• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 1455)
سه شنبه 3/5/1391 - 3:11 -0 تشکر 478355
اخبار ادبی هنری

نقاشی بر روی بنا‌ها و خیابان‌ها 

همشهری آنلاین- هلن صدیق بنای: هنر عصر دیجیتال، حد و مرز و محدودیتی برای خود قائل نیست و به هرکجا که دلش می خواهد، سرک می‌کشد.

چیستی "هنر" به عنوان یک امر بنیادین همیشه ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. اندیشمندانی چون افلاطون و ارسطو هنر را صورتی از تقلید دانسته و به توانایی هنرمند برای  تاثیر مهمی که بر دیگران داشت، باور داشتند.

از نظر ارسطو هنر نوعی حس کنجکاوی است. کنجکاوی که انسان یا هنرمند را تا مرز ناکجا آباد خواهد کشانید. او معتقد است، هنر اساسا رونوشت ناقصی از جهان محسوسات است و حقیقت آن واضح و روشن نیست.

تعریف هنر در عصر حاضر بسیار پیچیده‌تر و متفاوت‌تر از آنچه در گذشته‌های نه چندان دور بیان شده‌است، باید باشد. به نظرمن، هنر در هیبت کنونی خود در هیچ قالب، چارچوب و تعریف جای نگرفته و جای نخواهد داشت. چرا که این هنر در ابعاد نامحدود و همه جانبه در حال گسترش مهار نشدنی است.

هنر از نوع رنگ‌آمیزی و نقاشی بنا‌ها، آسفالت خیابانها، معابر، جداول، سطل‌های زباله و... دارای هنرمندان، منتقدان، سبک‌ها و بحث‌های و حتی مخاطبان خاص خود را دارد.

چگونه هنر از این نوع آغاز می‌شود؟ چگونه شکل می گیرد؟ چگونه گسترش یافته و جهانی می‌شود؟ چه شخص یا اشخاصی پدیده آورنده یا بنیان گزار آن هستند؟ و... همه و همه سوالاتی هستند که در عرصه سرعت تغییر و تحولات جهانی در تولد و بایگانی یک هنر دیگر توجهی به آن نمی‌شود.

رنگ‌آمیزی و نقاشی بناها و خیابانها از آن دسته هنر‌ها هستند که هنرمند آغازگر، مبدا و زمان دقیق  ظهور آن مشخص نیست. هنری که با سرعت باور نکردنی در حال رشد و گسترش ابعاد مختلف خود در سطح جهانی است.

هنر نقاشی و رنگ‌آمیزی بنا‌ها و معابر در راستای زیبا سازی سطح شهر، ایجاد آرامش و شادی، القای حس زیبا بینی و زیبا شناسی در شهروندان، پاکیزگی و سلامت شهر نقش بسزایی داشته است.

سه شنبه 17/5/1391 - 1:39 - 0 تشکر 495534

از یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد  
استاد کریم زمانی ، قرآن پژوه ، مولوی شناس و شارح بزرگ عصر ما در کنگره بین المللی مولانا که آذرماه در تهران برگزار شد مقاله ای فراهم آورده بود که به دلیل ضیق وقت کنگره ، تنها بریده ای از آن ارائه شد و متن کامل آن را که از سوی استاد در اختیار روزنامه قرار گرفته است ، می خوانید.
سر آن نداریم که در این گفتار، داستان برخورد شمس و مولانا و برآمدن این دو دریای عظیم را به یکدیگر دگربار نقل کنیم و تکرار دیگری بر مکررات پیشین بیفزاییم.
چه این روایت به دفعات بر زبان ها رفته و بر قلم ها جاری شده است. از این رو می سزد که در این باره خوضی دگر رود و نقل روایت به نقد درایت کشیده شود. ظاهرا مرموزترین مقطع زندگی مولانا چیستان دیدار او با شمس است. براستی در این دیدار چه جذب و انجذابی رفت و چه رقیه و فسونی ساخته و پرداخته شد که زندگی مولانا یکسره سان و سیرتی دگر یافت؟
یکی از اصلی ترین اسباب پوشیدگی این راز، خود مولاناست از آن رو که در این باره چیزی نگفته مگر به رمز و استعاره. چنان که وقتی حسام الدین به اصرار از او درخواست می کند که شمه ای از شمیم آن احوال روحانی بازگوید، مولانا، هم می گوید و هم نمی گوید! چون در پاسخ اظهار می دارد که سخن اهل محو را اهل صحو نتوانند شنود و این نحوه از بیان به مخاطب القا می کند که راز این دیدار ورای عقول عادی بشری است و چون حسام الدین توضیح بیشتری طلب می کند تا با این توضیحات ، زمین و آسمان خندان و شکفته شوند باز مولانا رندانه از پاسخ صریح می گریزد و او را به دریافت این احوال به نهج رمز و کنایه احاله می دهد و شرح اسرار دلبران را در حدیث دیگران خوش تر و بهتر می شمارد. سوال حسام الدین از مولانا نشان می دهد که حتی یاران خاص و اصحاب گزین او نیز از حقیقت این دیدار، بیدار و آگاه نبوده اند تا چه رسد به دیگران!
حتی بهائالدین ولد (فرزند ارشد و خلف مولانا) نیز در مثنوی ولدی هیچ اشارتی به چیستی این دیدار نکرده الا آن که گفته است که مولانا با دیدن شمس بی هیچ ملاحظه ای دل بدو باخت.
و اگر یاران خاص او چیزی هم می دانسته اند افشای آن را مصلحت نمی دیدند و چون مردم به راز درون این دیدار وقوف نیافتند ره افسانه زدند و حیرانی و سرگشتگی خود را در قالب حکایت پردازی نشان دادند و کوشیدند با این داستان های اسطوره ای از منزلگه مقصود نشانی دهند، اما این اخبار و اقاصیص جز بانگ جرسی نبود!
البته همین بانگ جرس نیز در این وادی بی خبری غنیمتی به شمار می آمد و می آید، چرا که افسانه ها نیز مادران حقیقت اند هرچند که هیچ شباهتی به فرزندان خود نداشته باشند، چنان که مولانا نیز افسانه ها را حامل حقیقت داند:
کودکان افسانه ها می آورند
درج در افسانه شان بس سر و پند
بنابراین افسانه هایی که پیرامون دیدار شمس و مولانا ساخته اند نشانگر این حقیقت است که رابطه آن دو با معیارهای عادی و شناخته شده بشری قابل تفسیر نبوده و نیست. هرچند متن این دیدار، پوشیده و مرموز است ولی مقدمه این دیدار تا حدودی روشن است و آن این که هر دو می خواستند به فردی کامل تر از خود برسند. بهاءالدین ولد در مثنوی ولدی داستان موسی و خضر را به عنوان براعت استهلال می آورد و از این حکایت به حکایت شمس و مولانا منتقل می شود و می گوید مولانا همچون موسی بود که با وجود کمال بی نظیرش که اگر جنید بغدادی در آن دوره وجود می داشت صید نکته های نغز او می شد و اگر ابوسعید می بود حلقه ارادت او را به گوش می افکند، با این حال طالب اولیا و ابدال بود و شمس را به منزله خضر مولانا به شمار می آورد.
حکایت رمزی دقوقی نیز بی گمان نقد حال خود مولانا و بیانی است از طلب آتشین او برای یافتن فرد اکمل. از آن سوی ، شمس نیز اقالیم مختلف را می گشت و به خدمت اوتاد و اقطاب می رسید و از فیض وجودشان حصه ها می جست و بهره ها می برد. اما عطش سیری ناپذیرش او را به سیر آفاق و انفس وامی داشت و مدام به طیران معنوی همت برمی گماشت تا به فرد کامل تر برسد و بدین ترتیب بود که او را «شمس پرنده» یا «شمس آفاقی» می گفتند و چنین سفری در لسان اهل طریقت «سفر تعب» نام دارد. سبب هجرت شمس به سوی محروسه قونیه این بود که در مناجات از خدا خواسته بود یکی از بندگان خاص خود را بدو نشان دهد و از عالم بالا بدو اشارت شده بود که به سوی دیار روم برود. افلاکی نیز همین معنا را با عباراتی متفاوت آورده است و شمس ، خود را به موسی تشبیه می کند که در جستجوی اعلم و اکمل بود. همو باز تضرع کنان از خدا خواسته بود با یکی از اولیائالله حشر و نشر کند و در خواب بدو اشارت شد که به سوی روم برود.
شمس همچون قدمای صوفیه ، تربیت سالکان مستعد را وسیله ای برای تزکیه و تکمیل خود می دانست.
لذا او خود را در این جهان از آن عوام الناس نمی دانست بلکه آمده بود که انگشت بر رگ بندگان خاص خدا بگذارد و آن را بیدار و فعال کند. بنابراین رابطه شمس و مولانا بر خلاف پندار عامه رابطه ای یک جانبه نبود بلکه هر دو بر یکدیگر اثر گذاشتند و اثر گرفتند.
منتها چون مولانا از مایه های بیشتری برخوردار بود شکوهمندتر از شمس طلوع کرد و پرتو معرفت خود را خورشیدوار به همه آفاق برتابانید تا عموم مردم از عام و خاص از آن نور گیرند و حال آن که شمس ، خود را فقط محدود به خواص اولیا کرده بود.
مشهورترین روایت برخورد شمس و مولانا را افلاکی آورده است که مضمون آن به این قرار است: شمس از مولانا می پرسد: آیا حضرت محمد (ص) بزرگتر بود یا بایزید؟ مولانا می گوید: محمد(ص). شمس دگربار می گوید: پس چرا محمد(ص) گفت: ما عرفناک حق معرفتک و بایزید گفت : سبحانی ما اعظم شانی! مولانا از هیبت این سوال نعره کنان از استر فروافتاد.
سپهسالار نیز همین روایت را با تفاوت هایی آورده و در ذیل آن پاسخی را که خود ساخته از زبان مولانا گفته است که حاصل آن کلام این است: هر کدام به اقتضای مقام و مرتبت خود سخن گفته اند.
بایزید چون در مرتبه ای محدود و معین بود آن سخن شطح آمیز را گفت و محمد(ص) نیز چون مدام در حال ارتقا به مقامات و مراتب بالاتر بود به هر مرتبه ای که عروج می کرد از مرتبه پیشین خود به درگاه الهی استغفار می کرد. عبدالرحمن جامی نیز جوابی در همین ردیف از قول مولانا آورده است که مبتنی بر اختلاف رتبی و مقامی آن دو است ، به این مضمون: بایزید با جرعه ای تشنگی اش فرونشست حال آن که محمد(ص) تشنگی و استسقایی بی پایان داشت و لاجرم از تشنگی بیشتر دم می زد. ضمنا در روایت جامی برعکس روایت افلاکی ، این شمس بود که نعره ای زد و فروافتاد. اما در روایت سپهسالار هیچکدام از آن دو نه نعره ای زدند و نه بر زمین فروافتادند بلکه هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتند و همچون شیر و شکر به هم درآمیختند.
اکثر محققان تبادل این سوال و جواب را رخدادی واقعی و تاریخی دانسته اند نه اسطوره ای و نمادین و برای اثبات نظر خود به مقالات شمس استناد جسته اند که در گفتاری فشرده و سربسته و احتمالا گسسته و شکسته درباره نخستین دیدارش با مولانا می گوید: و اول کلام تکلمت معه کان هذا: اما ابا یزید کیف ما لزم المتابعه و ما قال سبحانک ما عبدناک... «نخستین سخنی که با او (مولانا) داشتم این بود که: چه سان بایزید پیروی پیامبر را لازم ندید و [و همچون او] نگفت: پاک و منزهی تو و تو را آن سان که می سزد پرستش نکرده ام. مولانا منظور از این سخن را به تمام و کمال دریافت و دانست که این سخن ره به کجا می برد. پس به سبب پاکی درونش از آن سخن مست شد، زیرا درون او پاک و پاکیزه بود. پس به همین جهت (معنی و مراد این سخن را از طریق مستین او دریافتم در حالی که زان پیش از لذت آن به غفلت اندر بودم.) همان سان که ملاحظه می شود تاثیر متقابل نه یک جانبه شمس و مولانا بر یکدیگر در این فقره از گفتار شمس بخوبی آشکار است و دیگر آن که هیچیک از قسمت های آن به جز سوال مطروحه هیچ شباهتی به روایت مناقب نویسان ندارد و به احتمال قوی آن افسانه پر شاخ و برگ را از همین قسمت گفتار شمس برساخته اند. آیا سوالی به این پایه از سادگی و بساطت معنا می تواند منشاء انقلاب روحی و دگردیسی روانی مولانا شود و مبداء آن همه آثار شگرف؟!اما باید گفت اینها تنها لایه ظاهری موضوع است و حقیقت این تحول در ورای الفاظ رخ داده است. خصوص که مولانا الفاظ را وافی به مقصود نمی داند و سخن گفتن را عین بستن روزن حقیقت می شمرد و همدلی را بهتر و برتر از همزبانی می داند و بجز این زبان ظاهر به زبان های بی شمار باطنی و قدسی قائل است و سخن را سایه حقیقت و فرع حقیقت داند. چنین کسی قطعا به صرف شنیدن الفاظی چند منفعل نمی شود تا چه رسد به این که منقلب گردد.
از این رو شاید این بخش از گزارش سپهسالار مقرون به راستی و سداد باشد که آن دو تا دیرگاهی به یکدیگر می نگریستند و به زبان قدسی با هم مباحثه و مکالمه می کردند؛ زیرا آن چیزی که مولانا را منقلب کرد حال شمس بود نه قال او. چنان که شمس در آن گفتاری که به عربی آورده می گوید من نیز «از حالت سکر و مستی مولانا مست شدم»، در حالی که زان پیش نیز این سوال را بکرات از خود و احتمالا عالمان دیگر پرسیده بود، اما هیچ مستی و سکری به کسی و ازجمله به خود شمس دست نداده بود و او تنها وقتی به لذت سکر رسید که مستی مولانا را دید و این قبیل جذبات در احوال بزرگان عرفا امری معهود است.
چنان که این جذبه علاءالدوله سمنانی را بر روی زین اسب و در میدان جنگ درمی رباید و با خود می برد و حالت جذبه فضیل عیاض را با استماع آیه ای سراپا منقلب می کند و در سلک عارفان کبار درمی آورد والا آن آیه را جز او بسیاری دیگر نیز شنیده بودند، اما هیچ تقلب احوالی رخ ننموده بود. به هر حال روایت مناقب العارفین و روایات مشابه که در تذکره دولتشاه سمرقندی و الجواهر المضیئه محی الدین عبدالقادر و سفرنامه ابن بطوطه آمده ، افسانه هایی است برساخته و غیرقابل اعتماد. بنابراین ، این روایات از جنبه تاریخی و واقعی ارزشی ندارد بلکه تنها از نظر اسطوره ای و نمادین ، حائز اهمیت است. یعنی نشان می دهد که دیدار شمس و مولانا از سنخ قضایای عادی بشری نبوده است.
خود مولانا نیز تغییر حال خود را به تاثیرات معنوی شمس منسوب می دارد نه آن سوال کذایی.
در کوی خرابات ، مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید و نشان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
باز می گوید:
به کار خویش می رفتم به درویشی خود ناگه
مرا پیش آمد آن خواجه بدیدم پیچ دستارش
اگرچه مرغ استادم ، به دام خواجه افتادم
دل و دیده بدو دادم شدم مست و سبکبارش
بگفت ابروش تکبیری بزد چشمش یک تیری
دلم از تیر تقدیری شد آن لحظه گرفتارش

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
سه شنبه 17/5/1391 - 1:43 - 0 تشکر 495552

غلبه سینما بر ادبیات در هزاره سوم

گفت وگو با مصطفی جمشیدی نامزد دریافت كتاب سال جمهوری اسلامی ایران

با كمی تامل در حوزه ادبیات داستانی سال گذشته این سؤال مطرح می شود چرا نویسندگان مذهبی و ارزشی ما درسال 85 دراین حوزه كم كار بوده اند، به طوریكه در جشنواره های مختلف جای این گونه كتب خالی بوده است؛ مصطفی جمشیدی یكی از نویسندگان ارزشی در حوزه ادبیات كه درسال 85 كتاب «وقت نیایش ماهی ها» را نشر داده اند و نویسنده كتاب هایی چون، «شنیدن آوازهای مغولی سونات عدن، یك سبد گل محمدی، بازیافته های شهر دلتنگ و... است.» وی متولد سال 1340 در تهران و در رشته حقوق به تحصیل پرداخته است. در گفت وگویی با مصطفی جمشیدی مسئول اقتباس ادبی بنیاد فارابی به این موضوع پرداخته ایم:
- در سال 1385 كتابی كه جزو كتابهای ارزشی و غیر روشنفكرانه باشد در حوزه رمان از نویسندگان ارزشی و مذهبی نداشته ایم به طوری كه در جشنواره های مختلف داوران در انتخاب كتاب سال با مشكل مواجه شده بودند .علت این امر را یعنی كم كاری نویسندگان این حوزه را چه می دانید؟
با جست وجو در زمینه ادبیات این موضوع روشن به نظر می رسد. علایق مذهبی اگرچه در بطن آدمی وجود دارد اما در لوازم بیانی من الجمله ادبیات داستانی مربوط به هیاهوی درونی نویسندگان و فقدان شهامت انسانی برمی گردد كه نویسندگان از رفتن به سوی نوشتن كتاب های ارزشی خودداری كنند.
نكته دیگر اینكه، رفتن به سوی نویسندگی ارزشی، كاری خطیر و بزرگ است. اگر نویسندگان، در دامن نوعی شعارزدگی محض بیفتند، اثر معمولا هنری در نمی آید درحالیكه باید توجه داشت كه دراین زمینه شعار هم لازم است و نباید در این خصوص افراط و تفریط صورت بگیرد.
ماحصل این مجموعه كار ارزشی كردن در زمینه ادبیات است و انجام این كار سخت به نظر می رسد. نكته دوم، غلبه سینما در هزاره سوم است. سینما در سایه عرصه های هنری در جهان در واقع جای خودش را باز كرده است چون سینما با عنصر تفریح و سرگرمی سروكار دارد، بر حوزه ادبیات به نوعی تاثیرگذار است و این موضوع به نحوی از میل افراد و خوانندگان به سمت كتابخوانی كاسته است. به همین خاطر، در زمینه ادبیات نویسندگان ما شوق نویسندگی دراین زمینه راز از دست داده اند؛ در نتیجه صنعت نشر و ارائه اثر و خواندن آن روبه كاستی و تنبلی می رود. برای این منظور درهرجای دنیا مشوق هایی در زمینه ادبیات، مشوق هایی وجود دارد، شاید بارزترین آن ارائه جوایز ادبی است.
نكته سوم، نقادی و محفل گرایی نقادان است، به طوری كه برخی از مسئولان ادبی به صورت جناحی در زمینه كتاب ها عمل می كنند. در حقیقت سنت نقد در مراكز و دانشكده های ادبیات ما جا نیفتاده است و روزنامه ها و نشریات ما به این حوزه كم تر می پردازند.
- واقعیت امر این است اگر قرار باشد سینما به صورت رقیبی برای ادبیات محسوب شود، راهكار و برون رفت از این ورطه را چه می دانید؟
تا جایی كه به ذهن من می رسد، باید نویسندگان از توان تكنیكی بیشتری بهره مند گردند و راهكارهای مختلفی برای این جریان وجود دارد تا بتوان اعتبار و شأن نویسندگان را در جامعه حفظ كنیم.
در دانشگاه ها و مدارس واقعیت امر این است كه توزیع كتاب به صورت مدون و مرتب و همچنین تشویق و ترغیب و تربیت دانشجویان رشته های ادبی وجود ندارد. اصولا شغل نویسندگی به لحاظ تامین معاش در رده پایین اقتصادی جامعه است و اما در دنیا به طور اخص در كشورهای اروپایی، نویسندگان از تورهای حمایتی برخوردارند. به طوری كه مسئولان هزینه های سفر نویسندگان و طرح های آینده نویسنده را برای تولید آثارش مورد توجه قرار می دهند، اما در كشور ایران این گونه نیست.
- نهادها و مسئولان ادبی ما دراین زمینه باید چه كارهایی را انجام دهند؟
متأسفانه بعضی از نهادهای ادبی كشور كه باید در این زمینه فعال باشند به برگزاری یك یا دو جشنواره درسال اكتفا می كنند و هرساله جوایزی را اهدا می كنند، درحالیكه ادبیات محتاج برنامه ریزی های دراز مدت است مثل حوزه های دیگر چون اقتصاد و سیاست و... در واقع نهادهایی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی دراین جهت تأثیرگذار است.
اگر در زمینه برگزاری جشنواره های ادبی عمیق تر باشیم و به نوعی از ظاهرنمایی و تصنعی گرایی به دور باشیم به نتایج مثبتی دراین حیطه دست پیدا می كنیم. به طور مثال اگر نهادی مؤظف است كه نمایشگاه كتابی برگزار كند كم تر به ظاهرنمایی و رفع تكلیف خلاصه شود و در حقیقت به سمت آموزش افراد و استعدادیابی نویسندگان و نقد صحیح توجه شود. برخی از كارگزاران ادبی شغل شان به این صورت است كه به صورت بسته ای و شغلی تحت عنوان وظیفه، كارهای مربوط به برگزاری جشنواره را به عهده می گیرند، درحالی كه دراین مجموعه نیاز به نیروهای متخصص و حرفه ای هستیم. این موارد در حقیقت گوشه ای از این ماجرا است.
در كشور ایران به لحاظ تمدن ادبی چندین ساله اش و شاهكارهای ادبی بی نظیرش، كم تر احساس و نیاز به كتاب های ادبی دیده می شود. به این معنی كه ادبیات كهن، ادبیات جدید را تحت الشعاع قرار می دهد. ظرفیت روانی مخاطبان ادبیات جامعه ما تحت تأثیر ملزومات مختلفی قرارگرفته است درحالی كه ابزار ادبیات امروز غرب را می توانیم برای غنی تر كردن ادبیات استفاده كنیم، نه اینكه این ابزار ادبی از غرب آمده اند بلكه این ابزار را می توان برای غنی تر كردن بار ادبی ایران استفاده كرد و رسیدن به این نقطه مستلزم صرف بودجه و برنامه ریزی است.
- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دراین زمینه چه گام هایی برداشته است و چه راهكارهایی را می توان دراین خصوص تمهید كند؟
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید در دو زمینه سخت افزاری و نرم افزاری حركت كند. به طوریكه در چند سال آینده كنگره ادبی متمركزی نداشته ایم، البته دراین مورد گام های خوبی برداشته شده است اما كافی نیست.
اصولا ركود ادبیات به صورت جهانی است مثلا در كشورهای خارجی اگر جلسه ای درخصوص كتاب باشد معدود صندلی های مخاطبین پرمی شود. به نوعی رخوت بر جهان معنوی ادبیات حاكم است. درحالی كه كتاب هایی كه به قسمت های تاریك روح بشر و... برمی گردد خواننده دارد ولی كتاب هایی كه به ذات فطری انسان مربوط است و از بار اخلاقی و معناگرا برخوردار، از خوانندگان كم تری بهره مند است.
به تعبیری انسان هزاره سوم به اصالت لذت روی آورده است در نتیجه ادبیاتی كه بر ارزش و روح فطری انسان تأثیرگذار است، خواننده ندارد.
- شما به عنوان یك نویسنده ارزشی وظیفه نویسندگان را در ارائه آثار ارزشی و غیرروشنفكرانه چه می دانید؟
طبیعتاً هر نویسنده ای با توجه به ذوقیات و سیروسلوك درونی اش می نویسد، متأسفانه ادبیات ما در سایه نوعی یأس فلسفی كه از دهه 70 یا 80 سال داستان نویسی است، نتیجه گرفته است.
پدیده ای چون «انكارگری» حتی نویسندگان جوان ما را به نوعی به انكار پدیده های هستی واداشته است. ما باید نویسندگان جدید را طوری تربیت كنیم كه حرف جدیدی داشته باشند اما رسیدن به این آرمان شاید كار مشكلی به نظر برسد.
هر دولتی كه بخواهد به نوعی ارزش ها را نشر دهد، باید یك برنامه ریزی مدون داشته باشد و به حیطه آموزش علاقه نشان دهد و دراین زمینه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی كارهای خوبی انجام داده است: اما رسیدن به این هدف، صرف داشتن برنامه كافی نیست بلكه باید برای حصول سیاست های برنامه ریزی شده باید به مراقبه و تصحیح اشتباهات بپردازیم تا به سمت مطلوب حركت كنیم.
دراین زمینه می توانیم به اصلاح نظام توزیع كتاب، ایجاد فروشگاه های زنجیره ای كتاب، توزیع كتاب در مدارس، تجهیز كتابخانه ها و خارج كردن آنها از قرائت خانه ها و روی آوردن به كتاب خانه های واقعی، مبادله نهادهای فرهنگی كشور و... پرداخت. همچنین نظارت كافی و لازم بر نمایشگاه های بین المللی كتاب صورت گیرد.
- وظیفه ناشران دراین خصوص چیست؟
واقعیت امر این است كه ناشران عموماً دراین فكر هستند كه تعداد و كمیت كتاب هایشان در زمینه نشر زیاد شود. اما بركار ناشران نظارت كیفی صورت نمی گیرد درحالی كه باید كاركرد و عملكرد ناشران نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. برخی از ناشران در حوزه نشر كتب به صورت حرفه ای عمل نمی كنند و دراین زمینه نیز ما نیازمند آموزش هایی به این دسته از ناشران هستیم تا به لحاظ كیفی آثار مطلوبی ارائه دهند.
- كتاب «اندكی سایه» علیرغم اینكه به عنوان كتاب سال در سال گذشته انتخاب شد، تنها دو بار تجدید چاپ شده است، به نظر شما دراین زمینه وظیفه ارشاد و نهادهای دیگر در مورد حمایت از این آثار چیست؟
به صورت كلی باید توجه داشت ادبیات یك وجهه عام گرایی و وجهه دیگر آن نخبه گرایی است و بعضی از افراد در میانه حركت می كنند و البته نقش تبلیغات و نثر داستانی و حالت هایی كه نویسنده برای صحبت با جهان پیرامونش انتخاب می كند، خیلی مهم است. مخاطبان امروز ما ظرفیت های بیانی و داستانی شان را در دهه های 30 و 40 سنجیده اند و باید نویسندگان در حوزه ادبیات دست به نوآوری بزنند؛ چون مخاطبان امروز با دیروز خیلی تغییر كرده اند و نویسندگان امروز باید محتاطانه قلم بزنند.
- ذائقه و سلیقه مخاطب امروز چه تغییری با مخاطب قدیم كرده است؟
مخاطب امروز ظرفیت های دهه های قبلی را گذرانده است و به ادبیات آن دوران مشرف است و اگر قرار باشد برای ذائقه همان مخاطب نویسندگان امروز در ادامه نویسندگان قبلی قلم نزنند و مخاطبان با كتاب های جدید روبرو شوند، در مخاطبان ادبیات فارسی اتفاق جدیدی افتاده است.
نویسندگان ما كمی غافل از مخاطبان بوده اند و از این ماجرا كه مخاطبان باهوش تر و تفنن گراتر شده اند بی خبر هستند.
- كیفیت كتاب سال چه تأثیری بر ادبیات دارد و چه كار كنیم تا برخوانندگانمان تأثیرگذار باشیم؟
كتاب سال صرفا در انتخاب نباید خلاصه شود، باید دراین زمینه حمایت هایی بعداز انتخاب آن صورت گیرد و نهادهای حمایتی از قبیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و... این امكان را در اختیار دارند و می توانند منابع و تسهیلات جدیدی برای ارائه كتاب های بعدی و جدید نویسنده در اختیار آن قرار دهند. به طوری كه می توان به نویسنده كتاب برنده شده در جشنواره ها مدارج دانشگاهی و امتیازات خاص بدهند.
به طور مثال كسی كه جایزه نوبل دریافت می كند صرف مبلغ جایزه،امتیازات مختلفی نیز دریافت می كند، این نابرابری محض است كه شغل نویسندگی را تحت تأثیر قرار می دهد و هیچ توازنی وجود ندارد بین كسی كه كار فرهنگی انجام می دهد و با شخصی كه مثلا در حیطه ورزش فعالیت می كند.
-در مقوله اقتباس ادبی، به طور مثال در آمریكا فیلم «سرزمینی برای پیرمردها نیست را برادران كوئن این اثر را اقتباس كردند و به صورت یك فیلم درآوردند كه مورد توجه بسیاری از منتقدان و صاحبنظران قرار گرفت، چرا در ایران از كتاب های نویسندگان اقتباس ادبی به این صورت انجام نگرفته است و هیچ استقبال چشمگیری دراین زمینه صورت نگرفته؟
اگر به مقوله اقتباس در صنعت فیلم سازی در ایران نگاه كنیم؛ ما چند تا كمپانی سینمایی بزرگ كه بتوانند فیلم تولید كنند بیشتر نداریم.
دولت می تواند به عنوان یكی از متولیان دراین مقوله پیش رو باشد و فیلم سازان به سوی این كار روی آوردند. مثلا دولت اعلام كند كه در زمینه ادبیات، كتاب سال را به قیمت بالایی برای اقتباس ادبی خریداری كنند و این كار می تواند به صورت یك تشویق محسوب شود و این كار می تواند به صورت فراگیر اعمال شود.
-مؤسسه فارابی دراین زمینه چه كارهایی انجام داده است؟
در فارابی شورایی از نویسندگان، كارگردانان و فیلم نامه نویسان است كه كتابهایی كه از نثر ادبی خوبی برخوردارند توسط این شورا انتخاب می شود. در حقیقت ادبیات دینی نیاز امروز بشر است و متأسفانه نویسندگان زیادی كه چالش های بزرگ زندگی كه بحث و تقدیر و سعادت مندی بشر را مدنظر دارند، كم تر مورد تقدیر و توجه قرار می گیرند و نویسنده خوب باید ترویج كننده ارزش ها باشد اگر این اتفاق بیافتد ما می توانیم به هنر ناب دسترسی پیدا كنیم.

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
سه شنبه 17/5/1391 - 10:40 - 0 تشکر 495955

در کتاب «شب شاعران بی‌دل» منتشر شد

نظر رهبر معظم انقلاب درباره عاقبت فروغ فرخزاد

خبرگزاری فارس: رهبر انقلاب در دیدار شاعران فرمودند: من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمی‌آورم؛ چون فروغ فرخزاد به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضی‌های دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد





به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس،  کتاب «شب شاعران بیدل» در آستانه ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام منتشر شد.


این کتاب گزارش کامل مراسم شب شعر سال 1389 در حضور حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) است و برای اولین بار سخنان منتشرنشده معظم‌له در این دیدار را در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد.



متن سخنان رهبر معظم انقلاب در این دیدار به شرح ذیل است:



اشعاری که خوانده می‌شود، مشترکاتش دیدهمی‌شود؛ بخصوص انسان این را در زمینه غزل می‌بیند. ان‌شاءالله سال‌ها بعد کسانی خواهند نشست و ممیزات و مشخصات سبک شعر امروز را در خواهند آورد؛ هم‌چنان که ما بعدها نشستیم مثلاً سبک شعر دوره مشروطه را از مجموع آثاری که گفته شده بود، شناختیم، دسته‌بندی کردیم، معنا کردیم؛ یا سبک هندی را یا بقیه سبک‌هایی ار که وجود داشته. بنابراین سبک جدیدی به وجود آمده و دارد روز به روز هم تکامل و رشد پیدا می‌کند. حتّی من می‌بینم، گاهی بعضی از شعرای ورزیده قدیمی خودمان که سبک کارشان مشخص و معلوم است و سال‌های متمادی با آن سبک شعر گفته‌اند، این اواخر دارند گرایش پیدا می‌کنند به همین سبک شعری که امروز وجود دارد؛ من این را در اشعار بعضی از رفقای قدیمی خودمان که شعرای برجسته خوبی هستند، مشاهده می‌کنم. بنابر این خوش حالیم از این که الحمدلله حرکت شعری وجود دارد.



خب، چند نکته عرض کنیم. یکی این که اگر امر ما را دائر بگذارند بین این که در بین این چند هنر- مثلاً هنرهای نمایشی، هنرهای تجسمی - یک هنر را انتخاب کنید تا این بودجه محدود را صرف آن کنیم، به نظر من باید شعر را انتخاب کنیم؛ چون اگر چنان چه شعر در جامعه تأمین شد، این زمینه برای هنرهای دیگر به وجود خواهد آمد. نمی‌شود شعر را مقایسه کرد با بعضی از هنرهای دیگر؛ لااقل در کشور ما و جامعه ما و سابقه تاریخی ما این جوری است. ما یک تاریخی هستیم که در شعر استاد شدیم؛ یعنی یک تاریخچه کهن قدیمی خیلی با ارزشی از میراث شعری در ما هست.



در همه هنرها این جور نیست. مثلاً‌اروپایی‌ها و یونانی‌ها از دو هزار سال پیش نمایشنامه دارندع ما نداریم. ما در داسان‌سرایی‌های نثر عقبیم. هنر رمان‌نویسی و داستان‌سرایی در غرب، بخصوص در دو سه قرن اخیر، با آنچه که در کشور ما وجود دارد و حتی تا حالا هم پیش رفتیم، هنوز قابل مقایسه نیست؛ آنها خیلی جلوترند. ما در این چیزها عقبیم، امّا شعر این‌جور نیست. ما از لحاظ پیشرفت شعر، از لحاظ استواری ریشه این هنر در جامعه‌مان، از کشورهای درجه یک هستیم. خب، این هنر برجسته‌ای است. بنابراین هر چه برای شعر کار بشود، هر چه مطالعه بشود، هر چه پژوهش انجام بگیرد، هر چه کارهای مدیریتی از قبیل سازماندهی‌ها، جمع کردنها، تقسیم کردن‌ها، سامان دادن‌ها انجام بگیرد، زیادی نیست. من اینجا خواهش می‌کنم؛ هر از پیش‌کسوت‌های شعر- که حالا خیلی از جوان‌های اوائل انقلاب خوشبختانه رشد کرده‌اند و امروز خودشان پیش‌کستوت شعر شده‌اند - هم از مسؤولین دولتی و مرتبطین با دستگاه‌های دولتی، که روی مسأله‌ مدیریت شعر در کشور بنشینند کار کنند، فکر کنند، طراحی کنند؛ خیلی استعداد وجود دارد. من چند سال پیش در همین جلسه شب نیمه ماه رمضان گفتم و اصرار کردم که انجمن ادبی درست کنید. خبر نشدم که مثلاً یک عدد قابل توجهی انجمن ادبی درست شده باشد. خوب، می‌پرسیم چرا؟ می‌گویند پشتیبانی نکردند. کأنّه انتظار دارند که حالا حوزه هنری و وزارت ارشاد و دستگاه‌های دولتی بیایند پشتیبانی کنند تا انجمن ادبی دست شود. تشکیل انجمن ادبی که این جوری نیست. انجمن ادبی یعنی یک پنج نفر، ده نفر شاعر روی همان انگیزه‌های شعری دور هم جمع شوند، برای هم دیگر شعر بخواهنند، برای هم شعر بگویند؛ تدریجاً کسان دیگری اگر خواستند، به این‌ها ملحق شوند؛ نخواستند هم ملحق نشوند؛ این می‌شود یک انجمن ادبی، این می‌شود پرورشگاه، این یک مرکز گلخانه‌ای می‌شود برای پرورش این نهال و این گل؛‌این لازم است. این که دیگر احتیاج به این ندارد که حالا فلان دستگاه‌ها کمک کنند. البته اگر دستگاه‌ها کمک کنند، بهتر است؛ امّا کمک نکردن دستگاه‌ها به هیچ وجه نباید بهانة‌ای باشد به این که خود این انگیزه‌ها به کار نیفتد.



ما بهترین شاعرها را در مشهد داشتیم. انصافاً در یک دوره‌ای شعرای مشهد ما در کشور بهترین بودند. ما همه را از نزدیک می‌شناختیم؛ شعرای مشهد جزو بهترین‌ها بودند؛ هم قصیده‌سراهاشان، هم غزل‌سراهاشان. در مشهد از اوّل تا آخر، در آن دوره‌ای که این افراد روی کار آمدند و پرورش پیدا کردند، سه تا انجمن وجود داشت؛ یکی‌اش انجمن مرحوم نگارنده بود که توی خانه خود او تشکیل می‌شد. ایشان اجاره‌نشین هم بود و هر چند وقت یک بار خانه‌اش عوض می‌شد؛ لذا این‌هایی که می‌خواستند شرکت کنند بروند توی آن خانه جدیدی، باید آدرس جدید می‌گرفتند. بنده آن وقت قم بودم . هر وقت مشهد می‌آمدم، حتماً به آن جلسه می‌رفتم؛ تا بعد که از قم برگشتم. این یک انجمن بود؛ ده نفر، پانزده نفر در آن شرکت می‌کردند. یک سماوری هم آنجا روشن بود، که چایی‌اش را خود مرحوم نگارنده می‌ریخت. این آقای شفیعی کدکنی، میرزازاده، قهرمان، قدسی، اینها همه پرورش‌یافته همین جلسه‌اند. این‌ها اولش این جور نبودند. مرحوم صاحب کار - سهی- اولی که به آن جلسه آمد، یک طلبه‌ای بود؛ خب، ذوق شعری داشت و غزل می‌گفت؛ اما چند سال قبل وقتی که فوت شد، قطعا یکی از اساتید برجسته شعر سبک هندی در کشور ما بود. او از اول این طور نبود؛ در آن جلسه این شد حتی آقای قهرمان که واقعاً شاعر ممتاز و برجسته‌ای است، اوائلی که در آن جلسه شرکت می‌کرد- سالهای 37 و 38- اینجور نبود؛ لیکن ایشان و دیگران بعد در این جلسه پرورش پیدا کردند. یک جلسه دیگر بود که روزهای جمعه در منزل مرحوم فرخ تشکیل می‌شد و ده پانزده نفر، بیست نفر در آن شرکت می‌کردند. یک لجسه هم که بعدها این اواخر آقای قهرمان، در خانه‌اش تشکیل داد. چندی پیش که من مشهد بودم، ایشان آمده بود آنجا، می‌گفتم هنوز هم جلسه در خانه ما تشکیل می‌شود. پس بنابراین انجمن ادبی این است. در این انجمن، شاعر ورز می‌خورد و نقطه ضعف‌هایی که هیچ شاعری از آن خالی نیست، به تدریج برطرف می‌شود و شعرش پخته میشود. البته اگر شانس بیاورند، در آن جلسه یک پیش‌کسوتی، یک استادی، یک استعداد برتری وجود داشته باشد، خیلی بهتر خواهد شد؛ اگرنه، به آن خوبی نخواهد شد. بنابراین انجمن ادبی لازم است؛ این را بروید بپردازید.



من خواهش ممی‌کنم به شعر بپردازند؛ هم مسؤولین بپردازند - چه وزارت ارشاد، چه حوزه هنری - هم خود پیش کسوت‌های شعری که به شعر بپردازند. شعر را ندهید دست آدم‌هایی که سررشته‌ای از شعر ندارند و شعر برایشان یک تفنّن دور از زندگی‌شان و دور از فهم و ذهنشان است. خود شماها دور هم بنشینید، شعر بگویید. هر جا یک انجمنی هست و یک مجموعه‌ای دور هم جمع می‌شوند و می‌خوانند، شعر رشد پیدا می‌کند. این یک نکته.



نکته دیگر این است که این طبع شعری که شما دارید، چیز کوچکی نیست؛ این یک عطیه بزرگ الهی است به شما. مقایسه کنید این را با کسی که مثلاً نیروی بدنی جسمانی خیلی زیادی دارد؛ این از آن بالاتر است. مقایسه کنید این را با کسی که پول زیادی گیرش می‌آید، در زندگی شانس پول در آوردن دارد؛ این از آن بالاتر است. مقایسه کنید این را با مقامات ظاهری؛ مدیر یک جایی است؛ رئیس یک جایی است که از این نعمت محروم است؛ این از آن بالاتر است. مقایسه کنید این را با جمال و زیبایی؛ یک نفری مثلاً خیلی جمال خوبی دارد، یا صدای خوبی دارد - البته این هم نعمتی است، نعمت بزرگی هم هست - این از آ» نعمت بالاتر است. طبع شعر، یک نعمت برجسته الهی است. خدا به شما یک کیسه جواهر بزرگ تمام نشدنی داده؛ شما می‌توانید هی دست کنی داخل این، ، در بیاورید و خرج کنید. خرجش برای نان نیست، برای شکم نیست؛ خرجش برای چیزهایی ورای شکم، والاتر از شکم و زندگی مادی است. این نعمت را خدا به شما داده است.



منم نمی‌گویم قریحه شعری را در راه احساسات و در راه عواطف انسانی و دل و عشق و اینها به کار نبرید - می‌دانید که اجتناب‌ناپذیر است- اما عرضم این است که سهم وافری از این عطیه الهی را به کار ببرید در آنجایی که خدای متعال از شما توقع دارد، دین شما از شما توقع دارد. یعنی استفاده کنید از این، در راهی که خدای متعال می‌پسندد و راضی است. این جور نباشد که این ارزش والا را خدای متعال به شما داده، شما این را در راه خدا هیچ مصرف نکنید. منظور من فقط هم شعر آیینی نیست- طبق اصطلاحی که شماها می‌گویید؛ شعر مدح ائمه و توحید و مرثیه و چه و چه، که البته خیلی هم با ارزش است- نه، همه آن چیزهایی که واقعاً انسان احساس می‌کند مورد نیاز جامعه است؛ که یکی از مهم‌ترین آنها، پرداختن به مسائل انقلاب و مسائل کشور است.



مرد زمانه خودتان باشید، آدم زمانه خودتان باشید. زمانه شما، زمانه مهمی است. بنده در این خط تاریخ طولانی ایران، بخصوص قسمت بعد از اسلام، خیلی رفت و آمد کرده‌ام - سلسله‌هایش، احوال اجتماعیکشور، احوال سیاسی کشور، جنگ‌ها، پادشاهی‌ها-گمان نمی‌کنم در تمام این هزار و اندی سال، کشور، حادثه‌ای به عظمت حادثه انقلاب اسلامی به خود دیده باشد. به عظمت این حادثه، من حادثه‌ای سراغ ندارم که که کشور ما به خود دیده باشد. ما تلخی‌های بزرگی داشته‌ایم؛ امّا فتوحات بزرگ که یک ملت این جور ناگهان بشکفد، این جور ناگهان رشد کند، این جور ناگهان همه این حصارهای گوناگون را که دور او به حالت مصنوعی چیده بودند، به م بریزد، قد بکشد، سر بلند کند و وضعش در ظرفیت بیست سی سال این تغییر عظیم را بکند، هرگز چنین چیزی در کشور رخ نداده بود. بله، سلسله‌هایی آمدند، پادشاهی‌هایی شکل گرفتند، کشور هم در دوره آنها اقتدار نظامی و سیاسی و غیره پیدا کرده است؛ امّا آن ربطی به مردم نداشته. مثلاً یک شاه عبّاسی، یک شاه طهماسبی، یک اسماعیل صفوی‌ای آمدند یک کارهایی کردند. پادشاهی آنها با پادشاهی پادشاه قبلشان و پادشاه بعدشان تفاوتی نداشته؛ همان زورگویی، همان تحکم، همان تملک. مردم در این جا نقشی نداشتند. این که مردم کشور این جور هوشیارانه، این جور شجاعانه،‌این جور دلاورانه وارد میدان‌های سیاسی بشوندع وارد میدان‌های نظامی بشوند، وارد میدان‌های اجتماعی بشوند، ای رشد را پیدا کنند، اصلاً وجود نداشته. در طول تاریخ ما هیچ جا چنین چیزی وجود نداشته؛ من ندیدم. هر کس دیدهی، بیاید نمونه‌اش را بگوید.



خوب، این مزرع مهمی است برای رشد فرهنگ، اندیشه و هنر - یعنی بخشی که شماها بایدمتصدّی‌اش باشید - از این استفاده کنید، این زمانه را تصویر کنید، با این تصویر خودتان زمانه را غنی کنید. هر چه که شما بگویید که خوب باشد، درست باشد، مستحکم باشد، متین باشد، پرمغز باشد، این زمانه شما را غنی می‌کند؛ این ظرف را پر می‌کند از محتوای با ارزش و غنی و مستغنی کننده. بنابراین، این یک وظیفه شماست. عرض کردم، من نمی‌گویم شاعر قریحه شعری خود را در راه احساسات و عواطف انسانی و عشق به کار نبرد؛ نه، بالاخره شاعر دلی دارد، آن هم دل آنچنانی که خود شماها دیگر از همه بهتر می‌دانید - نازک و زودرنج و نمی‌دانم پرپری و به اندک چیزی تکانی - بالاخره آمدم طبع شعر هم دارد؛ نمی‌گویم یک وقتی گله‌ای دارد، نکند؛ دردی دارد، نگوید؛ شوقی دارد، عشقی دارد، میلی دارد، نگوید؛ این‌ها را نمی‌شود توقع داشت؛ یعنی واقعاً اگر کسی چنین چیزی از شاعر توقع کند، این غیر واقع‌بینانه است. البته شعرایی داشته‌ایم که از آن روحیه‌ها نداشته‌اند؛ مثل ناصرخسرو- ناصرخسرو تمامکتبی است- یا واعض قزوینی در شعرای سبک هندی. واعظ قزوینی شاعر خوب و برجسته‌ای هم هست، حدّ شعری‌اش با حدّ شعری کلیم و این‌ها پهلو می‌زند؛ یعنی کمتر از کلیم و کمتر از حاج محمدجان قدسی و این‌ها نیست؛ تقریباً با این‌ها همزمان هم هست؛ ولی خب، واعظ است و شعرش، موعظه است؛ در مایه‌های شعر و غزل و شادی و شنگولی و این چیزها نرفته. ما از این قبیل شعرا هم داشته‌ایم. بنابراین من از شاعر این توقع را ندارم که این جور شعری بگوید. حالا خود ما هم یک وقت‌هایی یک چیزهایی می‌گفتیم؛ اینجور نبوده که حالا از این حرف‌ها دور باشد؛ نه، در آن از این چیزها هم بوده اما می‌گوییم مثل حافظ باشید. ببینید، حاحفظ شعر عرفانی طعی دارد. حالا من نمی‌خواهم مثل بعضی‌ها بگویم اگر حافظ می‌گوید « خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش»، این هم مرادش شیراز عالم ملکوت است؛ نه، بالاخره او هم شاعری بوده مثل بقیه شعرا؛ اما اهل معرفت و اهل سلوک بوده و بخشی از عمر و بخشی از این گنجینه با ارزش را صرف این کار کرده. ما می‌گوییم این کار را بکنید. توقع ما جداً از همه خانم‌ها، از همه آقایان - بخصوص جوان‌ها - این است.



نکته آخر هم این که آن‌جایی که به مسائل دل و عواطف و اینها می‌پردازید، حد نگه دارید؛ یعنی‌آن حالت عفاف و حجاب را حفظ کنید. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد می‌گفت، در دنیای روشنفکری آ» زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبه‌رو بودیم؛ همین‌هایی که شب توی قهوه‌خانه‌ها و کافه‌های تهران می‌نشستند و عرق‌خوری می‌کردند و آنها را از مستی روی دوش می‌کشیدند می‌بردندشان خانه، چون نمی‌توانستند بروندع هانها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد باید گفته شود. این در حالی بود که آن زمان، فرهنگ، فرهنگ دیگری بود؛ اصلاً زمانه، زمانه واقعیات تخل و زشت و مستهجنی بود که حالا گوشه‌ای از آن هم در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش را نشان داده بود. من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمی‌آورم؛ چون فروغ فرخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضی‌های دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشاره‌ای نمی‌کنم و از آنها اسم نمی‌آورم.



غرض این است که دخترهای جوان تصور نکنند که حالا اگر چنانچه بخواهند برای دلشان، برای عواطفشان، برای حسشان یک شعری بگویند، پس دیگر بروند تا آن ته ته؛ نه، بالاخره خوب است که آدم یک حدّی را نگه دارد.



امیدواریم ان‌شالله سال آینده همه شماها زنده باشید؛ ما هم اگر زنده بودیم، بتوانیم در خدمت شما باشیم و از شما چیزهای بهتر بشنویم.



البته این نکته را همه من اینجا یادداشت کرده بودم بگویم، که چون بحث طولانی می‌برد، دیگر نمی‌"ویم. اجمالاً اشاره می‌کنم که در بعضی از شعرهای شعرای جوان - به خصوص امشب هم چند نمونه داشت که دیدم - آدم نشانه یک نوع اضطراب و یک نوع حیرت را مشاهده می‌کند؛ مثلاً ایشان گفت که مواظب جوجه‌های ایمان من باشید. البته این دغدغه‌،‌دغدغه مقدسی است، خیلی خوب است و من از این که این دغدغه در این جوان شاعر وجود دارد، خرسند می‌شوم؛ اما دل من هم می‌لرزد که چرا دغدغه دارد. این دغدغه و حیرت و ضطراب - یک مخلوطی از همه اینها - باید در شعر از بین برود؛ این هم راهش تقویت معرفت است که الحمدلله شما دارید.



البته این اساتید و بزرگان شعر، یک ذره بایستی واضح‌تر حرف بزنند؛ هم آقای علی معلم، هم بعضی‌های دیگر. این‌ها باید یک ذره روشن‌تر حرف بزنند تا آن مبانی فکری و معرفتی که اینها خودشان به آن رسیده‌اند و فهمیده‌اند و یاد گرفته‌اند و به قدری شده که می‌توانند ادا کنند، آن را درست ادا کنند تا طرف بفهمد. مواظب باشید، مخاطب خودتان را در حیرت نگه ندارید. خب، یک حرفی باید گفته شود که طرف استفاده کند؛ لفظ استوار، معنای خوب؛ اما در عین حال مثل همان بیت گذایی« حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای است» خواهد شد. البته این دوست و شاعر افغانی‌مان اشعار بیدل را ترجمه کرده، انصافاً ترجمه خوبی هم کرده - یعنی قانع‌کننده است - اما بالاخره گیج کننده است دیگر. آدم‌هایی که با شعر انس داشتند، سی‌چهل سال، چهل پنجاه سال با شعر ور رفتند، با شعر هندی انس داشتند، وقتی این‌ها معنای شعر را اوّل وهله درست نمی‌فهمند، این نقص شعر محسوب می‌شود. یک عامی که در کوچه دارد عبور می‌کند، ممکن است این شعر را نفهمد - نفهمیدن او عیب نیست - امّا بالاخره کسی که با شعر انس دارد، او باید بفهمد که شما چه می‌گویید.



انشالله خداوند همه شما را موفق بدارد. از دوستان، بخصوص از آقایانی که مدیریت این جلسه را به عهده گرفتند- هم جناب آقای قزوه که واقعاً کار برجسته‌ای کردند، هم این مدح طولانی‌ای که‌اقای فیض برای آقای قزوه گفتند، که مدیحه جالبی بود و اسم ایشان را در تارخی ماندگار کردند! و همچنین از بقیه دوستانی که برای اداره این جلسه همکاری کردند، متشکریم.



مهمترین محورهای بیانات مطرح‌شده عبارتند از: ظهور سبک جدید شعری در سال‌های اخیر، اهمیت و جایگاه شعر برای کشور، توصیه‌های رهبر انقلاب به شاعران و نظر ایشان درباره برخی از شاعران پیشکسوت مانند استاد قهرمان، فروغ فرخزاد، صاحبکار، شفیعی‌کدکنی و ...


این کتاب در 128 صفحه علاوه بر بیانات معظم‌له، شامل متن کامل اشعار خوانده‌شده، متن گفتگوی شاعران با رهبر انقلاب اسلامی در خصوص اشعارشان، بیوگرافی شاعران و تصاویر این دیدار می‌باشد. فیلم کامل این دیدار نیز به کتاب ضمیمه شده است.


علاقه مندان برای تهیه کتاب می‌تو‌انند با شماره تلفن‌های 66483695 - 66405100 - ‌66410649 -021 تماس حاصل نمایند و یا به نشانی پست الکترونیک book@khamenei.ir پیام ارسال نمایند.



جمعه 20/5/1391 - 9:40 - 0 تشکر 501675

با حضور شعرای برجسته کشور؛شب شعر روحانیون و طلاب برگزار شد

به همت بخش حوزوی بیستمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، شب شعر روحانیون و طلاب با حضور شعرای برجسته کشور برگزار شد.


به گزارش خبرگزاری حوزه از نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، محفل "شب شعر روحانیون و طلاب" چهارشنبه شب با حضور شعرای برجسته کشور، مدیر بخش حوزوی بیستمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم قائم مقام بیستمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم و جمعی از شعرای حوزوی در بخش شعر و ادب نمایشگاه قرآن در مصلی تهران برگزار شد.


در این مراسم پس از سخنرانی علیرضا تقی پور قائم مقام بیستمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، برخی از شعرای حوزوی از جمله حجج اسلام بیگی، محمدرضا ترکی، سید محمدجواد شرافت، علی مؤیدی، سیدمحمد بابامیری، علیرضا محمدعلی بیگی، سیدمحمد مهاجری و امید مهدی نژاد و همچنین جمعی از شاعران کشور از جمله آقایان سیدعلی موسوی گرمارودی، محمدرضا سهرابی نژاد و مصطفی محدثی خراسانی به شعر خوانی در تکریم


اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پرداختند.


در پایان این مراسم از شعرای برجسته حوزوی و همچنین شعرای ملی با اهدای جوایزی تجلیل شد.


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.