دخترها :
بعضی از اونا واقعاً می خونن , وقتی میرن سر كتاب تا یكی دو ساعت دیگه كلشونو ازكتاب بر نمی دارن عادت دارند زیر مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونش
بعضی هاشون هم كه مثلا درس می خونن , كتاب جلوشونه چشمشونم روی كتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...
یه عده ای هم هستن كه به بهونه اینكه مشكل دارن زنگ میزنن خونه دوستشونو دوستشونم از خدا خواسته حدود یك ساعت و اندی به طوری كه اشك و دود تلفن در میادبرای هم قصه بی بی چساره تعریف می كنند
و اما پسر ها :
یا درس نمی خونن یا وقتی میخوان بخونن باید حسش بیاد. وقتیم حسش میاد كه شبه امتحانه...
یه كم كه درس خوندن یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شونو به یه چیزی فكر می كنن بعد انگار كه درس خوندن بلند میشنو میرن استراحت میكنن بعد از یك ساعت استراحت دوباره میرن میشینن فكر می كنن .
وقتی فكرشون تموم شد كتاب را ورق میزنن یه كم براندازش میكنن وزنش می كننو استخاره می كنن و برای خودشون تقسیمش می كننو میگن تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرم استراحت میكنم.
حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارن برن بخونن ولی چون می دونن فردا امتحان دارن پا میشنو میرن سر كتابشون. همینجور كه می خونن هیچی حالیشون نیست چون به یه جای دیگه فكر می كنن(لازم به ذكراست كه هیچ وقت در هیچ موقعیتی فكر نمی كنن فقط موقع درس خوندن فكرشون میاد) بعداز نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینن خیلی دیر شده دوباره میرن درس بخونن این بار می خونن یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی كه یاد نمی گیرند را میذارند كه فردا از دوستاشون بپرسن یه كمم به معلمشون فحش میدن می گند اینارو درس نداده .
خلاصه
آخرش نمیرسن كتابو تموم كننن فردا میرن میبینن كه دوستاشون یه چیزایی می گن كه تا حالا اصلا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خورد میشه اونایی هم كه خونده بودن یادشون میره ........
به همین سادگی