• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مهدویت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مهدویت (بازدید: 1446)
يکشنبه 30/11/1390 - 22:52 -0 تشکر 433628
چگونه مهدی نمایان را بشناسیم؟

هوالرحمن و الرحیم
 
سلام
 
اعتقاد به مهدویّت، از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) رواج داشته و تقریباً بعد از واقعه ى كربلا و شهادت امام حسین(علیه السلام) ادّعاى مهدویّت نیز آغاز شد
و برخى از مردم بعد از وفات محمّد حنیفه، او را مهدى دانستند و بعدها نیز عدّه اى خود را مهدى نامیدند و ادّعاى مهدویت كرده اند... براى این كه ما مهدى نمایان را تشخیص دهیم، لازم است شناخت كامل از امام زمان(علیه السلام) داشته باشیم.
 
در روایات ما آمده است كه زراره بن اعین از امام صادق(علیه السلام)سؤال كرد:
«در زمان، غیبت امام زمان(علیه السلام)امام را چه گونه از امامان بدلى تشخیص دهیم؟».
امام(علیه السلام)فرمود:
 این دعا را یاد بگیرد و تكرار كن:
(اللهم عَرِّفنی لنفسك فإنَّك إنْ لم تعرفنی نَفسَك لَم أعرف نبیك. اَللهم! عرّفْنی رسولك فإنّك إنْ لمْ تعرفْنی رسولك لم أعْرِفْ حجتَك. اللهم! عرّفْنی حجتك فإنّك إنْ لمْ تُعَرِّفْنی حجتك ضَلَلْتُ عَن دینی.)
كمال الدین و إتمام النعمة، ج 2، ص 342.
خدایا! خودت را به من بشناسان كه اگر تو، خودت را به من نشناسانى، پیامبرت را نمى شناسم. خدایا پیامبرت را به من بشناسان كه اگر پیامبرت را نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت.
خدایا! حجّت و امام زمان را به من بشناسان كه اگر امامت را نشناسانى، در دینم گمراه خواهم شد.

بنابراین، بر ما لازم است كه امام زمان(علیه السلام) را از چند جهت شناسایى كنیم، هم شناسنامه اى و هم اعتقادى و قلبى.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
جمعه 9/4/1391 - 11:41 - 0 تشکر 467155

هوالعزیز
سلام

یادمان باشد...
حوادث آخرالزمان زیاد است
برای رفع مشکلاتمان درب هر خانه ای را نزنیم...

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
شنبه 28/5/1391 - 5:28 - 0 تشکر 517309

استعمار، آغازی برای مدعیان دروغی مهدویت

مهدویت

نخستین تاثیر استعمار بر ملل مستعمره، نفوذ در فرهنگ است. ایجاد رخنه در عقاید و تبدیل بنیادهای اصیل اندیشه ای در میان مردم، مسئله ای است که استعمارگران از آن به مثابه راه رسیدن به اهداف شوم خویش، بهره می برند.

بعد از آغاز غیبت صغرا، عدّه اى، به خیال کسب مال و مقام، شروع به ادّعاى نیابت و بابیت حضرت مهدى(عج) کردند و افرادى مانند شریعى، شلمغانى، نمیرى، کرخى، حلاج، ابن ابى العزاقر و... خود را نایب و باب امام زمان(عج) نامیدند و بعد از اندک مدّتى، کم کم، ترقى کردند، خود را امام و حتّى پیامبر خواندند.(1)

ادّعاى نیابت و حتّى ادّعاى مهدویت که براى رسیدن به مال و مقام دنیوى و فریب دادن مردم ساده دل بود، بعد از آغاز غیبت کبری نیز ادامه یافت و عدّه اى با فریب مردم، مدّتى به فتنه انگیزى پرداختند و بعد از بین رفتند تا اینکه نوبت به استعمار رسید. دولت هاى استعمارى که درطول جنگ هاى صلیبى، طعم شکست را چشیده بودند، بعد از آغاز رنسانس و آغاز نفوذ به کشورهاى آفریقایى و آسیایى، به این نتیجه رسیدند که براى نفوذ در کشورهاى اسلامى، چاره اى جز ایجاد اختلاف هاى دینى ندارند.

همفر (جاسوس انگلیسى) به هنگام توضیح موادّ موافقت نامه ى مقامات بلندپایه ى وزارت مستعمرات بریتانیا براى شکست و نابودى اسلام، به 14 بند از آن اشاره مى کند. در بند ششم چنین آمده است:

تبلیغ عقاید و مذاهب من درآوردى و ساختگى در مناطق اسلامى با برنامه ریزى آگاهانه و منظّم به گونه اى که تبلیغ پس از ارزیابى زمینه هاى مساعد فکرى در اقشار مردم صورت گیرد... و اختلافات و منازعات شدیدى بین این فرقه ها برپاگردد تا بدان جا که هر فرقه اى خود را مسلمان واقعى و دیگران را مرتد و کافر و واجب القتل پندارد.(2)

اشخاص دیگرى مدّعى مهدویّت شدند که سیاست خارجى، آن ها را تحریک نمود وگرنه فرومایگى آن ها مانند آفتاب آشکار شد. مانند سیّد على محمد باب، میرزا یحیى ازل، حسین على عبدالبهاء، یوسف خواجه کاشغرى که گفت من امام زمان هستم و پیشواى تراکمه گردید و بیست و نه هزار ترکمن را در کنار رود گرگان با قشون ایران مصاف داده و نظایر بسیار در اطراف جهان از آن ها دیده شده است

استعمار غرب، روش هاى گوناگونى را براى تحقق این اهداف، در پیش گرفت. یکى از آن ها، روشى بود که در یک برهه از زمان، مبارزان مسلمان براى مبارزه با استعمار از آن استفاده کرده بودند. آن روش، ادّعاى مهدویّت از سوى برخى از مسلمانان آفریقا بود. استعمار مى خواست از این حربه، براى شکست خود اسلام استفاده کند.

استعمار انگلیس، طعم مبارزه با مهدى سودانى یا متمهدى سودانى را که با ادّعاى مهدویّت، عدّه اى را به دور خود گرد آورد و جنگ هاى بسیارى با دولت مصر و حتّى انگلیس کرد(3) ـ به یاد داشت و حتّى در نهایت، از این حرکت نیز براى رسیدن به اهداف خود استفاده کرد و با تشویق عدّه اى براى ادّعاى مهدویّت، ایجاد تفرقه میان مسلمانان را آغاز کرد.

در کتاب ادیان و مهدویّت، از حدود 46 نفر نام برده شده است که مدّعى مهدویّت شده اند.(4) هر چند تعداد مدّعیان مهدویّت، بیش از این مقدار است، ولى باید دانست که اوج این ادّعاها، در دوره استعمار بوده است. مۆلّف کتاب مذکور، در ادامه مى نویسد:

اشخاص دیگرى مدّعى مهدویّت شدند که سیاست خارجى، آن ها را تحریک نمود وگرنه فرومایگى آن ها مانند آفتاب آشکار شد. مانند سیّدعلى محمد باب، میرزا یحیى ازل، حسین على عبدالبهاء، یوسف خواجه کاشغرى که گفت من امام زمان هستم و پیشواى تراکمه گردید و بیست و نه هزار ترکمن را در کنار رود گرگان با قشون ایران مصاف داده و نظایر بسیار در اطراف جهان از آن ها دیده شده است.(5)

استعمار، در هندوستان نیز احمدخان قادیانى را به این ادّعا برانگیخت و فرقه قادیانیّه را ایجاد کرد. این فرقه، بعدها، به دو فرقه تقسیم شدند و هم اکنون نیز در پاکستان به حیات خود ادامه مى دهد.(6)

پی نوشت ها:

1.ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 51، ص 367 ـ 381.

2.خاطرات همفر، (جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى)، ص 193.

3.محمد بهشتى، ادیان و مهدویت، ص 71.

4.ادیان و مهدویت، ص 71 ـ 83.

5.همان، ص 83.

6.على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، ص 345 ـ 347.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 517310

فرماندهان آخرالزمانی شیطان(1)


مهدویت




یکی از ابزار‌های کهن و قدیمی شیطان استفاده از ابزار بدل‌سازی و نسخة بدل حقایق است. افرادی که بخشی از حقایق را می‌فهمند نه کلّ آن را به همان اندازه حقیقت را پذیرفته و از بقیّه‌اش بی‌خبر می‌مانند یا با توجّه به کم اطّلاعی نسبت به بقیّة موضوع موضع‌گیری می‌کنند. جریان‌های مدّعیان نبوّت، امامت، مهدویّت و معنویّت در طول قرن‌ها آدمیان بسیاری را به خود مشغول ساخته و آنها را یا از مسیر حق و حقیقت خارج ساخته‌اند یا حتّی در موارد متعدّد به ورطة هلاکت انداخته‌اند.




مدّعیان معاصر


در سال‌های اخیر، رواج پدیدة اوهام و خرافه، رونق بازار عرفان‌های مجازی و معنویّت‌های فانتزی، گسترش طریقت‌های منهای شریعت، رشد شبه‌عرفان‌های ژله‌ای با رنگ و بوی شهوت، شهرت و ثروت و گرمی بازار مکّاره ی مدّعیان دروغین به ویژه متمهّدان و مدّعیان دروغین مهدویّت رشد فزاینده و نگران کننده‌ای یافته است.


باید اذعان نمود که این روند، مختص به ایران یا کشور‌های اسلامی نیست بلکه گرایش به معنویّت‌های مجازی در مغرب زمین نیز، رونق گرفته است؛ زیرا معنویّت، گمشده ی دنیای معاصر است. واقعیّتی به نام خلأ معنویّت، به رغم احساس شدید تشنگی انسان معاصر به حقایق ماورای طبیعت، هم‌دست قدرت‌های سیاست‌پیشه را برای بهره برداری از این خلأ باز می‌نهد و هم تشبّث به هر حشیش یا سیراب شدن با هر سرابی را برای این انسان حیران توجیه می‌کند.


نسل تشنة معنویّت، عطش خود را با سراب‌های عرفان‌نما فرو می‌نشاند. در بازار گرم مدّعیان، بنجل‌های خرافه و عرفان‌های بدلی، فرصت عرضه می‌یابند و این سیکل عرضه و تقاضا تا همواره وجود جهل و ظلم در جهان ادامه خواهد داشت. میلتون، یکی از محقّقان حوزة جامعه شناسی ادیان نو پدید می‌نویسد: بیش از دو هزار فرقة معنویّت گرا در آمریکا و بیش از دو هزار جریان معنویّت‌جو در اروپا هست که درصد کمی از آنها مشترکند.



میل به پست و مقام و امضا که در ادبیات روایات از آن به حبّ جاه و مقام یاد می‌شود یکی از آفات و آسیب‌های دیرینه ی حیات آدمی بر زمین خاکی است که در نتیجة آن خون‌های بسیار بر زمین ریخته شده و روابط خویشاوندی و دوستانة زیادی بریده شده و اموال زیادی بر باد رفته است. بسیاری از جنگ‌های تاریخ، رقابت بر سر قدرت بوده است. وعده‌های دروغ ایّام انتخابات در تمام دنیا و آنچه از آن امروزه با زیرآب زنی یاد می‌شود و در قدیم‌الایّام به سخن‌چینی و نمّامی شهرت داشت همه بر این مبناست که عدّه‌ای به دنبال کسب مقام و قدرتند و حاضرند به هر قیمت آن را به دست آورند


زمینه‌های ادّعا


زمینه‌های مختلفی باعث ظهور و بروز جریان‌های مدّعیان می‌شود که در اینجا به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:


نجات باوری مهدوی


موضوع مهدویّت پتانسیل فوق‌العادّه قوی‌ای دارد که در دوره‌های مختلف مورد سوء استفادة طمّاعانی قرار گرفته که آن را به نفع خود مصادره کرده‌اند. مشهورترین حالت این ماجرا را در جریان مهدی سودانی می‌توان دید که با استفاده از این پتانسیل فوق‌العادّه مدّت‌ها مقابل استعمار انگلیس ایستاد و به اهداف خود نائل شد.


جهل و نادانی مردم


در طول تاریخ اسلام تنها کسانی با مدّعیان همراه شده‌اند که دچار جهالت اختیاری یا اجباری بوده‌اند؛ کسانی که می‌توانسته‌اند با مراجعه به ائمه(علیهم السلام)، علما و مراجع، حتّی کتاب‌های حدیثی و منابع، راه را از چاه و سره را از ناسره تشخیص دهند؛ امّا با تنبلی و کوتاهی یا جبر زمانه و هجمه ی رسانه‌ای (مانند شام دوره ی معاویه) به جهالت خود دامن زده است و مشکل خویش را پایان نبخشیده است.


نا به سامانی‌‌های اجتماعی و اقتصادی


برای برون‌رفت از مشکلات و بحران‌های اجتماعی که تبدیل به معضل و مصیبت لاینحل می‌شود هرکس به فراخور آنچه به ذهنش می‌رسد و گمان می‌کند، می‌تواند چاره‌ساز باشد راه حلّی ارائه می‌کند در این میان بسته به شرایط اجتماعی و با فراهم بودن دو شرط قبلی یکی از راه‌هایی که مستمسّک افراد مختلف قرار می‌گیرد موضوع مهدویّت است که با انگیزه‌هایی که از این پس خواهیم دید، طرح می‌شده‌اند.



ثروت

انگیزه‌های ادّعا


آنان که مرکب شیطان می‌شوند و اجازه می‌دهند شیطان با ابزار ادّعا بر آنها سوار شود انگیزه‌ها و اهداف مختلفی دارند و نمی‌توان همه را با یک چوب راند:


1. ثروت طلبی


یکی از شایع‌ترین انگیزه‌های ادّعا برای جذب افراد به سمت خود، انگیزه‌های مالی و مادّی است. لابه‌لای شکایات فریب‌خوردگان مشاهده می‌شود که مدّعیان به بهانة بخشش گناهان!، حلّ مشکلات، جلب رضایت امام زمان(عج)! و ... از مخاطبان خود پول درخواست می‌کرده‌اند. برخی از مدّعیان هم برای پاک شدن مریدان خود ده‌ها میلیون تومان از آنها می‌گرفتند و خرج سفر‌های خارجی می‌کرده‌اند تا در سواحل «مدیترانه» اسباب رضایت امام زمان! را از مریدان خود فراهم آورند!


2. شهرت طلبی


کم نیستند افرادی که از شهرت و مشهور شدن خوششان بیاید. انگشت‌نما شدن یکی از اسباب بسیار محبوب و مطلوب شیطان است و معمولاً برای افرادی کارا می‌افتد که در مقاطع مختلف زندگی اعم از کودکی و بزرگسالی دچار سرخوردگی، تحقیر و عقده‌های شخصیتی هستند. در عصر ارتباطات و با تغییر فرهنگ اخلاقی اتّفاق افتاده در میان مردم ناشی از سلطه رسانه‌ها، این فرهنگ و آسیب خیلی جدّی‌تر خود را نشان داده است. عدّه‌ای با استفاده از ابزار فیلم و سریال و جمعی به بهانة مسابقات حرفه‌ای ورزشی شهوت شهرت طلبی خود را ارضا می‌کنند؛ امّا عدّه‌ای که نمی‌توانند از این ابزارها برای این میل نفسانی خود استفاده کنند به راهکار‌های دیگری دست می‌یازند که یکی از آن راه‌ها ادّعاست: شهرت به کرامت، ارتباط با خدا و امام زمان(عج) و... همچنین اجابت دعا، شفای بیماران و... البتّه برخی از اینان در ارتباط با جنّیان ممکن است تا حدّی برخی از این قدرت‌ها را هم به دست بیاورند که هرگز دلیل حقّانیت آنان نمی‌تواند به شمار آید.




نسل تشنة معنویّت، عطش خود را با سراب‌های عرفان‌نما فرو می‌نشاند. در بازار گرم مدّعیان، بنجل‌های خرافه و عرفان‌های بدلی، فرصت عرضه می‌یابند و این سیکل عرضه و تقاضا تا همواره وجود جهل و ظلم در جهان ادامه خواهد داشت. میلتون، یکی از محقّقان حوزة جامعه شناسی ادیان نو پدید می‌نویسد: بیش از دو هزار فرقه ی معنویّت گرا در آمریکا و بیش از دو هزار جریان معنویّت‌جو در اروپا هست که درصد کمی از آنها مشترکند



3. مقام دوستی


میل به پست و مقام و امضا که در ادبیات روایات از آن به حبّ جاه و مقام یاد می‌شود یکی از آفات و آسیب‌های دیرینه ی حیات آدمی بر زمین خاکی است که در نتیجه ی آن خون‌های بسیار بر زمین ریخته شده و روابط خویشاوندی و دوستانة زیادی بریده شده و اموال زیادی بر باد رفته است. بسیاری از جنگ‌های تاریخ، رقابت بر سر قدرت بوده است. وعده‌های دروغ ایّام انتخابات در تمام دنیا و آنچه از آن امروزه با زیرآب زنی یاد می‌شود و در قدیم‌الایّام به سخن‌چینی و نمّامی شهرت داشت همه بر این مبناست که عدّه‌ای به دنبال کسب مقام و قدرتند و حاضرند به هر قیمت آن را به دست آورند.


4. بحران اخلاقی ـ جنسی


بخشی از این طیف سوء رفتارها به آنانی اختصاص می‌یابد که از اعتماد طرف مقابل خود سوء استفاده می‌کنند. این سوء استفاده از اعتماد در کلاس‌های درس و جا‌های مشابه آن اتّفاق می‌افتد.


5. عقده‌های شخصیّتی و کمبود محبّت (محبوبیّت طلبی)


یکی از عقده‌های شخصیّتی، کمبود محبّتی است که به واسطة بی‌مهری والدین، برادران و خواهران در دوران کودکی یا همسر در سنین بزرگسالی و پس از ازدواج برای افراد به وجود می‌آید. عدّه‌ای از مدّعیان دوست دارند محبّت دیگران را از طرق مختلف شفاهی، دریافت هدیه و ... تجربه کنند. از جمله راه‌های جلب محبّت دیگران ادّعاهاست. وقتی کسی خود را محبوب امام زمان(عج) و خدا نشان دهد به راحتی می‌تواند محبّت دیگران را به سمت خود جلب کند.



دین



6. مأموریت از شرق، غرب یا یهود


دشمنان مسلمان از ترفند‌های مختلفی برای تضعیف سپاه حق استفاده می‌کنند.جریان مدّعیان، فواید قابل توجّهی در این راستا می‌تواند برای آنان به بار بیاورد. وهّابیت ترکیب اسلام سنّی با خشونت و ظاهرگرایی یهود است و بهائیّت نسخة یهودی شدة باور‌های شیعی است که در بستر شبه قارّه به شکل قادیانیّه به چشم می‌خورد. هرسه این جریان‌ها با برنامه‌ریزی غربیان شکل گرفته و کتاب‌های «تاریخ جامع بهائیّت» نوشتة آقای بهرام افراسیابی و نیز «خاطرات مستر همفر در کشور‌های اسلامی» به خوبی این مدّعا را ثابت می‌کند. البتّه این جریان محدود به سال‌های ظهور این فرقه‌ها نمی‌شود و این سیاست این روزها همچنان دنبال می‌شود و افرادی که به دنبال هوس شهرت، ثروت، قدرت و شهوت باشند انجام این مأموریت را متقبّل شده و زمینة فریب دیگران را فراهم می‌آورند.


7. مأموریت و ترس از ناحیة جنّیان


برخی از اشتباهات و معاصی، دیوار‌های موجود میان ما و عالم جن را برمی دارد و زمینه ی ورود، تأثیر و سلطه ی جنّیان را بر فرد فراهم می‌آورد. برای نمونه در مقدّمه ی ماجرای ادّعا‌های علی محمّد باب ترس طلبة نجفی از جنّ کاملاً مشهود است. همچنین در کتاب‌های مربوط به جنّ، داستان‌هایی را می‌توان یافت که آنان افراد را تحت سلطة خود در آورده و از آنان درخواست‌های عجیب و گاه پرمخاطره داشته‌اند.



معنویّت، گمشدة دنیای معاصر است. واقعیّتی به نام خلأ معنویّت، به رغم احساس شدید تشنگی انسان معاصر به حقایق ماورای طبیعت، هم‌دست قدرت‌های سیاست‌پیشه را برای بهره برداری از این خلأ باز می‌نهد و هم تشبّث به هر حشیش یا سیراب شدن با هر سرابی را برای این انسان حیران توجیه می‌کند


منشأ ادّعا


انسی(خود فرد و دیگر انسان‌ها)


مبنای اصلی ادّعا، هوای نفس و حبّ دنیاست؛ امّا گاه خود فرد، فریب دنیا را خورده و اسیر آن می‌شود و گاه اطرافیان او را فریب داده و به وادی هلاکت و گمراهی می‌افکنند.


دیگر انسان‌ها که زمینه‌ساز ظهور مدّعیان می‌شوند گاه از آشنایان هستند و گاه افرادی که با یک یا چند واسطه از ناحیه ی دشمنان، خود را به او نزدیک کرده‌اند تا او را فریب داده و ابزار دست خود کنند.آمریکا، اسرائیل و نظام یهود و انگلیس از بارزترین دشمنان سیاسی و عقیدتی هستند که در راستای مقابله با فرهنگ تشیّع یا نظام جمهوری اسلامی افراد را اجیر خود می‌کنند.


جنّی


قرآن به صراحت و به نقل از جنّیان از موضوع یاری جستن برخی از انسان‌ها از آنان پرده برمی‌دارد:


«وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً؛(1) و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه می‏بردند و بر سركشی آنها می‏افزودند.» برخی از مدّعیانی را که این روزها بازار نسبتاً داغی هم برای خود به راه انداخته‌اند به استناد محتوای ادّعاهایشان و نیز توانایی انجام برخی امور غیرعادی می‌توان متأثّر از رابطه با جنّیان دانست. بنابر ماجرایی که مرحوم آیت الله علی اکبر نهاوندی در کتاب شریف و ارزندة «العبقری الحسان» نقل کرده، داستان علی محمّد باب علاوه بر پشتوانة انگلیسی آن، موکلّی جنّی هم پیگیر آن بوده است.


در شماره بعد و در ادامه این مبحث به تأثیرات مدّعیان در جامعه و افکار و اعمال افرادی که تحت تاثیر اینگونه القائات قرار می گیرند و نیز به علل پذیرفته شدن مدّعیان در بین مریدان آنان از قبیل جهل، بی‌اطّلاعی، بی‌سوادی و خرافه گرایی و ... اشاره خواهد شد.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 517311

مدعیان دروغین مهدویت در تاریخ



مهدویت




سابقه ی مهدویّت در اسلام به عصر نبوّت برمی گردد. از همان عصر نبوّت به دنبال روایات متواتر نبوی درباره ی مهدی امّت، وعدة ظهور ـ پس از غیبت ـ نجات بخشی و عدل گستری جهانی او و اینكه از نسل پیامبر(ص) و هم نام و هم كنیة او خواهد بود، مسلمانان با مسئلة مهدویّت آشنا بودند و این، یك باور عمومی بود و نوعی انتظار برای تحقّق این پیش گویی نبوی در جامعه وجود داشت.



پس از رحلت رسول خدا(ص)، وعده ی ظهور مهدی موعود(عج) توسط ائمة معصومان(علیهم السلام) نیز استمرار یافت و مورد تأكید و تبیین بیشتر قرار گرفت و محدّثان فریقین، این احادیث را سینه به سینه و نسل به نسل منتقل كردند؛ بدین گونه در عصر ائمه(علیهم السلام) هم به صورت امری مسلّم و مورد پذیرش عمومی درآمد.

نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد كه در طول زمان افرادی جاه طلب و سودجو ادّعای مهدویّت كرده اند، یا گروهی از عوام، افرادی را مهدی پنداشته اند، این پندار دقیقاً از همین جا ناشی شده كه موضوع مهدویّت و اعتقاد به ظهور یك منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلّم و مورد قبول بوده است و چون نام یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخّصات برخی از مدّعیان یاد شده، تطبیق می كرده، آنان از این موضوع سوءاستفاده كرده، خود را مهدی قلمداد می كردند. گاهی خود آنان ادّعایی نداشته اند؛ امّا برخی از عوام النّاس از روی نادانی یا شدّت ستم و بیدادگری حكومت ها، یا عجله ای كه در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگری بدون آنكه در مجموع نشانه های حضرت و انطباق آنها با مدّعیان مهدویّت دقّت كنند، به اشتباه، آنان را مهدی موعود تصوّر می كردند. به عنوان مثال، گروهی از مسلمانان، محمّدبن حنفیّه را چون هم نام و هم كنیه یپیامبر(ص) بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند كه او نمرده، غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلّط می گردد.(1)


البتّه مدّعیان مهدویّت، چه در گذشته و چه در عصر حاضر، به طور عمده دو دسته بوده اند:


1. كسانی كه صرفاً مدّعی مقامات معنوی و كشف و كرامت بودند و با عوام فریبی و مرید بازی دنبال شهرت مذهبی و امیال فاسد دیگر بودند؛ 2. داعیه داران سیاسی كه برای رسیدن به قدرت، یا كسب اعتبار و قدرت بیشتر، از مهدویّت به عنوان ابزار سیاسی استفاده می كردند.


در این جا تنها گروه دوم مورد بحث است.


گفتنی است كه به نظر می رسد كلمة مهدی طیّ قرن اوّل و دوم هجری به تدریج نوعی تحوّل مفهومی پیدا كرد و سپس با مهدی موعود و منتظر انطباق یافت و طبق احادیث، مصداق معیّنی پیدا كرد؛ امّا به گفتة لغت شناسان در اصل به معنای شخصی است كه خدا او را به راه حق هدایت كرده است و در تاریخ سیاسی اسلام به این معنا به جای اسماء به كار رفته و از نام های پر كاربرد درآمده است و كسی كه رسول خدا(ص) بشارت داده كه در آخرالزّمان می آید، مهدی نامیده شده است.(2)



باید توجّه داشته باشیم كه چون در نیمة اوّل قرن دوم هجری، اخبار نزدیك بودن ظهور مهدی منتظَر(عج) كه دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد، در صحنة جامعه به طور خیلی شایعی مطرح بود و حاصل این اخبار كتاب های ملاحم و فتن بود، بنابراین طبق معمول، هر انقلابی كه بر ضدّ نظام موجود (اموی) صورت می گرفت برای جذب مردم به صفوف خود، فعّالیت ها و اقداماتش را بر اساس برخی از شعارها و پیش گویی ها پایه ریزی می كرد و آنها را بین مردم ترویج می كرد


مهدی به این معنی پیش از همه، درباره ی شخص رسول خدا(ص) به كار رفته است.


رسول خدا(ص)، علی(علیه السلام) را به همین معنا هادی و مهدی خواند و فرمود: «اگر علی را به رهبری و زمامداری برگزینید ـ ولی نمی بینم كه این كار را بكنید ـ او را هادی و مهدی خواهید یافت كه شما را به صراط مستقیم رهبری می كند.»(3)


مهدی به این معنی را گاهی حدیث سازان یا شاعران چاپلوس در مقام مدح و ستایش، درباره ی برخی از خلفای اموی و عبّاسی نیز به كار می بردند. از میان خلفای عبّاسی نخستین كسی كه او را لقب مهدی دادند ابوالعبّاس سفاح، نخستین خلیفة عبّاسی بود.(4)


روزی وهب بن منبه (یهودی الأصل و از راویان اسرائیلیات) درباره ی عمر بن عبدالعزیز، خلیفة اموی كه در حكومت دو ساله اش (90 ـ 101 ق.) اصلاحات عدالت خواهانه را تعقیب می كرد، گفت: اگر در این امّت، مهدی وجود داشته باشد، او عمر بن عبدالعزیز است.(5)




مهدویت

سوءاستفادة عبّاسیان از مهدویّت


چنان كه گذشت چون مهدویّت یك امر پذیرفته شده در جامعة اسلامی بوده، در تاریخ، گاهی توسط برخی از فرصت طلبان مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. در این میان، گرچه توسط داعیه داران از سران علویان و فاطمیان مانند محمّدبن حنفیّه و محمّد نفس زكیّه(6) به حكم انتساب به دودمان نبوی و انطباق بعضی از مشخّصات آنها با مهدی منتظَر، مورد بهره برداری قرار گرفته است یا طرفداران آنها چنین اعتقادی درباره ی آنها داشته اند ـ كه در ادامه به بعضی از آنها اشاره خواهد شد ـ و گرچه بعضی از خلفای اموی را هم گاهی مهدی می نامیدند، امّا اسناد و شواهد فراوانی نشان می دهد كه عبّاسیان چه در دوران قیام و مبارزه با امویان و چه پس از قبضه ی حكومت، به صورت گسترده از مهدویّت به عنوان ابزار سیاسی استفاده كرده ، در این راه حتّی از جعل حدیث نیز فروگذاری نكرده اند.


باید توجّه داشته باشیم كه چون در نیمة اوّل قرن دوم هجری، اخبار نزدیك بودن ظهور مهدی منتظَر(عج) كه دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد، در صحنه ی جامعه به طور خیلی شایعی مطرح بود و حاصل این اخبار كتاب های ملاحم و فتن بود، بنابراین طبق معمول، هر انقلابی كه بر ضدّ نظام موجود (اموی) صورت می گرفت برای جذب مردم به صفوف خود، فعّالیت ها و اقداماتش را بر اساس برخی از شعارها و پیش گویی ها پایه ریزی می كرد و آنها را بین مردم ترویج می كرد. از جمله این قیام ها، قیام عبّاسیان بود كه از سال 98 ق. پایه ریزی شد و به صورت فعّالیت ها و مبارزات سیاسی ادامه یافت و در سال 128ق. به صورت قیام مسلّحانه آغاز شد و در سال 132 ق. به پیروزی رسید و حكومت اموی منقرض گردید.



استفاده از القاب دارای مفاهیم دینی


عبّاسیان از همان آغاز، از القاب دارای مفاهیم دینی ـ سیاسی استفاده می كردند چنان كه ابراهیم بن محمّد عبّاسی (سازمان دهندة مبارزات در زمان مروان، آخرین خلیفة اموی) را كه سرانجام توسط وی كشته شد، ابراهیم(ع) را امام لقب دادند و ابوالعبّاس سفاح (برادر ابراهیم) نخستین خلیفة عبّاسی را لقب قائم (یا مهدی و به قولی لقب مرتضی) دادند.(7) خلفای بعدی عبّاسی هم القابی مانند: قائم، مرتضی، مهدی، رشید و معتصم بالله برگزیدند. این لقب ها از ویژگی های دینی و مذهبی كه با روایات و پیش گویی های (نبوی) ارتباط داشته تهی نبوده است.(8)


از طرف دیگر عبّاسیان در سال های اوّلیة حكومتشان تغییرات كواكب و ستارگان را دنبال می كردند و آنها را با اخبار و پیش گویی های مربوط به مهدی نجات بخش ـ كه زمین را پر از عدل و داد خواهد كرد ـ ربط می دادند و تأكید می كردند كه این نجات بخش موعود، از فرزندان عبّاس خواهد بود.(9)


افزون بر این احادیثی ساختند و به پیامبر(ص) نسبت دادند كه مهدی منتظَر(عج) را از نسل عبّاس(10) (بن عبدالمطلب) معرفی می كرد.



گفتنی است كه به نظر می رسد كلمة مهدی طیّ قرن اوّل و دوم هجری به تدریج نوعی تحوّل مفهومی پیدا كرد و سپس با مهدی موعود و منتظر انطباق یافت و طبق احادیث، مصداق معیّنی پیدا كرد؛ امّا به گفتة لغت شناسان در اصل به معنای شخصی است كه خدا او را به راه حق هدایت كرده است و در تاریخ سیاسی اسلام به این معنا به جای اسماء به كار رفته و از نام های پر كاربرد درآمده است و كسی كه رسول خدا(ص) بشارت داده كه در آخرالزّمان می آید، مهدی نامیده شده است


رقابت دو مدّعی دروغین مهدویّت!


در حوالی سال 140 ق. در زمان خلافت منصور عبّاسی، محمّد نفس زكیّه از بزرگان سادات حسنی كه قبلاً از او یاد شد، در «مدینه» قیام كرد و چون هم نام پیامبر(ص) و نام پدرش، عبدالله بود، نام خود را به عنوان مهدی بر سر زبان ها انداخت و پدرش نیز در ترویج آن نقش مهمّی ایفا كرد.(11) دامنة انقلاب او گسترش یافت و حكومت منصور را به وحشت انداخت.


منصور كه نامش عبدالله بود، پسرش محمّد را ولی عهد قرار داد و لقب مهدی را برای او انتخاب و ادّعا كرد كه مهدی پسر من است، نه محمّد بن عبدالله حسنی؛(12) كار رقابت این دو بالا گرفت . یكی از هواداران منصور دوانقی می گوید: ابوجعفر منصور به من گفت: برو در مدینه پای منبر محمّد [نفس زكیّه] بنشین و ببین چه می گوید. من پای منبر او از وی شنیدم كه می گفت: شك نكنید كه من همان مهدی هستم. وقتی این سخنان را برای منصور نقل كردم، گفت: دشمن خدا دروغ گفته، مهدی او نیست، بلكه پسر من است.(13) البتّه منصور یقین داشت كه پسر او نیز مهدی نیست و این گونه ادّعاها فقط نبرد تبلیغاتی بود.


سرانجام پس از جنگ و خونریزی بین نیروهای دو طرف در مدینه، در سال 145 ق. قیام محمّد نفس زكیّه شكست خورد و او در این جنگ كشته شد.


در هر حال سوءاستفاده برخی بازیگران از موضوع مهدویّت در بعضی از ادوار، هرگز نمی توان مجوّزی برای انكار اصل مسئلة مهدویّت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مدّعیان الوهیّت، با نبوّت و سایر مقامات معنوی، در دنیا كم نبوده اند. ادیان ساختگی نیز در دنیا كم نبوده است. ولی اینها هرگز دلیل این نمی شد كه كسی منكر اصل وجود خدا و نبوّت انبیاء گردد.


علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سوءاستفاده واقع شده و در راه های ضدّ بشری به كار می رود، ولی آیا این باعث می شود كه ما اصل علم و صنعت را نفی كنیم؟!



پی نوشت ها:


1. نوبختی، فرق الشیعه؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 132.


2. ابن اثیر، النهایـï¼» فی غریب الحدیث و الاثر، ج 4، ص 254، ماده هدی.


3. ابن اثیر، اسدالغابـï¼» فی معرفـï¼» الصحابـï¼»، ج 4، ص 31.


4. مسعودی، النیـï¼» و الأشراف، ص 292.


5. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 233.


6. محمّد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع).


7. قلقشندی، مآثر الأنافـï¼» فی معالم الخلافـï¼»، ج 1، ص 22.


8. فاروق عمر، همان، ص 200.


9. همان، ص 204.


10. ابراهیم بن محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس.


11. نك: مقاتل الطالبین، صص 140، 142، 157، 158، 160، 165 والفخری، صص 165ـ166.


12. ر.ك: سیره پیشوایان، صص 704 ـ 705.


13. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 162.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 517312

بنیان گذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت


فرقه




همان گونه که در مقاله گذشته با عنوان « مهدویت در واقفیه» اشاره شد، در عصر امام صادق علیه السلام و پس از آن در عصر امام کاظم علیه السلام نهادی با عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد. این نهاد، با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت می‌كرد که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آن‌ها در شهرهای مختلف، ضمن رسیدگی به مشکلات اعتقادی، سیاسی و مالی شیعیان، وجوه مالی مردم را جمع آوری كرده، دور از دید حکومت، آن اموال را به دست امام می‌رساندند. این مسأله در دوران امام کاظم علیه السلام به سبب زندانی شدن‌های مکرر امام با مشکلاتی روبه رو شد و مقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند. (صدوق، 1385: ص235؛ طوسی، 1411: ص64)


در منابع، نام سه تن از وکلای امام کاظم علیه السلام آمده است. در این باره از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است:


مات ابو ابراهیم(امام کاظم علیه السلام) و لیس من قوامه أحد إلا و عنده مال کثیر کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن ابی حمزه ثلاثون ألف دینار. (صدوق، 1404 الف: ج1، ص113؛ طوسی، 1348: ص368) که اشاره دارد بر اینکه نزد مقادیر زیادی (بالغ بر سی هزار دینار) از اموال امام در نزد این وکلا بوده است.


بر اساس همین گزارش است که علامه مجلسی می‌نگارد:


فروی الثقات أن أول من أظهر هذا الاعتقاد (واقفة) علی بن ابی حمزة البطائنی و زیاد بن مروان القندی و عثمان بن عیسی الرواسی. (مجلسی، همان: ج48، ص251)


از راویان ثقه گزارش شده است که اولین افرادی که اعتقاد واقفیه را اظهار داشتند علی بن ابی حمزه بطائنی و زیابن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بوده اند.



شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از سال‌ها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند؛ به همین دلیل وقتی بنیان گذاران واقفه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب این سیاست از این که به عنوان وکیل امام شناخته می‌شدند، سوءاستفاده كرده و همان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مسأله مهدویت ایشان، شهادت آن حضرت را انکار كردند


از آنجا که واکاوی تمام شخصیت‌های مؤثر در جریان پیدایش و تداوم واقفه، از عهده این نوشتار خارج است، تنها به مطالبی اندک از شخصیت سه نفر که نقش اصلی را در بنیان گذاری فرقه واقفه داشته‌اند، اشاره می‌شود:


1. ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی: وی نخستین فردی است که نامش به عنوان بنیان گذار واقفه ذکر شده است. او از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) بود و در زمان زندانی شدن امام هفتم علیه السلام به عنوان فرد مورد اعتماد و وکیل آن حضرت فعالیت می‌كرد؛ اما پس از شهادت حضرت در امامت آن حضرت توقف كرد و امامت فرزندش امام رضا علیه السلام را منکر شد. (نجاشی، 1416: ص249)


در منابع روایی شیعی، حدود 545 روایت از او نقل شده است. (خویی، همان: ج12، ص248) آثار علمی او کتاب الصلاة، کتاب الزکاه، کتاب التفسیر و کتاب جامع در ابواب فقه ذکر شده است. (نجاشی، همان: ص248) علمای رجال دربارة وثاقت او اظهارنظرهای متفاوت كرده‌اند که برخی در عین فاسد المذهب بودنش او را در نقل حدیث، راست گو دانسته و برخی به سبب انحراف اعتقادی اش او را کذاب و ملعون ذکر كرده‌اند. (حلی، 1417: ص362؛ خویی، همان: ج12، ص 248)


2. زیاد بن مروان انباری قندی: کنیه اش ابوالفضل یا ابوعبدالله و یکی از بنیان گذاران واقفه و جزء یاران امام صادق و امام کاظم علیهما السلام ذکر شده است. پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در امامت آن حضرت توقف كرد و از امامت امام هشتم علیه السلام سر بر تافت. (نجاشی، همان: ص171) او از افرادی بود که در زمان امام صادق علیه السلام با آن حضرت رابطه فراوان داشت. (طوسی، 1411: ص37) از او نقل شده است: روزی نزد امام کاظم رفتم به فرزندش (امام رضا) اشاره نمود و فرمود: «کتاب او کتاب من و سخن او سخن من است». (طوسی، همان: ص37) زیاد بن مروان از امام صادق و فرزندش امام کاظم علیهما السلام روایات زیادی نقل كرده است. (خویی، همان: ج8، ص326) همچنین او در زمان امام هفتم وکیل آن حضرت در کوفه تعیین شده بود؛ اما بعد از آن حضرت، به انحراف عقیده مبتلا شده، یکی از ارکان واقفه گردید. (حلی، همان: ص349)


3. عثمان بن عیسی: فرد دیگری که به عنوان ضلع سوم بنیان گذاران واقفه در کنار دو نفر پیشین نام برده شده است ابو عامر کلابی، عثمان بن عیسی می‌باشد. او از یاران مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام و وکیل آن حضرت در مصر بود و مرتکب خیانت در اموال امام شد. (حلی، همان: ص382)


او پس از امام کاظم علیه السلام شهادت آن حضرت را منکر شده، درباره ی آن حضرت ادعای مهدویت كرد. به همین دلیل، حضرت رضا علیه السلام او را لعنت می‌نمود و شیعیان خود را به لعن او امر می‌کرد. (ابن داوود، 1392: ص258)




امام موسی

گونه‌هایی از فعالیت‌های انحرافی واقفه درباره مهدویت


شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از سال‌ها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند؛ به همین دلیل وقتی بنیان گذاران واقفه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب این سیاست از این که به عنوان وکیل امام شناخته می‌شدند، سوءاستفاده كرده و همان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مسأله مهدویت ایشان، شهادت آن حضرت را انکار كردند. آنان آشكارا برابر امام رضا علیه السلام موضع‌گیری كردند و هنگامی که آن حضرت بعد از شهادت پدرش با آن‌ها نامه‌نگاری نمود و مالی را که نزد آن‌ها بود درخواست كرد، در جواب نوشتند:


فکتب الیه أن أباک لم یمت و ان کان مات فلم یأمرنی بدفع شیء إلیک. (صدوق، 1404الف: ج20، ص103؛ حمیری، 1413: ص75؛ صدوق، 1385: 235) « پدر تو نمرده است و اگر هم مرده است در خصوص پرداخت اموالی که نزد من وجود دارد دستوری نداده است.


این گونه جواب نگاشتن برای امام معصوم، نشان دهنده این است که او با صراحت، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را انکار كرده و به دنبال زنده جلوه دادن امام کاظم علیه السلام است.


سران واقفه در تبلیغ مهدویت و قائم بودن امام هفتم علیه السلام چنان بی ملاحظه پیش رفتند که بنا به نقل ابی حازم، عده ای از واقفه که میان آن‌ها علی بن ابی‌حمزه بطائنی و محمد بن اسحاق بن عمار و حسن بن مهران و حسین بن سعید مکاری وجود داشتند، بر امام رضا علیه السلام وارد شدند. علی بن ابی‌حمزه به امام رضا گفت: «به ما از پدرت خبر بده». امام فرمود: «پدرم درگذشت». به امام گفت: [پدرت] به چه کسی عهد (امر امامت) را واگذاشت؟» امام فرمود: «برای من». علی بن ابی‌حمزه گفت: «تو سخنی گفتی که هیچ یک از پدرانت آن را نگفته بودند». (صدوق، 1404الف: ج1، ص231)


بر این اساس، حرکت تبلیغی واقفه به گونه‌ای موذیانه و خطرناک بود که گاهی آشكار پیشنهاد رشوه می‌دادند و سعی در خرید افکار دیگران می‌كردند. (صدوق، 1404 ب: ج4، ص543؛ طوسی، 1411: ص64؛ بروجردی، 1366: ج14، ص451)



در تحلیلی کلی از اعتقاد و اندیشه واقفه درباره ی سلسله امامت، این مسأله روشن است که لغزش اصلی آن‌ها از امام هفتم علیه السلام آغاز شده است؛ بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم می‌دیدند. واقفه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم علیه السلام به نظاره نشستند


آنان چنان در جامعه شیعی دام فریبنده ی خود را پهن كرده بودند که بسیاری از شیعیان با اینکه ابتدا به امامت امام رضا علیه السلام عقیده داشتند، در ادامه مسیر، متزلزل شدند و علناً رو در روی امام می‌گفتند: «در روایات اجداد تو آمده است که امامی نیست، مگر اینکه امام و جانشین پس از خود را می‌بیند و تو که چندین سال از عمرت گذشته، فرزندی نداری؛ پس امام نیستی». (کلینی، همان: ج1، ص286؛ طبری، 1413: ص368)



حرکت توجیهی واقفه برابر شخصیت امام رضا


در تحلیلی کلی از اعتقاد و اندیشه واقفه درباره ی سلسله امامت، این مسأله روشن است که لغزش اصلی آن‌ها از امام هفتم علیه السلام آغاز شده است؛ بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم می‌دیدند.


واقفه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم علیه السلام به نظاره نشستند. آنان در این راه میان بر و تمام نشده، با مشکل مهم دیگری رو به رو بودند و آن، عبارت بود از شخصیت امام رضا علیه السلام که خود را جانشین پدر دانسته و بیشتر شیعیان نیز امامت آن حضرت را پذیرفته بودند؛ لذا در این میان واقفه مجبور بودند برای اثبات قائمیت و مهدی بودن امام موسی بن جعفر علیه السلام موضع خود را برابر امام رضا علیه السلام مشخص كنند.


شیخ مفید دربارة مواضع واقفه درباره ی امام رضا علیه السلام می‌نگارد:


اختلفت الواقفة فی الرضا و من قام من آل محمد بعد ابی الحسن موسی. قال بعضهم: «هولاء خلفاء ابی الحسن و امرائه و قضاته إلی أوان خروجه و أنهم لیسوا بأئمة و ما ادّعوا الإمامة قط» و قال الباقون: «انهم ضالون مخطئون ظالمون» و قالوا فی الرضا خاصة قولاً عظیماً و أطلقوا تکفیره و تکفیر من بعده من ولده. (شیخ مفید، 1414ب: ص313)


بنابراین گفتار واقفه دربارة شخصیت امام رضا و امامان بعد از آن حضرت علیهم السلام دو ادعا داشتند:


الف. آن‌ها خلیفه و امیر و قاضیان بعد از امام کاظم علیه السلام هستند نه ائمه و پیشوایان.


ب. بعضی از واقفه آن‌ها را گمراه و خطاکار و ظالم می‌دانستند که با امام رضا علیه السلام با شدید‌ترین وجه برخورد داشتند. (خاقانی، همان: ص165)


پس از آشنایی مختصر با بنیان گذاران فرقه واقفیه در شماره بعد نگرشی خواهیم داشت بر ادله واقفه بر مهدویت امام هفتم علیه السلام و انگیزه واقفه در طرح مهدویت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام. انشا الله.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 517313

موضعگیری امام رضا علیه السلام و نفی ادعای مهدویت امام هفتم علیه السلام(2)


امام موسی

در شماره قبل به بیان برخی مواضع امام رضا علیه السلام در خصوص نفی ادعای مهدویت امام هفتم علیه السلام که توسط فرقه منحرفه واقفیه مطرح گردیده بود اشاره کردیم، مواضعی از قبیل : مذمت و لعن سران واقفه، خبر از آیندة اندوهناک برخی واقفیان،مناظره امام علیه السلام با برخی واقفه، نامه نگاری امام علیه السلام با برخی واقفه واستدلال به روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام.


در این شماره نیز به موارد دیگری از فعالیت های حضرت رضا علیه السلام در خصوص نفی ادعای مهدویت امام هفتم علیه السلام اشاره خواهیم داشت.



بیان تطبیقی علامات ظهور با دوازدهمین امام


یکی دیگر از روش‌های علمی و کاربردی امام برای ابطال ادعای واقفه، بیان علامات و نشانه‌های عصر ظهور مهدی موعود و تطبیق آن با شخصیت امام دوازدهم بود که با شیوه‌های مناسب بازگومی كرد.


در روایتی از اباصلت هروی نقل شده است: از امام رضا علیه السلام درباره علامت قائم پرسیدم؛ فرمود:


علامته أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها و اذا خرج القائم یقال له فی التسلیم: السلام علیک یا بقیة الله (راوندی، همان: ج3، ص117)؛


نشانه او این است که سنش بالا است؛ اما چهره اش جوان. کسی که به او نگاه کند، گمان می‌کند که چهل ساله یا کمتر است. زمانی که قائم قیام کند، در سلام‌ها به او گفته می‌شود: سلام بر تو ای ذخیره خداوند!


همچنین علی بن فضال از پدرش نقل كرده است که امام رضا علیه السلام فرمود:


شیعیان پس از درگذشت سومین فرزندم گرفتار حیرت می‌شوند؛ زیرا امام آن‌ها از نظرشان غائب می‌شود.


بعد درباره فلسفه غیبت او فرمود: لئلا یکون فی عنقه لاحد حجة اذا قام بالسیف. (صدوق، 1385: ص245)


امام رضا علیه السلام در مورد دیگری فرمود:


ما أحسن الصبر و انتظار الفرج فعلیکم بالصبر. إن هذا الأمر لیس یجییء علی ما یرید الناس إنما هو من أمر الله تبارک و تعالی (حمیری، 1413: ص224)؛



فرقه واقفه به سبب پیامد‌های سیاسی و فرهنگی و با انگیزه صرفاً دنیا‌گرایی و پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) به وجود آمد که با سوء استفاده از اندیشه مهدویت‌گرایی در جامعه شیعی برای رسیدن به آرزوهای مادی خود، رحلت امام موسی کاظم علیه السلام را انکار كرده، با ارائه تفسیر غلط از بعضی روایات در میان شیعیان، این شبهه را ایجاد نمودند که امام موسی بن جعفر از دنیا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است


چه نکو است صبر و انتظار کشیدن فرج! پس بر شما باد که صبر كند. این امر (فرج) آن گونه که مردم می‌خواهند، واقع نمی‌شود؛ بلکه آن، از امور خدا است.


در روایت دیگری از امام رضا علیه السلام نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:


سوگند به آن خدایی که مرا به حق برگزید! یکی از فرزندانم غایب می‌شود تا آن زمانی که بعضی مردم ناامید شده، گویند دیگر به خاندان پیامبر احتیاج نیست و بعضی در ولادت او شک كنند. (صدوق، 1405: ص51)


نگارش این مقدار روایت با استناد به امام رضا علیه السلام درباره نشانه‌ها و زمان ظهور، نمایانگر این حقیقت است که آن حضرت با تطبیق زمان ظهور برای زمان آینده، می‌خواست آشفتگی‌ها و تزلزلی را که توسط واقفه در فرهنگ شیعی ایجاد شده بود، مداوا كرده، فرهنگ انتظار را برای شیعیان زنده نماید.



معرفی مصداق مهدی منتظر


تعیین مصداق مهدی منتظر، از صریح‌ترین و روشنگرانه‌ترین موضع گیری‌های امام برابر واقفه بوده است که در یک عملیات مقابله‌ای و تطبیق مصداق، ادعای آنان را باطل كرده است. اكنون به شواهدی در این باره اشاره می‌كنیم:


در روایتی از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا علیه السلام درباره مصداق قائم فرمود: روزی جدم امیر المؤمنین به فرزندش امام حسین فرمود:


التاسع من ولدک یا حسین هو قائم بالحق المظهر للدین و الباسط للعدل (صدوق، 1405: ص203)؛


یا حسین نهمین فرزند تو قیام کننده به حق، و یاری کننده دین، و گسترش دهنده عدالت است.


نیز در معرفی قائم فرمود:


در محضر امام زمان

بأبی و أمی سمی جدی رسول الله و شبیه موسی بن عمران یتوقد من شعاع ضیاء القدس (ابن بابویه، همان: ص114)؛ پدر و مادرم فدای (او باد كه) هم نام جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شبیه به موسی بن عمران كه از روشنایی انوار قدس روشنی می‌گیرد.


بنا بر روایت دیگر در زمان امامت امام رضا علیه السلام درباره مصداق قائم مردم به تشویش خاطر افتاده بودند و حتی بعضی شیعیان مانند ایوب بن نوح خود آن حضرت را قیام کننده به عدل می‌دانستند. امام رضا علیه السلام برای برطرف شدن آن شبهات می‌فرمود:


یبعث الله لهذا الأمر غلاماً منا خفی الولادة و المنشأ غیر خفی نسبه (کلینی، همان: ج1، ص341)؛


خداوند برای این امر(برپاداشتن عدل) یکی از فرزندان ما را برمی گزیند، در حالی که ولادت و محل زندگی او مخفی است، اما نسبش آشکار است.


هم چنین از حسین بن خالد نقل شده از امام رضا علیه السلام سؤال شد: «مراد از قائم از شما خاندان کیست؟» حضرت فرمود:


الرابع من ولدی ابن سیدة الإماء یطهر الله به الأرض من کل جور و یقدسها من کل ظلم. هو الذی یشک الناس فی ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه. فاذا اخرج أشرقت الأرض بنوره و وضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحدٌ أحداً و هو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه جمیع أهل الأرض بالدعاء إلیه یقول ألا إن حجة الله قدظهر عند بیت الله فاتبعوه فإن الحق معه و فیه (صدوق، 1405: ص371؛ قندوزی، بی تا: ص537)؛



پس از شهادت موسی بن جعفر و ادعای مهدویت آن حضرت توسط وکلایش، دریافتم که آنان به حضرت رضا ستم می‌کنند، لذا پیوسته امامت امام رضا را تبلیغ می‌كردم، تا اینکه مروان بن زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من آمده، به من گفتند: «تو چرا مردم را به سوی او (امام رضا) می‌خوانی؟ اگر مال می‌خواهی، ما تو را بی نیاز می‌کنیم» و گفتند:ما برای تو ده هزار دینار ضمانت می‌کنیم.از تبلیغ به نفع علی بن موسی الرضا دست بردار



فقرات حدیث و اوصافی که برای قائم بیان شده است، هیچ یك با امام موسی بن جعفر علیه السلام قابل تطبیق نیست. به همین سبب می‌توان ادعا كرد که امام رضا علیه السلام در بیان این حدیث درپی مبارزه با واقفه و تبیین مصداق واقعی مهدویت‌گرایی در اندیشه شیعه اثنا عشری بوده است.

همچنین آن حضرت درباره مصداق مهدی موعود به ریان بن صلت فرمود:


با او (مهدی) عصای موسی و انگشتر سلیمان است. او چهارمین فرزندم است که خداوند او را تا زمانی که بخواهد، در پناه خود نهان نموده، پس از آن، آشکار كند و زمین را پر از عدل سازد، آن گونه که پر از جور و ستم شده بود. (صدوق، 1405: ص376)


در این باره روایات فراوان از امام رضا علیه السلام درباره تعیین مصداق مهدی منتظر در منابع وجود دارد که ما برای طولانی نشدن مقاله، از نگارش آن خودداری می‌نماییم.



منع شیعیان از ارتباط با واقفه


پس از نگارش هفت دسته از روایات امام رضا در مبارزه با واقفه، اینک مناسب است بر هشتمین راهکار مبارزاتی آن حضرت با واقفه اشاره شود. در حقیقت، این راهکار در کنار آن روایات، یک نوع پاسخ به جنگ روانی واقفه بود که حضرت می‌خواست با منزوی كردن واقفه، صف آنان را از صف شیعیان خود جدا نماید. در این نوع از مبارزه، امام به شیعیان خود دستور می‌داد از مجالست و همراهی با واقفه دوری كنند.


در بعضی منابع آمده است: ینهی شیعته عن مجالستهم و مخالطتهم؛ «شیعه را از هم نشینی و آمیختن با آنان نهی می‌كرد». (صدر، بی تا: ص440)


بر اساس همین ارشاد امام رضا علیه السلام بود که درباره رفتار شیعیان با واقفه نقل شده است:


فإن الإمامیه کانوا فی غایة الاجتناب و التباعد عنهم حتی أنهم کانوا یسمونهم الممطوره أی الکلاب التی أصابها المطر. (حر عاملی، 1409: ج20، ص69)



یکی دیگر از روش‌های علمی و کاربردی امام برای ابطال ادعای واقفه، بیان علامات و نشانه‌های عصر ظهور مهدی موعود و تطبیق آن با شخصیت امام دوازدهم بود که با شیوه‌های مناسب بازگومی كرد



در اثر همین روشنگری‌های امام رضا علیه السلام بود که بعضی از شیعیان با جان و دل، کنار امام خود با واقفه عملاً مبارزه كردند؛ برای نمونه یونس بن عبدالرحمن گوید:

پس از شهادت موسی بن جعفر و ادعای مهدویت آن حضرت توسط وکلایش، دریافتم که آنان به حضرت رضا ستم می‌کنند، لذا پیوسته امامت امام رضا را تبلیغ می‌كردم، تا اینکه مروان بن زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من آمده، به من گفتند: «تو چرا مردم را به سوی او (امام رضا) می‌خوانی؟ اگر مال می‌خواهی، ما تو را بی نیاز می‌کنیم» و گفتند: «ما برای تو ده هزار دینار ضمانت می‌کنیم. از تبلیغ به نفع علی بن موسی الرضا دست بردار».


برابر آنان مقاومت كرده، گفتم:


«ما کنت لأدع الجهاد فی امر الله علی کل حال فناصبانی و أضمرا لی العداوة». (صدوق، 1385: ص235؛ صدوق، 1404 ب: ج4، ص543؛ طوسی، 1411: ص64؛ بروجردی، همان: ج14، ص451)


من هرگز و در هیچ حالی جهاد در امر خداوند را رها نخواهم کرد ...



نتیجه


از آنچه درباره واقفه نگارش یافت، معلوم شد فرقه واقفه به سبب پیامد‌های سیاسی و فرهنگی و با انگیزه صرفاً دنیا‌گرایی و پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) به وجود آمد که با سوء استفاده از اندیشه مهدویت‌گرایی در جامعه شیعی برای رسیدن به آرزوهای مادی خود، رحلت امام موسی کاظم علیه السلام را انکار كرده، با ارائه تفسیر غلط از بعضی روایات در میان شیعیان، این شبهه را ایجاد نمودند که امام موسی بن جعفر از دنیا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است.


برابر این گروه، امام رضا علیه السلام موضع‌گیری كرده، با روش‌های مناسب با آن‌ها به مبارزه برخاست که در مسیر این مبارزه، بعضی از اصحاب و یاران امام نیز نقش داشتند.


در مجموع بازتاب روشن مبارزه امام بیدارسازی افکار شیعیان برابر واقفه بود که حتی طبق اسناد و مدارک، افراد زیادی از پیروان واقفه به امام پیوسته، از واقفی‌گری توبه كردند.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 517314

مهدویت و این همه ادعا !!!



مهدویت

در طول تاریخ افراد زیادی ادعای مهدویت داشته اند


وقتی یک تراول چک قلابی نصیب ما می شود، برخورد ما می تواند دو گونه باشد؛ می توانیم از این اتفاق نتیجه بگیریم که اساسا نمی شود به تراول چک اعتماد کرد و این تجربه بد به این تصمیم منجر شود که اصلا از تراول چک استفاده نکنیم. برخورد دیگر که عمیق تر و پخته تر از مورد اول به نظرمی رسد آن است که نتیجه بگیریم همواره برای هر کالای اصلی،مشابه قلابی آن وجود دارد و ازآنجا که هیچ کس نمی خواهد ضرر کند، همیشه باید برای شناخت نسخه اصلی از نسخه تقلبی آماده بود.این نتیجه به این تصمیم ختم می شود که در مواجهه با تراول چک در آینده حتماً از معیارها و ملاک هایی که صحت و اعتبار آن را تضمین می کنند، بهره بگیریم و احتمال تقلب و فریب را از بین ببریم.در حالت اول ما نه تنها صورت مسأله را پاک کرده ایم که حتی به طور غیر مستقیم امکان وجود هر گونه تراول چک واقعی و اصلی را منتفی دانسته ایم.نکته دیگر اینکه نسخه تقلبی، یک کپی است و از اساس باید مشابه نسخه اصلی باشد.همین مسأله سبب شده تا هیچ گاه تراول چک هشتاد هزار تومانی جعل نشود که اگر اینگونه بود دیگر شناخت اصلی و قلابی دشوار نبود.ماجرای تراول چک اصلی و قلابی درباره مهدویت هم قابل طرح است و آنچنان که تاریخ نشان می دهد، در برابر یک موعود اصلی که توسط پیامبر(ص)به مسلمانان معرفی شده است، افراد زیادی به ادعا برخاسته اند که همان موعود حقیقی بوده و شایستگی توجه و پذیرش مردم را دارند.


با رحلت پیامبر(ص)وسپری شدن خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)جرقه های آغازین ادعای مهدویت دیده شد.گروهی که بعدها به سبائیه مشهور شدند، ادعا کردند که علی(علیه السلام) به غیبت رفته و تا آخر الزمان باقی خواهد ماند؛ تا روزی خروج کرده و زمین را از عدل و داد پر کند.


آنها که درباره علی(علیه السلام) نسبت های ناروایی رواج دادند و او را نبی و یا حتی خدا نامیدند، به نام های مختلفی مشهور شدند که چون نخستین بار عبدالله بن سباء عقیده رجعت را درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) رواج داد، به این نام خوانده شدند .این طایفه در تاریخ منقرض شد و از آنجا که نادرستی ادعای آنها با شهادت علی(علیه السلام) و عدم ادعای خود او واضح بود، جز ذکری در تاریخ از آنها به یادگار نماند.



این ضرورت همیشگی وجود دارد که مشتاقان موعود و نجات در مواجهه با دعوت هایی که ادعای اینچنینی دارند، تمام تلاش خود را در جهت شناختن موعود حقیقی از مدعیان تقلبی به کار گیرند.اینگونه نه به انکار نجات پرداخته ایم و وعده راست خداوند و رسولش را نادیده پنداشته ایم و نه آنکه صورت مسئله را پاک کرده و از خیر نجات گذشته ایم؛ علاوه بر آنکه زمینه را برای بروز دعوت های سخیف و بی پایه در این باره از بین برده ایم


گروه دیگر که کیسانیه نام داشتند و پیروان مختار بن ابی عبید ثقفی بودند، پنداشتند که محمد بن حنفیه، امام پس از حسین بن علی(علیه السلام) بوده و همان مهدی موعود(عج) است که در کوه رضوی به سر برده و روزی قیام خواهد کرد.البته خود محمد بن حنفیه چنین ادعایی نداشت و مختار نیز مدعی مهدویت او نبود و این چنین شد که از کیسانیه نیز در تاریخ نامی بیش نماند.


یزیدیه عنوان جماعتی بود که ادعای مهدویت را در باره یزید مطرح کردند و معتقد بودند که او به آسمان صعود کرده و در بازگشت خود، دنیا را پر از عدل و داد می کند.درباره مشخصات این فرقه اختلاف نظراتی وجود دارد و جزئیات زیادی درباره عقاید و گستره فعالیت آنها در دسترس نیست جز آنکه دوره آنها نیز به سر آمده است.


گروه بعدی هاشمیه بوده اند که با پذیرش مرگ محمد بن حنفیه، ادعای مهدویت را درباره پسر او -ابوهاشم- سامان دادند.آنها معتقد بودند که ابوهاشم نمرده که هیچ، حتی می تواند مردگان را زنده کند.آنچه مسلم است پیروان این فرقه مرگ او را باور نداشته و از این رو به چنین ادعایی متمایل شده بودند.ایشان نیز هم اکنون وجود خارجی ندارند.


در این میان ذکری هم از مهدویت عمربن عبدالعزیز، هشتمین خلیفه اموی، صورت گرفته که البته به پیدایش گروه و فرقه خاصی منجر نشده است.بعدها باقریه این ادعا را در باره امام باقر(علیه السلام)ابراز کردند و با رد از دنیا رفتن ایشان، معتقد به بازگشت آن حضرت شدند.جالب آنکه این ادعا هیچ گاه مورد توجه باقرالعلوم(علیه السلام)قرار نگرفت و حتی این احتمال و جود دارد که باقریه امتداد کیسانیه در گذر زمان باشد.


امام زمان

زمانی که زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب قیام خود علیه امویان را آغاز کرد،عده ای بعدها به زیدیه مشهور شدند،بر اساس روایتی از پیامبر(ص)که مهدی(عج)را از نسل حسین(علیه السلام) و قیام کننده با شمشیر می دانست، به مهدویت زید معتقد شدند.هر چند روایتی از پیامبر(ص)گویای آن بود که امامان پس از پیامبر دوازده نفرند که آخرین آنها مهدی(عج)است.پیروان کنونی این فرقه که در یمن و سوریه زندگی می کنند، اعتقادات مخصوصی دارند که البته مشکل می توان در میان آنها ادعای مهدویت زید را همچنان مشاهده کرد.


ابومسلم خراسانی شخصیت دیگری بود که طرفداران و پیروان وی قائل به مهدویت او شدند و با تکذیب کشته شدنش توسط منصور دوانیقی به انتظار ظهور او دعوت کردند.علاوه برنامشخص بودن این ادعا توسط ابومسلم، مروری بر سرگذشت او جنایات ثبت شده منتسب به او، پذیرش ادعای مهدویت برای ابومسلم را به غایت دشوار می کند.پیروان این ایده اکنون وجود ندارند.


مورد دیگری که ادعای مهدویت درباره او ابراز شد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه بود.جالب آنکه پدر او با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده بود، هر چند بعد ها او به دست خلیفه وقت کشته شد.شواهد تاریخی نشان می دهد که ادعای این شخص بیش از آنکه ماهیت دینی داشته باشد، از انگیزه ای سیاسی برخوردار بوده است.


ناووسیه گروه دیگری بودند که به مهدویت امام صادق(علیه السلام)معتقد شدند و غیبت و نجات بخشی را به ایشان نسبت دادند که البته آنان نیز از میان رفته و ادعایشان بر باد رفت.


پس از آن، اسماعیلیه جریان مهم دیگری بود که با ادعای مهدویت اسماعیل، فرزند امام صادق(علیه السلام)، به انشعاب بزرگی در فرقه های اسلامی دامن زد.اسماعیلیان معتقدند که امام صادق(علیه السلام)پیشوای آنان را به امامت منصوب کردو سپس آن را پنهان کرده است که با رجعت او، جهان پر از عدل و داد خواهد شد.


اسماعیلیه بعدها به انشعابات متعددی تقسیم شدند که در هر یک از این گروه ها داعیه مهدویت ادامه یافت و افرادی یافت می شدند که خود را به عنوان مهدی موعود معرفی کنند.با گذر زمان ادعای مهدویت درباره افراد دیگری از جمله ابن مقنع خراسانی، برادر امام هادی(علیه السلام)، برادر امام عسکری(علیه السلام)و حتی خود ایشان از سوی افراد و گروهها ابراز شده که البته هیچ گاه شیوع نیافته و به فراموشی سپرده شده است.


در قرون جدید نام سه تن از مدعیان مهدویت بیش از دیگران بر سر زبان ها جاری بوده است.مهدی سودانی کسی است که در سودان به رهبری نیروهای مذهبی و ملی درآمده و در برابر قوای انگلستان مقاومت کرد و به واسطه ادعای مهدویت از شهرت بسیاری برخوردار شد.می توان گفت که او کامل ترین نمونه یک مدعی مهدویت در نظرگاه شرق شناسان و غربیان به شمار می رود و همواره در مطالعات مربوط به مهدویت مورد توجه قرار می گیرد.


غلام احمد قادیانی شخصیت دیگری است که در گستره جغرافیایی هند و پاکستان مبدا شکل گیری جریان دامنه داری در رابطه با ادعای مهدویت شد و همچنان به عنو ان چهره شاخص مدعی مهدویت از او یاد می شد.


بهاییت

و بالاخره سید علی محمد باب بدون شک شناخته شده ترین مدعی مهدویت است که بر پایه تفاسیر و آموزش های غلط و با اتکا به عقب ماندگی و ضعف معرفتی برخی مردمان ایران درعصر قاجار و البته مطمئن به حمایت های انگلستان این فرصت را یافت که ابتدا ادعای نیابت از امام موعود، سپس موعودیت و پس از آن نبوت و در نهایت الوهیت کند و منشأ شکل گیری فرقه ای به نام بهائیت شود.در مواجهه با این تجربه ها،تحلیل سطحی و خاصی صورت گرفته که بر اساس آن مهدویت نمی تواند اصالت و واقعیت داشته باشد؛به عبارت دیگر این تحلیل از وجود موعود ها و منجیان دروغین که در طول تاریخ مدعی مهدویت شده و علاقه مند بوده اند تا خود را مهدی معرفی کنند، چنین نتیجه می گیرد که اساساً موعودی به نام مهدی که واقعیت خارجی داشته باشد، وجود ندارد.درست مانند کسی که در برخورد با تراول چک قلابی چنین نتیجه بگیرد که دسترسی به تراول واقعی برای او غیر ممکن است.


این تحلیل که عموماً از سوی نوگرایان و به اصطلاح روشنفکران مسلمان مطرح می شود، ادامه برداشتی است که شرق شناسان در جریان آشنایی با مسأله مهدویت و توضیح آن به دست داده اند.بزرگ ترین مشکلی که این تحلیل از آن رنج می برد آن است که ادعای بی اساس عده ای که در طول تاریخ مدعی مهدویت شده اند را به عنوان کل مسأله قلمداد کرده و از حقیقتی که در پشت این جریان حضور دارد و اساساً این نسخه های تقلبی که روز به روز از راه می رسند و کپی ناموجهی از آن به شمار می روند، غفلت می کند.



در قرون جدید نام سه تن از مدعیان مهدویت بیش از دیگران بر سر زبان ها جاری بوده است.مهدی سودانی کسی است که در سودان به رهبری نیروهای مذهبی و ملی درآمده و در برابر قوای انگلستان مقاومت کرد و به واسطه ادعای مهدویت از شهرت بسیاری برخوردار شد.می توان گفت که او کامل ترین نمونه یک مدعی مهدویت در نظرگاه شرق شناسان و غربیان به شمار می رود و همواره در مطالعات مربوط به مهدویت مورد توجه قرار می گیرد


در واقع اگر وعده ظهور مهدی موعود در امتداد تاریخ استمرار نداشت و شور و اشتیاق عمومی نسبت به آن در گذر زمان فرو می کاست، هرگز چنین مدعیانی پدید نمی آمدند و چنین ادعاهایی متولد نمی شد.


بنابراین،تحلیل درست این مسأله آن است که متوجه باشیم چگونه در طول تاریخ نسخه های قلابی و غیر اصلی موعود و منجی به سوء استفاده از حقیقت مهدویت پرداخته و خود و مریدان بی بصیرت خود را به دام هلاکت کشانده اند.


بر این پایه، این ضرورت همیشگی وجود دارد که مشتاقان موعود و نجات در مواجهه با دعوت هایی که ادعای اینچنینی دارند، تمام تلاش خود را در جهت شناختن موعود حقیقی از مدعیان تقلبی به کار گیرند.اینگونه نه به انکار نجات پرداخته ایم و وعده راست خداوند و رسولش را نادیده پنداشته ایم و نه آنکه صورت مسئله را پاک کرده و از خیر نجات گذشته ایم؛ علاوه بر آنکه زمینه را برای بروز دعوت های سخیف و بی پایه در این باره از بین برده ایم.


نکته



*نشانه هایی که شنیده نشدند


وعده آمدن موعودی از نسل پیامبر(ص)و ظهور او درقالب ظلم ستیزی و عدل گستری سراسری، چیزی نبود که در دوره های میانی یا متأخر تاریخ به گوش مسلمانان رسیده باشد.پیامبر خدا(ص)از بدو رسالت خود همواره این بشارت را به گوش مسلمانان رسانده بود که اگر تنها یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد کرد که مردی از فرزندان من ظهور کند.همچنین مردمان بسیار از پیامبر(ص)شنیده بودند که مهدی(عج)کسی است که جهان را از عدل و داد آکنده می کند، پس از آنکه از ظلم و جور سرشار شده باشد.البته پیامبر(ص)در خصوص جزئیات مربوط به مهدی(عج)هم سخن گفته بود و از نسل و نسب او، راه های شناخت او، هنگامه آمدن او و حتی شکل و قیافه و شمایل او نیز خبر داده و گفته بود که او نهمین نسل از نوه پیامبر(ص)است و پایان بخش سلسله امامان(علیهم السلام)و جانشینان و نقیبانش خواهد بود؛ افسوس که این نشانه ها آنچنان که باید شنیده نشد و زمینه برای بروز ادعاهایی که مهدی(عج)را جز در قالب آشنای معرفی نبوی می جستند، ایجاد شد.





what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:30 - 0 تشکر 517315

موضعگیری امام رضا و نفی ادعای مهدویت امام هفتم علیهماالسلام(1)


امام موسی

پس از نگارش جریان پیدایش واقفه و نیز مهم‌ترین آموزه انحرافی آنان مبنی بر ادعای مهدویت برای امام هفتم علیه السلام حال با توجه به اینکه این عقیده انحرافی در عصر امامت امام بر حق، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اتفاق افتاد، مناسب است تا درباره موضع آن حضرت برابر واقفه بحث كنیم.


مذمت و لعن سران واقفه


در این بخش، جالب است که علاوه بر امام رضا علیه السلام، حتی خود امام کاظم علیه السلام نیز ادعای واقفه را پیش بینی كرده و آن‌ها را مذمت نموده است. به نقل شیخ طوسی در کتاب غیبة از علی بن ابی‌حمزه بطائنی که از بزرگان واقفه است، نقل شده:


قال لی ابوابراهیم (موسی بن جعفر): إنما أنت و أصحابک یا علیّ اشباه الحمیر. (طوسی، 1411: ص67)


همچنین از عثمان بن عیسی رواسی و زیاد قندی و دو نفر از بزرگان واقفه نقل شده است که ما نزد امام کاظم علیه السلام بودیم؛ آن حضرت به ما فرمود:


إن جحدتماه حقه فعلیکما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین(طوسی، 1411، ص68)؛


اگر شما دو نفر، او (امام رضا) را انکار نمایید یا بر او خیانت کنید، لعنت خدا و فرشتگان و همة مردمان بر شما باد.


علاوه بر این مذمت‌های امام کاظم علیه السلام عبارات تند و صریح از امام رضا علیه السلام درباره واقفه نقل شده است. محمد بن سنان گوید: نزد امام رضا علیه السلام بودم سخن از علی بن ابی حمزه به میان آمد. امام او را لعن فرموده، گفت:


او می‌خواست خداوند در زمین و آسمان عبادت نشود؛ اما خداوند نور خود را تمام نمود؛ هرچند ملعون مشرك ناپسند دارد… ابن ابی‌حمزه و امثال او کسانی هستند که می‌خواهند نور خدا را خاموش كنند. (مجلسی، همان: ج48، ص258؛ طوسی، 1411: ص50)



خبر از آیندة اندوهناک برخی واقفیان


در این بخش از روایات، امام با کافر خواندن واقفه گاهی از رفتن آن‌ها از این دنیا در حال بی‌دینی و عاقبت سوء و ناگوارشان خبرداده است که این نزد همه، علامتی بود برای باطل بودن فرقه واقفه.



یکی دیگر از رویکردهای مبارزاتی امام رضا علیه السلام برابر ادعای واقفه بازگفتن و استدلال به روایاتی از اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبیین و تطبیق مصداق مهدی موعود به دوازدهمین امام است که بر این اساس، ادعای مهدی موعود دربارة امام هفتم علیه السلام برخلاف روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است که واقفه آنان را به امامت قبول دارند


محمد بن اسماعیل می‌گوید: امام رضا علیه السلام درباره جایگاه امامت و مذمت اندیشه واقفه درباره آن فرمود: «من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة» پرسیدم: «کل من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة؟» فرمود: «نعم و الواقف کافر و الناصب مشرک». (صدوق، 1405: ص668)


از ابراهیم بن یحیی بن ابی البلاد نقل شده است که امام رضا علیه السلام پرسید: «حمزة بن بزیع شقاوت مند (یکی از واقفه) در چه حال است؟» گفتم: «او همانند سابق، در شک و دودلی است». امام فرمود: «او گمان می‌کند پدرم موسی بن جعفر زنده است» و در ادامه فرمود: «آنان (واقفی ها) امروز در حال شک هستند و از دنیا نمی‌روند، مگر زندیق بی دین». راوی می‌گوید پس از این گفتار امام، احوال حمزة بن بزیع را پی‌جویی می‌كردم تا اینکه از یکی از همفکران او شنیدم که گفت: «او هنگام مرگ خود، در حالت انکار خداوند از دنیا رفت». (طوسی، 1411: ص69؛ ابن شهر آشوب، همان: ج4، ص364)


همچنین درباره زیاد قندی نیز از حسن بن محبوب نقل شده است: «او زندیق و در حالت کفر به خداوند، از دنیا رفت». (مجلسی، همان: ج48، ص256)


شبیه این روایت از ابن فضال دربارة احمد بن ابی بشر سراج نقل شده است که هنگام مرگ خود فریاد می‌زد: «شما را به خدا! مرا از آتش نجات دهید». (طوسی، 1411: ص48)


درباره علی بن ابی حمزه بطائنی از حسن بن علی وشاء نقل شده است که امام رضا علیه السلام فرمود: «آتشی در قبرش افروخته شد که تا قیامت، خاموش نمی‌شود». (ابن شهر آشوب، همان: ج4، ص366)



امام رضا

مناظره امام علیه السلام با برخی واقفه


یکی از راهبردهای امام رضا علیه السلام در برابر واقفه رویارویی و مناظرات علمی بود که در حضور افراد دیگر انجام می‌گرفت. ابن حازم گوید: روزی جماعتی از واقفه نزد امام رضا علیه السلام حضور به هم رسانیدند و از آن حضرت درباره پدرش پرسیدند؛ امام فرمود: «پدرم از دنیا رفت و من جانشین او هستم». ابن مهران گفت: «اگر چنین است، چرا این مطلب را آشکارا بیان نمی‌کنی؟» امام فرمود: «آیا منظورت این است که نزد هارون رفته، به او بگویم من امامم و تو هیچ کاره ای؟ بدان که سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز رسالتش این گونه نبود؛ بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل و افراد مورد اطمینان خود در میان گذارد. من هم اگر با شما از امامت خود سخن می‌گویم، به سبب این است که شما امامت امامان پیش از من را قبول دارید که همه پدران من هستند و (نیز برای این است كه) شما در حق من نگویید که علی بن موسی دربارة پدرش تقیه كرده، می‌گوید: «او زنده نیست»؛ زیرا من نزد شما دربارة خودم تقیه نمی‌کنم و می‌گویم: «من امام هستم؛ پس چگونه دربارة پدرم تقیه کنم؟!». (صدوق، 1404 الف: ج1، ص231)



عثمان بن عیسی نیز در جواب نامه به امام می‌نگارد: اما بدان که پدرت موسی بن جعفر رحلت نکرده و او زنده و پابرجاست و هركس ذكر كند كه او مرده، خود باطل گفته است. بدان که اگر بنا بر ادعای تو رحلت هم کرده باشد، باز هم از این اموال، چیزی به تو داده نمی‌شود؛ زیرا پدرت در این رابطه به من چیزی نگفته بود



در گفت وگوی دیگر امام با واقفه وقتی حضرت شنید که آنها می‌گویند موسی بن جعفر رحلت نکرده است، امام فرمود:

سبحان الله! مات رسول الله و لم یمت موسی بن جعفر؟ بلی والله لقد مات و قسمت أمواله. (صدوق، همان: ج2، ص97)


دربارة یکی دیگر از یاران امام رضا علیه السلام به نام احمد بن محمد نقل شده است: روزی امام در محله بنی زریق توقف كرده، با صدای بلند، من (احمد) را صدا زد و من جواب گفتم. حضرت فرمود: «هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، مردم كوشیدند نور خدا را خاموش كنند و خداوند، مانع شده، نور خود را به واسطه امیرالمؤمنین نگه داشت. چون ابوالحسن موسی بن جعفر رحلت نمود، علی ابن ابی حمزه و یارانش كوشیدند تا نور خدا را خاموش كنند و خداوند از خاموش شدن آن مانع شد. اهل حق کسانی هستند که از پیوستن دیگران به آن‌ها خوشحال می‌شوند و اما از جدا شدن دیگران دل‌آشوب و متزلزل نمی‌شوند. واقفه بر عکس اینان هستند؛ زیرا خودشان در حال شک زندگی می‌کنند. (مجلسی، همان: ج48، ص261)




نامه

نامه نگاری امام علیه السلام با برخی واقفه


روش دیگر امام علیه السلام در مبارزه با واقفه در نفی و ابطال ادعای مهدویت، نامه نگاری‌هایی است که به عنوان سند مکتوب میان امام و بعضی از واقفیان مبادله می‌شد. به احتمال قوی، نخستین نامه از جانب امام رضا علیه السلام به سه نفر از سران واقفه دربارة مطالبه اموال امام کاظم علیه السلام ارسال شده است. در نامه امام به علی بن ابی حمزه و زیاد قندی و عثمان بن عیسی آمده است:


آنچه از اموال و کنیزان در زمان پدرم، نزد شما جمع آوری شده است، اکنون پس از رحلت او به من تحویل دهید؛ زیرا من جانشین و وارث او هستم و ما میراث پدرم را تقسیم كردیم. برای شما نیز عذری نیست که آن اموال را بیش از این نزد خود نگه دارید.


پس از رسیدن نامه امام به آن سه نفر، علی بن ابی حمزه و زیاد قندی در جواب نامه امام، بدون اینکه نامی از اموال ببرند، رحلت امام کاظم علیه السلام را انکار نموده، مهدویت او را مطرح می‌کنند.


عثمان بن عیسی نیز در جواب نامه به امام می‌نگارد:


اما بدان که پدرت موسی بن جعفر رحلت نکرده و او زنده و پابرجاست و هركس ذكر كند كه او مرده، خود باطل گفته است. بدان که اگر بنا بر ادعای تو رحلت هم کرده باشد، باز هم از این اموال، چیزی به تو داده نمی‌شود؛ زیرا پدرت در این رابطه به من چیزی نگفته بود. (ابن بابویه، همان: ص75؛ صدوق، 1385: ص236)


گاهی افرادی از واقفه برای امام نامه نوشته، از آن حضرت جواب می‌خواستند. در این باره از احمد بن ابی نصر بزنطی چنین نقل شده است:



من در موسی بن جعفر توقف نموده، امامت امام رضا را قبول نداشتم، تا اینکه نامه ای به امام هشتم نوشتم و مسائلی را از او پرسیدم. در این میان، یکی از مسائل مهم را فراموش کردم؛ اما هنگامی که جواب امام را دریافت نمودم، دیدم جواب همة مسائل و از جمله آن مسأله که فراموش کرده بودم، از جانب امام به دستم رسید. من از این جریان به خود آمده، از ادعای مهدویت دربارة موسی بن جعفر بازگشتم و امامت امام رضا را پذیرفتم


من در موسی بن جعفر توقف نموده، امامت امام رضا را قبول نداشتم، تا اینکه نامه ای به امام هشتم نوشتم و مسائلی را از او پرسیدم. در این میان، یکی از مسائل مهم را فراموش کردم؛ اما هنگامی که جواب امام را دریافت نمودم، دیدم جواب همة مسائل و از جمله آن مسأله که فراموش کرده بودم، از جانب امام به دستم رسید. من از این جریان به خود آمده، از ادعای مهدویت دربارة موسی بن جعفر بازگشتم و امامت امام رضا را پذیرفتم. پس از آن از امام تقاضای ملاقات نمودم و امام در آخر همان روز مرا پذیرفت. (راوندی، همان: ج2، ص662)



استدلال به روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام


یکی دیگر از رویکردهای مبارزاتی امام رضا علیه السلام برابر ادعای واقفه بازگفتن و استدلال به روایاتی از اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبیین و تطبیق مصداق مهدی موعود به دوازدهمین امام است که بر این اساس، ادعای مهدی موعود دربارة امام هفتم علیه السلام برخلاف روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است که واقفه آنان را به امامت قبول دارند.



در روایتی از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا در روایتی از پدر و اجدادش تا به امیرالمؤمنین و آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده است که آن حضرت می‌فرمود:



هر کس دوست دارد که به دین من تمسک جوید، باید به علی بن ابی طالب که وصی و جانشین من است، اقتدا كند و پس از امیرالمؤمنین و دو فرزندم، حسن و حسین و پس از آن به فرزندان حسین و من ولد الحسین تسعة ائمة تاسعهم القائم من ولدی. (صدوق، 1405: ص260)


همچنین در روایت دیگری امام رضا علیه السلام از پدرش موسی بن جعفر و از پدران بزرگوارش تا امیرالمؤمنین علیه السلام و آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌فرماید که آن حضرت فرمود:


من و علی پدران این امت هستیم. هر کس ما را بشناسد، خدا را شناخته و هر کس ما را انکار کند، گویی خدا را انکار نموده است. بعد از ما دو فرزندم، سید جوانان اهل بهشت حسن و حسین و پس از ایشان، نُه نفر از فرزندان حسین پیشوایان این امت هستند که نهمین آنان قائم ومهدیِ آنان است. (صدوق، همان: ص261)

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:30 - 0 تشکر 517316

نگرشی بر ادله واقفه بر مهدویت امام هفتم علیه السلام


امام موسی

در گذشته به این موضوع اشاره شد که در عصر امام صادق علیه السلام و پس از آن در عصر امام کاظم علیه السلام نهادی با عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد. این نهاد، با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت می‌كرد که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آن‌ها در شهرهای مختلف، ضمن رسیدگی به مشکلات اعتقادی، سیاسی و مالی شیعیان، وجوه مالی مردم را جمع آوری كرده، دور از دید حکومت، آن اموال را به دست امام می‌رساندند. این مسأله در دوران امام کاظم علیه السلام به سبب زندانی شدن‌های مکرر امام با مشکلاتی روبه رو شد و مقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند و همین امر سبب شد تا سه نفر از وکلای امام به نام های ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان انباری قندی و عثمان بن عیسی با طمع در این اموال منکر شهادت امام هفتم شوند و به تبع آن امامت حضرت رضا علیه السلام را نیز انکار کرده و از عودت دادن اموال به حضرت رضا علیه السلام خود داری کنند و در نتیجه فرقه واقفه را بنیان نهند. در این مقاله با ادله آنان در خصوص مهدویت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و نقد این ادله آشنا خواهیم شد همچنین انگیزه واقفه در طرح مهدویت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را بررسی خواهیم کرد.


با تأمل در ادله واقفه معلوم می‌شود که آنان غالباً در این زمینه از روایاتی استفاده كرده‌اند که به نمونه هایی اشاره می‌شود:


الف. روایت غسل امام توسط امام بعد


در این باره روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل نموده‌اند که فرمود:


«الإمام لایغسله الا إمام»؛ یعنی امام را (بعد از رحلت) غسل نمی‌دهد، مگر امام (بعدی).


واقفه با این حدیث، استدلال كرد که طبق ادعای قائلان به امامت امام رضا علیه السلام پدر آن حضرت در بغداد رحلت فرمود و امام رضا علیه السلام در آن زمان در مدینه بود و خود شما نقل کرده اید که کسان دیگری (مأموران حکومت) امام کاظم علیه السلام را غسل دادند و دفن كردند؛ بنابراین امام رضا علیه السلام پدرش را غسل نداده و امام نیست. (مجلسی، همان: ج48، ص254)


شیخ صدوق در جواب این استدلال می‌نگارد:


این حدیث دلیل بر واقفه نیست؛ زیرا: اولاً امام صادق علیه السلام نهی کرده است که امام را كسی غیر از امام غسل دهد؛ پس اگرفردی به نهی امام عمل نکرد و در این امر، دخالت كرد و امام را غسل دهد، با این دخالت، امامت امام بعدی باطل نمی‌شود؛ زیرا امام صادق علیه السلام نگفته امام نمی‌باشد مگر کسی که امام قبلی را غسل دهد.


ثانیاً ما در روایات داریم که امام رضا بدون اینکه دیگران متوجه شوند مخفیانه پدر خود را غسل داد و واقفه نمی‌توانند منکر این مطلب شوند که خداوند می‌تواند طی کردن مسافت دور را برای امام در زمان کوتاه میسر نماید. (صدوق، 1404 الف: ج2، ص97)



با دقت در عملکرد بنیان‌گذاران واقفه،به دست می‌آید که روآوردن آن‌ها به عموماتِ برخی روایات در حقیقت،ایجاد یک پوشش حفاظتی و چتر امنیتی است برای مخفی نگه داشتن انگیزه واقعیشان، یعنی انگیزه مادی و دنیا گرایی؛زیرا بنا بر گزارشی، اموال فراوان از وجوهات نزد دو نفر از وکلای امام کاظم علیه السلام در کوفه جمع آوری شده بود،و آن دو هنگامی که امام در زندان بود،با آن اموال،خانه‌هایی خریدند و نیز معاملات دیگری انجام داده بودند.آنان پس از شنیدن خبر شهادت امام در زندان هارون،آن را انکار نموده،شایعه کردند که امام،نمرده است؛چرا که او قائم و مهدی موعود است


ب. به کاربردن واژه «قائم» بر موسی بن جعفر علیه السلام


در این باره در یک روایت طولانی آمده است که امام صادق علیه السلام به بعضی یاران خود فرمود: «روزهای هفته را حساب كنید». آن‌ها تا شنبه را شمردند. امام فرمود:


سبت السبوت و شمس الدهور… و هو سابعکم قائمکم هذا و أشار إلی ولده موسی الکاظم. (شهرستانی، همان: ج1، ص150؛ طوسی، 1411: ص39 به بعد)


اینجا واژه قائم بر امام هفتم علیه السلام به کار رفته است و در روایت دیگری که مورد استدلال واقفه است، آمده که هنگام تولد امام کاظم علیه السلام پدرش امام صادق علیه السلام به مادر امام كاظم فرمود: و اسئل عن اسم القائم (مفید، همان، ص313) و در روایت دیگری آمده است که هنگام تولد امام کاظم علیه السلام پدرش امام صادق علیه السلام فرمود: انت القائم بعدی. (راوندی، 1409: ج1، ص111)


واقفه با نگرش سطحی بر ظاهر این روایات از واژه قائم سوء استفاده كرده و این روایات را دلیل گرفته، بر اینکه آن حضرت، همان مهدی منتظر و قائم موعود است.


علما و دانشمندان اثنی عشریه در جواب این گونه روایات با دید تحلیلی و انتقادی نگریسته و دو گونه جواب داده اند:


الف. در کاربرد واژه «قائم» برای حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ما هم به آن شک نداریم؛ زیرا هر امامی پس از پدرش قائم و عهده دار امامت است؛ اما آن «قائم منتظر» که عدالت با دستان پرتوان او برقرار می‌شود، مهدی فرزند امام عسکری علیه السلام است. (راوندی، همان: ج1، ص111)


واقفیه

شیخ مفید نیز در جواب می‌نگارد: مراد از واژه «قائم» دربارة امام کاظم علیه السلام قائم بالسیف نیست؛ بلکه قائم به امامت پس از پدرش امام صادق علیه السلام است. (شیخ مفید، همان: ص314)


ب. جواب دیگری که در بحارالانوار و غیبت شیخ طوسی آمده، این است كه برای کذب ادعای واقفه، اخبار متواتر درباره شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام کافی است؛ اما اخباری که واقفه نقل كرده‌اند، همگی خبر واحد است. علاوه بر اینکه راویان واقفه همگی مورد طعن هستند و نمی‌توان به روایات آن‌ها در برابر اخبار متواتر درباره شهادت امام کاظم علیه السلام اعتماد كرد. (طوسی، 1411: ص76 به بعد؛ مجلسی، همان: ج48، ص250 به بعد).




انگیزه واقفه در طرح مهدویت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام


الف. انگیزه مالی


نسبت به انگیزه واقفه در طرح و ادعای مهدویت و قائم به عدل دانستن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امکان دارد ابتدا کسی با دیدن دلایل آنان که تمسک به تعدادی از روایات امامان معصوم علیهم السلام است، به این توهم افتد که انگیزة آنان در طرح این مسأله تنها مذهبی و فرهنگی است.


اما با دقت در عملکرد بنیان‌گذاران واقفه، به دست می‌آید که روآوردن آن‌ها به عموماتِ برخی روایات در حقیقت، ایجاد یک پوشش حفاظتی و چتر امنیتی است برای مخفی نگه داشتن انگیزه واقعی شان، یعنی انگیزه مادی و دنیا گرایی؛ زیرا بنا بر گزارشی، اموال فراوان از وجوهات نزد دو نفر از وکلای امام کاظم علیه السلام در کوفه جمع آوری شده بود، و آن دو هنگامی که امام در زندان بود، با آن اموال، خانه‌هایی خریدند و نیز معاملات دیگری انجام داده بودند. آنان پس از شنیدن خبر شهادت امام در زندان هارون، آن را انکار نموده، شایعه کردند که امام، نمرده است؛ چرا که او قائم و مهدی موعود است. (ابن بابویه، 1363: ص75؛ صدوق، 1404 الف: ج2، ص103؛ مجلسی، همان: ج48، ص266)


بنا بر گزارش دیگری دربارة وکیل امام کاظم علیه السلام در مصر که اموال فراوان و تعدادی کنیز نزد وی جمع آوری شده بود، آمده است كه پس از شهادت امام کاظم علیه السلام وقتی امام رضا علیه السلام آن اموال را از او خواست، او نیز رحلت امام کاظم علیه السلام را منکر شده و از تحویل آن‌ها به امام رضا علیه السلام خودداری ورزید و خود در آن‌ها تصرف كرد. (صدوق، 1385: ص235؛ بروجردی، 1366: ج14، ص451)



اینجا واژه قائم بر امام هفتم علیه السلام به کار رفته است و در روایت دیگری که مورد استدلال واقفه است، آمده که هنگام تولد امام کاظم علیه السلام پدرش امام صادق علیه السلام به مادر امام كاظم فرمود: و اسئل عن اسم القائم و در روایت دیگری آمده است که هنگام تولد امام کاظم علیه السلام پدرش امام صادق علیه السلام فرمود: انت القائم بعدی


بر اساس همین روایات است که در منابع قابل اعتماد شیعه درباره انگیزه علی بن ابی حمزه و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی که سه نفر از وکلای امام در کوفه و مصر بودند، نقل شده است:


طمعوا فی الدنیا و مالوا إلی حطامها و استمالوا قوماً فبذلوهم شیئاً مما اختانوه من الأموال نحو حمزة بن بزیع و ابن مکاری و کرام الخثعمی و امثالهم. (مجلسی، همان: ج48، ص252؛ صدوق، 1404 الف: ج2، ص103)


که صرفا طمع آنان به دنیا و اموالی که در نزد آنان بود باعث این لغزش بزرگ آنان گردید.


ب. فتنه جویی و درآمیختن حق و باطل


در پی جویی انگیزه واقفه مسأله سوء استفاده مالی، یك گزینه مهم و تأثیرگذار مطرح شد؛ اما این واقعیت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که شاید ابتدای شکل گیری واقفه، مسأله مالی، انگیزه اصلی برای بعضی بنیان گذاران آن بوده است؛ اما در تداوم خط واقفه و گرایش افراد دیگر با انگیزه‌های متفاوت به این جریان، در کنار مسأله مالی، انگیزه ایجاد فتنه و اختلاف دربارة امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز توسط برخی افراد و مدعیان واقفه دنبال می‌شده است؛ به ویژه این که این مسأله با سیاست حکمرانان و پیروان مذاهب دیگر که مخالف امامت آن حضرت بودند، به خوبی هم خوانی داشت.


درباره روش فعالیت دو وکیل دیگر امام موسی بن جعفر علیه السلام به نام‌های حیان بن سراج و یکی دیگر از همکارانش نقل شده است:


انکرا موته و اذاعا فی الشیعة أنه لایموت لأنه القائم و اعتمد طائفة من الشیعه و انتشر قولهم فی الناس. (مجلسی، همان: ج48، ص266؛ طوسی، 1348: ص460)؛


آن دو، رحلت امام کاظم را انکار نموده، میان شیعه شایعه كردند که آن حضرت، رحلت نکرده؛ چون او همان امام قائم است.


مسلم است که این شایعه افکنی‌ها جز فتنه انگیزی، هدف دیگری به دنبال نداشت. این فتنه انگیزی واقفه در میان شیعیان در طول حیاتشان همیشه وجود داشته است. (شاکری، 1417: ج11، ص214)


در شماره آینده به موضع گیری امام رضا علیه السلام برابر واقفه و نفی ادعای مهدویت امام هفتم علیه السلام خواهیم پرداخت. انشا الله

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 5:30 - 0 تشکر 517317

مهدویت در واقفیه



واقفیه






با مطالعه تاریخ فرقه‌های اسلامی، می‌توان به این مطلب پی برد که همة آن فرقه‌ها در طول حیات فرهنگی و سیاسی خود با یکسری انشعابات روبه‌رو بوده‌اند. در این مقاله، به این مطلب پرداخته شده است که مذهب شیعة اثناعشری نیز همانند دیگر مذاهب اسلامی با انشعاباتی روبه‌رو بوده است.








 بیشتر آن گروه‌های انشعابی از جریان مهدویت، سوء استفاده نموده‌اند. یکی از موارد مهم آن انشعاب‌ها، فرقه واقفیه با ادعای مهدویت برای امام هفتم علیه السلام است. این جریان انحرافی در مدتی کوتاه، شبهاتی را در مسأله مهدویت پدید آوردند. از جانب دیگر امام رضا علیه السلام و برخی یاران آن حضرت، برابر این گروه به مبارزه برخاسته، شبهات آنان را به گونه ای مناسب پاسخ دادند و از فتنه انگیزی آنان جلو گیری نمودند.


هویت شناختی جریان‌های فکری و فرقه‌گرایی در اسلام، یک مسأله سؤال برانگیز و دارای بنیاد‌های عمیق است که پژوهندگان اسلامی و غیر اسلامی درباره علل و انگیزه‌های پیدایش و نیز گسترش و انشعابات آن داوری‌های متفاوتی ارائه كرده‌اند. مذهب شیعه نیز همانند دیگر مذاهب در طول حیات سیاسی و فرهنگی خود، طبق علت‌های درونی و بیرونی، گرفتار انشعاب‌هایی شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی و کلامی، یکی از مهم‌ترین علت‌های ظهور این انشعاب‌ها، جریان مهدویت در منظومه اعتقادی شیعه بوده است. برخی افراد با اغراض سیاسی یا کج اندیشی و در مواردی هم با پشت گرمی به وعده‌های دسیسه جویانه حکومتی و برخی نهادهای ضد شیعه از مهدویت سوء استفاده كرده‌اند.


در این سری از مقالات، تنها جریان مهدویت در فرقه واقفیه و موضع گیری امام رضا علیه السلام برابر آن، بررسی خواهد شد.



اوج فرقه گرایی و ظهور اندیشه‌ها و ورود فرهنگ‌های متفاوت را در قلمرو اسلام در عصر امام صادق علیه السلام مشاهده می‌کنیم و پس از آن حضرت در دوره امام هفتم نیز فرقه هایی همچون مرجئه، قدریه، زیدیه، خوارج و معتزله فعالیت‌های فراوان داشتند. از جهت اعتقادی، همه آن گروه‌ها با امامت آن حضرت مخالفت آشکار داشتند و غالباً هم آن گروه‌ها در موضع گیری‌هایشان برابر امام، مورد حمایت و پشتیبانی خلفا بودند


جریان واقفیه از پیدایش تا ادعای مهدویت


جریان مهدویت و قیام فردی عدالت گستر از خاندان پیامبر(ص) با عنوان و لقب «قائم» و «مهدی» در منظومه اعتقادی شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام برخاسته از روایات فراوان رسول اکرم (ص) درباره مهدی موعود بود که اكنون مجال و گنجایش پرداختن به آن روایات نیست. فقط از باب نمونه اشاره می‌شود که روایات اثنا عشر، روایات تفسیر آیه اولی الامر و نیز روایت حدیث لوح از جابر و صدها روایت دیگر، اندیشه مهدویت و انتظار قیام مهدی را میان شیعیان به وجود آورده بود. با دقت به ادعای فرقه‌های جدا شده از بدنه تشیع، به مواردی بر می‌خوریم که با بهره برداری از این اندیشه، برای خود یا برای فردی از خاندان پیامبر مدعی مهدویت می‌شدند. (عاملی، 1361: ص60 و 70) در حقیقت، این عده با اهداف و اغراض سیاسی و مادی بر امواج آن اندیشه سوار شده، ادعای مهدویت را مطرح می‌كردند. از جانب دیگر، هر یک از امامان در عصر خود با این ادعای انحرافی به مبارزه برخاسته و باطل بودن آن را افشا می‌كردند (کلینی، 1363: ج1، ص341) که ما در این سری مقالات در مقام واکاوی همة آن‌ها نیستیم و فقط به مناسبت موضوع این اثر نسبت به جریان شناختی واقفیه تأکید می‌كنیم که از مهم‌ترین مشخصه‌ها و تمایزات جریان شناختی این گروه از دیگر جریانات شیعی به ویژه شیعة اثنی عشری مسئله ادعای مهدویت امام کاظم علیه السلام پس از شهادت آن حضرت توسط واقفیه می‌باشد.


لغت نگاران درباره مفهوم واژه «واقفه» می‌گویند: واقفه برگرفته از ماده وقف است به معنای درنگ کردن و دو دل بودن در کاری و خودداری کردن از اظهار نظر قطعی در یک مسأله می‌باشد (احمد بن فارس، 1404: ج6، ص135). در اصطلاح فرقه شناسی و نیز در متون رجالی به افرادی گفته می‌شود که رحلت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را منکر شده، هیچ کس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند. (نوبختی، همان: ص 82)


درباره شناخت هویت واقعی واقفیه و نیز منظومه فکری و اعتقادی این فرقه، هیچ گونه منبع مستقل از خودشان که بیانگر اعتقادات آن‌ها باشد، در دسترس نیست، اما دیگر دانشمندان درباره معرفی آن‌ها مطالبی قابل اعتماد را گزارش كرده‌اند؛ همان گونه كه شیخ مفید در معرفی واقفیه می‌نگارد:


امام موسی

آخر الفرق التی افترقت عن الامامیه هی الواقفة الذین وقفوا علی امامة موسی بن جعفر و انکرو امامة علی بن موسی. (مفید، 1414 الف: ص28)


آخرین فرقه ای که از امامیه جدا شدند، فرقه واقفیه بودند که بر امامت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) توقف کرده و منکر امامت حضرت رضا (علیه السلام) شدند.


همو در جای دیگر می‌نگارد:


پس از شهادت موسی بن جعفر بسیاری از شیعیان در راه حق قرار گرفته و به امامت امام رضا گردن نهادند اما گروهی از آنان ادعای حیات امام کاظم (علیه السلام) را نموده و او را مهدی منتظر خواندند.(مفید، 1414: ص313)


علامه مجلسی نیز در معرفی واقفه می‌نگارد:


فرقه واقفیه می گویند: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) قائم و صاحب غیبت است و او آخرین امام است و امامت پس از ایشان را منکر شدند. (مجلسی، 1403: ج17، ص239)



در این فرصت، امام باقر علیه السلام با تدبیر حکیمانه با راه اندازی نهضت علمی، خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داد و در این زمینه، شاگردانی که هر یک منادیان و مدافعان مذهب شیعه بودند، تربیت كرد


زمینه پیدایش


برای پیدایش هر فرقه از جمله گروهی به نام واقفه توسط عده ای از خواص شیعه و آشنا با مسأله امامت باید به دو زمینه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی توجه كرد که در اینجا به اختصار اشاره می‌شود:


الف. زمینة فرهنگی


در بارة زمینه فرهنگی پیدایش گروه واقفه، باید اول به این نکته توجه شود که پس از روی کار آمدن عباسیان و تجربه ای که آنان از رفتار اختناق آمیز بنی امیه در مسائل دینی و فرهنگی داشتند، به خوبی درک كرده بودند که برای تحکیم قدرت خود و جذب مردم، به فضای باز فرهنگی و سیاسی نیاز دارند؛ لذا ابتدا فضا و سیاست سازش کارانه ای را به وجود آوردند که آن فضای باز سبب شد فرقه‌گرایی مذهبی و ورود اندیشه‌های کلامی و فلسفی در حوزه اسلامی به اوج خود برسد؛ چنان كه اوج فرقه گرایی و ظهور اندیشه‌ها و ورود فرهنگ‌های متفاوت را در قلمرو اسلام در عصر امام صادق علیه السلام مشاهده می‌کنیم و پس از آن حضرت در دوره امام هفتم نیز فرقه هایی همچون مرجئه، قدریه، زیدیه، خوارج و معتزله فعالیت‌های فراوان داشتند. از جهت اعتقادی، همه آن گروه‌ها با امامت آن حضرت مخالفت آشکار داشتند و غالباً هم آن گروه‌ها در موضع گیری‌هایشان برابر امام، مورد حمایت و پشتیبانی خلفا بودند. در عین حال، امام کاظم علیه السلام با وجود فشارهای فراوان از حریم امامت دفاع فرمود و برای هدایت مردم به سوی فرهنگ اصیل اهل بیت علیهم السلام به سراغ مردم متحیر رفته، می‌فرمود: «نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه، نه معتزله و نه خوارج بروید؛ بلکه به سوی من آیید». (مجلسی، همان: ج47، ص262)


در همین راستا بود که پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در عصر امام رضا علیه السلام برخی یاران امام کاظم برای رسیدن به نیت‌های ناپاک خود در یک اقدام به ظاهر فرهنگی از بعضی اخباری که درباره قائم بودن آن حضرت رسیده بود، سوء استفاده كرده، رحلت ایشان را انکار نمودند و در این اقدام، تفسیر نادرستی از روایاتی که امام را به عنوان قائم معرفی نموده بودند، ارائه دادند. (شیخ مفید، 1414: ص313؛ صدوق، 1404: ج1، ص90 به بعد)


ب. سیاسی و اجتماعی


پیدایش و ظهور واقفه در جامعه شیعی پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام بود (نوبختی، همان: ص82)؛ اما برای دست یافتن به سبب و زمینه پیدایش آن گروه، باید مقداری به عقب برگشت و فضای سیاسی و اجتماعی عصر صادقین و عصر امام کاظم علیه السلام را واکاوی كرد. در این زمینه با تحلیل کلی و جامعه شناسانه از عصر آن سه امام، می‌توان به این واقعیت دست یافت که حدوداً از اواخر دوره امامت امام باقر علیه السلام، بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبی‌های درونی، گرفتار تنش و تضادهای فراوان شده بود. از جانب دیگر، انقلاب‌ها و شورش‌های برخی علویون دست دردست هم داده، آنان را در سراشیبی و معرض زوال قرار داده بود. (ابوالفرج، 1416: ص207)


در این فرصت، امام باقر علیه السلام با تدبیر حکیمانه با راه اندازی نهضت علمی، خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داد و در این زمینه، شاگردانی که هر یک منادیان و مدافعان مذهب شیعه بودند، تربیت كرد (مجلسی، همان: ج46، ص294؛ ابن شهر آشوب، 1421: ج4، ص195؛ طوسی، 1415، ص 102 به بعد)



در اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس برضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق علیه السلام برای ساماندهی پیروان شیعه و نیز بیرون آوردن شیعیان از تحیر و سردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعه هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت می‌كردند. نهاد وکالت که در حقیقت، شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم علیه السلام نیز استمرار یافت


با پیروزی بنی عباس بر بنی امیه، آنان به عنوان نظام جدید تا حدودی به مردم از جمله علویون آزادی دادند که در این فضای آزادی نسبی، اندیشه‌های فکری و سیاسی جدید از بیرون و درون در جامعه اسلامی پیدا شد. در این میان، امام صادق علیه السلام در تداوم کار علمی امام باقر علیه السلام، توانست پایه علمی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را بر مبانی اصیل اسلامی استوار سازد و نیز با تربیت شاگردان در همة رشته‌های علوم اسلامی، مکتبی را با شاخصه‌های ممتاز به وجود آورد. در آن، کلیت تفکر شیعی گنجانده شده بود. (طوسی، 1348: ص135؛ اسد، 1390: ج1، ص67)


نتیجه این فعالیت و آزادی سیاسی امام صادق علیه السلام گسترش تشیع و معرفی خاندان علوی به عنوان رهبران دینی بود؛ ولی بنی عباس نمی‌خواستند علویون به عنوان یک نیروی رقیب در جامعه مطرح شوند. با تثبیت پایه‌های حکومت عباسیان در زمان منصور و سال‌های پایانی امامت امام صادق علیه السلام رفتارهای خشونت آمیز منصور برضد آن حضرت آغاز شده و مزاحمت‌هایی برای آن بزرگوار ایجاد كرد. (سیوطی، 1370، ص261؛ صدوق، 1404 الف: ج1، ص102)


مبارزه همه جانبه منصور با اندیشه شیعی و جریان تعیین امام در خاندان علوی، آن گونه با شدت دنبال شد که حتی امام صادق علیه السلام در وصیت نامه خود برای حفظ جان امام بعد از خود، نتوانست با صراحت، امام کاظم علیه السلام را به جانشینی خود تعیین فرماید. (کلینی، همان: ج1، ص310) پس از شهادت امام صادق علیه السلام و فرارسیدن دوران امام کاظم علیه السلام فشار حاکمان عباسی هم عصر با آن حضرت از منصور تا فرزندانش، مهدی و هادی عباسی و نیز هارون الرشید عرصه را بر امام تنگ تر كردند و بارها آن حضرت را به زندان انداختند. (سبط بن جوزی، 1427: ص438)


در اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس برضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق علیه السلام برای ساماندهی پیروان شیعه و نیز بیرون آوردن شیعیان از تحیر و سردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعه هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت می‌كردند. نهاد وکالت که در حقیقت، شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم علیه السلام نیز استمرار یافت.


در شماره بعد با بنیان گذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت و نیز گونه‌هایی از فعالیت‌های انحرافی واقفه درباره مهدویت و حرکت توجیهی واقفه برابر شخصیت امام رضا آشنا خواهیم شد

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.