اره...نمیدونم چرا هدیه بزرگترین دروغ رو بهم گفت...کاش نمیگفت...کاش زودتر بخشیده میشد...کاش...کاش....کاش...
من این مبحث رو باتمام وجود حس کردم...لمس کردم...باهاش دوسال ساختم...دوسال بود که حس سخت بزرگترین دروغ رو از زبون صمیمی ترین دوستم شنیدم...
لیلیییییییییییی......!!!!!خورشید امشب هم دوباره غروب کرد...
[quote=نفس صبحدم;705102;554859][quote=لیلای او;399461;478451]
با نام و یاد خدا
و اینجا مکانی ست برای آنکه نه تنها ببخشاییم آنهایی را که دلمان را شکسته اند، یا خاطرمان را
رنجیده ساخته اند یا کوچکترین کدورتی بر قلبمان وارد کرده اند؛ بلکه
در حق آنها دعای خیر کنیم.
پس برای آنکس که دلمان را شکسته اینجا فقط "دعا" کنیم..خالصانه و از ته دل
هوس کردم ترانه برات بذارم نــــــفــــــــســــــــــم:)
روزهای سخت نبودن با تو
خلاء امید رو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد
همنفسم شد سایه سردم
تو رو می دیدم از اونور ابرها
که میخوای سرسری از من رد شی
آسمونو بی تو خط خطی کردم
چه جوری می تونی اینقده بد شی
سکوت قلبتو بشکن و برگرد
نزار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخر قصه همین شه
روزهای سخت نبودن با تو
دور نبودنت رو خط کشیدم
تازه می فهمم اشتباهم این بود
چهره عشقم رو غلط کشیدم
عشق تو دار و ندار دلم بود
تو زدی دار و ندارم رو بردی
بیا سکوتت رو بشکن و برگرد
که هنوزم تو دل من نمردی
سکوت قلبتو بشکن و برگرد
نزار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخر قصه همین شه
گفته بودم که...این ترانه همیشه منو یاد تو و حرفات میندازه:)