ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار ...
التماس دعای فرج ...
اللهم ارزقنا توفیقالشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك
همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org
و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org
کل آیتم ها 22
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و قرص نان را گرفته بود بیرون تا دست های مسكینی آن را بقاپد ، بعد از گرسنگی روزه بی سحری چشم هایش سیاهی رفته بود .******
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و قرص نان شب بعد را به دست های یتیمی سپرده بود . و باز به اسیری .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و به صورت شرمنده زنی كه برای بار دهم سؤالی را می پرسید لبخند زده بو د .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و در را برای مردش باز كرده بود كه باز با دست خالی از راه می رسید و نگفته بود كه چند روز است غذایش را به بچه ها داده و خود نخورده است .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و در را چشم های خیس علی باز كرده بود ، روی مردی كه جانش و برادرش را از دست داده بود .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و شنیده بود همسایه ها بلند ، طوری كه او بشنود می گویند : " علی ! او را ببر جایی دور از شهر ، گریه هایش نمی گذارد شب بخوابیم .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و به بلال كه ساكت و محزون آن پشت ایستاده بود گفت : " دوباره اذان بگو ، من دلتنگم . "
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و در را روی علی باز كرده بود كه می آمد تا برای سال های طولانی خانه نشین باشد .
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود به همین دیوار و گفته بود :
" نمی گذارم ببریدش ."
ایستاده بود پشت همین در ، تكیه داده بود درست به همین دیوار كه .... !