اربعین راز عشق
راز هستی
راه تداوم دلدادگی
و راهی که همواره رهروانی صدیق دارد
از راه می رسد
کل آیتم ها 37
بر تو پیغام سفر آورد اماز فتوحاتم خبر آورده امکرد با من این مسیر عشق طیراس تو منزل به منزل روی نیمعجرم نیلی شد و مویم سپیداز غم دوری تو قدم خمیدگر که دست رحمت و صبرت نبودزینبت در راه کوفه مرده بودظلم دشمن تا که بی اندازه شدماجراهای سقیفه تازه شدریسمان بر گردن سجاد بودغربت بابا مرا در یاد بوددیدی از نی دست خواهر بسته بود؟گوییا دستان حیدر بسته بودیاسها را جوهر نیلی زدندمادرم را گوییا سیلی زدندازشماتت کردن دشمن مپرساز سه ساله دخترت از من مپرسشد سرت یک نیمه شب مهمان اوبا وصالت بر لب آمد جان اومرد در ویرانه و من زنده امبی رقیه(س) آمدم شرمنده امبارها از دوریت جان باختمبین مقتل من تو را در یافتمگر تو ای لب تشنه برداری سرتحال نشناسی دگر این خواهرت؟؟؟؟؟
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم
کربلای جبهه ها یادش به خیر سرزمین نینوا یادش به خیر
"شادی روح امام و شهدا صلوات"
دوستان التماس دعا
دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
حاجات روا انشالله
چل روز می شود که شدم جبرئیل توذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل توچل روز می شود که فقط زار می زنمکوچه به کوچه نام تو را جار می زنمچل روز می شود که بدون توأم حسینحالا پی نتیجه ی خون توأم حسینچل روز می شود که حسین همه شدمحیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدممردم به جنگ نائبه الحیدر آمدنددر پیش من، تمام، به زانو در آمدندآثار مرگ در بدنم هست یا حسینپس روز اربعین منم هست یا حسینآبی که تر نکرد لب تشنه ی تو راحالا نصیب خاک مزارت شده اخاچل روز پیش بود همینجا سرت شکستاینجا دل من و پدر و مادرت شکستچل روز پیش بود به گودال رفتی و ...از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و...از تل زینبیه رسیدم که وای وایبالا سرت نشستم و دیدم که وای واینیزه ز جای جای تن تو در آمدهحتی لباسهای تن تو در امدهجمعیتی که بود به گودال جا نشدیک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشددیدم کسی حسین مرا نحر می کندآقای عالمین مرا نحر می کندمن را ببخش دست به گیسوی تو زدندمن را ببخش چکمه به پهلوی تو زدندفرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو رافرصت نشد در آورم انگشتر تو رامی خواستم ببوسمت اما مرا زدندناراحتم کنار تو با پا مرا زدندبین من و تو فاصله ها سد شدند آهبا اسب از روی بدنت رد شدند آهدر شهر کوفه بود که بال و پرم شکستنزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکستوای از عبور کردن مثل غلام هاوای از نگاههای سر پشت بام هاباور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟!در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟!تا شهر شام رفتم و معجر نداشتمتقصیر من چه بود؟ برادر نداشتماز بس رسید سنگ به سمت جبین مننزدیک بود پاره شود آستین من***علی اکبر لطیفیان***
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیك یا مولای یا صاحب الزمان سلام و عرض تسلیتکاروان اربعینآنچه از من خواستی با کاروان آوردهام یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاستکاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام قصه ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بوداز برایت دامنی اشک روان آوردهام تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنمیک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو در کف خود از برایت نقد جان آوردهام تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز دردگوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام محمدعلی مجاهدی (پروانه) اللهم عجل لولیك الفرج
الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان
سرانجام اربعین هم آمد و می رودو ما با عشق حسین تا اربعینی دیگر به انتظار حواهیم نشستانشالله