• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 7332)
پنج شنبه 6/11/1390 - 0:19 -0 تشکر 421806
*فکاهی اصفهانی*

 

بســـــــــــم رب المــهــدی

 
سلام نصف جهانیهای عزیز

در این تاپیک اگر خدا بخواد میخوایم با هم دیگه داستانهای شیرین و بامزه ی اصفهانی قرار بدیم و بخونیم :D
ماه ربیع الاول هم هست و انشاالله که همه ی دوستان خوش یمن و با روحیه و دلشاد باشند و همیشه لبهاشون خندان باشه .

ذکر یک نکته ی بسیار مهم:
خواهشمندیم از ذکر مطالب مخصوص به یک عده ی خاص یا حرف و سخنانی که باعث رنجش خاطر دوستان میگردد شدیدا خودداری شود.
قصد آزار یا تمسخر به هیچ عنوان و به هیچ عنوان و به هیچ عنوان وجود نداره و نداشته باشه
و در آخر اینکه هر گونه مدیریت آزاد و بی چون و چرا بر این بحث رو به عهده ی مدیر و جانشین عزیز انجمن میسپاریم.

(همشریا گوشدونا بیارین جلو میخوام یه چیزی خصوصی بگم بدون : یه چیزی بوگویند که ابرو داری بشدا !
ور ندارین ضایه بازی در بیاریند آبرو حیثیتی آباوا آجدادیمون زیری سوال بردا . میباس نشون بدین که اصفانیا عجب آدمای زرنگی هسن . _چشمک_)


یا ع ل ی مدد


 

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
چهارشنبه 12/11/1390 - 20:34 - 0 تشکر 424744

hayat_e_tayebe گفته است :
[quote=hayat_e_tayebe;336051;422150]
فكر اصفهانی

 یک اصفهانی داخل بانکی در منهتن نیویورک شد ویک شماره از دستگاه گرفت.

 وقتی شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره .

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره.. 
و مرد اصفهانی هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته و کارمند بانک سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت و ماشین را به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد. 

خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86 دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.
(این خط رو دوباره بخون)

کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت: " از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم"  
و گفت ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید.
ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟
اصفهانی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: شوما فقط به من بوگو کوجا نیویورک میتونم ماشین 250000 دلاریا ، 2 هفته با اطمینانی خاطر فقط با 15.86 دلار پارک کونم ؟!!!

واااااااااااااای دمش گرم......................

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

يکشنبه 23/11/1390 - 15:19 - 0 تشکر 430223

ماجرای شیرین آقا جلال

حاج آقا جمال از بازاری های به نام اصفهان ، پسری داشت به نام " جلال " که توی خانه " آقا جلال " صدایش می کردند . حاج آقا جمال به آقا جلال قول داده بود که اگر نمرات خوبی کسب کند برایش یک جایزه می خرد و اما بشنوید دنباله حکایت را به لهجه اصفهانی :

جلال – بابا جمال ، جایزه برام یه " پلی استیشن " می خری ؟

حاج آقا جمال – چی چی استیشن ؟
بیبین جلال ، من که جوون بودم ، یه پیکان استیشنی سرخ داشتم دوزار نیمیرزید ، هر روز زواری یه جاش در رفته بود آ یه مرگیش بود ! استیشن مستیشنا ولش کون ، یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه " سگا " می خری ؟

حاج آقا جمال – گاز بیگیر زبوندا ، من سگ تو این خونه بیارم ، تو این خونه یا جا منس یا جا سگ !
تو نجسا پاکی سرت نیمیشه ؟ تو دین نداری ، ایمون نداری ؟ فردا پس فردا تو درا همسایه نمی گن کیس خونه حجاقا جمال واق می زنه ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه " گوشی موبایل ، می خری ؟

حاج آقا جمال–گوشی موبایل بخرم که از صبحی سحر تا نصفی شب بذاریش دری گوشتا با رفیقات قصه تعریف کونی؟ آخری ماهم یه قبضی چل پنجا هزار تومنی بیارن بیخی ریشی من ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه جفت " کفش اسکیت ، می خری ؟
حاج آقا جمال – از این ارسی زهرماریا بخرم که باش بری تو خیابون هی دوری خودت چرخ بزنی ، سرت گیج برد بخوری زیمین ، یه جاید بشکند ، تا آخری عمر کجا کوله و چلاق وبالی گردنی من بشی ؟ همینجورت چه تحفه ی هسی که دیگه یه وریم بشی ! یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال پس برام یه " آنتنی ماهواره " می خری ؟

حاج آقا جمال – ماهواره بخرم که تو هم مثلی آدما توش دیونه بشی؟ گیسادا بلند کونی و زیر ابرو ورداری؟ اون وقت دیگه توشهر آبرو برام باقی می مونه ؟ دیگه می تونم تو محله سربلند کونم ؟ که از فرداش برام دست بیگیرن ، همه جا بگن پسری حجاقا جمال " اوا " از آب در اومده؟

جلال ( با گریه و زاری ) – هر چی می گم که یه چیزی می گوی اصش کوفت بخر زهری مار بخر !

حاج آقا جمال – حالا درباره اینها یه فکری می کونم ،
بلن شو برو مشقادا بنویس ، درس بوخون که نمره خب بیاری که بابا باز هم بتوند براد جایزه بخره !


* پاورقی
بسونم = بخرم
اُرسی = کفش
در پایان به اطلاع می رسد ، هرگونه تشابه میان شخصیتهای این حکایت با افراد حقیقی ، کاملاً اتفاقی است؟ ! ! !

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
يکشنبه 23/11/1390 - 16:42 - 0 تشکر 430300

یکی از ایمیلایی که بهتازگی برام اومده:

اصفهانی ها

پاسخ هیچ پرسشی را نمی‌دهند و در پاسخ هر پرسش شما آنها پرسشی از شما دارند!




مثال( وقتی از دوست اصفهانی خود آدرس یك خیاط می‌پرسید)
شما: خیاط خوب سراغ داری؟
دوست اصفهانی شما: چی‌چی می‌خَی بدوزی؟
شما: کت و شلوار
دوست اصفهانی : پارچه داری؟
شما: بله
دوست اصفهانی:از کی اِسِدی؟
شما:از ....مغازه
دوست اصفهانی : پارچِد خُبِس؟
شما: بله
دوست اصفهانی : چه رنگیِس؟
شما: چه فرقی می‌کنه؟
دوست اصفهانی : فرق می‌کونِد دادا! فرق می‌کونِد
شما: خب، سورمه‌ای
دوست اصفهانی: چرا سورمه ی؟ارزونتر بود؟
شما:نه
دوست اصفهانی:چیطو؟
شما:خب می خواستم سورمه ای باشه
دوست اصفهانی : مبارکِس، خَبِریِه؟
شما: نه بابا، بالاخره خیاط سراغ داری یا نه؟
دوست اصفهانی : اگه خبری نیس کتا شلواری سورمِی می‌خَی چیکار؟

«شما رو نمی دونم اما تا حدود زیادی در مورد من درسته!!!!!!»

يکشنبه 23/11/1390 - 17:5 - 0 تشکر 430311

سلام
مرسی خیلی جالب انگیز ناك بود
كلی خندیدم
درسته برا همه فكر كنم این مدلی باشه

هر كس كه با زندگي ميسازد ميبازد. بازندگي نساز زندگي را بساز.
دوشنبه 24/11/1390 - 1:11 - 0 تشکر 430624

hayat_e_tayebe گفته است :
[quote=hayat_e_tayebe;336051;430223]ماجرای شیرین آقا جلال

حاج آقا جمال از بازاری های به نام اصفهان ، پسری داشت به نام " جلال " که توی خانه " آقا جلال " صدایش می کردند . حاج آقا جمال به آقا جلال قول داده بود که اگر نمرات خوبی کسب کند برایش یک جایزه می خرد و اما بشنوید دنباله حکایت را به لهجه اصفهانی :

جلال – بابا جمال ، جایزه برام یه " پلی استیشن " می خری ؟

حاج آقا جمال – چی چی استیشن ؟
بیبین جلال ، من که جوون بودم ، یه پیکان استیشنی سرخ داشتم دوزار نیمیرزید ، هر روز زواری یه جاش در رفته بود آ یه مرگیش بود ! استیشن مستیشنا ولش کون ، یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه " سگا " می خری ؟

حاج آقا جمال – گاز بیگیر زبوندا ، من سگ تو این خونه بیارم ، تو این خونه یا جا منس یا جا سگ !
تو نجسا پاکی سرت نیمیشه ؟ تو دین نداری ، ایمون نداری ؟ فردا پس فردا تو درا همسایه نمی گن کیس خونه حجاقا جمال واق می زنه ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه " گوشی موبایل ، می خری ؟

حاج آقا جمال–گوشی موبایل بخرم که از صبحی سحر تا نصفی شب بذاریش دری گوشتا با رفیقات قصه تعریف کونی؟ آخری ماهم یه قبضی چل پنجا هزار تومنی بیارن بیخی ریشی من ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام یه جفت " کفش اسکیت ، می خری ؟
حاج آقا جمال – از این ارسی زهرماریا بخرم که باش بری تو خیابون هی دوری خودت چرخ بزنی ، سرت گیج برد بخوری زیمین ، یه جاید بشکند ، تا آخری عمر کجا کوله و چلاق وبالی گردنی من بشی ؟ همینجورت چه تحفه ی هسی که دیگه یه وریم بشی ! یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال پس برام یه " آنتنی ماهواره " می خری ؟

حاج آقا جمال – ماهواره بخرم که تو هم مثلی آدما توش دیونه بشی؟ گیسادا بلند کونی و زیر ابرو ورداری؟ اون وقت دیگه توشهر آبرو برام باقی می مونه ؟ دیگه می تونم تو محله سربلند کونم ؟ که از فرداش برام دست بیگیرن ، همه جا بگن پسری حجاقا جمال " اوا " از آب در اومده؟

جلال ( با گریه و زاری ) – هر چی می گم که یه چیزی می گوی اصش کوفت بخر زهری مار بخر !

حاج آقا جمال – حالا درباره اینها یه فکری می کونم ،
بلن شو برو مشقادا بنویس ، درس بوخون که نمره خب بیاری که بابا باز هم بتوند براد جایزه بخره !


* پاورقی
بسونم = بخرم
اُرسی = کفش
در پایان به اطلاع می رسد ، هرگونه تشابه میان شخصیتهای این حکایت با افراد حقیقی ، کاملاً اتفاقی است؟ ! ! !

این قسمتش خییییییییلی باحال بود:

بابا باز هم بتوند براد جایزه بخره !

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 24/11/1390 - 12:55 - 0 تشکر 430694

دقیقا منم با جناب سلطان موافقم کلی خندیدم سر این. ممنون

 

« معجزه خبر نمی کند، با احتیاط ناامید شوید ! »

 

جمعه 28/11/1390 - 11:48 - 0 تشکر 432441

اصفهانیه چشماش ضعیف بوده عینک میزده.میخواد روزنامه بخونه هی عینکشو میزده یک
کمی میخونده دوباره میذاشته تو جیبش دوباره میزده یه خورده میخونه و همینطور
دوستش میگه: خوب، چرا عینکتو نمیزنی یکدفعه همشو بخونی؟
اصفهانیه میگه: آخه اونایی که درشت نوشته بدون عینک میتونم بخونم، عینک نمیزنم
که شیشه اش مصرف نشه

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

جمعه 28/11/1390 - 11:48 - 0 تشکر 432442

بچه یه اصفهانی شکم درد میگیره, میبرنش بیمارستان دکتره بعد از عمل از اتاق عمل
میاد بیرون .میگه الحمدلله عمل با موفقیت انجام شد و ما این سکه 5 ریالی رو از
شکم بچه در اوردیم. اصفهانیه میره جلو میگه آقای دکتر اول 5 ریال ما رو بدین تا
حسابمون با هم قاطی نشه

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

جمعه 28/11/1390 - 13:43 - 0 تشکر 432481

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;432441]اصفهانیه چشماش ضعیف بوده عینک میزده.میخواد روزنامه بخونه هی عینکشو میزده یک
کمی میخونده دوباره میذاشته تو جیبش دوباره میزده یه خورده میخونه و همینطور
دوستش میگه: خوب، چرا عینکتو نمیزنی یکدفعه همشو بخونی؟
اصفهانیه میگه: آخه اونایی که درشت نوشته بدون عینک میتونم بخونم، عینک نمیزنم
که شیشه اش مصرف نشه

ایول خیلی قشنگ بود .....
( یاس کبود به نصف جهان می آید => برنامه ی امشب سینماهای نصف جهان)

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
شنبه 29/11/1390 - 19:0 - 0 تشکر 433080

یه روز اصفهانیه تو مسابقات رالی شركت میكنه ,وسط راه مسافر سوار می كنه

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.