• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 9297)
سه شنبه 14/3/1387 - 23:50 -0 تشکر 42105
خنده سازان و خنده پردازان

عمران صلاحی, از جمله چهره‌‌های شاخص طنز امروز, در دو عرصه طنز نویسی و تحقیقات طنز است. از جمله خدمات او به تحقیقات طنز, تلاش برای شناخت, تفكیك و تعریف شاخه‌های شوخ طبعی(هزل, هجو, لطیفه, فكاهه, طنز و......) است كه این امر گاه به آفرینش واژه‌های جدید نیز از سوی صلاحی انجامیده است. عنوان كتاب خنده سازان و خنده پردازان یكی از مصادیق این امر است. در ادبیات معاصر كشورمان, چند دهه است كه هر اثر دارای رگه‌‌هایی از شوخ طبعی را بدون در نظر گرفتن تفاوت میان گونه‌های شوخ طبعی(هزل, هجو, فكاهه و...) طنز مى نامند(پیش از این, آن را فكاهی مىنامیدند) در حالی كه طنز, تنها یكی از شاخه های ادبیات شوخ طبعانه است و با لطیفه و هزل و هجو و فكاهه متفاوت است. صلاحی برای پرهیز از این اشتباه رایج, عبارت «خنده سازان و خنده پردازان» را به جای «طنزنویسان و طنز پردازان» به كار گرفته است. «خنده سازان» كسانی هستند كه مضاحك را ساخته یا نگاشته‌اند(مثل دهخدا, عبید و....) خنده پردازان, حافظان و اشاعه دهندگان مضاحك‌اند كه آن را گردآوری كرده یا درباره مضاحك, مقاله یا كتاب نوشته‌اند(مثل فخرالدین علی صفی, گردآورنده لطایف‌الطوائف).

سه شنبه 3/10/1387 - 3:20 - 0 تشکر 79035

اینها رو نوشتی یا کپی پیست کردی

سه شنبه 3/10/1387 - 11:26 - 0 تشکر 79052

پرویز شاپور

قسمت اول

نام: پرویز

نام خانوادگی: شاپور

نام مستعار: کامی، کامیار، مهدخت

تولّد: 1302 قم

وفات: 1378

نام فرزندان طبع: کاریکلماتور(3 جلد)، با گردباد می رقصم، موش و گربۀ عبید زاکانی، تفریحنامه(با بیژن اسدی پور)، فانتزی سنجاق قفلی

پرویز شاپور، پدر کاریکلماتورنویسی ایران، در اسفند 1302 در قم به دنیا آمد، امّا شناسنامه اش را از تهران گرفتند. کودکی و نوجوانی را در تهران سپری کرد. دوران ابتدایی را در مدرسۀ دقیقی گذراند، از دبیرستان دارایی دیپلم گرفته و از دانشگاه تهران مدرک لیسانس اقتصاد را دریافت کرده و به استخدام وزارت دارایی درآمد. او در مدرسه صنعتی آن سالها شاگرد علی اسفندیاری(نیما یوشیج) بود. در سالهای ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوۀ خالۀ مادرش که پانزده سال از او کوچک‌تر بود، ازدواج کرد. رابطۀ زناشویی این دو به خاطر دخالتهای نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود، که فروغ در اشعار خود به او اشاره کرده و شاپور نیز از «کامی» به عنوان نام مستعار وی استفاده می‌کرده‌است. کار مطبوعاتی را زمانی که معاون دارایی اهواز بود آغاز کرد و ابتدا با نشریات خوزستان به همکاری پرداخت. در سال 1333 اوّلین جملات کوتاه او که بعدها کاریکلماتور نام گرفت در مجلّۀ سپید و سیاه به چاپ رسید. از سال 1346 با مجلّۀ خوشه به سردبیری احمد شاملو همکاری داشت که اوّلین بار کاریکلماتور در آن نشریه به کار رفت. این عبارت ابداعی را شاملو ساخت و منظور آن کاریکاتوری است که با کلمات بیان می شود. شاپور عضو هیئت تحریریۀ مجلّۀ توفیق نیز بود. در آن مجلّه با نامهای مهدخت و کامیار جملات کوتاه می نوشت که برخورد آرار و عقاید چاپ می شد و در صفحات «دارالمجانین» و «سبدیات» مطلب می نوشت. ایجاز، اختصار و امساک در استفاده از کلمات، از ویژگیهای عمدۀ سبک شاپور است که پس از او از سوی دیگران بسیار مورد تقلید قرار گرفته، ولی همچنان کاریکلماتورهای او از جهت لطافت، عمق و ایجاز، منحصر به فرد است. درآمیختن وسواس در استفاده از کلمات، با ظرافت در بیان و لطافت در نگاه، کاریکلماتورهای شاپور را رنگی شاعرانه بخشیده و آن را در جایگاه والاترین مرتبه های طنز نشانده است. مرتبه ای که ابتدا به خاطر پیشرو بودن سبک کار شاپور، چندان به آن توجّه نشد و مورد بی مهری نیز قرار گرفت. ولی بعدها کتابهای کاریکلماتور، ابتدا در آمریکا برای فارسی زبانان به فارسی منتشر شد. سپس در ایران، همراه با بخش تازه ای از نوشته های شاپور در نوبتهای متعدّد به چاپ رسید. نام پرویز شاپور در تاریخ طنز ادبیات ایران، با کاریکلماتور عجین شده است و او به پدر کاریکلماتورنویسی در ایران مشهور است. شاپور در دو نمایشگاه نیز شركت داشته است، یكی به طور مستقل در گالری زروان در سال 1354، و یكی هم به طور جمعی در نگارخانه تخت جمشید در سال 1356 با بیژن اسدی پور و عمران صلاحی. شاپور پس از جدایی از فروغ، هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد و سرانجام در چهاردهم مرداد سال ۱۳۷۸ در بیمارستان طوس تهران درگذشت. آرامگاه پرویز شاپور در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.

 شبانگاه جمعه 15 مرداد 1378 درگذشت.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

سه شنبه 3/10/1387 - 12:20 - 0 تشکر 79058

با تشکر از نظر دوست عزیزمون

به نظر من وقتی منبع را ذکر می کنی فرق ندارد شما آن مطلب را نوشته باشید یا کپی پیست کرده باشید مهم این است که قوانین کپی رایت را رعایت کرده باشید.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

چهارشنبه 4/10/1387 - 11:21 - 0 تشکر 79180

پرویز شاپور

قسمت دوم

کمی از زندگی پرویز شاپور را از زبان خودش بخوانید.

ما خانواده گربه دوستی هستیم . از قدیم ، همیشه گربه توی خانه مان داشتیم . یادم می آید كه زمستانها این گربه ها می آمدند و با ژستهای مختلف روی كرسی می نشستند . گاهی خوابیده بودن ، یك وقت نشسته بودند و یك وقت هم با هم بازی می كردند . این است كه من با خطوط تن گربه خیلی آشنا هستم و میتوانم بكشمش ، در صورتی كه فیل را نمیتوانم بكشم .

گربه مثل یك لوكوموتیو است كه دو تا واگن دارد: موش و ماهی . میتوانم بگویم كه كشیدن ماهی برایم آسان است چون خیلی ایستاده ام و ماهیها را توی تنگ یا حوض نگاه كرده ام.

توی نوشته هایم هم همینطور است . مثلا به «رنگین كمان» میپردازم و درباره اش كاریكلماتورهای زیاد مینویسم. بعد رهایش میكنم. یك وقت یادم می آید كه در نوشته هایم تصویر چیزها خیلی وجود داشت . تصویر چیزها در آب. مثلا گفته بودم: وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند. یا فرض بفرمایید در زمستان وقتی تصویر درخت در آب افتاد آنقدر ماهی گلرنگ روی شاخه هایش نشست كه مثل درخت بهاری غرق شكوفه شد. به طور كلی حس میكنم كه توانسته ام خودم را بشناسم . از بچّگی خیام را از بربودم . از رباعیات خیام كه از نظر حجم خیلی هم كم است، مفاهیم زیادی گرفته بودم. خیلی بیشتر از آنچه كه شاید آدم از خواندن یك دیوان پر از قصیده های بلند میگیرد. هروقت چیزی میدیدم كه جلب نظرم را میكرد و می آمدم درباره اش با پدر و مادرم صحبت میكردم. حرفم را نمی فهمیدند. حتّی چند بار سر این موضوع كتك خوردم. حرفم را میخوردم و جویده جویده صحبت میكردم. خلاصه از همان اوّل عامل كوتاه نویسی و كوتاه گویی با من بود.

شاید هم سعی كرده ام كه «شاعرانه»ها در نوشته هایم بیشتر باشند. برای اینكه حس كرده ام كه هم گفتنشان برایم آسان تر است و هم مردم بیشتر دوستشان دارند. اما من خودم بیشتر آنهایی را دوست دارم كه جنبه طنزشان قوی تر است. من همیشه نگران آن هستم كه از من بپرسند طنز یعنی چه؟ چه بسا شبها از ناراحتی و نگرانی این سوال خوابم نبرده است. در لحظه ای كه كار می كنم ـ چه نوشتنی چه كشیدنی ـ احساس آرامش عجیبی دارم و لحظات جهنّمی برایم به لحظات بهشتی تبدیل می شوند . مثلاً وقتی با سنجاق قفلی بازی می كنم، دیگر یاد بدهكاریهایم  نمی افتم و كیف می كنم از اینكه توانسته ام مثلاً 150 كار مختلف یك سنجاق قفلی كوچولو بكنم. وقتی آدم كار می كند هم لحظات را خوش گذرانده و هم وقتی شب احیاناً در آینه نگاه می كند، می تواند به خودش بگوید :«آفرین، شاپور»!! ـ یك روز این ماژیک های رنگی را دیدم و خیلی خوشم آمد. یك دسته خریدم و آوردم خانه. بعد، یك روز مادرم و اهل خانه تصمیم گرفتند بروند مسافرت، به زیارت. چون قبلاً یك بار دزد به خانه مان زده بود، قرار شد من بمانم و مواظب خانه باشم. تا آن وقت، طرح هایم را بیشتر توی كافه ها و تریاها می كشیدم. وقتی اجباراً توی خانه ماندم، چون میز بزرگتری وجود داشت و من هم جای بیشتری داشتم كه ماژیكهایم را پخش كنم، توانستم طرح های رنگی بكشم .این طور بود كه رنگ به طرح های من راه یافت.

ــ من طرح كشیدن را با سنجاق قفلی شروع كردم، ‌هم از جهت این كه واقعاً قیافه اش را خیلی دوست دارم، همیشه در ذهنم هست، و هم این كه در واقع، ‌طراحی از آن كار نسبتاً آسانی بود. سنجاق قفلی صورت ساده ای دارد و می شود باهاش بازی كرد.

ــ چیزهای هستند كه در ذهن من می مانند، مثلاً از جبری كه اجباراً درمدرسه خواندم،‌ چیزی كه بخاطرم مانده، دسته رادیكال است.

ــ یك مقدار اشیاء دیگر هم ایستاده اند و نوبت آنها هم می رسد . به طور كلی، ‌من ساختمانم طوری است كه نمی توانم درباره یك شی حقّ مطلب را ادا نكنم. حالا به سنجاق قفلی پرداخته ام و تا آنجا كه امكان دارد، حقّش را تضییع نمی كنم!

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

جمعه 6/10/1387 - 22:11 - 0 تشکر 79486

پرویز شاپور

قسمت سوم

نمونه ای از کاریکلماتورهای او را می خوانیم:

  • درخت را به اندازۀ بهار دوست دارم.
  • قطرۀ باران در مرکز دایره ای که روی آب ترسیم می کند جان می سپارد.
  • سایۀ چهار نژاد یکرنگ است.
  • آب تنی ماهی یک عمر طول می کشد.
  • گربۀ پرتوقّع انتظار دارد موش به خودش سس گوجه فرنگی بزند!
  • شب نمی گذارد چراغهای خاموش همدیگر را ببینند.
  • در آستانۀ در خروجی زندگی، جسدم را جا گذاشتم.
  • عمر پاییز صرف پرپر کردن گلها می شود
  • قلب، سخنگوی زندگی است.
  • گرسنگی، سالن سخنرانی دهان را تبدیل به سالن غذاخوری می کند.
  • آتش خشم، شکوفۀ لبخند را می سوزاند.
  • آدم پرتوقّع، سلام نکرده منتظر جواب دارد.
  • ایستادگی جنگل، طوفان را زمینگیر می کند.
  • تنگ آب، لبریز از آرزوهای دریایی ماهی است.
  • سایۀ رنگ پریده ام هنگام غروب در حال احتضار به سر می برد.
  • فاصلۀ بین موش و گربه بستگی به زرنگی طرفین دارد.
  • گلهای تشنه تا مرتفع ترین ابرها به پا خاستند.
  • گلدان شکسته در سطل زباله انتظار گل پژمرده را می کشد.
  • آدم گرسنه، از زندگی سیر می شود.
  • هر درخت پیر، صندلی جوانی می تواند باشد.
  • دست تقدیر، تصویر گلی را که به آب افتاده بود به گیسوان دختر دریا زد.
  • سلام، متواضع ترین واژه است.
  • سوراخ موش، روزنۀ امید گربه است.
  • قلبها در سراسر جهان به یک زبان تکلّم می کنند.
  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد،ماهی ها صلوات فرستادند.
  • اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم،قفسی به بزرگی آسمان می سازم.
  • به عقیده گیوتین،سر آدم زیادی است.
  • به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
  • قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
  • به نگاهم خوش آمدی.
  • قطره ی باران، اقیانوس کوچکی است.
  • هر درخت پیر،صندلی جوانی میتواند باشد.
  • برای اینکه پشه ها کاملا نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می گزارم.
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده ی محبوس است.
  • غم، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد.
  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند.!

منبع: تذکرة الطنازان

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

شنبه 7/10/1387 - 11:49 - 0 تشکر 79551

مهدی استاداحمد

نام: مهدی

نام خانوادگی: استاد احمد

نام مستعار: میم.الف مستعار، استادیار

تولّد: 1356

بیوگرافیشونو از زبون خودشون بخونید.

متولّد سال 1356 هستم. از قبل از سال 80 شعر می‌گفتم و وبلاگ داشتم و از اینجور كارا! ولی به طور جدّی از وقتی شروع به كار كردم كه در حلقۀ رندان شروع شد. آقای زرویی نصرآباد این شب شعر رو راه انداختند و با برخورد خوبشون باعث شدند كه من در همون شب شعر در حلقۀ رندان شروع كنم به‌طور جدّی شعر گفتن و بعد از اون با آقایان نادر ختایی و افشین حسینخانی و حسن صنوبری گروهی به اسم گروه گندم رو تشكیل دادیم و بعد آقایان جلال سمیعی و حامد مرادیان و رضا ساكی هم به این گروه اضافه شدند و بعد در رادیو جوان با برنامه‌هایی همکاری کردم مثل: ما خودمونیم، كاملاً جوانانه، آخرشه، توپ، جوونی آزاد فعلی و جوونی به وقت فردای مرحوم!

به طور پراكنده هم كارهایی داشتم. مثلاً در نشریۀ «گل‌آقا» دیوان اخبار رو می‌نویسم. در «دختران» مدّتی صفحۀ شوخیشو می‌نوشتم. گه‌گداری در «اطّلاعات هفتگی» صفحۀ در حلقۀ رندان كه آقای رفیع اداره‌ش می‌كنند می‌نویسم. با بچّه‌های گروه گندم دو سه تا فیلمنامۀ طنز برای كلینیك فیلمنامۀ طنز دفتر طنز حوزۀ هنری نوشتیم. مثلاً یكی از اونها شام عروسی بود كه آقای پیمان معادی نویسندۀ فیلمنامه بودند كه فیلمنامۀ خام رو نوشته بودند و ما قسمتهای طنزی به اون اضافه كردیم.

من مدّتی شعر جدّی می‌گفتم و مخاطبانم می‌خندیدند. بعد گفتم حدّاقل اسمشونو بذارم طنز كه وقتی می‌خندند ضایع نشم!

و اینم یه شعر طنز از آقای استاد احمد.

رفع خطر

بی همگان به سر شود بی تو مگر نمی شود ؟!
در دل بی قرار من عشق تو شر نمی شود

گر نروی تو از برم من بگریزم از درت
موهبتی برای من مثل سفر نمی شود

لطف کن ای نگار من دور شو از کنار من
با دو – سه متر فاصله رفع خطر نمی شود

کور شد اشتهای من ناز نکن برای من
قند و عسل برای تو مثل پسر نمی شود !

اسب خیالِ شعر من می رمد از کنار تو
عشوه ی بیهوده نکن اسب که خر نمی شود

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
دامن ضد آبِ من یک ذره تر نمی شود

سرو چمان من دگر همدم گل نمی شود
میل چمن نمی کند سیخ ِ جگر نمی شود !

دایره ی خیال اگر مستِ شعاع ِ چشم تو
زاویه ی نگاه من با تو وتر نمی شود (؟!)

حرف به افراط زدم گیج شدم قاط زدم
شعر که همواره چنان درّ و گهر نمی شود

یا تو بیا به خانه ام یا ببرم به خانه ات
یا برو بی خیال شو یا دم ِ در نمی شود

مایه ی انحراف من ! گوش کن اعتراف من :
بنده هم عاشقم ولی زیر ِ گذر نمی شود !

منبع: تذکرة الطنازان

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 8/10/1387 - 10:54 - 0 تشکر 79657

شهیدمهدی رجب بیگی     

نام پدر محمد

محل تولد – دامغان

سال تولد – 2 / 5 / 1336

محل شهادت – تهران ( ترور توسط منافقین )

سال شهادت – 5 / 7 / 1360

محل دفن – گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) قطعه 24 ردیف 97 شماره 4

مهدی رجب بیگی در سال 1336 در شهر دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی خود را در تهران گذراند. در سال 1354 در رشتۀ مهندسی راه و ساختمان دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت. در فعالیتهای دانشجویی شرکت موثّر و فعال داشت و از دانشجویان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانۀ جاسوسی به شمار می آمد. در زمینۀ ادبیات ذوقی وافر داشت و از او آثار بسیاری اعم از مقالۀ ادبی، سیاسی و شعر در نشریات پس از انقلاب به چاپ رسیده و برخی از سروده های او اجرا شده و از سروده های موفق زمان خود به شمار می آید. مجموعۀ آثار او را انتشارات شرکت جهاد تحقیقات و آموزش(جهاد سازندگی) در کتابی با عنوان «می رویم تا خطّ امام بماند» چاپ کرده است. رجب بیگی در زمینۀ طنز نیز ذوق سرشاری داشت. از او مطالب طنزآمیزی اعم از نثر و نظم در روزنامۀ جمهوری اسلامی، نشریۀ جهاد و جاما و نشریات طنز دانشجویی به چاپ رسیده است.

افسوس که شهادت ناجوانمردانۀ او در 5 مهر 1359 در شهر تهران به دست منافقین، امکان تداوم بهره گیری از این ذوق و توان را به جامعه نداد.

یادش گرامی باد.

مهدی رجب بیگی درروز دوم مرداد ماه سال یکهزاروسیصدوسی وشش درشهرتهران متولد شد. اودوره های تحصیل راهنمایی و متوسطه را به خوبی پشت سر گذاشته وتوانست وارد دانشگاه شده و فارغ التحصیل رشته مهندسی شود وبیشتر بتواند در خدمت جامعه باشد .او شرکت گسترده ای در فعالیتهای انقلابی داشت وبه همین دلیل تحت تعقیب نیروها ی سازمان مجاهدین خلق(منافقین)بود تااینکه درروز پنجم مهرماه سال یکهزارو سیصدو شصت در خیابان برادران مظفر جنوبی (صبای جنوبی) موردشناسایی وحمله مسلحانه عناصر ضدانقلاب قرارگرفته وبراثراصابت چندین گلوله اسلحه کمری به شهادت رسید.

و این هم یه متن، البته نطنز! 

از دستنوشته های معلم و جهادگر شهید مهدی رجب بیگی

میرویم تا خط امام بماند .

خطی که از ابراهیم آغاز شد و در تداوم سرخ خویش با دستهای پاک محمد و علی به قلب پرشور امام امت رسید تا رنجبران زمین را از جور حکومت قابیلیان برهاند .

میرویم تا خط امام بماند .

خطی که تبلور قاطعیت بر علیه جباران ، عصاره عصیان مستضعفان بر علیه مستکبران ، فریاد همیشه مظلومان ، راه پیروز محرومان است .

می رویم تا خط امام بماند .

خطی که رسالت گسستن زنجیرهای اسارت از دست و پای مغضوبین زمین را بر عهده دارد .

می رویم تا خط امام بماند .

خطی که پیام قیام پیروزمند مستضعفان را بر تارک تاریخ خواهد داشت و پوزه کثیف جلادان را سرانجام به خاک خواهد مالید .

می رویم تا خط امام بماند .

خطی که راه پیروز انقلاب کبیر اسلامی خلق دلاور ایران است و باید که حماسه قیام را تا دور دستها بکشاند و نهال انقلاب را در دل خلقهای تحت ستم جهان بنشاند .

می رویم تا خط امام بماند .

خطی که با نفی هرگونه سازشکاری و ستمکاری ، نوید نابودی سازشگران و ستمکاران را با خود همراه داشت .

می رویم تا خط امام بماند .

خطی که پاسدار خون رزمندگان دلیر و شهیدان بخون خفته امت قهرمان ایران است .

خطی که سرانجام شوم امپریالیسم و سلطه گران اجنبی را هم اکنون بر قله عالم نمایان ساخته و دژ مستحکم توحید را در دور دستهای هر ستمکده برپا خواهد داشت .

میرویم تا خط امام بماند .         

منبع: تذکرة الطنازان

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 8/10/1387 - 23:22 - 0 تشکر 79808

توجه.....توجه......

با برنده شدن در مسابقه ذهنیت كه عنوان انتخابی این هفته اش ( مردی كه از روی پرچین پرید است ) آمار بازدید كنندگان مطلب خود را افزایش دهید

100 % تضمینی

سال و مال و فال و حال         اصل و نسل و بخت و تخت

           باشدت بر شهریاری بر مراد و بر دوام

سال خرم ، مال وافر ، حال خوش          اصل ثابت ، نسل باقی ، تخت رام

پنج شنبه 17/11/1387 - 20:9 - 0 تشکر 87989

شما رو دعوت می کنیم به خوندن بیوگرافی ایشون از زبون خودشون:

محمد جاوید

پنجاه و یک ساله این سر وامونده را به روی تنه ام یدک می کشم.

اولین جیغ بنفشم را توی شیراز زدم (آبان ۱۳۳۵) ولی توی شهر لار (استان فارس)

شیر خوردم (البته نه از نوع پاستوریزه اش)، گاگله کردم و بعد به مدرسه و دبیرستان رفتم.

از نوجوانی سرم بوی بیت و مصراع می داد (به جای قورمه سبزی).

یک چیزایی مثلاً به عنوان شعر می گفتم و مجله دختران و پسران اون موقع هم اونارو میچاپید.

یه سالی هم که رفته بودم مشهد مشدی بشم سر از دانشگاه فردوسی در آوردم(۱۳۵۳)

و شروع  کردم به جُستن دانش حالا نجور و کی بجور.

توی دوره دانشجویی ضمن اینکه سرم بوی قورمه سبزی می داد کمی تا قسمتی

 هم بوی شعر و شاعری از اون به مشام می رسید ولی هنوز نرسیده و کال بود.

یک چیزایی هم اون وقتا گفتیم که خیلی زیاد نیست و خلاصه می شد

در سر به سر استاد یا رفقا گذاشتن و یا برای یادگیری بهتر دروس سخت شعر گفتن.

عجیب بود که در دوران سربازی یا همان اجباری خودمان (۱۳۶۱) در گیر و دار حمله

بیت المقدس و رمضان صدای توپ و تانک ها نتوانست مغز مرا تکان داده و جوی باریک

شعرم را حتی تبدیل به نهری کند اما زلزله شش و چند ریشتری بم این وظیفه مهم را انجام داد.

البته مقصر تانک و توپ ها نبودند چون آن موقع حال و هوای مغز ما چیز دیگری بود.

 همان طور که گفتم اون چیزی که باعث شد مخم تکون بخوره و میزان شعر خون

 من رو بالا ببره تکون خوردن بم بود (۱۳۸۲).

باور کنید مخم مثه بم لرزید و هی ازش شعر تراوش کرد.

البته شاید اثر این زمین لرزه در به کار انداختن موتور مغزم بی ارتباط با رشته

تحصیلی ام که زمین شناسی است نبوده !! خدا می دونه این تراوشات

ادیبانه هنوز ادامه داره و تا حالا اگه چشم نخورم !! حدود ۶۵۰۰ بیت (اشعار طنز و جد)

 از آن تراویده که خوب و بدش رو نمی دونم و ما در هم می فروشیم و جدا کردنی نیست.

از بس دوستان اصرار و ما انکار کردیم که گزیده اشعارم را بچاپم بالاخره همین چند ماه

پیش اونو چاپیدم و نامش رو گذاشتم " گلستان جاوید " که حتماً عزیزان بخرند و بخوانند

که از نان شب واجب تره. این بنده طناز عضو انجمن طنز فارس و حوزه هنری شیراز هم

هستم و در حال حاضر علاوه بر سرودن اشعار جد (غیر طنز) کار طنز همه انجام می دهم

که بعضی از مطبوعات از جمله:

خبر جنوب (شیراز) - اطلاعات هفتگی (تهران) - میلاد لارستان (لار) -

عصر مردم (شیراز) - سبحان (شیراز) - ندای هرمزگان (بندرعباس) -

 مرجان جنوب (بندرعباس)  هم آن ها را می چاپند. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

تا شقایق هست . . .

تا شقـــایق هست ما رد می کنیم

در نظارت سعی ممتـــــد می کنیم

راه آن ها را کـــــه از مــا نیـــستنـــد

با کمـــال معــــذرت ســـد می کنیم

جای هر کس نیست کرسی های ما

پس در آن وسواس بی حد می کنیم

با نَــــخود قــــهریــــم تا روز ابـــــــــد

با خودی ها رفت و آمـــــد می کنیم

با مخــــالف اهــــل شوخی نیستیم

جان من آیا بگــــــو بــــــد می کنیم ؟

تا ســـر کاریــــــم بــــــاید کـــــار کرد

بر ورود اصــــلحاــــن اصــــرار کـــــرد

در عـــوض باید کمـــــی تا قسمتی

مابقــــی را کلــــهم انکـــار کـــــــرد

بعد هــــم با چانه و با ضــــرب و زور

"بعضیـــــا" را داخــــــل آمـــــــار کرد

راه رشــــــد بعضی از ما بهـــــتران

با تســـــاهل یک کمی همــوار کرد

باید اصـــــلح را وکـــــالت داد و بس

غیر اصـــــلح را گِـــــل دیــــــوار کرد

چون که تائیــــــدیم باید جـــــار زد

وعـــــده ها را بر در و دیــــــــوار زد

من همان هستم که شیر سیستان

گـــرز را بـــــــــر دیــــــــو لاکـــــردار زد

این شــــــعار انتخــــــابات من است

مفســــدان را باید از نــــــــــو دار زد

از برای حـــــــل و فصـــــــل مشکلات

مشـــــت را بر پــــــوز استــــــکبار زد

بعد از آن "جـــــــاوید" را نفــــرین نمود

تا که شــــــاید چـانه اش را مــــــار زد

منبع: تذکرة الطنازان

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

پنج شنبه 17/11/1387 - 20:17 - 0 تشکر 87994

نام: منوچهر

نام خانوادگی: احترامی

نام مستعار: م ـ پسر خاله ـــ الف ـ این‌كاره

تولّد: 1320 در تهران

نام فرزندان طبع: حسنی نگو یه دسته گل ـ حسنی نگو بلا بگو ـ جامع‌الحكایات ـ خاله سوسكه ـ دزده و مرغ فلفلی ـ خرس شكمو ـ طنز در تعزیه

منوچهر احترامی در سال 1320 در تهران به دنیا آمد. در مدارس مروی و دارالفنون دوران تحصیل را طی كرد و از دانشكدۀ حقوق دانشگاه تهران فارغ‌التّحصیل شد. خودش دربارۀ تحصیلش می‌گوید:«چند ماهی رشتۀ ریاضی خواندم. چون شیطان بودم، بیرونم كردند. جایی اسمم را ننوشتند و مجبور شدم بروم مدرسۀ مروی در محلّۀ ناصرخسرو. چهارم و پنجم را آن‌جا خواندم و ششم را دارالفنون. انصافاً هم سطح این دو مدرسه بالا بود. ما بیست و پنج نفر بودیم كه بیست و چهار نفرمان برای دورۀ لیسانس پذیرفته شدیم. سال سی و نه دانشكدۀ حقوق قبول شدم. بچه‌ی درس‌نخوان شاگرد اوّلی بودم!» و ایضاً بخوانید خاطره‌ای از دوران تحصیل ایشان:«یادم هست یك‌بار چون بچّۀ زرنگ كلاس بودم، همه امتحان ریاضی را از روی دست من نوشتند. معلّممان دید كه برگه‌ام را آویزان كرده‌ام كه بقیه ببینند، با خودكار قرمز بالای برگه نمرۀ یك گذاشت و رفت. همه آن امتحان را هجده شدند و من، یك! جالب این‌جاست كه رفقا هنوز هم این خاطرۀ بد من را به عنوان خاطرۀ شیرین دورۀ تحصیلشان همه‌جا تعریف می‌كنند!»طنزنویسی را به طور جدّی از سال 1337، با «توفیق» آغاز كرد و با مطبوعات دیگر و نیز رادیو و تلویزیون هم همكاری داشت. بیشتر بدون امضا و كمتر با امضاهای مستعار، نظیر:«م.پسرخاله»، «الف ـ اینكاره» و ... طنز می‌نوشت. احترامی در نگارش طنز در قالبها و سبكهای گوناگون نظم و نثر، تواناست و در شعر (كلاسیك، شعر نو، شعر سپید، شعر عامیانه و ...)، و در نثر (نثر كلاسیك، داستان كوتاه و ...) اثر طنز دارد.آثار احترامی پس از انقلاب نیز در نشریات گوناگون طنز چاپ شده است كه می‌توان از آن جمله، نشریۀ «رفتگر»، «درنگ» و «گل‌آقا» را نام برد. او همچنین در زمینۀ طنز، تحقیقاتی نیز داشته كه در نشریات و در سالنامه‌های «گل‌آقا» چاپ شده است.از او در زمینۀ ادبیات كودكان نز آثار متعدّدی با امضاهای «پورنگ»(!) انتشار یافته است كه از جمله پرتیراژترین كتابهای كودكان پس از انقلاب به شمار می‌آیند و مورد استقبال كودكان(و بزرگترها!) قرار گرفته‌اند كه از آن میان كتابهای «حسنی نگو یه دسته گل» و «حسنی ما یه برّه داشت» را می‌توان نام برد كه به علّت زبان ساده و روان، بسیاری از كودكان و بزرگترها بخشهایی از آن را در حافظه دارند.قلم احترامی، در عرصۀ طنز، نشانگر تسلّط او به ادبیات پارسی و توان و قدرت او در به كارگیری درست و به جا و همراه با وسواس سبكها و قالبهای گوناگون شعر و نثر ادبیات پارسی است. امتزاج و آمیختگی این تسلّط به ادبیات با نگاه ظریف عمیق و هنرمندانه، زمینه‌ساز خلق آثاری شده است كه از جمله برترین آثار طنز مكتوب پس از انقلاب به شمار می‌آیند. كتاب جامع‌الحكایات كه مجموعۀ آثار او با همین عنوان در گل‌آقاست، از سوی انتشارات گل‌آقا در بهمن 1378 چاپ شده است.با هم نوشتۀ طنزی از ایشان كه در مجلّۀ گل‌آقا چاپ شده است می‌خوانیم:

پیر ما علم اندوختن و شهرۀ آفاق شدن و در تلویزیون مصاحبه كردن و بقّال او را شناختن و صفت وی بازگفتن.پیر ما گفت: این خور و خواب و شهوت آدمی را می چاید و در(ب) عافیت‌جویی بر روی وی می گشاید و عقل وی تمام می‌رباید و گنج معرفت از وی می‌ستاند و در كنج مسكنت می‌نشاند.اگر دانای دنیا هم كه باشی / ندارد زندگی بی‌علم سودیوگر صد سال بی دانش بگردی / چو مُردی، گویی از اوّل نبودیو گفت: فرق است میان گاو و خر، و بنی نوع بشر كه تعلیم آنان به كتك۱ كنند و تأدیب ایشان به چوب و فلك.و گفت: هر كس كه از چشمۀ دانش ننوشیده باشد و در دریای علم غوطه نخورده، مردی را ماند كه در جمع جامه نپوشیده باشد و در حمام فوطه۲ نبرده.هر چه در جای خویشتن نیكوست / باده در جام و فوطه در حمام و گفت: نیكوترین كسبی در جهان، كسب علم است و گفت(سعدی گفت): عالم هر كجا رود قدر بیند و در صدر نشیند. و گفت: عالم بی‌عمل، چون زنبور بی‌عسل... الخ.پس پیر ما از همه عالم گسست و با خویشتن پیوست و به كتابخانه نشست و در ببست و می خواند تا چهل سال.و گویند كه در این چهل سال، هر به دو روزی از خانه به در شدی و به دكّان بقّال درآمدی و نیم وقّه ماست استاندی و دوغ ساختی و نان در آن انداختی و بدین حیلت شكم بی‌هنر پیچ پیچ را بپرداختی.الغرض، چون عمر پیر ما به پایان خواست رسیدن و آفتاب عمر وی از لب بام پریدن، صیت شهرت وی بالا گرفت كه این پیر چنین است و چنان است و سركردۀ پیران جهان است و محبوب همه عالمیان است و در بحر علم مروارید غلتان است. پس جمعی در گرد وی گرد آمدند و تكریم خواستند كردن و نان به وی قرض دادن. پس به تله‌ویزان(!) بردند و عزّت تپاندند و در پیش روی دوربین نشاندند و با وی مصاحبت كردن بیاغازیدند.بقّال در تله‌ویزان می‌نگریست. این بدید. فریادی از شعف بركشید و اهل را گفت: ای اهل! تو را مژده باد كه من این نانین پیر را می‌شناسم.اهل وی از وی پرسید: این كیست؟

بقّال گفت: ای اهل! اگر دانی، دانی و گر ندانی، بگویم تا بدانی كه این همان پیر است كه چهل سال و بیشتر است كه هر دو به روزی، نیم وقّه ماست از من ابتیاع می‌كند.

پاورقی:

۱ـ كتك: چوبدستی

۲ـ فوطه: لُنگ حمام كه بر كمر بندند جهت ستر عورت را.

منبع: تذکرة الطنازان

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.