سلام
گاهی وقت ها آدمی اینقده خودشو اسیر متعلقات میکنه که مانع حرکت صحیحش میشه و به نوعی گام هاش کند میشند.
سال 83 بود...
اوایل پاییز ...
بخش انجمن های تبیان اطلاعیه زده بود که انجمن قران ، ورزش ، و چند تا دیگه نیاز به مدیر دارند و کاربران رزومه برامون بفرستند....
منم فرستادم در حد چند خط ...
بعدش بهم زنگ زدند گفتند مدیر انجمن قرآن و عترت تبیان شدید و برای آشنایی بیشتر باید یه سر بیایید موسسه...
من همون سال تازه دانشگاه قبول شده بودمو و وقتم آزاد شده بود و سرم درد میکرد برای تجربه های جدید (البته هنوزم همونطورم ) ...
با کلی انرژی استارت زدم ...یعنی اولین پاسخم رو تو انجمنا (برسا) ثبت کردم...
روز به روز بیشتر با کاربرا آشنا میشدم....
نمیدونم اینا رو چرا میگم...فقط خواستم یکمی تاپیک پر بشه و خالی نباشه و یهو نگفته باشم میخوام استعفا بدم...استعفا از مدیریت انجمن قرآن و بورس.
استعفا میدم چون میخوام تعهدی در بودن در انجمن ها نداشته باشم
استعفا میدم چون با یک دست چند تا هندونه نمیشه برداشت D:
البته میشه برداشتااا...اما دیگه ده تا هندونه نمیشه
استعفا میدم چون وقتم پر شده و باید به اولویت های مهمتری پرداخت
پس دیگه نیومدم کسی نگرانم نشه و یا نگید این انجمن مدیرش کو...مدیرش منصبشو میبخشه به نفر بعدی...اینکه جوانان ما امکان تجربه مدیر شدن انجمن بورس و قرآن را داشته باشند.
در کل فعلن سر میزنم اما از این تاریخ به بعد دیگه بودن در انجمنا بدون هیچ گونه تعهد در بودنه
ازتون میخوام حلالم کنید...
از مدیر سیستم گرفته تا دیگر همکاران و کاربران خوب تبیانی ... از همه دوستانی که تو این چند سال باهاشون از دور و نزدیک برخورد داشتم
از حقیقی گرفته تا مجازی
ایمیلم فعاله (تا یه مدت محدود) تا اگه کدورتی هست خصوصی حل شه...چون اصلن دوست ندارم تو اون دنیا بخاطر کدورت و ناراحتی کسیو ملاقات کنم و ایشالله بخاطر دیدار شما خوبان مجازی حقیقی منم یه سر بیام بهشت تا دیداری حقیقی با هم داشته باشیم.
h 5 5 5 5 s @ y a h o o . c o m
ممنونم
یا علی