اجتماعیِ محقق، در نتایجِ تحقیقاتش عنایت دارد، لیكن از چگونگی رهاییِ تفكر از تأثیراتِ وراثت و محیطِ سخن به میان نمی‎آورد و از ارائه روشِ تربیتیِ آزادیِ تفكر و هدایت آن به سمتِ تفكر سالم عاجز می‎باشد و در واقع این نقش اساسیِ مذهب و رسولان الهی است كه با تكیه بر «ادراكات بلاواسطه و حضوری»(مواد تفكر) و با روش «طرح سؤال از مسائل اساسی زندگی»(انسان، جهان، خدا، دنیا و آخرت و روابط انسان با همة اینها) فكر را به جریان انداخته با تزكیه، تعلیم و تذكر، انسان را تربیت كرده او را از اسارتِ وراثت و محیط، نجات می‎بخشد و به آزادگی می‎رساند:
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا...».[3]
(بگو فقط شما را به یك امر مهم موعظه می‎كنم به اینكه دوتا دوتا یا تك تك، بخاطر خدا بپا خیزید سپس به تفكر بپردازید).
اگر تفكر فردی یا جمعی، به انگیزة حقیقت طلبی و بخاطر خدا (حقیقت مطلق) صورت نگیرد در دامِ گرایش‎هایِ خاص و امیالِ نفسانیِ فرد و جامعه، گرفتار می‎شود و به انحراف می‎گراید، در اینجا دیگر با وجود شكلِ صحیحِ استدلال و روشِ علمیِ مناسب، نتایج تحقیقات متأثر ازامیال نفسانی گشته، در مسیر تباهی به كار خواهد رفت.[4]
از این روست كه این مشكل جدی و اساسی تحقیق و تفكرِ سالم، جز به دست با كفایت وحی الهی و رسولانِ خدا گشوده نخواهد گردید:
«فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ... لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتجَّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا فیهِمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ و یُرُوهُمْ آیاتِ المَقْدِرَةِ...».[5]
(... پس انبیایش را در میان بشر، برانگیخت تا تحقق پیمانِ فطرتِ الهی را از آنان (بشر) طلب نمایند، و نعمت‎های فراموش شده او را مكرراً به آنان یادآوری كنند و به واسطه پیام رسانی كامل، بر آنان اتمامِ حجّت نمایند و در وجود آنها (بشر) عقولِ مدفون شده (یا گنجینه‎های مدفونِ عقول) را به قیام و تحول كشانند و به آنان نشانه‎های توان و قدرت خدا را بنمایانند.




[1] . دقیق‎ترین و عمیق‎ترین آنها «المفردات» و جامع‎ترین آنها «تاج العروس»، سپس «لسان العرب»، سپس «الصحاح» می‎باشد كتاب اخیر به نظر «سیوطی» صحیح‎ترین كتاب لغت می‎باشد؛ علاوه بر آنها در وجوه لغات قرآن، مهم‎ترین كتاب، «الوجوه و النظائر» ابن جوزی (م ـ 597ق)، سپس «وجوه القرآن» تفلیسی (م ـ قرن ششم)، سپس «قاموس القرآن» دامغانی (م ـ قرن هشتم) می‎باشد.
[2] . در مبحث منطق، كلام، فلسفه، عرفان، فقه و اصول فقه از كتابِ «آشنایی با علوم اسلامی» شهید مطهّری بسیار استفاده شده است.
[3] . سبأ/ 46.
[4] . رك: المیزان، ج 5، ذیل آیه 19 مائده، ص 267 به بعد.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 1.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

پنج شنبه 12/5/1391 - 18:23 - 0 تشکر 488877

علوم مورد نیاز برای فهم و تفسیر قرآن (2)



..).
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ».[1]
(اوست كسی كه در میان امّی‎ها[2] رسولی از جنس آنان برانگیخت كه بر آنان آیات او را پیوسته تلاوت می‎كند و آنان را پیوسته پاك و تزكیه می‎نماید و به آنان كتاب و حكمت (دانشِ عمیق و جامع) را می‎آموزاند و بی‎شك قبل از آن (بشریّت) در گمراهی روشنگری به سر می‎بردند).
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...»[3].
(و قسم به حقیقت كه رسولانمان را با روشنگری‎ها فرستادیم (بینش روشن نسبت به انسان، خدا و جهان و مقصد) و به همراه آنان كتاب (مجموعه قوانین مدون زندگی فردی و اجتماعی) و میزان (معیارهای فكر و سنجش و احساس و عمل) را فروفرستادیم برای اینكه مردم (با رسیدن به رشد و كمال فكری عقلی عملی) خود برابری را بپا دارند).
5. فلسفه
زندگی هر كس مبتنی برنگرش و دیدگاهِ خاصِ او نسبت به خود و جهان و مبدأ و مقصد هستی، استوار می‎باشد این مجموعه نگرشِ كلی و مرتبط به هم «فلسفة زندگیِ»هر كسی را تشكیل می‎دهد و در واقع هر انسانی از نوعی اندیشة فلسفی برخوردار است.
«فلسفه»دانشی عقلی است كه در كاربرد عام، همة دانشهای مبتنی بر تعقل و تجربه را در بر می‎گیرد[4] كه در برابر علوم نقلی مطرح می‎شود از این رو قدما فلسفه را بر دو قسم «نظری و عملی»تقسیم می‎نمودند، «فلسفة نظری»در مورد حقیقت و واقعیت اشیاء بحث می‎كند و «فلسفه عملی»افعال انسان را آن چنان كه باید و شایسته است مورد بررسی قرار می‎دهد.
«فلسفه نظری»شامل سه بخش «الهیات»(فلسفه علیا)، «ریاضیات»(فلسفه وسطا) و «طبیعیات»(فلسفه سفلا) می‎باشد «الهیات»خود مشتمل بر دو فن «امور عامه»و «الهیات به معنی اخص»می‎باشد، هریك از ریاضیات و طبیعیات نیز به اقسام زیادی تقسیم می‎شوند.
«فلسفه عملی»نیز به سه بخش «علم اخلاق»، «علم تدبیر منزل»و «علم سیاست مدن»تقسیم می‎شود.
«فلسفه»در كاربرد خاص، صرفاً نظر به «الهیات»دارد كه قدما آن را فلسفة حقیقی و یا فلسفة اولی و یا علم اعلی»می‎نامیدند كه عنوان بحث ما نیز به همین كاربرد خاص نظر دارد؛ و آن علمی است كه همة هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می‎دهد و دربارة كلی‎ترین مسائل آن بحث می‎كند؛[5] این مسائل در دو بخش كلی قرار دارند:
بخش اول كه از مسائل مطلق وجود (امور عامه) سخن می‎گوید.
بخش دوم كه از وجودِ مطلق (خدا، مبدأ هستی)، مراتب و عوالمِ جهان هستی (عقل، مثال، طبیعت) و مقصد جهان، بحث می‎نماید كه به «الهیات به معنی اخص»موسوم می‎باشد.
از لحاظ روش در این حوزه دو نوع فلسفه پدید آمده است:
«روش تعقلی محض»كه «فلسفة مشّاء»، مكتب «ارسطو»ست؛ نمایندة كامل این مكتب «بوعلی سینا»می‎باشد.
«روش تعقلی همراه با سلوك قلبی و تزكیه نفس»كه «فلسفة اشراق»، مكتب «سهروردی»است.
مشابهِ روش فكری «فلسفة اشراق»، «حكمت متعالیة ملاصدرا»می‎باشد كه از نظر اصول و نتایج با آن متفاوت است و حاصل چهار جریانِ فكری «فلسفة مشاء، اشراق و كلام و عرفان»می‎باشد كه خود یك نظامِ خاص فلسفی به شمار می‎رود.[6]
علاوه بر مكتب‎هایِ فكری ـ فلسفی، آگاهی بر مكتب‎هایِ فلسفیِ غرب، از ضروریات به شمار می‎آید چرا كه یك مفسّر برای فهم و تدبر در آیات اعتقادی و نظارت آن بر پاسخ‎گویی به شبهات، نیازمند دركِ صحیح شبهات می‎باشد و از طرفی دیگر این مكتب‎ها، نقش مهمّی را در تغذیة فكریِ متفكّرین در جهت دوری یا قرب به مكتب وحی الهی، بازی می‎كنند كه هدایت بشری در گرو آشنایی با افكار آنان می‎باشد.
6. كلام
«كلام»علمی است كه از عقاید و جهان بینی اسلامی بحث نموده، عهده‎دار شرح و بسط، استدلال و دفاعِ از آن است و عمده مباحث آن در سه حوزه توحید، نبوت و معاد می‎باشد كه به «اصول دین»موسوم است.
علم كلام از مباحثِ جبر و اختیار و قضاء و قدر الهی آغاز گشت و در ادامة مباحث، توحید و نبوت و معاد را در بر گرفت؛ بر اثر درگیری فكری میان مسلمین چهار مكتب كلامی جلوه‎گر شدند: «شیعه، معتزله، اشاعره و مرجئه».[7]
مروری گذرا بر تفاسیرِ قرآن به روشنی، تأثیر شدید این مكاتب را در نوعِ برداشت از آیات نشان می‎دهد، اینكه یك مفسّر چه دیدگاهی در اصول اعتقادات دارد نتایج بسیار متفاوتی را از دیدگاه دیگر در زمینة فهم قرآن پدید می‎آورد از این روست كه باید به نگرش اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در تبیینِ مسائل اعتقادی، تكیه كرد تا با دیدن بی‎غرض و بدون جهت‎گیریِ فاسد، به غور و بررسی در آیات پرداخت، بدین منظور توجّه به نگرشِ متكلمین شیعی، خصوصاً بعد از «خواجه نصیرالدین طوسی»كه كلام را به روشِ عقلیِ محض نزدیك كرد ضروری می‎باشد چرا كه این نگرش، به مكتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ كه مفسرانِ حقیقی قرآن می‎باشند، نزدیك می‎باشد؛ لیكن همیشه باید مراقب بود كه این نگرشها، حصار و حجاب در تدبر آزاد در آیات نگردد و صرفاً زمینه و مقدمه‎ای برای فهم و تدبر دقیق‎تر تلقی شود و همواره باید این نگرشها را با توجه به تدبرِ مستقیم در آیات و روایات مورد بررسی و ارزیابی مجدّد قرار داد.
روشِ فكریِ اغلب متكلمان، جدلی است كه براساس مشهورات در مسائل جهانی و كلی استدلال می‎كنند؛ برخلاف كلام شیعه كه با الهام از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بتدریج اساس برهانی یافته، دفاع از دین، وجهة همت فیلسوفان شیعی گشته است؛ نمونة برجسته این روش «حكمت متعالیه»ملاصدرا می‎باشد.
علاوه بر كلامِ مسلمین، توجه به مباحثِ كلامیِ یهود و مسیحیت در گذشته و حال و توجه به رابطه علم و دین از دیدگاه متكلمین غربی، بسیار ضروری می‎باشد كه مباحثی جدید را در پیش رویِ مفسّر قرآن می‎گشاید و زمینة مناسب‎تری را برای تدبر در قرآن، پدید می‎آورد.[8]
باید توجه داشت، كلام از «عقل و وحی»هر دو سود می‎جوید؛ در بخش مسائلِ اساسیِ اعتقادات كه تحقیقی است اساسِ استدلالات، عقلی محض می‎باشد و «وحی»صرفاً بعنوان تأیید مطرح می‎شود امّا در مسائل جزئی و فرعیِ اعتقادات مانند مسأله امامت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اكثر مسائل معاد، استدلالات مبتنی بر وحی می‎باشد و «عقل»بقدر امكان مؤید «وحی»محسوب می‎شود؛ از این رو در حوزة «فكرِ شیعی»روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎تواند مستند باشد، و در بحث با «اهل سنت»صرفاً قرآن و سنّتِ پیامبر به همراه عقل مطرح خواهد شد و در برابر «گروههای غیراسلامی»صرفاً باید بر عقل و منابع مقبولِ آنان و «معجزة علمی بودن قرآن»تكیه كرد.[9]
7. عرفان
«عرفان»كوششی، علمی ـ عملی است كه از طریق قلب، تا كه انسان به معرفتی حضوری و شهودی، نسبت به حقیقتِ هستی نایل گشته در اثر تصفیه و تزكیة نفس به وصالِ حقیقتِ مطلق رسد و همچون قطره‎ای به آن بپیوندد؛ و به تعبیر «ابن سینا»: «منصرف ساختن ذهن است از سوی ما سوی الله و توجه كامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب».[10]
«عرفان»دستگاهی علمی ـ فرهنگی است كه دارای دو بخش می‎باشد:
بخش عملی: روابط و وظائف انسان را با خود و جهان و خدا بیان می‎كند و به علم «سیر و سلوك»موسوم می‎باشد.
بخش نظری: عهده‎دار تفسیر خدا و جهان و انسان، ‌همچون فلسفه می‎باشد لیكن در استدلالات، بجای تكیه بر مبادی و اصول عقلی، بر مبادی و اصولِ كشف و شهود، تكیه می‎كند و سپس آنها را با زبانِ عقل توضیح می‎دهد، «محی الدین عربی»برای اولین بار، جهان بینی عرفانی را به شكل نظامِ فكریِ منسجم و هماهنگ عرضه می‎نماید.
بخش اول توضیح می‎دهد «سالك»برای اینكه به قله منیع انسانیت (توحید) برسد، باید از كجا آغاز كند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی نماید و در منازل بین راه چه «احوالی»برای او رخ می‎دهد و چه «واراداتی»بر او وارد می‎شود.
این طیِ طریق باید با اشراف و مراقبت یك انسان كامل و پخته صورت گیرد كه قبلاً خود مسیر راطی كرده به راه و رسم و خطراتِ راه آگاه باشد؛ این سلوك از «اراده»و عشق به خدا شروع گشته با تمرین و ریاضت به خلسه‎ها و جذبه‎های عرفانی، رسیده، پس از طیِ مراتبی چند به وصال و نظر به حق، منتهی می‎گردد.
بخشِ دوم، هستی را براساسِ كشف و شهودهای عرفا به زبان عقل تفسیر می‎كند؛ در این دیدگاه برخلاف فلسفه، فقط خدا اصالت دارد و همة اشیاء صرفاً اسماء و صفات و تجلیّات خداوند می‎باشند؛ هدف از عرفان نظری، ‌نه معرفت به نظام هستی بلكه صرفاً معرفت به خدا مورد نظر می‎باشد چرا كه «غیری»وجود ندارد تا كه مستقلاً تحت معرفت قرار گیرد.
بینش عرفانی در فرهنگ اسلامی در بیانات قرآن، روایات، ادعیه و مناجات‎های فراوان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ریشه دارد، امّا در آنچه از عرفای مسلمین مطرح گشته است رگه‎ها و نشانه‎های فراوانی از عرفان نو افلاطونیان و مسیحیّت و عرفان هندی را می‎توان سراغ گرفت كه با روح «سیر و سلوك»و «نگرش قرآنی»به جهان هستی بیگانه بوده، بلكه با آن مغایرت دارد،[11] از این رو، نیازمند تجدیدنظر فراوان و پالایش گسترده‎ای بر اساس فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد.




[1] . جمعه/ 2.
[2] . «امّی» آنكه وحی الهی بگوش او نرسیده است: «مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ». (بقره/ 78)
[3] . حدید/ 25.
[4] . این اصطلاحِ شایع در میان مسلمین بود.
[5] . «فلسفه» در فرهنگ غرب به معانی متعددی اخذ شده است كه اغلب جز اشتراك لفظی وجه مشترك دیگری ندارد، برای توضیح بیشتر، رك: شهید مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، و اصول فلسفه و روش رئالیسم.
[6] . منبع سابق.
[7] . منبع سابق بخش كلام.
[8] . از جمله كتب معتبر و مناسب در این زمینه، «علم و دین» نوشته «أیان باربور» متكلم مسیحی می‎باشد كه آقای خرمشاهی به فارسی ترجمه كرده است.
[9] . حقانیت دین الهی نشانه‎اش معجزه می‎باشد كه در هر عصر و زمانی باید حضور داشته باشد تا هر كس مستقیماً با تجربة آن با یقین و اطمینان به آن ایمان آورد؛ و جز قرآن هیچ كتابی در عالم چنین خصوصیّتی عینی را دارا نیست؛ قرآن با تأكید شدید بر خدایی بودنش خود را در معرض نقد و بررسی متفكران و اندیشمندانِ همه حوزه‎هایِ علم خصوصاً علومِ انسانی قرار داده است.
[10] . نقل به معنی از نمط نهم «اشاراتِ بوعلی سینا» به بیان «شهیدمطهری» آشنایی با علوم اسلامی «بخش عرفان».
[11] . زهد افراطی نسبت به دنیا و نفی بهره‎مندی از نعم دنیا، عزلت گزینی و دوری از صحنه‎های اجتماعی و اتّخاذ سیر و سلوك بدون استناد از قرآن و سیرة معصوم ـ علیه السّلام ـ ، نمونه‎های بارزِ بیگانگی و مغایرت می‎باشد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.