• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 9046)
شنبه 26/9/1390 - 22:10 -0 تشکر 402966
شعر انتظار

(بوی باران)

بوی باران  می دهد امشب هوای انتظار

چتر دل را می ‎‎گشایم در هـوای انتظار

پر شده  از  ابر هجرت آسمان اشتیاق

می دهم تاوان هجرت  در ازای انتظار

می زنم  قاب خیـالت را  به دیوار دلم

می نشینم سر به دیوار  از جفای انتظار

حجمی از یادت نمایان شدزپشت پنجره

می رسد از پشت در اینك صدای انتظار

یاد تـو گل كرده امشب تا به گلدان دلم

پر كشـد  بـوی  نجیبت در فضای انتظار

بسكه چشم من زلای دربه سوی كوچه است

جا گرفته در  نگاهم  رد  پای انتظار

من «رها» سازم عنان اختیارم را دگر

تا فدا سـازد وجودش را برای انتظار

بهروز ـ رهاـ

يکشنبه 27/9/1390 - 20:31 - 0 تشکر 403292

فرش زیر پای تو سقف من است
پیش تو خورشید سوسو می زند
پادشاهی و به خاک درگهت
جملگی شاه و گدا رو می زند
گرد راهت راببین چشمان من
با سر مژگان چه جارو می زند
عاشقت بنشسته بر کلک خیال
در ره عشق تو پارو می زند
پادشاها گوشه ی سرداب تو
طعنه بر صد باغ مینو می زند
دست تو مانند دست مرتضی
تیغ را بر دشمن از رو می زند
زخمی عشق تو ای معنای عشق
دم کجا از نوشدارو می زند؟
یک قدم سوی تو می آیم،فلک
صد گره بر تار گیسو می زند
می نهی گامی و از کویت صبا
نافه را بر نام آهو می زند
پیش این آواره گردی های من
کی دم از هجرت پرستو می زند؟

يکشنبه 27/9/1390 - 20:36 - 0 تشکر 403297


باز هم روی زمین قلبی شکست
ابرها در آسمان بگریستند
کاش من در آسمان جا داشتم
اهل آن جا دشمن هم نیستند
از رفاقت های ننگین خسته ام
خسته ام از مردمان کینه توز
آه ای خورشید داغ بی ریا
سرزمین تیره قلبان را بسوز
ابرهای مهربان یاری کنید
در سقوط اشکهایم دم به دم
ای نسیم صبحدم روح مرا
دور کن با خود از این دنیای غم
عاقبت روزی فرو خواهد شکست
شیشه ی عمر تمام دیو ها
ای سوار پاک اهل آسمان
بر بُراقِ عشق بنشین و بیا

يکشنبه 27/9/1390 - 21:37 - 0 تشکر 403342

وحید محمدی

ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن

صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن

چشمم به راه ماند بیا و شبی از این

پس کوچه های خاکی قلبم عبور کن

آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان

قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن



آقا بیا و روضه بخوان ، زینب (س) و شام

با اشک روضه قلب مرا هم بلور کن

آقا بیا و روضه بخوان روضه ی عطش

یادی ز مشک پاره و اشک و تنور کن

آقا بیا و روضه بخوان فاطمیه را

سرداب خشک چشم مرا هم نمور کن

صبر و قرار رفته ز دلهای عاشقان

با دست عشق آتش دل را صبور کن

راه نفس نمانده بیا ای گل امید

اقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن

دجال های دشمن دین جلوه کرده اند

چشمان فتنه های زمان را تو کور کن

دوشنبه 28/9/1390 - 10:14 - 0 تشکر 403495

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

و هرکس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید

بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد

زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد

خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است

ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم

زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای

ای عشق مجسم؟!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت

نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی، آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده

خاکستر پرپر شده

همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی

به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟

به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد

قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد

شب من روزن مهتاب ندارد

همه گویند به انگشت اشاره

مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...

تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی...

گریه کن

گریه و خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود

چون تپش موج مصیبات بلند است

به گستردگی ساحل نیل است

و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است

که این روضه ی مکشوف لهوف است

عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است

ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است

ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست

زبالای بلندی

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...»

دلت تاب ندارد

به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

تو خودت کرب و بلایی

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی...

تو کجایی...

سه شنبه 29/9/1390 - 21:22 - 0 تشکر 404370


وردى بخوان قرار دل بى شکیب را
اشکى ببار سنگ مزار غریب را

یک نوبهار اگر بشکوفد لبان تو
پر مى شود تمام زمین، عطر سیب را

تنها به اشتیاق سلامى گذاشتم
در پشت سر هر آنچه فراز و نشیب را

آتش گرفت روح کویرانه ام، زلال
روزى بیا و آب بزن این نهیب را

این کیست؟ این که با دل من حرف مى زند
نشنیده اید هیچ صداى عجیب را؟

آرام مى شود دل طوفانى اى عجب!
خاصیتى است آیه امن یجیب را

شاعر : آرش شفاعی بجستان

جمعه 2/10/1390 - 16:58 - 0 تشکر 405555

روزی هزار بار دلت را شكسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هر بار این تویی كه رسیدی و در زدی
هر بار این منم كه در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش ، هم دلت را شكسته ام

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
جمعه 2/10/1390 - 17:2 - 0 تشکر 405558

((می آیی))
از آسـمان غربت فاصـله می آیی
با كهكـشان لذت هلهـله می آیی

آغـوش انتـظار هر آدینه می داند
بر فرش بوسه های صد قافله می آیی

ــــــــــ((رها))

جمعه 2/10/1390 - 17:3 - 0 تشکر 405560

haniehz گفته است :
[quote=haniehz;454874;405555]روزی هزار بار دلت را شكسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هر بار این تویی كه رسیدی و در زدی
هر بار این منم كه در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش ، هم دلت را شكسته ام

ممنونم از حضور قشنگتون

جمعه 2/10/1390 - 20:28 - 0 تشکر 405654

جمعه ها یک به یک از پیش نگاهم رفتند
باز هم قاب نگاهم ز حضورت خالی است
جاده ها پر شده از حسرت لمس قدمت
باز هم بر تنشان جای عبورت خالی است

جمعه 2/10/1390 - 20:57 - 0 تشکر 405668

پیوند می خورند عجب ساده جمعه ها
با جمعه های قبل و به هم بند می خورند
دلهایِ کمتر از این جمعه های ما بگو
کِی با حضور سبز تو پیوند می خورند؟!

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.