• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1387)
يکشنبه 1/5/1391 - 17:44 -0 تشکر 476495
دست سرنوشت در شاهنامه ی فردوسی

هر یک از داستان های شاهنامه ، نمایش سلطه ی تقدیر بر زندگی انسان و جهان اند و در هیچ یک از آن ها انسان به آزادی دست نمی یابد . بلااستثنا این داستان ها به بازی شطرنج می مانند. بخشش و کوشش در این داستان ها ، پیکار با یکدیگر را می آغازد ، اما در فرجام همیشه شاه بخشش ، چیرگی می یابد  و شاه کوشش مات و مبهوت بر جای خشکش می زند........................................................................................................





دوشنبه 2/5/1391 - 18:20 - 0 تشکر 477875

یگانه سازی شخصیت ها با نشان دادن اخلاق و عادتهای شان :
بیشترکارکتر های شاهنامۀ فردوسی اخلاق ویژه دارند . از آن شمار است طور مثال ، اسفندیار که مردی خنده روست و به هر رخداد حتی رخداد های سخت کینه انگیز، می خندد . وی در نبرد رستم و اسفندیار، رستم را به مهمانی نمی خواند و رستم بر آشفته به سرا پردۀ او می آید و سخنان خشم آمیز می گوید . اسفندیار میخندد:


بخنــدیــد بـــا رستـــم اسفندیار
چنین گفت کــی پور سام سوار
شدی تنگدل چـــون نیامد خرام
بجستم همی زین سخن کام ونام


جای دیگر، گرگسار اسفندیار را در خوان هفتم از هفت خوان، فریب میدهد . نخستین شتر کاروان به رود بار خروشان می غلتد . اسفندیار که بر او میخروشد گرگسار نیز پاسخ زشت و ناسزا میدهد ، مگر اسفندیار باز خشم خود را لگام میزند و میخندد :


سپهـــبد بــخندید و بگشاد چـــشم
فروماند از آن ترک و ننمود خشم


یا باری اسفندیار در شکارگاه است، آواز میدهند که خسرو جاماسپ را فرستاده است. با شنیدن آن آواز اسفندیار میخندد. از چهار پسرش که با او یند ، مهین پسران زبان می کشاید که خود میخندی و به ما نمیگویی تا ماهم بخندیم :


از آن دشــــت آواز دادش کسی
که جاماسپ را کرد خسروگسی
چو آن بانگ بشنیدش آمد شگفت
بپیچید و خـــــندیدن اندر گـرفت
پسر بــــود او را گــــزیده چهار
هـــــمه خو بروی و نبرده سوار
یکــــی نام بهمن اگر مهر نوش
ســـوم آذر افروز گرد به هوش
چـــــهارم و را نام نــــوش آذرا
کــجــا کـــرد او گــــنبد آذرا
به شاه جـــــهان گفت مهتر پسر
کـــــه تا جاودان سبز بادات سر
یکی زهــــر خـــنده بخندید شاه
که من می نیابم در آن هیچ راه
برین ماجرا ازچه خندی همی
لب ما ز خنده ببندی هـــــمی

در همان نبرد« اسفند یار با رستم» اسفند یار زبان به نکوهش نژاد رستم می کشاید . دستان را بد گوهر و دیوزاد می نامد وقصه سیمرغ را در میان می آورد. سام را نادان و پیر غرچه می گوید. ورستم نیز نیاکان او را ناشایست و کهتر می نامد. به پهلوانی و داد گستری نیاکان خویش می بالد و می نازد. اسفند یار باز میخندد:

ز رستم چون اسفندیار این شنید
بخندید و شادان دلــــش برد مید

دیگر اینکه اسفندیار بیشتر در نبرد ها به حیله روی می آورد وبا فریب هماورد به پیروزی دست می یابد . در خوان پنجم از هفت خوان در صندوقی پنهان میشود. در خوان سوم نیز جنگ با اژدها را از میان صندوق آغاز میکند. اسفندیار باور دارد که:

به جایی فریب و به جایی نهیب
گهی بـــرفراز و گهی درنشیب

رستم تنها درسه جای به چاره گری دست میبرد و از آنهم با آزرم یاد میکند، زیرا این راه راه او نیست . راه او جنگیدن روبه رواست :

سوی چاره گشتم ز بیچاره گی
ندادم بدو ســـــــر به یکباره گی

سه مورد حیلۀ رستم یکی در نبرد با اسفندیار است ، که ازسیمرغ و چوب گز کمک میگیرد و اسفندیار آن کار را چاره گری و نیرنگ و آموزش زال مینامد :

بدیـن چوب تر روز گارم بسر
ز سیمرغ و از رستم چاره گر
فسونها ونیرنگ ها زال ساخت
که این بند ورنگ ازجهان اوشناخت

بار دیگردر نبرد با سهراب است . سهراب رستم را بر زمین میزند و دست به خنجر میبرد تا سینه اش رابشکافد. رستم میگوید که رسم ما چنان است که پهلوان تنها دومین بار اگر چیره شد، دست به تیغ میبرد نه نخستین بار . سومین چاره گری رستم رفتن با لباس بازرگانان برای رهایی بیژن ار سیاه چاه افراسیاب است . واژه « چاره گری» در شاهنامه همه جای احساس منفی با خود ندارد و در دیگر جای ها به معنای گشایش گره کار و تدبیر معنی میدهد .
کاووس عادت دارد که زود تندی کند و باز زود پشیمان گردد، چنانکه خود می گوید:

که تندی مرا گوهرست وسرشت
چنان رست باید که یزدان بکشت

و سالاران سپاه نیز زمانیکه در پی رستم میروند تا او را دو باره به در بار کاووس بیاورند براین خوی کاووس اشاره میکنند:

تودانی که کاووس را مغز نیـست
به تیزی سخن گفتنش نغز نیست
بگوید همان گه پشیمان شـــود
به خوبی ز سر باز پیمان شود

بیژن عادت دارد که همیش خنجری در میان ساق موزه برای روز مبادا پنهان دارد .

همیشه به یک ساق موزه درون
یـــکی خنجری داشتـــی آبـگون

سیاووش که مردی پاک دامن و صلح جوست و جانب دار آبادی و ساختن و پرداختن ، کم رو وشرمگین است . پیران دختر خود را به زنی به او میدهد . و سپس دختر افراسیاب را نیز برای او خواستگاری میکند . با آن وصف که سیاووش دختر افراسیاب را نمیخواهد ، از گفته پیران سرپیچی نمیتواند کرد و نشانۀ شرم و حیا بر صورتش پدیدار میگردد. فردوسی سیمای سیاوش را در برابر پیشنهاد پیران چنین تصویر کرده است :

چنین گفـــت کمروز بر سازکار
بــــه مهـــمانی دخـتر شهریار
چوفرمان دهی من سزاواراوی
میــــان را ببند م بـه تیمار اوی
سیاووش را دل پــــر آزرم شد
ز پیران رخانش پر ازشرم شد

بعض قهرمانان شاهنامه خواندن و نوشتن میدانند. از آن جمله یکی بیَژن است . رستم مرغ بریان و نان به بیژن میفرستد . و در میان مرغ مهر خویش را میگذارد. بیژن که مهر را می یابد نام رستم را بر آن میخواند و شادمان میگردد .

بگسترد بیژن پـــس آن نان پاک
پرامیــــد دل گشته باترس و باک
چودست خورش بردازان داوری
بدید آن نــهان کــــرده انگشتری
نگینش نگه کرد و نامش بخواند
ز شــــادی بخندید و خیره بماند
یکی مـــهر پیروزه رستم بروی
به آهــــن نوشته به کردار موی

رستم هم خواننده است . نامه خسرو را خود میخواند :

تهمتن چو بشنید و نامه بخواند
بخندید وزان کار خیره بــماند .

زال نیز خواندن و نوشتن می داند و سام نیز خودش نامه ها را میخواند و پاسخ می نویسد .

نوشت آنگهی پا سخ نامــه باز
به نزدیک فرزند گردن فراز

یکی دیگر ازعادت های رستم اینست که درکارها شتابناک نباشد، وی حتی پیش از نبرد های
بزرگ ، چند روزی به شراب می نشیند و خوش میگذراند . طور مثال گاهی که گیو نامه کاووس را به او می برد ، تا بی درنگ با سلاح و سپاه راهی ایران شود که سهراب بر سپید دژ دست یافته است و هر آن نزدیکتر می آید . رستم سه روز با گیو به شراب می نشیند. نامه و پیام شتاب انگیز آنرا از خاطر می شوید . آن ابر پهلوان محوری شاهنامه بیخی سرشت مایل به بزم دارد و نبرد ها و ستیزه ها را تنها برای آرمانها ی بزرگ و والا حتمی می پندارد . مرگ رستم نیز در نخچیرگاه با حیلۀ شغاد رخ میدهد ، نه در رزمگاه .
همچنان رستم عادت دارد که هر گاه در نبرد هم آورد را همتای خود نیابد از افشای نام خویش خود داری کند . مانند نبرد با اشکبوس ، نبرد با سهراب ، نبرد با چنگش تورانی و اما در داستان خاقان چین که با پیران رو به رو می شود و میداند که او پیران ویسه سپهسالار افراسیاب است . نام خود را پنهان نمیکند:

بدو گفت رستم که نام تــو چیست ؟
بدین آمدن رای و کام تو چیست ؟
چنین داد پاســـخ کـــه پیران منم
سپهدار ایــــن شـــیر گیران منم
ز هــــومان ویسه مـرا خواستی
به خـــوبی زبان را بــیا راستی
دلــــم تیز شــد تا تـو از مهتران
کدامی ز گردان و جنگ اوران
بـــدو گــفت : مـــن رستم ز اولی
زره داربا خنجرکاولی (ص147)


کوشش دومین فردوسی که موازی با منفرد سازی کارکتر ها در رگ رگ رخداد های شاهنامه پویش آن چشمگیر است جستجوی همانندیهای وراثی بین کارکترهاست .


دوشنبه 2/5/1391 - 18:20 - 0 تشکر 477877

نقش جانوران و اشیا در پویۀ داستانهای شاهنامه :
فردوسی جانوران و اشیا را در داستانها به کار میگمارد و به کار میگیرد و به کمک آن ذهن خواننده را برای پذیرش رخداد های آینده آماده میسازد ، یا داستان را به گذر گاه تازه می راند یا بر هیجان و کشش آن می افزاید یا منطق علت و معلولی رخداد ها را توانمندتر میکند یا بر گوشه یی از شخصیت کرکتر روشنی می اندازد . به سخن کوتاه جانوران و اشیا در داستانهای شاهنامه بنابر هدفی هنری و دقیق و حساب شده اجازه ورود یافته اند و هر کدام نقشی دارند و حتا گاهی نقشی مهم دارند .
به نمونه های این شگرد در کار داستان پردازی فردوسی بنگریم . در داستان رزم رستم و اسفندیار، اسفند یار رویین تن با سر فرازی از هفت خوان برگشته است و دعوای تاج و تخت پدر دارد و در برابر پند و اندرز مادر که به نبرد رستم تن ندهد سخنان تحقیر آمیز میزند و به سوی زاولستان لشکر می کشد . در دو راههً دژ گنبدان و زاول شتری که پیشاپیش کاروان
میرفت به رو میغلتد و هرچه میزنند از جا نمیجنبد .اسفندیار آنرا فال بد میگیرد و دستور میدهد که سرش را جدا سازند .
پرسشی پیدا میشود که چرا فردوسی این رخداد ضمنی را اینجا آورده است و نقش شتر چیست؟ آیا می توان آنرا از با فت داستان بیرون کشید ؟ میبنیم که پس از این رخداد که خون شتر میریزد روحیه اسفندیار یکباره دگرگون میشود. ترس در جانش رخنه میکند وبا آنهمه دلدهی به خویشتن، دیگر آن اسفندیار پیشین نیست .

و زانجا ببامد سوی هیرمند
همی بود ترسان زبیم گزند


داستان بدینگونه یک چرخش فراتر می آید و نزدیکتر میشود به فرجام خونین زند گی اسفندیار که هنوز هم دو راست. بنا برآن هر گز نمیتوان رخداد شتر را از رنجیرهً رخداد ها ی این داستان بیرون کشید . شتر ذهن خواننده را برای پذیرش تباهی اسفندیارآماده میسازد ونقش مهمی دارد .
یا رستم تمام روز چشم براهست که اسفندیار او را به مهمانی خواهد خواست اما اسفندیار کسی نمی فرستد. سرانجام او تنها و خشمگین به اردو گاه اسفندیار می آید . هر دو قهرمان همدیگر را خوار می شمارند و سرد و تند سخن میگویند. رستم در آن حال ترنج بویا در دست دارد که گویا با آن بازی میکند .

دوشنبه 2/5/1391 - 18:22 - 0 تشکر 477880

از خود اگر بپرسیم که چرا فردوسی ترنجی در دست رستم گذاشته است که در آن حال خشم و ناخشنودی بو کند؟ نقش ترنج چیست؟ در می یابیم که دست خالی و تنها آمدن رستم به لشکرگاه اسفندیار و ننشستن او بر دست چپ و کرسی خواستن و نشستنش بر دست راست هر دو عمل نشانهً باور رستم به نیروی خویشتن و کم شمردن اسفندیار و همتا نشمردن اوست . ترنج بویا در آن حال تاکید زیبای مزید بر آن حالت است و آرامش ذهنی رستم را نشان میدهد . ترنج بوییدن گویا تر از هر شرح و تفصیل زبانی اشاره ایست از رستم به اسفندیار که من ترا جدی نمیگیرم و همال و همتا نمی شمارم .
به بیت های فردوسی توجه کنیم :

(اسفندیار) به دست چپ خویش بر جای کرد
ز رستــم هــمـــی مـجــلــــس آرای کـــرد
جهان دیـــده گفـــت ایـــــن نه جای منست
بـــــه جــــایــــی نشینم کــــه رای مــنست
بـــــه بهمن بفرمــــود کز دســـت راســت
نــشســـتی بیارای از آن کـــــم سزاســــت
بیامــــــد بــــرآن کــــرسی زرنشــســـت
پر ازخشم ، بویا ترنجی بدست

یا در داستان نبرد رستم و سهراب ، مهرۀ رستم که تهمینه بر بازوی فرزند بسته است ، گره اصلی زنجیرۀ رخداد ها را باز میکند و هرگز نمیتوان ازآن چشم پوشید و هرگز نمیتوان آن را از داستان حذف کرد . یک مثال دیگر از داستان رزم بیژن با پلاشان( شاهنامه فردوسی ، ویراسته مهدی قریب و محمد علی بهبودی جلد2)
ریو نیز پسر فریبرز کاووس در نبرد با تورانیان کشته میشود و تاج او زیر سم اسپان می افتد .
گیو پر اندیشه میخروشد و به همه پهلوانان خطاب میکند که افتادن تاج ریو نیز بدست تورانیان ننگست برای ما و یکی باید آنرا بیاورد . با شنیدن صدای گیو، ازهر دوسو پهلوانان برای ربودن تاج شتاب میکند . سرانجام بهرام با سر نیزه آنرا برداشته به لشکر گاه ایرانیان می آورد .
تاج در این رخداد ، نبرد را معنی دار میسازد. یعنی به خواننده اشاره میکند که آن جنگ ها و خون ریزی های سرسری و بیهوده نیست . د ر هر گام پای نام و ننگ و عزت دو ده و دودمان در میان است .
باز در رخداد پیوسته به آن ، شی دیگر درداستان وارد میشود. چنین که هنگام برداشتن تاج با
سرنیزه تازیانهً بهرام در رزمگاه می افتد و بهرام باید شبا شب برای یافتن آن بر گردد. چرا
تازیانه آنقدر ارزش می یابد که بهرام نمیتواند از آن چشم بپوشد؟ نه ، هرگز نمیتوان از آن صرف نظر کرد ، زیرا نام بهرام بر آن نوشته است و افتادن آن به دست دشمن ننگ است برای بهرام و همه ایرانیان .
به گفتار داستانسرای هوشمند توس گوش فرا دهیم :

روان رفـــت بهـــرام پیش پــدر
کــه ای پهـــلوان یلان سر بسر
بدان گه کـــه مـــن تاج برداشتم
به نیزه بـــــه ابر اندر افـــراشتم
یکی تازیانه زمــــــن گم شدست
چو گیرند بی مایه ترکان بدست
به بهرام بر چـــند باشد فـسوس
جهان پیش چشــمم شود آبنوس
نبشته برآن چــــرم نام من است
سپـــــهدار پیران بگیرد بد ست
مرا ایــــــن ز اختر بد آیـــــد همی
که نامم به خاک اندر آید همی

در آن رزم دست بهرام بریده میشود و سپس چراغ زندگی او نیز برای همیش خاموش میگردد.

دوشنبه 2/5/1391 - 18:22 - 0 تشکر 477881

نقش خواب در پویه داستانها:
آز آغاز سرایش شاهنامه که با خواب دیدن خود فردوسی همراه است ، بسا رخداد ها ی مهم داستانهای شاهنامه را خوابی در پیشاپیش می آید ، چون :
خواب دیدن ضحاک پیش از قیام کاوه و ظهور فریدون ، خواب دیدن سام و ناچار شد نش به باز آوردن زال از لانۀ سیمرغ ، خواب قباد که دو باز سپید می آیند و تاج درخشانی را آورده بر سرش میگذارند پیش از آنکه زال رستم را پی او بفرستد واو را فراخواند تا بیاید و تاج شاهی را بر سر نهد .
خواب کتایون دختر قیصر که در انجمن مردان ، بیگانه یی دسته گلی به او میدهد . سپس بزم آراستن قیصر بر پایۀ آن خواب و واگذاشتن کتایون تا ازمیان بزم ، همسری برای خویش برگزیند. همان است که گشتاسپ وارد بزم میشود و کتایون او را همان گونه می یابد که در خواب دیده بود .
خواب سیاووش پیش از گذشتن ازمیان دوکوه آتش برای ثبوت بی گناهیش . خواب افراسیا ب پیش از آنکه سیاووش بر توران لشکر بکشد .
خواب سیاووش پیش ازکشته شد نش به دستور افراسیاب . خواب دیدن پیران پیش از زادن کیخسرو که سیاووش تیغی بدست در کنار شمعی نشسته واو را می گوید که برخیز که جشن کیخسرو است و تیغ اشاره است به جنگ های کین سیاووش و معنای نمادین و رمزی دارد .
خواب ده شبۀ پادشاه هندوستان و فرستادن ارمغانها به اسکندر، خواب نوشیروان پیش ازتاختن عربها بر ایران .
نگارنده خوابهای شاهنامه رابه ترتیب فهرست نکرده است ، زیرا که ضرور نمی پنداشته و آن کار شاید برای پژوهش جداگانه بایسته باشد و می توان از دیدگاه های گوناگون خوابهای شاهنامه را ارزیابی و سنجش کرد . به هر حال نمونه های یاد شده خوشه هایی از خرمن است واما باریک شدن در این خواب ها نشان میدهد که هر خواب در جای خویش رخداد هایی را انگیزه میشود ، خواستن خواب گزاران و موبدان ، دست بردن به کارهایی که پویهً داستانها را چابکتر می سازد و داستانها را به چرخش های تازه می کشاند ویا به هیجان و گیرایی داستان می افزاید . به پنداشت من فردوسی یگانه داستان سراییست که درکار خویش از خواب این حقیقت جالب زند گی بشری با دست باز و استادانه کا ر گرفته است. برای آنکه برخورد فردوسی را نسبت به خواب روشنتر دریابیم به شاهنامه رو می آوریم ، به آنجا که این بیت ها به چشم میخورد:


نگر خـواب را بیهده نشمری
یکی بهره دانــی ز پیغـمبری
بویژه کـــه شاه جــهان بیند ش
روان درخشــنده بگز ینـــد ش
ستاره زند رای باچرخ وماه
سخنها پراکنده کرده براه
روانها ی روشن ببیند به خواب
همه بودنی ها چو آتش برآب

دوشنبه 2/5/1391 - 18:23 - 0 تشکر 477882

چون شاهنامهً فردوسی یکی از حماسه های بزرگ جهان و اثریست روایتی و داستانی ، میباید از دیدگاه ویژگیهای داستانسرایی و تکنیک قصه پردازی و شگرد های لازم آن و روش خاص فردوسی در این کار نیکو شناخته شود .
پرداختن به مسایلی مانند وزن و قافیه صناعات بدیعی و بیانی آن ، برای سنجش دلایل اثر گذاری شاهنامه بر خواننده و جاذبه و کشش آن ، ناچیز است . آنچه به پنداشت من خواننده شاهنامه را زیر تاثیر قرار میدهد و هنر والای فردوسی را روشن می سازد تکنیک وشیوۀ قصه پردازی اوست . استادی او درکاربرد ده ها پدیدۀ زندگی است که من و شما را چنان لذت می بخشد و در ژرفای حوادث میبرد که ناخود آگاه به همسویی یا مخالفت با کرکترهای آن کشانده می شویم و نا قوس های داد و بیداد را که پیوسته میخروشند نمیشنویم و برای شنیدن آن صدا ها که چه داد است و چه بیداد باید بایستیم و گوش فرا دهیم .
با شناخت شاهنامه ازین دیدگاه به ارزش نماهایی سوچه و ناب دست میبایم که می توانند در نقد و تحلیل سایرداستانهای منظوم پارسی به ویژه داستانهای منظوم رزمی بکار آیند . این کاوش
گنجینه یی را بدست می دهد ، که از وام گیری معیارها و ارزشنماهای نقد ادبی دیگران ، بی نیاز می گردیم .

دوشنبه 2/5/1391 - 18:24 - 0 تشکر 477883

افسانه یا راستین بودن قهرمانان شاهنامه


آیا داستان كیخسرو در شاهنامه فردوسی واقعیت دارد و كیخسرو چه کسی  بوده كه در اوستا ازاو به عنوان (كوی هوسروه) نام برده شده؟


 برخی او را همان (خِضر) و برخی( كیاكسار)  می دانند.


 در اوستا ازوی با نام جاویدیاد می کند وكسی كه در هنگام ظهور (سوشیانت: فردی تقریباً معادل با امام زمان(ع) در اعتقاد شیعیان )از نقطه ای در ایران به همراه تنی چند از دلاوران به یاری او برمی خیزد .


در ایران جاهایی وجود دارد كه مردم محلی معتقدند كیخسرو در آنجا ناپدید شده از جمله در اراك ودر منطقه ای به اسم غار كیخسرو ویكی در رشته کوه های دنا در كهكیلویه و بویر احمد در قله ای مرتفع به اسم كوه قبله دو شكاف بزرگ با فاصله از همدیگر قرار دارند كه مردمان محلی معتقدند كیخسرو در یكی از همین دو غار كه به غار كیخسرو معروف است رفته است .


البته رفتن به این غار به علت شیب بسیار زیاد نا ممكن است برای دیدن این غار باید به روستای


خفر در شهرستان سمیرُم در استان اصفهان رفت به هر حال باید پی برد چرا مردمان محلی به رفتن كیخسرو به این محلها با وجود ناآگاهی از تاریخ گذشته در جاهای مختلف ایران اعتقاد دارند؟


برخی بر این باورند که فردوسی حقیقت  افسانه را باهم درآمیخته است مثلاً رستم واقعاً وجود داشته است امّا نه بدین گونه که فردوسی اغراق می کند و او چون داستان پرداز بی نظیری بوده  از قهرمانان داستانش الگو ساخته اما در عین حال این قهرمانان بی عیب و نقص نیستند و گاهی دچار خطا می شوند.  برخی ماجرای ارابه آتشین و جام جم جمشید را به یوفو یعنی افراد بشقاب پرنده که از کرات فضایی آمده اند ربط می دهند  و می گویند این افراد در آن زمان به ایران آمده اند همچنین مشارکت در ساخت اهرام ثلاثه مصر و بخشهایی از تمدن درخشان آزتک ها در آمریکای لاتین را به این افراد نسبت می دهند .

دوشنبه 2/5/1391 - 19:4 - 0 تشکر 477972

سلام
واقعا که شاهنامه یک حماسه واقعی و فردوسی یک حماسه سرای بزرگه.

استاد شما ماشاءالله اینقدر سریع پاسخ میذارید که من امروز همش رو وقت نکردم بخونم.یه کم صبر کنید تا به شما برسم.
التماس دعا

دوشنبه 2/5/1391 - 22:32 - 0 تشکر 478144

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;477972]سلام
واقعا که شاهنامه یک حماسه واقعی و فردوسی یک حماسه سرای بزرگه.

استاد شما ماشاءالله اینقدر سریع پاسخ میذارید که من امروز همش رو وقت نکردم بخونم.یه کم صبر کنید تا به شما برسم.
التماس دعا



عزیزمی
فکر کنم تا همین جا برای انجمن کافی باشه
به هرحال برابر دستور و امر شما عمل کردم و خواستم پاسخی تقریبا کامل داده باشم
انشالله مورد پذیرش واقع شده باشه.

سه شنبه 3/5/1391 - 13:38 - 0 تشکر 478552

behroozraha گفته است :



عزیزمی
فکر کنم تا همین جا برای انجمن کافی باشه
به هرحال برابر دستور و امر شما عمل کردم و خواستم پاسخی تقریبا کامل داده باشم
انشالله مورد پذیرش واقع شده باشه.
peymanm001 گفته است :
[quote=behroozraha;558041;478144][quote=peymanm001;661717;477972]سلام
واقعا که شاهنامه یک حماسه واقعی و فردوسی یک حماسه سرای بزرگه.

استاد شما ماشاءالله اینقدر سریع پاسخ میذارید که من امروز همش رو وقت نکردم بخونم.یه کم صبر کنید تا به شما برسم.
التماس دعا

استاد من رو بیشتر از این دیگه شرمنده نکنید.
آره خیلی خیلی خوب و کافیه.
ممنون

سه شنبه 3/5/1391 - 16:51 - 0 تشکر 478745

قربانت
تا سوژه ای دیگر که پیشنهاد می دهید خدای بزرگ یارتان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.