سلام تو این تاپیک اشعار مهدی سهیلی رو قرار میدم امیدوارم که خوشتون بیاد من که خودم اشعارش رو خیلی دوست دارم
کل آیتم ها 67
پروانه شو به هر باغ
پرنده پر زدپرنده پر زد و پر یادم آمدغمی اندوه گستر یادم آمدچو در مغرب فرو می رفت خورشیدوداع تلخ مادر یادم آمد
یک ستاره دارم خدا كند كه ز دلهای ما صفا نرودغبار وسوسه در چشم پاك ما نرودخدای خوان چو شدی دوری از تلاش مكنكه با دعای تن آسودگان بلا نرودچه نغمههاست كز آن موج فتنه برخیزدندیم عقل به دنبال هر صدا نرودغلام همت درویش نخوت اندیشمكه از غرور به دربار پادشا نرودروا بود كه ز روز سیه بیندیشدهرآنكه نیمشبان بر در خدا نرودفغان زر طلبان از جحیم می شنوماگر كه خواجه بداند پی طلا نرودز كاسه ها بدر آید دوچشم بی پرهیزاگر به كوی كسان از در حیا نرودتوانگر به فتوت چنان سرآمد باشكه مفلسی ز سرای تو نارضا نرودتو دست معجزه بنگر در آستین كلیمكه فتنه بر سر فرعون از عصا نروداگر ز خرمن همسایه شعله برخیزدگمان مدار كه دودش به چشم ما نرودطبیب اگر كه زبان را بهمهر بگشایدز كوی او تن رنجور بی شفا نرودبه یك نگاه چنان در دلم نشست آن ماهكه یاد او ز سر من به سالها نرودبه شام تیره ی خود یك ستاره دارم و بسچه روشنم گر از این آسمان سها نرود
وداغآخرین شب گرم رفتن دیدمشلحظه های واپسین دیدار بوداو به رفتن بود و من در اضطرابدیده ام گریان دلم بیمار بودگفتمش از گریه لبریزم مروگفتجانا ناگزیرم ناگزیرگفتم او را لحظه یی دیگر بمانگفت می خواهم ولی دیرست دیردر نگاهش خیره ماندم بی امیدسر نهادم غمزده بر دوش اوبوسه های گریه آلودم نشستبر رخ و بر لاله های گوش اوناگهان آهی كشید و گفت وایزندگی زیباست گاهی گاه زشتگریه را بس كنمرا آتش مزنناگزیرم از قبول سرنوشتشعله زد در من چو دیدم موج اشكبرق زد در مستی چشمان اواشك بی طاقت در آن هنگامه ریختقطره قطره از سر مژگان اواز سخن ماندیم و با رمز نگاهگفت میدانم جدایی زود بودبا نگاه آخرینش بین ماهایهای گریه بدرود بود
.هودج مهتاب
هنر و مردم
پروانه باز تو از عشق حقیقی بی نیازی
دو رنگی كهنه كاری صحنه سازی
هزار خوشه عقیق چو عكس یار درآینه ی جهان افتاد
هرکه مرا صدا کند ای كه نسیم رحمتت