• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3447)
جمعه 25/9/1390 - 2:27 -0 تشکر 402187
از اسماعیل فصیح چه میدانید؟

روایتی از روزگار اسماعیل فصیح
کتاب های فصیح که می شود ردشان را حتی در پرتگاهی ترین و دور افتاده ترین کتاب فروشی های کشور هم پیدا کرد،خیلی ها را کتاب خوان کرده. «جلال آریان» برای خیلی ها، که شاید امروز نویسنده، کارمند یا حتی خانه دار هستند دنیایی است پر از خاطره، همان هایی که با خواندن خبر بستری شدن فصیح در بیمارستان شرکت نفت سر از پا نشناخته آمده بودند تا صورت استاد را غرق در بوسه کنند. که بگویند: «واژه های مقدس هم مثل آدم هایی که آن ها را به کار می برند، حرمت و شرفشان بالا و پایین می رود. وقتی آن ها را از زبان یا قلم یک نفر که دوستش دارید می شنوید فرق می کنند.» ۱
اگر شما هم یکی از خوانندگان پر و پا قرص داستان های اسماعیل فصیح بوده باشید، شاید بعد از خواندن تک تک کتاب ها و دنبال کردن ماجراهای «جلال آریان» تصور کنید که «جلال آریان »به راستی خود نویسنده است؛ کما این که بسیاری همین تصور را دارند ، گمان می کنند فصیح تنها زندگی می کند، بعد از مرگ همسر اولش «آنابل کمبل» در آمریکا دیگر ازدواج نکرده و الان مدام بین ایران و آمریکا در سفر است و برایش کلی اتفاق عجیب و غریب می افتد. فصیح هر چند برای ساخت و پرداخت «جلال آریان» و رویدادهای کتاب هایش از زندگی شخصی خود و خانواده اش مایه گذاشته، طوری که یکی از وابستگان نزدیکش می گوید: «همه خانواده به اندازه کافی در داستان های ناصر
۲ بوده ایم» ، اما زندگی شخصی اش با زندگی «آریان» متفاوت است. «جلال آریان» بیشتر از آن که به فصیح نزدیک باشد به ذهن و روح فصیح نزدیک است. «جلال آریان» آن آدمی است که اسماعیل فصیح سالیان سال در ذهنش با او زندگی کرده، هر چند که خود او نبوده. «آریان» همان کسی است که فصیح احتمالا هر وقت صبح از خواب بیدار می شود و دست و صورت اش را می شوید در آینه به او چشمک می زند و سلام و علیک می کنند باهم بی آن یکی باشند؛ هر چند که با هم اند اما مثل هم نیستند.
با این همه، اسماعیل فصیح در طول این سال ها مثل هر آدم معمولی دیگری زندگی کرده و هر وقت صحبت از انزوای او پیش می آید بیشتر منظور گوشه گیری اش از حاشیه های ادبیات کشور و «تنهایی نویسنده بودن»
۳ اش است و نه انزوای شخصی. فصیح بیشتر شبیه یک نویسنده اروپایی یا آمریکایی – مثل ارنست همینگوی – زندگی کرده تا نویسنده ای شرقی و به خصوص ایرانی. همینگوی هر چند برای خلق داستان هایش از تجربیات شخصی اش استفاده کرده؛ مثلا در «پیرمرد و دریا» از علاقه وافرش به ماهیگیری و شناختش از مردان و زنان کرانه ی کاراییب؛ اما زندگی شخصی اش هیچ شبیه شخصیت داستان هایش نیست؛ همانطور که از بررسی نامه هایش پیداست. فصیح هم برایش همان اتفاقاتی افتاده که ممکن است برای هر آدم دیگری بیافتد. سال هاست همراه همسرش در شهرک اکباتان زندگی می کند، دو فرزند دارد؛ دخترش «سالومه» سالیان سال است که بعد از اتمام تحصیل در ایران به آمریکا رفته و پسرش «شهریار» که همین ایران است. صبح ها مثل هر شوهر دیگری رفته برای خریدن نان، ظهر ها همراه همسرش غدا خورده و گاهی عصرها وقتی هنوز در اهواز و آبادان زندگی می کرده می رفته به باشگاه شرکت نفت تا در سینما فیلمی ببنید یا با دوستی گپی بزند. اسماعیل فصیح خود در این باره می گوید: «هر چه توی کتاب ها آمده این جا بوده: توی ذهنم.» بهره گیری خوب فصیح از موقعیت ها و اتفاقات خانوادگی و حتی روزمره و ادغام آن ها با عنصر تخیل ذهنی باعث شده بیش از پیش شبیه یک نویسنده غربی زندگی کند؛ برای نوشتن اش برنامه ی خاصی داشته باشد و برای زندگی کردن اش برنامه ی دیگری.
در زندگی اسماعیل فصیح دو مرحله تعیین کننده وجود دارد. اولین مرحله که از اهمیت بیشتری هم برخوردار است،  عزیمت به آمریکا و ادامه تحصیل در آنجاست. فصیح بیست و دو سال داشته که با اندکی پول از راه استانبول به پاریس و سپس به آمریکا می رود. ابتدا چهار سال کارشناسی شیمی می خواند و مدرک لیسانس اش را در این رشته از کالج ایالتی مانتانا می گیرد؛ به سانفرانسیسکو می رود و با «آنابل کمبل» که دختری نروژی بوده، ازدواج می کند و سپس به ایالت مانتانا بر می گردد و در رشته ادبیات انگیسی ادامه تحصیل می دهد. در همین سال هاست که ارنست همینگوی را از نزدیک می بینید، کتاب هایش را می خواند و «وداع با اسلحه» اش را می پرستد و در همین گیر و دار است که همسر اولش هنگام وضع حمل می میرد و اولین تراژدی زندگی اش رخ می دهد: از دست دادن همسر و نوزاد با هم. فصیح پس از مدتی طی سفری دریایی و به مدت چهارده شبانه روز به اروپا و سپس به ایران باز می گردد و به اولین مرحله مهم زندگی اش پایان می دهد.
اهمیت این دوره از زندگی فصیح به آشنایی او با آثار و سبک نویسندگان غربی و خواندن کتاب هایشان به زبان اصلی بر می گردد. فصیح به گفته خودش ساعت های بیشماری را حتی همان مواقع که شیمی می خوانده در کتابخانه دانشگاه مانتانا گذرانده و با آثار خوبی آشنا شده. «گتسبی بزرگ» را به یاد می آورد که چه بسیار دوست می داشته و درباره فیتزجرالد می گوید: «کلی زنش را دوست داشت، اسمش چه بود؟ آها، زلدا، کلی زلدا را دوست داشت و برایش می مرد، کل زندگی اش را وقف همسرش کرد»، یا «پیرمرد و دریا» همینگوی و یا کتاب های فاکنر. فصیح در این مرحله از زندگی از هم عصران نویسنده اش در داخل ایران پیشی می گیرد؛ زودتر از دیگر همکارانش با آثار روز جهان و سبک های جدید آشنا می شود، هر چند کمی از جریانات ادبی داخل ایران – که آن زمان در اوج خودش هم بود – غافل می ماند. استفاده از کارآکتر «آریان» خود نمونه ی بارزی است از تاثیری که فصیح از آثار غربی گرفته؛ انتخابی که در داخل کشور و در بین نویسندگان هم عصرش کمتر اتفاق افتاده؛ مجموعه داستان های پیوسته ای که هر چند با هم متفاوتند اما تا حدی با هم ارتباط دارند و کارآکتر محبوب نویسنده در همه شان حضور دارد. این نوع اثر ادبی هر چند در ایران باب نشد، امروزه هم در ایالات متحده از به روز ترین انواع ادبی است و نویسندگان بسیاری دیده می شوند که ده، پانزده سری کتاب نوشته اند و شخصیت محبوب شان در همه آن ها حضور دارد. «جلال آریان» هم که شخصیتی جستجوگر و کارآگاه مآب دارد بیشتر به شخصیت های داستانی رمان های غربی نزدیک است تا شخصیت های رمان های ایرانی. سالیان اقامت فصیح در ایالات متحده سالیان تلاش و اندوختن تجربه و آشنایی با ادبیات بوده، سالیان کاشت محصول ادبی.
و اما دومین مرحله مهم زندگی فصیح که به نوعی فصل برداشت آن چیزی است که قبلا کاشته، سالیان پس از بازگشت اش به ایران است، سالیانی که مهمترین ویژگی آن پرکاری نویسنده است. همچنین مهمترین ویژگی اسماعیل فصیح که او را از دیگر نویسندگان ایرانی جدا می کند – یعنی پرکار و بی حاشیه بودنش – هر دو زاده ی این دوره از زندگی فصیح اند. دورانی که فصیح به جای مشغول کردن خودش به محافل و جریانات ادبی – هر چند هم که کمی به ضررش تمام شده – تنها و تنها داستان نوشته و تا حد ممکن خود را از زد و بندهای ادبی دور کرده است. دوره ای که با ترک ایالات متحده و اشتغال در شرکت نفت شروع می شود و تا به امروز ادامه دارد. اسماعیل فصیح وقتی به ایران باز می گردد به واسطه نجف دریابندی با صادق چوبک آشنا می شود و با کمک چوبک به استخدام شرکت نفت در می آید و به جنوب می رود. همان جا است که بعد از گذشت دو سال با «پریچهر عدالت» ازدواج می کند و تا به امروز زندگی را در کنارش می گذراند و شروع به نوشتن اولین رمانش یعنی «شراب خام» می کند. شرکت نفت هم نقش مهمی در زندگی فصیح ایفا می کند، هم این که بستر روایی بیشتر کتاب هایش می شود و ماجراهایی برای فصیح پیش می آورد که در اصل ماده اولیه بسیاری از کتاب هایش است و دیگر آن که آن قدر فصیح را مشغول خود می کند که او را از نویسندگان هم عصرش دور می کند و اجازه این را نمی دهد که فصیح فرصت چندانی برای ارتباط با دیگر نویسندگان کشور داشته باشد؛ که اغلب محفلی هم بودند. با این همه فصیح دوستان خوبی پیدا می کند که غلامحسین ساعدی، احمد محمود، صادق چوبک و کریم امامی از مهمترین آن ها هستند. در همین دوران است که فصیح «شراب خام» را برای انتشارات فرانکلین می برد و کتاب با ویراستاری کریم امامی منتشر می شود. «شراب خام» هر چند در مقایسه با دیگر آثار فصیح از اهمیت خاصی برخوردار نیست، اما نقطه شروع جدی نویسندگی او است و مهمتر از آن خلق کارآکتر «جلال آریان» که در کتاب اول فصیح تحصیل کرده ای است از ایالات متحده که بعد از یک تراژدی عشقی در آمریکا به ایران برگشته و از برادر کوچک و بیمارش «یوسف» در بیمارستان مراقبت می کند. فصیح پس از گذشت چهار سال از چاپ اولین کتابش «دل کور» را می نویسد و نسبت به کتاب اول خود اثر به یادماندی تری ارائه می دهد و کم کم با نوشتن «داستان جایوید»، «ثریا در اغما» و در نهایت رمان به یادماندی «زمستان
۶۲» مهارت و چیرگی اش را در نویسندگی به اثبات می رساند.
اهمیت کتاب های فصیح چه امروز و چه دیروز در آشتی دادن افرادی است با داستان و رمان که روز به روز فاصله اشان با ادبیات بیشتر می شود و این مهم امروزه نسبت به گذشته، از اهمیت بیشتری برخوردار است و نیازش بیشتر احساس می شود چرا که اقشار جامعه از کتاب و به خصوص داستان در حال فاصله گرفتن اند. اسماعیل فصیح نویسنده ی پرکاری است که نوشته هایش قدرت این را دارد که افراد بسیاری را به سمت داستان جذب کند و چه بسا آدم هایی که امروز خواننده جدی ادبیات اند و رمان و داستان خوانی را مدیون فصیح هستند، امروز «جیمز جویس»، «مارسل پروست» و حتی «ریموند کارور» می خوانند و هیچ یادشان نمی رود که چگونه با «شراب خام»، «ثریا در اغما» و «زمستان
۶۲» اسماعیل فصیح شروع کرده اند. نام اش جاوید و روح و جسم اش سرزنده.
*پی نوشت ها:
۱- از کتاب «زمستان ۶۲»
۲- اسماعیل فصیح را اعضای خانواده و دوستان «ناصر» صدا می زنند               
۳- عنوان مقاله ای در باب اسماعیل فصیح، نوشته ی مهدی یزدانی خرم؛ روزنامه اعتماد، ۲۷ فروردین ماه ۱۳۸۶

سعید کمالی دهقان؛ دو هفته‌نامه‌ی شهروند امروز؛ نیمه‌ی دوم اردیبهشت ۱۳۸۶

متولد1351 هستم و در زمينه ي داستان نويسي خصوصا رمان رئال فعاليت ميكنم در عرصه ي فيلمنامه نويسي و نگارش سريال هم دستي در تاليف دارم. 

شنبه 26/9/1390 - 18:7 - 0 تشکر 402850

azarkhanom گفته است :
[quote=azarkhanom;705102;402787]شادی جون میشه یکمی این مطلب هارو کوتاه تر کنی و در پست های متعددتر بنویسی
فکرنکنم همه دوستان وقت داشته باشن همشو بخونن
حجم کمتر باشه راحت تر میشه خوند

آذرجون عزیز دلم...مطالبی كه قرار میدهم هر كدوم یك مقاله ی كامل هست و نمیشه یك مقاله رو كوتاهش كنم و یا به چند بخش تقسیم و به دفعات در پستهای متعدد توی تاپیك قرار بدهم...مطمئنم كه شما هدفتون رونق بیشتر بخشیدن به انجمن است و قصدتون فقط و فقط راهنمایی من برای انجام كار و مفید فایده بودن مطالب برای اعضا است...ولی باور كن عزیزم نمیشه یك مقاله رو خورد كرد و در چند پست قرار داد و یا احیانا" كوتاه تر از اونچه كه هست تنظیمش كرد...به هر حال امیدوارم عذر مرا پذیرا باشید و دوستانی هم كه علاقمند هستند تا نسبت به این نویسنده ی خوب كشورمون اطلاعات لازم را كسب كنند با سعه ی صدر مطالب را مورد لطف و مطالعه ی خویش قرار دهند.

در پایان باز هم به جهت اندكی طولانی بودن مقالات از حضور آذرگلم و دیگر دوستان پوزش میخواهم.

متولد1351 هستم و در زمينه ي داستان نويسي خصوصا رمان رئال فعاليت ميكنم در عرصه ي فيلمنامه نويسي و نگارش سريال هم دستي در تاليف دارم. 

يکشنبه 27/9/1390 - 11:50 - 0 تشکر 403094

درباره «زمستان 62» سرزمین هرز / رضا عامری
"زمستان 62" را اولین (و شاید تنها) رمان جنگی نوشته شده از دیدگاه "طبقه متوسط رشد یافته در قبل از انقلاب" خوانده‌اند. در جایی كه ادبیات جنگی (بخوانیم "ادبیات دفاع مقدس") به قلم نویسندگان جوان و آرمان‌گرا و با حمایت‌های مادی و معنوی مختلف آثار بسیاری را در تبلیغ دیدگاه "ایثارگری" و "شهادت‌طلبی" در وصف جنگ ایران و عراق روانه بازار كرده، "زمستان 62" شاید تنها عكس‌العمل نسل و طبقه لائیك و سكولار رشد یافته در قبل از انقلاب است كه "جلال آریان" قهرمان همیشگی اسماعیل فصیح را در فضای منطقه جنگی قرار می‌دهد و در چنین صحنه‌ای به بازگو كردن بخشی از برخوردها و تفكرات این نسل و طبقه در مورد جنگ می‌پردازد.
تبارشناسی دوآلیسم «مدرنیسم» و « سنت ( اصالت)» ، نزد ما که بیشتر ثنویت اندیش بوده ایم، باعث نوعی دورگه یی در مفهوم «ملت - هویت» شده و ذهنیت روشنفکران ما را دچار چنان انشقاقی کرده بود که در نهایت به گفتاری واحد و یکه تن داده اند. روشنفکران ما یا غرب زده بودند آنچنان که تقی زاده می گفت؛ باید سر تا پا غربی شویم، یا اصیل به آن معنایی که جلال آل احمد می گوید؛ روشنفکر خودی و نه بیگانه (غربی). 1با این ملاک های مطلق گرا، در هر دو صورت، یا معرفت شناسی غربی معیار اصلی ما بوده، یا متون متعالی سنت خودی. این دو مقوله خودی و غربی، همواره خود را بر فراز و در تقابل با فرهنگ عامه و غیررسمی و اقوام، تعریف می کردند.
با جنگ ایران و عراق و در استمرار وقایع انقلابی سال 57 مفهوم «سنت - اصالت»، ابعاد تازه یی به خود گرفته و دوباره نوعی رمانتیسیسم شکل می گیرد که می کوشد من ( ذات) متعالی و نبوغ ملی را تمجید کند. از همین منظر در ادبیات زبان و زیباشناسی یکه یی شکل می گیرد و تظاهر به اصالت خودی و فخر به گذشته رفتاری متعالی محسوب می شود و این رویکرد به رویکردی غالب در ادبیات ما تبدیل می شود. غدر دوران رضاشاهی هم شاهد رشد تعصبات قومی و ایران پرستی هستیم. اما این پروسه در دوران محمدرضاشاه به خاطر تمایلات مدرنیستی روشنفکران تضعیف می شود.ف با این تمهید می توان « اسماعیل فصیح» را در تضاد با این دو نظرگاه مسلط خودی و غربی تعریف و او را دارای صدایی متکثر درون روایت معاصر ایران توصیف کرد. یعنی او با تمرکززدایی از آن نوع روایت مطلق و کلی گرا، روایتی با محوریت گفت وگو به وجود می آورد که روایت و تاریخ در آن تنیده می شوند. در این نوع روایت، محلی برای صدای یکه و بدون گفت وگو با دیگری وجود ندارد. فصیح برای متلاشی کردن صدای یکه و مولف یکه در رمان فارسی می نویسد، و تمهید او در این راستا در زمستان 62 ،2 روایت از زاویه راوی اول شخص (جلال آریان) به واسطه حضور پررنگ دیگر « منصور فرجام» و... است، که اغلب برخورد و گفت وگوی متقابل آنها داستان را به پیش می برد. اگر بپذیریم زبان تنها در اختلاط و گفت وگو بین استفاده کنندگانش زنده می شود، ماجراجویی زبانی و گفت وگو در زمستان 62 باعث زنده کردن صدا هایی می شود، که در ادبیات ما غایب بوده است. فصیح با کشف برخی سطوح زبانی و چارچوب های گفتاری که از خلال آنها ماده داستانی خود را برمی سازد و تعامل با کلام « دیگری اجنبی» و خاطرات، کتاب ها، وصیتنامه ها، شعارها، شعر ها و... نوعی بینامتنیت روایی می سازد. هدف او برخورد با زبان در معنای باختینی اش به مثابه « هستی ملموس و زنده است»... تا زبان را از شکل فرهنگنامه یی و صلب آن بیرون آورد. غنگاهم در این مقال بر اساس این تعریف باختین از زبان است، نه تعریف دقیق زبانشناسانه که زبان را ماده نوعی خاص علم زبانشناسی می داند.ف
«تبارک الله، اوضاع چطوره؟»
«درامه، آقا.»
«چرا برق شهر رفته؟ موقتی یه ؟ یا آژیر ماژیری چیزی زدن؟ »
«استراتژیکی یه، آقا. دیروز عراقی ها سوسنگردو زدند. اینهام به خاطر احتیاط از دیشب برنامه تاریکی اجرا می کنند.» (ص 5، زمستان 62)
«در جاده تنها و مخروبه دارخوین، عین یاجوج و ماجوج گمشده»( ص 265)، راوی جلال آریان و منصور فرجام معلم کامپیوتر از امریکا بازگشته، در جست وجوی « ادریس آل مطرود» به سوی مقصدی روانند... این که به کجا می رسند مقصد رمان نیست، آنها بیشتر شبیه همان دو نفر منتظران نمایشنامه « در انتظار گودو» بکت هستند. منتظرند. «در یک جاده خرابه، یک جا، زیر یک درخت، دو نفر دلقک ایستاده اند و منتظر «گودو» اند، و دری وری می گویند.»3 ( ص 142) تا تصویرگر سرزمین هرزی باشد که کشف سطحی مطلق برای امر واقعی در آن ناممکن است.
فصیح از این بستر نوعی پارادوکس می آفریند، تا یک روایت تراژیک را در دل جنگ تصویر کند. تا از بین این پارودی ها به دوآلیسم های ذهنی ما نقبی بزند. اما او تصویرگری ساده نیست، به رغم آنکه سطح روایی اش بسیار ساده به نظر می رسد. او مولفه ها را از شکل های بدوی خود و از شاکله های خیر و شری به در می آورد و ارتقا می بخشد، تا زیر پوست مدرنیته یی تاریخ آزمایش شان کند. سنت و مدرنیته، غرب و ایران، علم و عرفان، هویت و بی هویتی، مرکز و حاشیه؛ به این معنا شخصیت های روایتش انسان هایی «گیرکرده بین دو فرهنگ اند» (ص 191 ) «اما ظاهراً همه عاشق اند. آماده جنگ و شهادت اند بدون آنکه سرباز باشند. اینها پدیده های تناقض ایران در این عصرند.» (ص245)
آثار «فصیح» نقض جریان های روایی دهه 67 در پروسه بازسازی خطوط ایرانیت و زبان و در نوعی خروج از اصول به هم پیوسته قومیت افراطی و زبانی به سر می برند، تا در شکلی تاریخی / تخیلی و چارچوبی بومی / جهانی به طور توامان پیش روند. زمستان 62 نقض روشنفکر دانا و همه چیزدان است و از این زاویه اثری متعددالاصوات است و محور روایت بر حول جماعت ها و خرده جماعت ها می گردد و تفاصیل روزانه اش به اندازه یی که کیفیت تفاعل و هم کنشی میان آدم ها واقعیت سیاسی اجتماعی خود را رصد می کند، در پی انعکاس هیبت مطلقه فردی و روشنفکری نیستند.
داستان هنگامه جنگ گفته می شود و وقایع جنگ و تاثیرش بر جریان حیات روایی در زمستان 62 اهواز و کیفیت شناخت ذات و رابطه اش را با دیگری می گوید، بی آنکه آن را نتیجه لحظه تاریخی مشخصی کند. بازخورد و مشارکت در گفتمان مدرنیسم در جهان امروز و ترسیم وضعیت فرهنگ ایرانی در بین جوامعی که به سوی این فرآیند در جهت تکامل اجتماعی حرکت می کنند، از دغدغه های اوست. او در این حرکت اشیا و نشانه های جدیدی را برجسته می کند. از منظر او رابطه بین شرق و غرب یکی از عناصر درهم گرایی است که تجربه عمیق انسانی از آن سر
بر می کشد. پس با ایجاد رابطه یی گفت وگویی میان مدرنیته و سنت،میان من و دیگری و میان عقل و شهود... رابطه مولف با متن را دگرگون می کند و آن را از موقعیت متعالی و اثیری خود به زمین می آورد، تا سطوت و قدرت مطلقه را حذف و به سوی مشارکت در خیال روایی حرکت کند. با این خیال برانگیزاننده، هم در فاصله چند ماه روایت خود را می گوید و هم با استفاده از تکنیک رجوع به گذشته، تاریخ شخصیت ها و هم حوادث مهم تاریخی را ثبت و ضبط می کند و به این معنا یکی از مدرن ترین و شهری ترین نویسندگان ایرانی است.
«منصور فرجام» دکترای کامپیوتر در اوج جنگ ایران و عراق، از امریکا آمده تا برای بازسازی و تجهیز نیروی انسانی متخصص در صنعت نفت جنوب یک مرکز کامپیوتری را راه اندازی کند... در خیالش «یک مرکز آموزش کامپیوتر و ایجاد وسایل و توسعه استفاده از کامپیوتر برای ایران حیاتی است.» ( ص 243) در شرایطی که اهواز خط مقدم جنگ است و زیر بمباران قرار دارد و همه چیز در هم ریخته و جنگ هر آن باعث خرابی و دمار بیشتر می شود و به نحوی متعارض با بازسازی مدرنیسم است... در دل این اغتشاش و در پایان بی آنکه بتواند چنین مرکزی را راه اندازی کند به جای فرد دیگری و با نامی دیگر و با چهره یی دیگر به جبهه می رود و برای نشان دادن تعارض و بیگانگی خود از جهان مادی و به رسمیت شناخته شدن از سوی «دیگری»، به جای «دیگری» شهید می شود.منصور فرجام عاشق است و ته نشین های وجود او چیزهایی از سرچشمه های شعری مولانا و حافظ و «شاعرانگی» فرهنگی است. پس کنش هایش نمی تواند بیرون از فضای زیست محیطی و جست وجوی دانش قدسی باشد، هرچند درس خوانده غرب باشد. «یک چیزی توی ضبط مغزش هست، که آورده اش اینجا. بابایی که دکترای کامپیوتر داره و توی امریکا پول داره و کار داره، بلند نمی شه بیخود بیاد اینجا وسط جنگ. آدم عادی این کارو نمی کنه.» (ص 28) اندیشه بازسازی مدرنیته یی - امری که فرجام به خاطر آن به ایران آمده - و تم بازگشت به اصل خویش، بر پایه تناقض ساخته شده اند و «فرجام» قرار است مسیر متناقض تاریخ معاصر ما را بپیماید. او می خواهد تصور خطی تاریخ را که بر گونه یی از تعصبات هویتی و زمانی و مکانی مترتب است، به هم ریزد تا به نوعی رابطه جدید میان فرد و جهان و میان زمان و مکان برسد. اما این رابطه براساس فردپرستی و میل به جذابیت های پوک زندگی نیست، بلکه بر تجلیات روانی بنیان گرفته که در مادیات حیات پیچیده شده است. «فرجام» دست به فراروی از فصل شایع میان روان و جسم می زند، تا بر این تناقضات چیره شود. او با خوانشی دیگر از زندگی، سعی در ایجاد ارتباطی میان تفکر عقلانی و شهود (میل) عارفانه دارد، تا بتواند کیفیت وصال به زوایای مخفی را از ورای عادت های روزانه تجربه کند. وحی و شهود او از آسمان نازل نمی شود، بلکه اینها تجربه های اثیری اند محصول نظرگاه های زیستی و معیشتی و فرهنگی اش، که در نهایت او را وامی دارد تسلیم جذبه های مرگ شود. غ«فرجام» برای وصال لاله و فرشاد تصمیم می گیرد لباس های سربازی فرشاد را بپوشد و به جای او به جبهه برود و پاسپورت و ویزای خودش را به او می دهد تا از فرودگاه مهرآباد به جای او به امریکا پرواز کند.ف
او اگر خودش عاشق آن چشم های زیبای دختر « لاله» نباشد، دیگری «فرشاد» را که عاشق است، عین خودش می بیند و خودش را به جای « دیگری» می گذارد. تا اشتیاق رسیدن به تجربه یی اصیل را به دست آورد.غحیات « من» در جامعه مدرن با همه اوهامش از یگانگی، پایداری و خودبسندگی، هم اشتیاق رسیدن به ارتباط اصیل را زنده نگه داشته و هم حصول گفتار کامل را ناممکن می سازد. لکان « تجربه اصیلی» از این سایه یی که میان میل و تحقق آن افتاده را در «مردان پوک» و زمین هرز تی. اس. الیوتی می یابد.ف4
انگار اصالت تبدیل به زمین سبخ زار (حومه هپروت اهواز) شده، بر زمینه «کرم های سفید و سیاه»، انتظار فاجعه یا پرواز «تو اهل اینجایی، اینجا خواهی ماند. سردرگم، مغشوش، در التهاب. بچه یی در انتظار عشق و در احتضار مرگ... تو اینجایی و چشم های او را دیده یی که برای زندگی عذاب می کشند. تو آن چشم ها را دوست داشتی، و دوست داری و کار تمام است. آن چشم ها می توانند به مرگ نگاه کنند، می توانند به زندگی نگاه کنند، یا می توانند به مرد دیگری نگاه کنند، ولی کار تو معلوم است.» (ص 364)
به موازات این داستان، روایت جلال آریان، راوی داستان را هم داریم که در تلاش برای نجات « دیگری» تن به ازدواج با «مریم شایان» می دهد، تا او را از مخمصه یی که گرفتار آن شده نجات دهد. حتی اگر همه چیز در بحران باشد، همه چیز برای « دیگری»، محور رمان است. محور زمستان 62 تمرکززدایی از آن نوع نگاهی است که همه چیز را برای خود می خواهد. « اگر برای من میسر نیست پس بگذار برای او میسر باشد.» (ص364)
با این نگاه است که فصیح همه حواشی و دیگری های جامعه خود را می بیند، چیزهایی که دیگران ندیده اند. پس همواره پیرنگ ها به بحران کشیده می شوند، بی آنکه غایتی مشخص در برابر او باشد. در هر گام بحرانی شکل می گیرد و طرح و توطئه یی تازه به وجود می آید، نهایت مغشوش است... ناممکن بودن سطحی مطلق برای امر واقعی، باعث می شود قضاوت نهایی درست از نادرست و امر واقعی از امر ناواقعی را تمییز نگذارد، این راز ماندگاری اثر اوست. در چنین فضای بحرانی است که جدال میان فرهنگ های متباین شکل می گیرد... و روایت از دل این تناقضات بیرون می آید و با این نگاه نویسنده طرح خوانش جدیدی را پی می ریزد که ارزش های متعالی این ثنویت ها را از بین ببرد، او نه اصالت را می پرستد و نه مدرنیته را بسان دیگری مغایری نگاه می کند و با این نظرگاه مفهوم هویت را به یک نوع هستی متکثر بدل می سازد بیرون از محدوده جغرافیایی یا تاریخی با بعد یکه. او با رویکرد به طبقات از هم پاشیده اجتماعی و حاشیه ها و رویارویی با فرهنگ رسمی خوانشی بدیل را مطرح می کند؛ سنت و مدرنیته امری متناقض نیستند، بلکه چهره یی از چهره های ابداع زندگی اند. تنها چنین چهره یی می تواند دست به انهدام ادبیات و فرهنگی بزند که سعی می کند گفتارهای یکه از سنت یا از معرفت شناسی غربی به دست دهد و خود را نسبت به فرهنگ های حاشیه یی متعالی فرض کند.
همچنان که با توجه به فرهنگ های دیگر، خود را از محدوده های تنگ جغرافیایی می رهاند تا نشان می دهد صدای یکه بدون توجه و گفت وگوی با دیگری امکان پذیر نیست، تا نشان دهد زیست ما به ناچار در این فرهنگ های چهل تکه معنا می یابد ؛ «مادرش که لابد شنیدی یک خانم دکتر امریکایی بود - دکتر آنجلا جزایری. این جزء تاریخچه آن سال های خانواده های طراز اول نیمه اول این قرن اهواز بود... آنجلا جزایری در لبنان بود و استاد دانشگاه امریکایی بیروت بود. عاشق شرق و تمدن و فرهنگ شرق بود. حتی قبل از آنکه زن دکتر شود، به قول دکتر به دین اسلام مشرف شده بود. وقتی دکتر جزایری در بیروت دوره انترنی اش را می دید، با هم ازدواج کردند. بعد با هم آمدند اهواز.» (ص 30)
روایت این انسان های منقسم و تکه تکه شده وچند قومی، تنها در «اهواز» می توانست اتفاق بیفتد. اهوازی که روزی قطب مدرنیزاسیون و مهاجران - متخصصان اروپایی بوده و مدرنیسم از دروازه های آنجا گذشته است و روزی قلب اقتصادی ایران... با مردان و زنانی با فرهنگی و زبانی عربی و کارگرانی فارس و ترک و بلوچ... بر زمینه یی که تعریف فردیت به مثابه هستی مستقل مشکل بوده. اهوازی که حالا و در این زمستان 62 به جبهه رویارویی ایران و عراق تبدیل شده و همه چیز مشوش و مغشوش است. این تفاوت ها و تکثر ها در حیطه زبانی و زمانی و مکانی همه جا خود را به رخ می کشند تا امکانی متولد شود که یک رمان به مفهوم رئالیستی «لوکاچ» و چند صدایی «باختین» در ساختار ویژه اش تولید شود؛رمانی که ماده داستانی بسیار نادر و روایتی بی نظیر و تاریخی سرشار از واقعه ها دارد.
*پی نوشت ها
1- این رویکردها به شکل نظری در نوشته های جلال آل حمد یعنی «غربزدگی» و «خدمت و خیانت روشنفکران» یا «آسیا در برابر غرب» شایگان یا گفتارهای « فردید» وجود دارد.
2- اگر اهمیت شعر «زمستان» اخوان ثالث در ارتباط با شرایط کودتای 32 و خفقان آن سال ها باشد، اهمیت «زمستان 62» اسماعیل فصیح در ارتباط با وقایع جنگ است. این رمان به همراه رمان «زمین سوخته» احمد محمود، از باارزش ترین رمان های حوزه جنگ شناخته می شوند، که از موضعی غیرایدئولوژیک و غیررسمی به این مساله پرداخته اند.
3- غیر از این بستر روایی « فصیح» نیم نگاهی هم به نویسنده مورد علاقه اش « همینگوی» در «وداع با اسلحه» دارد. «از لای پرده ها شب سیاه را نگاه می کنم. جنازه لخت یک نفر یک جا غوطه می خورد» (ص 315) و... «پنجره را می بندم و سفت می کنم و روی تخت دراز می کشم. اتاق حالا آنقدرها بوی هوای مرده و خشکیده نمی دهد. شب سیاه نیست، از سقف و دیوارها هم غبار کوفت و دلتنگی نمی بارد، سال های خوب از دست رفته هم از لای موکت های کهنه و کثیف بیرون نمی زند.» (ص 319)
4- لکان، دریدا، کریستوا، مایکل پین، ترجمه پیام یزدانجو، نشر مرکز، 1380، ص 94
زمستان 62نویسنده: اسماعیل فصیح
ناشر: آسیم سال نشر: 1386 (چاپ چهارم)قیمت: 6300 تومان
تعداد صفحات: 458 صفحه شابك: 978-964-418-322-5

متولد1351 هستم و در زمينه ي داستان نويسي خصوصا رمان رئال فعاليت ميكنم در عرصه ي فيلمنامه نويسي و نگارش سريال هم دستي در تاليف دارم. 

دوشنبه 28/9/1390 - 12:7 - 0 تشکر 403578

جای خالی یک نویسنده منحصر به فرد
کاوه میرعباسی
اسماعیل فصیح در ادبیات معاصر و تاریخ داستان نویسی ما یک نمونه منحصر به فرد است. نه اینکه این جایگاه نتیجه یک قضاوت کیفی درباره آثارش باشد بلکه به گمان من فصیح را باید از چندین و چند زاویه دید تا ارزش و قدر کارش را دریافت. من مجموعه آثارشان را می پسندم اما برای هر خواننده جدی و حرفه یی داستان نویسی فارسی شاید این آشکار باشد که کیفیت مجموعه آثارش یکدست نیست. آثار بسیار خوبی دارد مثل «زمستان 62» و «ثریا در اغما» و رمان های خوب دیگری چون«سوگ سیاوش»، «شهباز و جغدان»، «دل کور» و «داستان جاوید». در مقابل آثار دیگر فصیح به خصوص آنها که در نخستین سال های نویسندگی نوشته مثل «شراب خام» غیرخام و نامنسجمند و مثل کارهای اول، آخرین آثارش هم لابد به دلیل کهولت سن رو به افت گذاشته اند. با این همه کارنامه اسماعیل فصیح به عنوان یک رمان نویس گویای آن است که نامش قطعاً در ادبیات معاصر ما ماندگار خواهد شد و جایش را به کس دیگری نخواهد داد چرا که سبک و سیاق داستانگویی اش هم تقریباً منحصر به خودش است. از مصداق های این سبک و سیاق یکی خلق شخصیتی است به نام جلال آریان که از شراب خام تا آخرین اثر فصیح در رمان هایش حضور دارد و رفته رفته همپای نویسنده سنش بالا می رود و پیش می آید. تکرار یک شخصیت در چند رمان نمونه های دیگری هم دارد مثلاً کسرای جعفر
مدرس صادقی یا خالد احمد محمود. ولی خصلت خاص کار فصیح آن است که جلال آریان را در طول یک عمر پی گرفته است.
آریان خویشتن دیگر خود اسماعیل فصیح است. به قول فرنگی ها «ال ترکوی» فصیح. اگر فصیح نویسنده و مترجم است جلال آریان کارآگاه که نه اما دست کم کاوشگری است که سرش درد می کند برای پی گرفتن ماجراها و داستان ها. در «داستان جاوید» جلال آریان سی و یکی دوساله است، زمان نگارش اثر 1347 است یعنی نویسنده هم دست بالا یکی دو سالی بزرگ تر از جلال آریان است. از آن پس آریان در کتاب ها همپای فصیح در زندگی حقیقی پیش می آید و سن و سالش بالا می رود. تا اینکه در «عشق و مرگ» که شاید دیگر رمان نباشد و بهتر باشد آن را زندگینامه فصیح بدانیم جلال آریان 60 ساله است. هر دو همسر اول شان را از دست داده اند. این جلال آریان به جز اینکه شبیه اسماعیل فصیح است همزاد کارآگاهان امریکایی رمان های سیاه هم هست. اسماعیل فصیح در نحوه قصه گویی تحت تاثیر ریموند چندلر است. این است که جلال آریان هم می شود فیلیپ مارلوی وطنی، منتها نه شخصیت بی اصل و نسب و ریشه و پادرهوا، اتفاقاً جلال آریان خیلی اینجایی و ایرانی است. خلاصه آنکه با وجود ایرانی نوشتن و ساختن فضاهای بومی و انسان های اینجایی یک جور پس زمینه رمان غربی و به خصوص امریکایی در سلیقه و نگاه داستان نویسی اش مشهود بود.
در رمان های دیگرش، خانواده آریان هم حضور دارند. پدر خانواده دو زن داشته، جلال سه برادر دارد و یک خواهر که اینها را در رمان «دل کور» می خوانیم. در این اثر با یک پیرنگ پلیسی مواجهیم. یک نکته قابل توجه دیگر درباره اسماعیل فصیح این است که او تنها نویسنده ایرانی است که ژانر گوتیک را تجربه کرده. این تجربه رمان درخشان «داستان جاوید» است که تمام خصوصیات رمان گوتیک را دارد. مکان ها، سردابه های تاریک و نمور و ترسناک، رفتارهای شقاوت آمیز و راز و رمز شخصیت ها. من در تاریخ رمان نویسی فارسی اثر دیگری که اینقدر در قالب گوتیک بگنجد، سراغ ندارم.
دو رمان مهم جلال آریان یعنی «ثریا در اغما» و «زمستان 62» از نظرهایی با دیگر آثارش متفاوت است. این دو رمان پیرنگ پلیسی و معمایی ندارند. «ثریا در اغما» در خارج از کشور می گذرد و تصویری است از زندگی روشنفکران خارج نشین ایرانی در سال های آغازین جنگ. و «زمستان62» جنگ را تصویر می کند یعنی جنبه اجتماعی و تحلیلی اثر در اینجا غالب است. در هر دو اثر متوجه می شویم یک نوع تجربه زیسته ارزشمند، رئال، دقیق و تیزهوشانه پشت این داستان هاست. به همین خاطر است که این دو رمان گوشت و خون دارند. امتیاز دیگر این دو اثر آن است که اسماعیل فصیح هرچند شیرین اما در بیشتر آثار شلخته می نوشت. تنها در این دو اثر است که شلختگی وجود ندارد یا توی چشم نمی زند. در یکی یک برهه تاریخی را با هنرمندی تصویر کرده و در دیگری یک قشر را که تقریباً از نظر دور مانده بود.
******
گفتاری از محمد علی سپانلو برای اسماعیل فصیح
همین شهر، همین مردم، همین خیابان ها
اگر هدایت و چوبک را به عنوان نسل اول رمان نویسان ایران در نظر بگیریم در نسل بعدی می توان از اسماعیل فصیح در کنار محمود دولت آبادی، احمد محمود، گلشیری و سیمین دانشور به عنوان یکی از برجسته ترین رمان نویس ها نام برد.
ویژگی های خاص رمان های اسماعیل فصیح زندگی شهری است. معمولاً اغلب قصه های ما در شهرهای دورافتاده یا روستاها می گذرد. یا مکان و زمان فرضی است یا مکان و زمان دورافتاده است، اما پرداختن به همین شهر، همین خیابان ها و همین مردم از ویژگی های ممتاز رمان نویسی اسماعیل فصیح است. کتاب «زمستان 62» فصیح بهترین سند درباره جنگ ایران و عراق است. در عین حال اسماعیل فصیح به دلیل علاقه به ادبیات پلیسی امریکا به خلق رمان های پرحادثه و جذاب هم اشراف داشت.
رمان هایی مثل «درد سیاوش» یا «شراب خام» از رمان های پرحادثه او هستند.
من معتقدم با مرگ او نسل دوم ادبیات یکی از بهترین و برجسته ترین رمان نویسان خودش را از دست داد.

متولد1351 هستم و در زمينه ي داستان نويسي خصوصا رمان رئال فعاليت ميكنم در عرصه ي فيلمنامه نويسي و نگارش سريال هم دستي در تاليف دارم. 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.