جوانی و پیری
جوانم قدرتم هم ای بدک نیست
نمیدانم ز پیری تا که آن چیست
بکامم جام و ساغر مطرب و می
جوانی لذتش از یار و ساقیست
برایم هر چه میخواهم مهیاست
ببین ایام عمر من چه عالیست
جوانی بگذرد فرزانه فرزند
نگر دستت ز آن پر یا که خالیست
هوا گیری نما نفست مداوم
وگرنه مایه ی صدها خرابیست
بیا این نقد جان دریاب جانا
بدان دنیای ما فانیست فانیست
نما تا میتوانی دستگیری
ز ما جانا همین خیرات باقیست
جوانی زندگی دریاب ورنه
به پیری دست تو بسیار خالیست
رقم خواهی زد اندر زندگانی
به محشر از یمینی یا شمالیست
«مبین» گر در جوانی پاک باشی
همین اصل از اصول زندگانیست
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن