قسمت چهارم:
آرش حجازی
شاید برای کسانی که خواننده ترجمه های آثار پائولو کوییلو در ایران هستند، نام آرش حجازی، آشنا باشد. همان مترجم انحصاری داستان های نویسنده برزیلی و دارای مجوز رسمی از شخص کوییلو برای این ترجمه ها (که این مجوز را همراه دستخط پائولو کوییلو در مقدمه اغلب کتابهایی که از وی ترجمه و انتشار داده، درج کرده است) و البته از مؤسسین انتشارات کاروان.
اما یک گروه دیگر نیز با نام آرش حجازی آشنا هستند (که البته گروه وسیع تری را تشکیل می دهند) همان گروهی که به دلایل مختلف بیش از یک سال است، ماجرای قتل مشکوک ندا آقا سلطان را تعقیب می کنند. بله آرش حجازی همان به اصطلاح پزشکی است که ظاهراً چند روز پیش از حادثه مرگ ندا آقا سلطان به ایران آمده و در لحظه اصابت گلوله به آن زن، گویا در چند قدمی او قرار داشته و اصلی ترین شاهد ماجرا بوده و بعد هم به ادعای خودش برای نجات ندا از مرگ تلاشهایی به خرج داده که پس از لحظاتی با اطمینان یافتن از مرگ وی دست از آن تلاش ها کشیده و از صحنه خارج شده است! (اگر چه تحقیقات بعدی و از جمله صحبت های استاد موسیقی ندا آقا سلطان معلوم کرد که وی در آن صحنه فوت نکرده، همچنان زنده بوده و پس از انتقال با اتومبیل و در بیمارستان دار فانی را وداع گفته است!)
سیری در آثار كوئیلو
در این قسمت به نقل برخی از مطالب نوشته شدن در کتابهای پائولو کوئلیو می پردازیم. بدیهی است نظریات ذکر شده در این قسمت بر گرفته از آثار کوئلیو است و برای بررسی بعدی آنها، آورده شده است.
سحر و جادو
(ساحر) به زنانی گفته می شود كه با عالم اسرار سروكار دارند و از آن سردر می آورند و مردانی كه از این ویژگی برخوردارند، (جادوگر) نامیده شده اند. این تفاوت در كتاب (بریدا) و در رابطه با دو استاد زن و مردبریدا، به خوبی معلوم است. استاد مرد كه با سنت خورشید آشناست، جادوگر نامیده شده و (ویكا) كه زنی آشنا با سنت اسرارآمیز ماه است، ساحر خوانده می شود.
سحر و جادو برقرار كردن ارتباط با جهان نامرئی و مرموز است كه نیروهای آن دنیای ما را تحت تاثیر قرار می دهند;به بیان دیگر، بین دنیای مرئی و جهان نامرئی ارتباط ایجاد كردن و بدینسان نیروهای جادویی را از جهان نامرئی در دنیای مرئی به كار گرفتن و كارهای خارق العاده انجام دادن.
او برای نیروهای عادی روانی كه با نیروهای مادی فیزیكی متفاوت است و فعال كردن و به كار گیری آنها، با كنترل تصورات و احساسات امكان پذیراست ; جهانی تخیلی به نام جهان نامرئی ساخته و تسلط بر آنها را با نام نمادین سحر و جادو معرفی كرده است. هیجانات شادی، امید، لذت، خشم و نفرت، نیروهای جادویی جهان نامرئی پائولوست كه اگر به زندگی راه یابد، با آنها می توان كارهای بزرگی انجام داد و زندگی رامتحول ساخت.
او مفاهیم: (خوارق عادت ) و (تصرف در جهان ) را نماد تغییر نگرش به خویش، جهان و زندگی می داند.
او با تخیلاتی اسرارآمیز، تجارب روان درمانی خود را روایت كرده است ;اما نمادهایی كه برگزیده، آمیزه ای از سنت های معنوی تعالیم جادویی وادیان الهی است كه از معنای حقیقی خود فاصله گرفته، به معانی مجازی و نمادین در ادبیات كوئیلو پیوسته است. سحر و جادو، یعنی تغییر تصویربی روح و بی نشاط، زندگی به تصوری پرشور و جذاب، به نوعی از چهارچوب خشك منطقی و مرسوم خارج شدن و با شوق و هیجان زندگی كردن ; مانند یك مكانیك كه كار خود را دوست دارد و مهارت كافی راپیدا كرده و به موتور اتومبیل می نگرد، اشكال را تشخیص می دهد; گویابا ماشین حرف می زند و سخن آن را می شنود. او غرق كار شده و طی چند لحظه ماشین را می فهمد، چون با احساسش كار می كند.
روح جهانی
آموزه های سری وتعالیم جادویی كمك می كند، تا انسان از بعد مرئی جهان بگذرد و كالبدكیهانی را به روح كیهانی پیوند زند.
برای ارتباط با روح جهان، باید به او توجه كرد، به صدای او و هیاهویی كه در جهان برانگیخته، گوش فرا داد.
افسانه شخص
افسانه شخصی رؤیایی است كه هر كس از دوران كودكی یا نوجوانی با آن زندگی می كند. درهمان آغاز، رؤیای خود را تحقق پذیر می پندارد و بی ابهام و تردید، آن رامی خواهد و معنای زندگی خویش را در آن افسانه شخصی و رؤیامی یابد; اما همین كه افراد به زندگی واقعی یا شاید هم ساختگی روزمره اجتماعی پا می گذارند، راه هایی خط كشی شده و مشخص هست كه بایداز آنها عبور كرد، تحصیلات، مدرك، شغل و حرفه ای آبرومند از نظردیگران كه در آمد مناسب داشته باشد، ازدواج، زندگی و پیشرفت شغلی.
افسانه شخصی هر كس با دیگری متفاوت است ; در حقیقت معنای زندگی، طیف گسترده ای از خواسته ها را فرا می گیرد: یافتن یك شی ءمثل شمشیر، گنج، رسیدن به عشق دوران كودكی، درك عشق حقیقی وفارغ از تملك و تعلق، چنان كه در (زهیر) تصویر می شود، هدایت ملتی به سوی توحید، همانند پیامبر اسرائیلی در رمان (كوه پنجم ) و نیزترویج شرك و كفر در بین مردم، مثل رؤیایی كه ملكه لبنانی در همان رمان در سر و دل می پروراند و به خاطر آن به مبارزه وارد شده بود، همه وهمه می تواند، معنای زندگی شخصی را تشكیل دهد.
مهم نیست كه این رؤیا چیست ; توحید یا شرك
بعد انفسی افسانه شخصی
معمولا در آثار كوئیلو، شخصیت های داستان، پس از اینكه به ارزش ابزاری جنبه ابژكتیو معنای زندگی پی می برند، به بعد درونی آن دست می یابند و از نیروهای جادویی و سحرآمیز بهرمند می شوند اما گاهی سرنوشت های گوناگونی برای این شخصیت ها و افسانه شخصی شان پیش می آید و این طور نیست كه همواره كامیاب برآیند
خدای خطاكار
خدای كوئیلو تمنا دارد، پس بی نیاز نیست. اگر چیزی بخواهد، بایدصبر كند، چون قادر مطلق نیست. به همین دلیل خطا می كند; امیال نادرست در او پدید می آید; پشیمان می شود; شكست در برابر شیطان راتجربه می كند. با همین نگرش، در یادداشت آغازین شیطان و دوشیزه پریم می نویسد. (ایزد زمان، زروان پس از خلق گیتی، هماهنگی گرداگردش را دریافت ; اما كمبود بسیار مهمی را احساس كرد; یك همراه كه در این زیبایی با او سهیم شود. یك هزار سال برای آوردن پسری نیایش كرد. داستان نمی گوید، به كدام درگاه نیایش كرد، چرا كه او قادرمتعال بود، پروردگار یگانه و اعلی ; هر چه كرد، تا سرانجام باردار شد.
آن گاه كه ایزد زمان، به تمنای دلش دست یافت، پشیمان شد، زیرادریافت كه تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است ; اما دیگر دیر شده بود وپسرش در راه بود. پشیمانی اش تنها به یك نتیجه انجامیده، پسردیگری نیز در زهدانش پدید آمد.
كوئیلو پیشنهاد می كند كه زیاد نگران اشتباهات خودنباشید، زیرا خدا هم اشتباه می كند، پس بهتر است كه آنها را فراموش كنید.
همچنین اگرمشكلات و ناملایمات و موانع و شكست شما را می آزارد، با آرامش آنهارا بپذیرید، زیرا اینها اشتباهات خداست و شما هم اشتباه می كنید، پس بهتر است كه خدا را بخشید تا او هم شما را ببخشد. پائولو در رمان شیطان و دوشیزه پریم، یكی از كارهای آحاب، مصلح دهكده ویسكوز واطراف آن را اختراع روز آمرزش معرفی می كند.
در این روز، اهالی خود را در خانه حبس كرده، دو فهرست آماده می كردند، سپس به بلندترین كوه روی آورده، نخستین فهرست را سوی آسمان می گرفتند. این فهرست خطاهای شان، از قبیل شیادی های شغلی، بی عفتی، بی عدالتی و این جور چیزها بود كه می خواندند ومی گفتند: پروردگارا، این گناهان من است نسبت به تو. خیلی گناه كرده ام و از تو آمرزش می خواهم كه این طور آزرده ات كردم.
ابتكار آحاب این بود كه فهرست دوم را از جیب بیرون می آورد، باز رو به همان كوه می كردند و فهرست دوم را به طرف آسمان می گرفتند، وچیزی شبیه به این می گفتند: اما پروردگارا، این هم فهرستی از گناهان تو نسبت به من است: وادارم كردی، بیش از حد كار كنم، هر چند می كوشیم، شریف باشیم، از من دزدی كردند و بیش از حد لازم رنج بردم و ....
پس از خواندن دومین فهرست، مراسم را تمام می كردند: من نسبت به تو نامنصف بوده ام و تو نسبت به من نامنصف بوده ای، پس چون امروزروز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش می كنی، من گناهان تو را، ومی توانیم یك سال دیگر با هم ادامه بدهیم.
رزم آور نور
رزم آور نور كسی است كه می كوشد، زندگی خود را جادویی كند ونیروهای سحرآمیز را كشف كند.
رزم آور نور هم گاهی اوقات اشتباه می كند; ایمانش را از دست می دهد; افسانه اش را باور نمی كند; هیجان رؤیاهایش فرو می نشیند;فرشته اش با او سخن نمی گوید; دلش او را فریب می دهد.
و ...
پایان قسمت چهارم. ادامه دارد ...